منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

جلسه دهم ره توشه آگاهی 1

بسم الله الرحمن الرحيم


قبلا خدمت دوستان عرض کرده بودم که اگر توفیق باشد مبحثی را انتخاب خواهيم كرد که این شب ها بطور مستمر و پیگیر ادامه بدهیم .در این شب ها بحثمان پیرامون معرفت و آگاهی خواهد بود بر اساس قرآن و قصه های قرآنی. چون واقعیت نمی دانم چقدر فرصت داریم که کلاس های معرفتی را ادامه دهیم تا بفهمیم،آیا وقت برای فهمیدن باقی مانده است یا نه، من نمی دانم، من هر روز و هر دقیقه احساس می کنم که برای فهمیدن دقیقه بعدی موجود نیست.
برای فریزر پرکردن چرا وقت هست.می خریم فریزر هم پرمی کنیم حاضر می کنیم قبل محرم بدو بدو می کنیم گوشت بخریم ماهی بخریم و....خب که چی بشود ؟ هیچی دیگه می خواهیم برویم جلسات فریزرهایمان پر باشد، عیب ندارد پر کنید خوبه زندگیتان پرو پیمان باشد اما یادمان باشد برای فهمیدن این لحظه را می فهمیم معلوم نیست که لحظه بعدی براي فهميدن وجود داشته باشد، فرصتی می دهند که بفهمیم یا  این که نفهمیده راهی عدم می شویم ؟ خدا می داند ، نمیدانم . القصه ....     

صورت پیغامبران و اولیا                                 ظرف های نور حقند ای کیا
جمله چون ظرفند وحق مظروفشان               زانک ازیشان می نماید رو عیان
زین سبب فرمود آن دیان دین                         من نگنجم در سما و در زمین
در دل مومن بگنجم ای فتی                              اندر آن دل جو مرا تو دائما
در دل مومن بگنجم، خدایی که در آسمان ها و زمین نمی گنجد می فرماید که در دل مومن بگنجم ای فتی ، اندر آن دل جو مرا تو دائما . اگربا دل خدا را می بینی ببین اگرنمی بینی روی مومن را نگاه کن، ولی اول مومن را بشناس بعد نگاه کن . تواین چند بیت زیبا که خداوند عالم را در دل مومن جای می دهد چه شعفی چه خوشحالی برای ما بوجود می آورد و انسان را بسوی دلش هدایت می کند و با توجه به این دل تازه متوجه می شود که باید بداند این دلی که قرار است جایگاه پروردگارش قرار بگیرد بطور حتم باید صاحب ویژگی های خاصی باشد. ما اولش خوشحال می شویم گردن می کشیم وقتی به اینجا می رسیم یواش یواش شانه هایمان شل می شود آویزان می شود؛ کنار دیوار هستی شل می شویم ،سر می خوریم روی زمین می نشینیم به عبارت بهتر به گل می نشینیم، می گوییم چکار کنیم؟ چطور می شود دریافت که چه باید بشود؟ می گوییم که چه کسی ما را راهنمائی می کند ؟ خلاصه همه این چه ها و چه ها آدم را کنار این دیوار هستی که شل شده افتاده، غمگین جا می گذارد. اگر در این زمان کسی قرآن کلام وحی را پیش روی ما قرار بدهد چراغ امید به دل همه مان باید روشن بشود.قرآن به اعتقاد من ، من می گویم شاید بزرگترین نعمتی است که خداوند به انسان عطا فرموده است . می گوید چشم اگر نباشد خیلی سخته ولی می شود زندگی کرد،گوش نشنود می شود زندگی کرد، فلان چیزها را نداشته باشیم برای خوردن ، یک چیز ناچیز دیگری هست برای خوردن و زنده ماندن ، اما اگر قرآن نباشد که ما را بر فطرت خودمان راهنمائی کند، بفرستد به آن ذره ای که در درون ماست و از خود حضرت حق است هیچی نمی شویم به هیچ جا راه نداریم، پیش چه کسی می خواهیم برویم، از چه کسی می خواهیم یاد بگیریم، همه آنهای دیگر هم مثل خودمان هستند هیچی . پس قرآن بزرگترین نعمتی است که خداوند در اختیار انسان قرار داده چون در هر بخشی از آن صاف و روشن راه هایی تعیین شده که اگر بنده ای نیت بر طی طریق درست در دنیا داشته باشد او را راهنمائی می کند. یکی از بخش های قرآن ، قصه های قرآنی است که در هرکدام اسرار مخصوص بخودش نهفته است که اهل دل با سرکشی به این وادی می توانند این اسرار را پیدا کنند از آن بهره ببرند  من یک کوچکش را خدمت شما عرض می کنم ، ولی سرنخی دست شما ؛بگردید سرنخ های بزرگترش را شما پیدا کنید بضاعت من این قدر ، فعلا این قدر نمی دانم شاید اگر خدا فرصتی در اختیارم گذاشت بضاعتم دهها برابر این بشود ولی الان فعلا این قدر است ببینید به دردتان می خورد شبهای بعد هم بیایید . می خواهم به سوره کهف مراجعه کنم و آیات مربوط به حضرت موسی و حضرت خضر(ع). باشد که در این ایام اسراری بر ما روشن بشود که در این وادی پیچ در پیچ و سردرگم دنیا که پر از چراهاست برای ما بتوانیم پیروزمندانه عبور کنیم و از آن  خارج شویم ان شاء الله .       
در این سوره قصه موسی و خضر(ع) که یکی از قصه های ویژه و مخصوص سیروسلوک است عنوان شده.موسی (ع) که پیامبری معصوم و اولوالعزم است و سالیان زیادی را در محضرشعیب نبی درس یاد گرفته یا در کنار ایشان زندگی کرده در محضر پیغمبری از پیامبران خدا قرار داشته سالک این ماجرا واین طریق است و در این مقطع از زندگیش با رفیق جوانمردش در جستجوی فردی است که او را دستگیری کند .در تفاسیر اشاره گشته که این رفیق یوشع بن نون بوده که وصی حضرت موسی (ع) هم هست بهر حال آن چیزی که اشاره شده است چنين است،در کتاب قصه های قرآن حدیثی داریم ازخاتم النبیین محمد مصطفی (ص)که ایشان فرموده اند : یک روز موسی(ع) در میان بنی اسرائیل مشغول خطابه بود کسی از او پرسید در روی زمین چه کسی از همه عالم تر است ؟ موسی(ع) جواب می دهد : کسی عالم تر از خود سراغ ندارم و طبیعی هم است پیامبر اولوالعزم می باشد بالاترین مقام است روی زمین. در این هنگام به موسی وحی شد که ما بنده ای داریم در مجمع البحرین که از تو هم دانشمندتر است . در اینجا موسی تقاضا کرد که پروردگارا مرا به دیدار این عالم نائل بفرما، خداوند راه وصول به این هدف و این شخصیت را به او نشان داد . با نگاه به این آیات نکات ارزنده ای را جستجو میکنیم دراین ماجرا:
آیه 60 سوره کهف : وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ﴿60﴾
و هنگامی که موسی به جوان همراه خود گفت همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقی دو دریا برسم هرچند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم
این آیه را بررسی می کنیم.                                 
نکته اول : حضرت موسی با رفیق راه شروع به حرکت کرد . خداوند در قالب این قصه درس می دهد وقتی پیامبر خدا برای آغاز حرکتش رفیق راه می طلبد نشان می دهد اولین قدم باید ویژگیهای رفیق راه را شناخت و الزاما ما هم رفیق راه می خواهیم.او پیامبر خدا بود رفیق راه را می شناخت ما نمیشناسیم پس باید ویژگی های رفیق راه را یا در قرآن یا درلابلای کلام بزرگان خدا، پیامبران و ائمه معصوم جستجو کنیم چون فقط در این آیه نیست که خداوند اشاره به رفیق راه می کند .بلکه در سوره عصر بعد از این که خداوند قسم می خورد به زمان و این که می فرماید که انسان در خسران است ، بعد از آن اشاره می کند به ایمان و عمل صالح انسان؛ مگر کسانی که عمل صالح می کنند و ایمان دارند. بعد از عمل صالح و ایمان انسان خداوند به انسان خاطرنشان می کند که پس از آن به همراهی نیاز است که انسان را به حق و صبرتشویق کند،توصیه کند. پس در این جا هم ما داریم که رفیق راه می طلبد حالا آنهایی که یکه تاز و تنها رو هستند پیاده شوند از اسب هایشان با هم دیگر می رویم خیلی نمی شود یکه تازی کرد ، پیاده شوید با هم برویم .
به کلام امیرالمومنین در غررالحکم رجوع می نمائیم ایشان فرموده اند : { رفیق راه ، رفیقی را گویند که تو را در راه اصلاح دینت یاری رساند پس آنکس که تو را در راه دین کمک کرد رفیق مهربان است } ما می خواهیم ببینیم یک رفیق خوب چه مشخصاتی دارد تا انتخاب درست کنیم این کلام آقا امیرالمومنین .    
در مستدرک الوسائل ج 8 آمده که امیرالمومنین در وصیتشان به پسر بزرگوارشان امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: { قبل از طریق و انتخاب راه از رفیق و همراه پرس و جو کن } اول برای خودت رفیق راه پیدا کن. در ارشاد القلوب ج 1 آمده که پیامبر فرمودند : { رفیق و همراه از بخت بلند است و تنهایی از شومی است }از شومی و نکبت ، در هر سفری رفیق لازم است چرا ؟ در سفرهای ظاهری دنیا نگاه کنید یک راننده که تنهایی سفر می کند خوابش می گیرد اگر کسی کنارش نباشد که خوابش را بپراند ممکن است پشت فرمان خوابش ببرد ، تصادف کند و ضرر جانی بخورد . اگر ماشینش خراب شود ، اگر توی یک چاله بیافتد بخواهد ماشینش را تنهایی در بیاورد نمی تواند . یک کسی را نیاز دارد که کمکش کند . در سفرهای ظاهری اگر رفیق نداشته باشیم جسممان آسیب می بیند اما در سفرهای باطنی خطر تنهائی در سفر سلوک از بین رفتن نفس و روح آدمی است و کسی که نفس و روحش تخریب شد در زمره اشقیا درمی آید . اشقیا که می دانید یعنی چی ؟ یعنی آدم های شقی.      
بگذارید در تاثیر همنشین چند بیتی بخوانم لذت ببرید .
گلی خوش بوی در حمام روزی ، قدیمی ها می دانید که سرهایشان را با شامپو نمی شستند که با گل سرشوی می شستند .
گلی خوش بوی در حمام روزی               رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری                       که از بوی دل آویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم                               و لیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین درمن اثر کرد                   وگرنه من همان خاکم که هستم
در کتاب خدا در سوره کهف آیه 28 می خوانیم:  و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند و خشنودی او را می جویند شکیبائی کن
(یعنی همراهی کن ، هم سفری کن ) و برای تجمل زندگی دنیا چشم از ایشان برمگیر(برای خوش گذرانی هایمان، به خاطر کلاس های بالایمان از آدم هایی که خیلی خوبند و مومن هستند و ساده دل هستند و ساده پوش هستند و ساده زندگی می کنند دور نشوید که این ها کلاسشان پایین است خدا همه چیز را میگوید بالاترین ناصح عالم است ولی کو گوش شنوا .) از آن کس که قلبش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از پی هوای نفس خود می رود و اساس کارش بر تجاوز است اطاعت مکن .
خدا دارد معرفی می کند رفیق راه می خواهی ، این هایی که این ها را دارند ازآنها اطاعت مکن ، به ایشان نزدیک هم نشو .  
در بحارالانوار ج 74 آمده است که پیامبر فرموده اند : { آدمی بر دین دوست خود است پس هر کس از شما باید ببیند که با چه کسی دوستی می کند}‍‍ ، ای بابا موسی به دینش عیسی به دینش کی گفت کی گفت؟ رفت وآمد می کنی با مردم، قیافه هم می گیری کلاس هم می گذاری کی گفت همچنین چیزی را ؟ پیغمبر خدا می گوید: آدمی بر دین دوست خودش است  تومی توانی بگویی پیامبراشتباه می کند من که از این جرئت ها ندارم تو چطور جرئت می کنی من نمی دانم این جور جرئت ها جرئت نیست بلاحت است نه جسارته نه جرئت از بلاحته به دوستی هایتان یک تجدید نظر مجددی داشته باشید یکبار دیگر نگاه کنید. در سوره نجم آیه 29 خداوند فرموده است : ( پس از کسی که از یاد ما دل می گرداند و جز زندگی دنیا را نمی خواهد روی گردان ) .کلام خداست من نمیگویم که ببینید آدم های روبرویتان دارای چه پارامترهایی هستند یک بار دیگر ارزیابی کنید .
پایان بخش مبحث رفیق راه اشاره می نمایم به سخن آقا امام صادق(ع) در المحجه البیضاء ج 3 و مصباح الشریعه باب 55 آمده است فرمودند یعنی در هر دو کتاب این سخن امام ثبت شده{ بپرهیز از اینکه با کسی دوستی و برادری کنی که تو را به خاطر طمع یا ترس یا سستی یا خوردن یا آشامیدن می خواهد و دوستی و برادری پرهیزکاران را طلب کن هر چند در تاریکیهای زمین باشند } (این جمله خودش خیلی کاردارد حیف که ازکارم جا می مانم وگرنه همین یک جمله را بخواهم باز کنم که در تاریکی های زمین باشند یعنی چی لااقل یک ساعت نياز است حرف بزنم تازه به اندازه شعور و درک من شاید اگربالاتر از من باشد ساعتها بخواهد صحبت کند) {...هر چند عمر خود را در طلب آنان فانی کنی زیرا خداوند عزوجل بر روی زمین پس از پیامبران بهتر از آنان را نیافریده است و خداوند هیچ نعمتی بر بنده ای مانند نعمت توفیقی و هم صحبتی با پرهیزکاران را نداده است چنانکه خداوند در سوره زخرف آیه 67 فرموده است هنوز کلام امام صادق است از من نیست ایشان استناد کردند به این آیه قرآن: ( دوستان در آن روز (آن روز موعود) برخی با برخی دیگر دشمنند مگر پرهیزکاران) ان شاءالله با توضیحاتی که عرض کردم اولین نکته استخراجی از آیه 60 سوره کهف در قصه حضرت موسی و حضرت خضر چیزی به دست شما رسانده باشم .
2 – درآیه 60 خداوند فرموده ( او امضی حقبا ) حقب به معنای سالهای طولانی است ، خیلی زیاد 70 سال ،80 سال ، 90 سال چه می دانم اشاره به خیلی زیاده. یعنی در پی بدست آوردن استاد راه اگر سالیان دراز بکوشی ارزشمند است که حضرت موسی (ع) در این آیه فرموده برویم حتی اگر سالیان دراز و سختی ها داشته باشد.که احتمال هم دارد یک کسی که حرکت کند بسته به مقامش و اخلاصش همان روزهای اول رفیق راهش را پیدا کند استاد راهش را پیدا کند ولی اگر سالیان دراز هم طول بکشد اشاره قرآن است مال من نیست که می گوید ارزشش را دارد.
بعضی ها مجمع البحرین را تلاقی دو دریای نبوت ( حضرت موسی و حضرت خضر(ع) ) می دانند یعنی اشاره به دریا نمی کنند صرف، می گویند به هم رسیدن این دو نبی ظاهر و نبی باطن ،که حالا بعدا راجع به آن حرف می زنیم. می گویند یکی دریای ظاهری و دیگری دریای باطنی است .برویم سراغ
آیه 61 سوره کهف: فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا (61)
(پس چون به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند ماهی خود را فراموش کردند پس ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت)
آدم این جا که می رسد یک خورده گیج می زند دراین آیه مطلب پررنگ زنده شدن ماهی خشک شده است که غذای این دو تا یار بود، حضرت موسی و همراهش تو آن نقطه خاص که می رسند زنده می شود خودش را می رساند به دریا انسان وقتی به این جا می رسد من خودم به این که رسیدم یک خورده فکر کردم حالا من خیلی مودب بودم بچه خوبی بودم به خدا قرآن می خواندم ولی الان بعضی جوانهای این دوره خیلی بچه های خوبترینی هستند قیافه هایشان تماشایی است وقتی می خوانند یک ایش و اوش هایی می کنند که بیا وببین دلم می خواهد گردن شان را آن موقع بزنم ابروهایش را می اندازد بالا می گوید چه حرف ها ماهی خشک شده ، قدیمی ها نمک سود هم می کردند ماهی ها را دیگه . ماهی خشک شده زنده شد بعد افتاد توی آب رفت. توغافلی ، خبر نداری خدا دارد حرف می زند می گوید این جا آن نقطه ای است که هر مرده ای بهش برسد زنده می شود می خواهد تو را ببرد تو آن نقطه تو هم زنده بشوی اما ما خودمان را خیلی صاحب فضل می دانیم به کلام خدا هم ایراد می گیریم "چه حرف ها اینها همه اش قصه است". قصه هست ولی قصه زندگی من و تو که گاهی اوقات هنوز مرده ایم هنوز چون ماهی نمک سود شده آن دو یار نقطه حیاتمان را نجسته ایم . یکی مجمع البحرینش کنار ضریح امام رضاست،یکی مجمع البحرینش همان در ورودی همان جایی که آدم ها را می گردند از آن چادرها می آید که بیرون می خواهد سلام بدهد همان جاست زنده می شود ، بیدار می شود همانند مرده ای که در خاک گذاشتیم رویش را پوشاندیم رفتیم عطسه کرد و بیدار شد. و چقدر خوبه آن موقع که بیدار می شویم جلوی حرم امام رضا (ع) بالای سرمان لحد نیست ، سنگ نیست به هیچ جا سرمان نمی خورد آه و افسوسمان بالا نمی رود . الهی شکر بیدار شدم ، زنده شدم قبل از این که این جسم را تحویل بدهم . دیگر مرا چه باک در خاک بگذارند در دریا بیاندازند در آتش بسوزانند من زنده ام من دیگر نخواهم مرد . این آیه این جا نشانه ای دارد نشانه این که هر کسی به خضر راهش رسید حیات دوباره ای در کالبدش جون می گیرد . ماهی رسید به خضر کالبد زنده ای پیدا کرد و د برو که رفتی از خورده شدن و تکه تکه شدن و از لای دندان های آدم ها خارج شدن نجات پیدا کرد تو نمی خواهی نجات پیدا کنی از این که از لابلای دندان ابلیس تو را در بیاورند نمی خواهی زنده بشوی خدا دارد ما را دعوت می کند می گوید ماه محرم است ببینید که چطور پشت سر امام حسین تان بعد از 14 قرن هنوز سینه می  زنید اوج که می گیرند اینها همچین می پرند بالا می گویم یا ابالفضل سرشان الان می خورد به سقف، فکر کردی نمایش می دهند این پسرها  نه والا کدام نمایش الان بگو یکی از ایشان بپرد بلندترین قدشان هم سرش به آن بالا نمی رسد حالیشان نیست آن موقع ،شاید خضرتان حسین(ع) است نمی خواهید روز عاشورا بیدار شوید، نمی خواهید روز عاشورا زنده شوید . آن خونی که این طور از دست امامتان از گلوی علی اصغرش به آسمان پاشیده می شود و می گوید خدایا این قربانی را بپذیر فکر کردید مجانیه آن خون را می پاشد که تو بروی زیرش زنده بشوی، نمی خواهی زنده بشوی؟ ما گفتیم .پس هوشیاری می خواهد که دریا  برای بیدار شدن است، دوباره زندگی یافتن است حیاتی نوین یافتن است و این نیازمند دم خضر راه است وقتی مسئله به این با ارزشی و کلیدی را درک کردیم آن موقع می فهمیم که در راه کسب معرفت و قدم نهادن در وادی عرفان رنج های بسیار را باید تحمل نمود. دیگران بر من مقدم هستند دیگران بر من استحقاق بیشتری دارند شاید او گرسنه تر از من است حتی اگر از گرسنگی شکمم به ته چسبیده، شاید او نیازمندتر است کمرم درد می کند ولی شاید کمر او بیشتر درد می کند بگذار او بنشیند ووو... برو جلو تا آخر. درآیه 62 سوره کهف می خوانیم
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا ﴿62﴾
( و چون از آن جا گذشتند موسی به جوان همراه خود گفت غذایمان را بیاور که براستی ما از این سفر خستگی بسیار دیدیم )
این سفر،این مسیر، مسیری نیست که خوشگذرانی و آسایش در آن باشد . اگر به دنبال خوشگذرانی و آسایش آمدی برگرد جایی ندارد فی الواقع هم باید این طور باشد حیات دوباره یافتن، بیدار شدن از خواب غفلت دنیا آن هم در همین لباس جسم و در دنیا کم مسئله ای نیست  باید بهای آن را پرداخت، آماده ای ؟آماده ای بهایش را بدهی می توانی پرداخت کنی ؟ بسم الله من را می خواهی چکار . اگر آمادگیش را داری نماز واجبت را کامل بخوان کتاب خدا را هم از خودت جدا نکن به سیره اهل بیت هم نگاه بکن تو را بس خضر راهت تو را خواهد جست . من خضر راه هیچ کس نیستم من خودم پی خضر راهم، من را می خواهی چکار. آیا هنوز هم حسینیه آمدن برایت یک میهمانی فرحبخش است؟ چقدر خوش می گذرد آنجا دور هم جمع می شویم بعد از مجلس می گوییم می خندیم با هم دیگه خوشیم آیا هنوز هم این جوریه ؟ یک تکانی به خودت بده تکلیفت را با خودت معین کن.در آیه 62 ندایش را می دهد که پیامبر خدا می گوید که بعد از این همه خستگی که برما رسیده، پس خسته باید بشوی، باید وامانده بشوی، تا با خضر راهت هم نفس بشوی. آیه  63 سوره کهف:
قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿63﴾
( گفت آیا بیاد داری ؟ وقتی کنار آن صخره جا گرفته بودیم من ماهی را فراموش کردم (چه چیزی اش را فراموش کرد افتادنش را در آب دیده بود یوشع بن نون گفت من ماهی را فراموش کردم )جز شیطان فراموشم نساخت از اینکه یادآور آن شوم و ماهی بطور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت)
پس در راهمان نقطه های بسیار عمیق و عجیب وجود دارد که فقط هوشیاران می بینند هروقت آن نقطه را دیدی حواست را جمع کن . حالا ببینیم این جا چه می شود . می گوید در راه منازلی وجود دارد که باید به این منازل توجه کنیم در راه ، شیطان قدم به قدم شما را دنبال می کند غفلت شما از نشانه های هر منزل نشانگر القائات شیطان است وگرنه نشانه ها نباید از چشم شما پنهان بماند. شیطان در این مسیر دست بردار نیست" وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ" و جز شیطان فراموشم نساخت که یادآوری کنم . حتی اگر سالکان پیامبران معصوم الهی هم باشند شیطان دست بردار نیست چه رسد به من وشما،اما اگر ما باور کنیم که در دنیا هیچ چیزی اتفاقی نیست هیچ عوالمی اتفاقی نیست و همه مسائل وتمام عوالم بر اثر حکمتی و یا جهت دادن هشداری یا مسئله ای از قبل تعیین شده اتفاق می افتد آن موقع انسانها هوشیارانه به نشانه های بین راه توجه می کنند بالاخره این نشانه ها می خواهد آنها را به خضر راهشان رهنمون شودکه محل یافتن خضر وادی حیات زندگی دوباره است وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا -  و بطور عجیبی راه خود را در دریا در پیش گرفت ) ماهی خشک شده زنده شد در دم توی دریا راه گرفت و رفت. پس من هم برسم به آن نقطه همان جوری می شوم زنده می شوم راه پیدا می کنم می روم هوشیار باشید . پروردگار در قالب این قصه و طرح این نکته های ظریف قصد دارد به من و شمای بنده بفهماند که هر کجا ردپای شیطان وجود دارد حتما آنجا خبری است و آن فضا اهمیت ویژه ای دارد چون شیطان وقتی هجوم آورده شلوغ می کند که در آنجا چیزی می خواهد دستگیر انسان بشود . دیدید یک وقتها مراسم داریم این پسر من هی بال وپر می زند می پرد بالا می پرد پایین جیغ و داد می کند بعضی ها اصلا ککشان هم نمی گزد گپ می زنند، طولانی هم گپ می زنند خداحافظی می کنند اگر همیشه روبوسی نمی کردند این دفعه هم چند بار هم دیگر را می بوسند اصلا نمی داند که این کارها را شیطان آمده افتاده وسط دارد شلوغ می کند دارند این وسط یک چیزی پخش می کنند همان موقع دارند یک چیزی پخش می کنند خب طبیعی است که شیطان دارد شلوغ می کند می خواهد همه آن چیزهایی که پخش کردند تو دستت این جوری نباشد که بگیری هوشیار نباشی که روی هوا بگیری بیافتد زمین زیر پا له شود لگدمال شود . یک شعری را انتخاب کردم از کتاب زبده الاسرار در بیان داستان خضرو موسی که هر شبی تک بیت هایی از آن می خوانم در مسئله ای که آن شب مطرح کردیم و امروز یک دو بیتی از آن انتخاب کردم خدمت شما تقدیم می کنم برای پایان بخشیدن به صحبت های امروز .     
شد چو موسی زامر حق شیدای خضر- چرا ما سال های قبل تو ماه محرم از این حرف ها نمی زدیم چرا امسال افتادیم دنبال خضر؟چرا امسال داریم دیوانه می شویم؟ چرا امسال داریم عاشق می شویم؟ مگر سالهای قبل عاشق نبودیم؟ بودیم یک جور دیگه بود . پس حتما یک خبریه ؟ امسال امر حق است که من و تو عاشق خضر راه بشویم . به آب و آتش بزنیم تا خضرمان را ببینیم، تا از دم مسیحاییش برخوردار بشویم،از ظلمت درونمان بیرون بیاییم خسته شدیم چقدر در تاریکی ، چقدر تاریکی را تحمل کنیم. حالا امشب برو ببینم فردا رویش را داری خانه بنشینی، میگه بابا برف می آید سرده، سر می خورم . دیشب چی گفتم ، گفتم چرا بجای این که بگویی مجلس ذکر خدا من می خواهم پرچم اباعبدالله را برافراشته کنم چادرش را نصب کنم چون امشب برف می آید چرا بجای این که این را بگویی نگفتی آهای برف همان جا بمان به امر حق همان جا بمان نیایی پایین ها من می خواهم بروم مجلس ذکر خدا بعد هم می خواهم بیایم چادر اباعبدالله را برپا کنم جونش را هم ندارم اما تو می توانی آن بالا بمانی . دیشب چادرتان را زدید یا نزدید ذکرتان راهم بردید. ببینم امشب که رفتی خانه فردا رویش را داری بگویی برف می آید یا نه؟ ببینم چکار می کنی . خدایا من همه این حرفها را می زنم به من نگیری ها مرا محروم نکنی ها .
شد چو موسی زامر حق ، شیدای خضر                در بیابان طلب جویای خضر
روز و شب اندر سراغ او شتافت                      تا او را در مجمع البحرین یافت
ببینیم مجمع البحرین ما کجاست . تو شبهای محرمه ، وقت شنیدن قصه هاست ، وقت سینه کوبیدن و نوحه سرایی هاست . من نمیدانم شاید هم آن موقعی که می آییم توی تاکسی داریم می آییم با عجله به خودمان هم بد وبیراه می گوییم که اگر یک ماشین داشتم این بلا سرم نمی آمد یا بد وبیراه می گوییم که اگر این طرح را برداشته بودند من به موقع می رسیدم با ماشین خودم می آمدم شاید آن موقع است چشم تیزبین، قلب آماده  و وجود جاری می طلبد تا بتواند خضر راهش را ببیند از دم مسیحاییش بهره مند گردد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید