منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

جلسه پانزدهم ره توشه آگاهی 1

بسم الله الرحمن الرحيم


در طی پنج شب گذشته یعنی از شب اول ماه محرم،شنبه شب تا دیشب به مبحث استاد راه تحت بررسی داستان خضر و موسی(ع) پرداختیم.گرچه که کلام من حقیر خیلی رسا نیست،خیلی کامل نیست و شاید به خوبی آنچه راکه فهمیدم،آنچه را که دریافتم،باز هم نتوانستم به شما منتقل کنم.به بزرگواری خودتان من را ببخشید.چاره ای نداشتم،بیش از این کلام جلو نمی رود. توان بیش از این نبوده.شما دعا کنید توانی بیش از این داشته باشم.اما فکر می کنم که قصه ی قرآنی که کلام وحی است، نقص کلام مرا تا حد زیادی برا شما جبران کرده باشد،اگر دل به سخنرانی های قبلی دل کاملا سپرده باشید.روز گذشته عرض کردم خدمت شما که هزاران نکته ی دیگردر قصه ی خضر و موسی نهفته که باید با توفیق پروردگار به آنها دست پیدا کنیم و تا وقتی که او نخواهد امکان پذیر هم نخواهد بود و اما یک مسئله ی مهم باید دستگیر همه شده باشد و آن هم این است که اگر میخواهیم به خضر راهمان برسیم،از وجودش بهره مند بشویم،یک تدارکاتی لازم است و از جمله تدارکات این راه بهره بردن از یک معلم صدیق،دلسوز،مهربان و کاردان در میان راه است. من شخصا به عنوان یک معلم خوب فقط اشاره به قرآن می کنم و از کلام قرآن بهره می برم و به دوستان خودم معلم را از قرآن معرفی می کنم که سخنان و راهنمایی هایش را از لابه لای کلام وحی بتوانید به دست بیاورید که جای یک سر سوزن شک و شبهه و نگرانی برای شما باقی نماند.شما را به هر کس ارجاع بدهم،می روید و برمی گردید و چشمان تیزبین شما به گوشه قبایش لکه ای می بیند،به گوشه ردایش اشکالی پیدا می کنید،به کلامش حرفی نامربوط،اما کلام خدا هیچگونه اشکالی درش پذیرا نیست.سوره ی لقمان،لقمان حکیم را معرفی می کند و لقمان حکیم از جمله مربیان و معلمین بسیار سودمند معرفی شده است.که من امشب فقط اکتفا کرده ام به تعدادی از آیات کلام خدا که گفتگوی لقمان با فرزندش است که ما می توانیم هرکدام به جای  فرزند لقمان حکیم باشیم.یک بار باهم سخنان این بزرگوار را گوش کنیم و حدیثی از یک امام معصوم دنباله ی سخنان لقمان حکیم.یکی را آورده ام چون وقت زیاد نیست می ترسم که خسته بشوید.حالا بعدا اگر متقاضی داشته باشیم باز هم مابقی اش را می آوریم.                                                                         
آیه 12سوره لقمان: وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الحِْكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ  وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ  وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىِ‏ٌّ حَمِيدٌ(12)
(و البته لقمان را حکمت دادیم،که خدا راسپاس دار و هر که سپاس دارد تنها به سود خود سپاس می دارد و هرکس کفران کند،البته خدا بی نیاز و ستوده است.)خیلی زیبا است،خداوند فرموده اند به لقمان حکمت دادیم.حکمت را در اولین قدم معرفی می کند.کسی که دارای حکمت است،سپاسگزار است.به طور دائم خدای خود را سپاسگزار است و هر که سپاسگزارخدای خود باشد،به سود خودش است.دلیل هم دارد،وقتی شما شاکر هستید یعنی نعمت را می فهمید،داراییتان را می شناسید،دائم به نداشته هایتان نگاه نمی کنید.وقتی شما داراییتان را دائم می بینید،به داراهایتان نگاه می کنید،خوشحالید،آسایش و امنیت بر وجودتان می ریزد.وقتی وجودی امین بود،دارای امنیت بود،آسایش بود ابلیس کجا است.ابلیس فقط به وجودهای ملتهب نزدیک می شود.چون وجودهای ملتهب عین آبکش هستند،سوراخ سوراخ. هر دم سوراخی را پیدا می کند می رود داخل.الان اگر یک مثال بزنم،شاید باور کنید بیست نفر اینجا دستهایشان را بلند می کنند ومی گویند من هم اینجوری ام ولی جرات نمی کنم بگم،چون اگر بگم از فردا تلفن هاست که به خانه ی من زده می شود ،اونجوری که تو گفتی من هم هستم،ای جماعت اولین جایی که شیطان به وجود،داخل جسم شما حمله می کند شکمتان خواهد بودمن گفتم.عوارضش هم خیلی بارز و آشکار است . حالا امشب جایش نیست،بعدا می گویم.پس هرکس را سپاسگزار دیدید هرکه را دائم در حال شکر دیدید و سپاسگزاری خداوند دیدید،بدانید صاحب حکمت است.خداوند به او نظر کرده است،خداوند اورا دوست می دارد و به طور حتم آدمی است که وجود آرامی دارد پس به درد دوستی من و شما می خورد. این شکرگزار های قلابی را نمی گویم.الان می رود می گوید شکر،اینها را نمی گویم آن کس که چشمش دارد شکر می کند، زبانش دارد شکر می کند، گوش هایش شکر می کند،احوالاتش دائم در حال شکرگزاری خداست.لقمان یک چنین شخصیتی بود.بگردید و ببینید که در شما پیدا می شود.هرکس شکرگزار باشد به نفع خودش است،هرکس نباشد به ضرر خودش است.تمام آدمهای عبوس تمام آدهای مرتعش،همیشه در حال جرق جرق کردن،آدمهای ناسپاس اند.اینجور آدمها زمانی که از آن پله ها پایین می آیند تمام بدن من انگار بهش یک مشت سوزن می ریزند،جیز جیز من را می سوزاند.حالا چقدر جالبه بعضی هایشان خیلی هم به من ارادت دارند،می آیند  میچسبند بغل دستم دیگه نمی توانم بهش بگم که بابا  این بالشتک پر از سوزن ته گردت را ببر کنار،من مردم دیگه.من درد دارم میگم خدایا شکر،الهی شکر خودم که دارم می کشم تو دیگه چرا به من سوزن می زنی.
آیه 13سوره لقمان: وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنىَ‏َّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ  إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(13)
(هنگامی که لقمان به پسر خود در حالی که او را پند می داد گفت:ای پسرک من،به خدا شرک مورز که به راستی شرک ظلم بزرگی است.) می گویند در این دور و زمانه مگر مشرک هم داریم.در این دوره و زمانه از عهد پیغمبر هم بیشتر مشرک داریم،چون آن موقع علنی مشرک بودند،حالا همه ظاهری مومن هستند ولی در اصل مشرکند.من با هرکس که حرف می زنم،پنج تا جمله بگوید از پنج جمله اش یکی را دلیل بر شرکش در می آورم.چون عادت کردیم،عادت شده ،دیگر شرک را نمی فهمیم.یک روز آمدم اینجا و صحبت که می  کردیم گفتم که مهری را که برای من آورده بودند،یک رویش نوشته است یا ابا عبدالله الحسین، مال کربلاست و یک رویش هم ساده است این مهر را که توی جا نمازم باز کردم لحظه ای با خودم فکر کردم که مهرم را ازاین رو بگذارم که یا ابا عبدالله دارد،به این رویش سجده کنم،قامت نماز را بستم یک لحظه متوجه شدم که خدایا من را ببخش. من چی کار کردم،من امام حسین(ع)را دوست دارم چون او از تو است،اگر از تو نبود،میخواستمش چه کار؟اگر با تو پیوست نداشت،امام حسین(ع) را می خواهم چه کار؟من امام حسین(ع) را دوست دارم که از او به تو برسم.سر بگذارم به نام حسین،وای بر من.اما شیطان خیلی ظریف عمل می کند،می گوید امام حسین را خدا خیلی دوست دارد اگر تو به نامش سجده بکنی چقدر نمازت ارزشمند می شود.نه!شرک است دیگر.به خدا شرک نورزید که خداوند،کسی را که شرک بورزد خدا به او می گوید ظالم، به راستی شرک ظلم بزرگی است.تمام اعمالتان را بازبینی کنید،اگر روز عاشورا، ظهر عاشورا میخواهید هم زمان با امامتان نماز بخوانید،نماز را قامت ببندید و فی الواقع مرید آن امام باشید، دانه دانه این اعمالتان را ورق بزنید.در این دو سه روزی که باقی مانده آن جایی که جا پای شرک را می بینی پاکش کن، حذفش کن .
آیه 14 سوره لقمان: وَ وَصَّيْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ‏ وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فىِ عَامَينْ‏ِ أَنِ اشْكُرْ لىِ وَ لِوَالِدَيْكَ إِلىَ‏َّ الْمَصِيرُ(14)
(ما به انسان در حق پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را با ضعف روز افزون حمل کرد و دوران شیرخوارگی او در دو سال است سفارش کردیم که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که سرانجام همه به سوی من است . ) پدر مادرهایتان را مواظب باشید . بچه هایی که به پدر و مادر لجاجت می ورزید پا بر زمین می کوبید، بچه توی قنداق است الحمدلله عصر قنداق هم تمام شد فعلا فقط مانده لاستیکی اگر تو را  لاستیکی می کنند اشکالی ندارد ور بزن لگد بزن مادرت را بزن من می دانم این ها را، با مادرش آن چنان می کوبد تمام دست وبال مادر کبود است دو روز دیگه بیرون از خانه یک قلدر پیدا می شود همچین می زندت که نفس تو دلت می ماند چه کسی به تو هم چنین اجازه ای را داد، هر حرفی از دهانت در می آید به مادرت بگویی به پدرت بگویی همین جوری . تو از کی تا حالا فهمیده تر از آن ها شدی اولا، نیستی چون اگر یک جو فهم داشتی ادب به خرج می دادی، وقتی ادب نداری یعنی فهم هم نداری این از آن، تمام شد رفت . دوم تو اصلا حق این کار را نداری حتی اگر آن ها اشتباه بکنند باید در همه احوالات احترامشان را حفظ کنید.
آیه 15 سوره لقمان وَ إِن جَاهَدَاكَ عَلىَ أَن تُشْرِكَ بىِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا  وَ صَاحِبْهُمَا فىِ الدُّنْيَا مَعْرُوفًا  وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلىَ‏َّ  ثُمَّ إِلىَ‏َّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)
(و اگر آن دو سعی کنند که تو چیزی را که بدان علم نداری شریک من انگاری فرمان ایشان مبر{ پدر و مادر در اصول دین خطا می کنند و شما را هم دعوت می کنند که در این خطا شریک باشی فرمانش را نبر، اطاعت نکن ولی بی احترامی نکن } در دنیا با آن ها با نیکی معاشرت کن { در همه احوالات خوش رو ، متین و متواضع جواب پدر ومادر را بدهید } راه کسی را پیروی کن که به من روی می آورد {کسی که این ها رعایت می کند کسی است که راه پروردگارش را طی می کند تو هم بر همان مسیر قدم بگذار پیرو کسانی باش که به پروردگارشان روی می آورند اطاعت امرشان را می کنند} بازگشت شما به سوی من است پس شما را بدانچه می کردید آگاه می سازم) .
وای بر احوالات ما که در روز موعود خداوند عمل ما را در مقابل ما تشریح کند که در جایی که تو چنین رفتاری را کردی چه تاثیری را گذاشتی و از همه جالب تر اصلا منظورت چی بود من الان از این آقا عصبانی هستم می گویم که آن جا ننشین خب ناراحت می شود بعد به آن یکی می گویم نه بابا به خاطر خودش گفتم ترسیدم این سیم ها برق داشته باشند بهش بگیرند، اما خدا آگاه است و خودم هم می دانم می خواستم جلوی من ننشیند بهانه آوردم امروز شما حرف من را باور کردید فردا روز عین نیتم را خداوند به من نشان می دهد آن موقع چکار کنیم؟ خجالتش را چطوری بکشیم امروز از صبح تا حالا چند تا عمل کردید چند حرکت در جامعه کردید با مردم و چند تای از آن ها ، آن چیزی نبود که بیان کردید نیتتان یک چیز دیگه بود خب مال یک روزتان این قدر باشد مال یک عمرتان چقدر می شود خدا به داد برسد.
آیه 16 سوره لقمان يَابُنىَ‏َّ إِنهََّا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فىِ صَخْرَةٍ أَوْ فىِ السَّمَاوَاتِ أَوْ فىِ الْأَرْضِ يَأْتِ بهَِا اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(16)
( ای پسرک من اگر عمل تو هم وزن دانه ی خردلی در درون صخره ای یا در آسمان ها یا در زمین باشد خدا آن را می آورد { به اندازه دانه خردل، دانه خردل دیدید چقدر ریز است می گوید حتی اگر به اندازه آن باشد هر کجا هم که تو پنهانش کرده باشی خدا آن را جلوی تو حاضر می کند جلوی تو نمایش می دهد آن موقع می خواهی چکار کنی؟  امروز سر زنت، سر شوهرت، سر خانواده ات، سر همکارت کلاه می گذاری، آن چه را که عمل کردی یک جور دیگه نمایش می دهی ولی آن روز چکار می کنی؟ بعد از همه بدترش کجاست آن روز که این نمایش داده می شود اصلی را که تو باید انجام می دادی او را هم نشانت می دهند می بینی عجب من خسرالدنیا والآخرتم بابا این دو تا چقدر با هم فاصله داشت مگر، چرا من خوب را انتخاب نکردم و بد را انتخاب کردم؟ و اگر خوب را انتخاب می کردی نشانت میدهد که در افراد مقابلت چه تاثیری می گذاشت،بعد برای تو چه زنجیره زیبایی تا نسل ها کشیده می شد که تو همه این ها را قطع کردی شدی ابتر، دم بریده ، نسل بریده هیچ چیز نیکی از تو باقی نماند و چقدر سخته آن روز آشنا شدن با این حقایق درآن روز موعود در آن صحرای محشر چقدر سخت است .
آیه 17 سوره لقمان يَابُنىَ‏َّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ اصْبرِْ عَلىَ‏ مَا أَصَابَكَ  إِنَّ ذَالِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(17)
( ای پسرک من نماز برپادار و به معروف وادار و از منکر بازدار و بر آسیبی که در راه دین به تو رسد صبر کن . {دخترم ، پسرم نماز جماعت خواندن در حسینیه و شرکت کردن در نماز جماعت همین دستور الهی است که می گوید نماز برپادار می گوید در نماز شرکت کن حضور داشته باش آن وقت فقط به خاطر این که یک ذره مثلا امام جماعت کند می خواند یا یک ذکر مستحبی می خواند تو از صف نماز جماعت خارج می شوی خدا دستور می دهد نه تنها نماز برپادار بر آسیبی که در این راه به تو می رسد صبرکن،" من دولا می شوم می روم توی رکوع کمرم می شکند این آقای پیش نماز از بس ذکر مستحبی می خواند" چه اشکال دارد این کمترین تاوان است که تو برای حکم خدا داری می دهی "تو سجده که می روم نفسم می گیره "اشکال از تو است مادر جان قربون شکلت بروم خب تو خانه تان سجده هایت را یک ذره آرام تر بخوان عادت کنی این کمترین ضرر و زیانی است که تو در راه به دست آوردن صواب نماز بر پا داشتن می دهی،حالا جا ندارد بدهی؟جا دارد دیگه}.بی تردید این صبوری از کارهای استوار است).کار استوار چه لازم دارد؟اراده ی قوی می خواهد.  اراده ی قوی می خواهد.پس عزیز دل اراده ات را در این امر قوی کن.}
آیه ی 18 سوره ی لقمان وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فىِ الْأَرْضِ مَرَحًا  إِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ كلُ‏َّ مخُْتَالٍ فَخُورٍ(18)
(از مردمان به رخوت رخ بر متاب،در زمین با تکبر راه مرو که خدا هیچ خود پسند مغرور را دوست ندارد.)چرا وقتی می آید با تو روبوسی کند،به تو محبت کند رو بر می گردانی.جواب خدا را چه می خواهی بدهی. نماز خواندی باطل است،ذکر گفته ای باطل است ،عمل خیر کرده ای باطل است.چرا از بنده خدا رخ برگرداندی به نخوت،به تکبر.نجس بود،اشکالی نداردتو روبوسی کن و برو خودت را آب بکش ،دروغ نگو دیگه، فقط در وجود تو بت نخوت و تکبر بزرگ است،خیلی بزرگ است خداوند می گوید به نخوت از مردم رخ بر نتاب،بر زمین به تکبر راه مروخداوند هیچ خودپسند مغرور را دوست نمیدارد،دوستت ندارد.آن کس که آمد با تو روبوسی کند،تو رو برگرداندی جلوی دیگران،خجالتش دادی تا دلش را صاف نکنی،خدا دوستت ندارد دیگر تو را نمی خواهد، برو و حساب کار خود را بکن.صد تا یتیم لباس بپوشان صدتا شکم گرسنه سیر کن ولی تا اون یک دل را درست نکنی هیچ فایده ای برای تو ندارد.
آیه ی 19 سوره ی لقمان وَ اقْصِدْ فىِ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِكَ  إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الحَْمِيرِ(19)
(در راه رفتن خود میانه رو باش {چه از لحاظ حرکت کردنتان ، بعضی ها راه می روند می جهند بابا قدم بردار عزیزم چرا می جهی قدم بردار بعضی ها چنان راه می روند که همه دق مرگ می شوند چون تکان نمی خورد، در راه رفتن خود میانه رو باش حالا این میانه روی در راه رفتن راه رفتن عملی شما را می گوید که با این دو تا پاهایت داری میروی راه رفتن الهی و معنوی شما را هم مد نظر دارد آن جا را هم ندو، نه آن جا آن قدر بدو که نفهمی مسیر را چطور طی کردی نه این قدر کند برو که عمرت بسر برسد و هیچ کاری نکرده باشی، می آید از من ذکر می خواهد چشم بگذار ذکر عمومی بیاید ذکر عمومی را می دهم می گوید حالا ذکر رابده می گویم نه ببینیم توان ذکر عمومی را داری حالا من می بینم سنگینه می آید این جوری می کند یک ذکر خصوصی هم بده این قدر اصرار می کند می گویم چشم برایش درخواست میکنم می گیرم بعد من می بینم نمی کشه ماه محرم می رسد ماه ذی الحجه می رسد یک مناسبتی میرسد می گوید یک ذکر هم برای این ایام بده، می گویم می توانی انجام بدهی می گوید آره بعدا به گوش بنده میرسد که فلانی از بس به این شاگردهای کلاسش ذکر داد زندگی هایشان مختل شده. بابا من با این همه کاری که برای مردم می کنم زندگیم را مختل نمی کنم من توی خانه ام این قدر ذکر نمی کنم ،چیه می خواهی به من برسی من کجا هستم که تو می خواهی به من برسی، ای بیچاره، اگر تو می خواهی به من برسی خدا بدادت برسد، من جایی نرفتم که من هنوز این جا هستم، اگر جایی رفته بودم وجایی رسیده بودم که این جا نبودم، ماه محرم این جا چه کار می کردم، اگر ذکر میکنی که به پای من برسی زهی خیال باطل، اگر می خواهی به پای من برسی بیا به اندازه من بگذر، به اندازه من آدم ها را دوست داشته باش، به اندازه من هم پنهانی آدم ها برایشان دعا کن، به اندازه من هم پنهانی آدم ها برایشان غصه بخور، گریه بکن، می کنی نمی کنی دروغ می گویی نمی کنی، چون تو فقط آن را خوشت می آید که من توی جمع یک دفعه می گویم که خانم فلانی یا آقای فلانی آن چیزی را که فکر می کردی این طوریه این طوریه و رنگ و رویش عوض می شود بعد می بینه من همه چیز را می دانم، نه به خدا همه چیز را نمی دانم، فضولی هم نمی کنم، همانی را که به من می گویند همان را می گویم، اما همین قدرش هم مفت به دست نیامده کار کردم .( درراه رفتن خود میانه رو باش از صدای خود بکاه) {آقا پسرهایی که داد می زنید در خانه هایتان می دانید خدا می گوید این هایی که صدایشان آن جوریه چه معنی دارد می گوید: بدترین بانگ ها بانگ خران است) . به خدا من نمی گویم ببخشید کلام وحی است پسرها دخترها شما که در خانه داد می زنید، آقایان شما که سر خانم هایتان هوار می زنید، خانم ها شما که سر مردهایتان جیغ می کشید، خدا فرموده من نگفتم می گوید بدترین بانگ ها بانگ خران است مواظب صداهایتان باشید .   
در کتاب شریف خصال شیخ صدوق باب الثلاثه از امام صادق (ع) روایت کرده شیخ صدوق که امام فرمودند پیرو این آیات،امام فرمودند که لقمان به فرزندش این موارد را نیز گفت:"ای پسر برای هر چیز در دنیا نشانه ای است به این نشانه شناخته می شود و باید گواه بر آن هم باشد . فرزندم دین را سه علامت است : علم،ایمان،عمل."
{ اگردینت را نمی شناسی پس نگو من دین دارم . اگر ایمان کامل نداری پس نگو دین دارم اگر عمل کننده به آنچه که می دانی نیستی پس باز هم نگو دین دارم دروغ می گوید .}
" ایمان را سه علامت است :1 - باور داشتن خدا، 2 - قبول داشتن کتاب هایی که از طرف او نازل شده است، 3 -  باور نمودن انبیاء حق"{ پس کسی که دارای ایمان است این سه تا مشخصه را باید داشته باشد اگر نداشت کلک به شما نزند باورش نکنید. }
"عالم دارای سه علامت است{1 - شناختن خدا ،عالم خدا را می شناسد.2 - شناختن آنچه که خدادوست دارد ،شخص عالم هر چی خدا دوست دارد آن را می شناسد. 3 - شناختن انچه خدا دشمن دارد"،{ هر چه را هم که خدا دوست نمی دارد عالم می شناسد ما همه مان عالمیم؟ یک فکری به حال خودتان بکنید، اگر شما همه چیزهایی که خدا دوست میدارد نمی شناسید، همه چیزهایی که خدا دشمن می دارد نمی شناسی، عالم نیستی، دانا نیستی}.
"عاملین به دین سه علامت دارند ، عواملی که دین را اشاعه می دهند : نماز ، روزه ، زکات."{ کسی که اهل نماز نیست شما نماز خواندنش را نمی بینی اصلا این را عامل به دین نشناس} "نادان را سه علامت است : 1- با آنکه از خودش بالاتر است نزاع می کند ،{ یک ذره قد دارد با یک غول پیکر دعوا می کند ، این چیه نادان است}"2 - در مورد آنچه نمی داند بحث کند"،{این یک قسمش که فراوان است بین ما ، ما خیلی چیزها را نمی دانیم این قدر قشنگ راجع به آن بحث می کنیم گفتگو می کنیم ابراز عقیده می کنیم بعد هم تند تند می گوییم نمی دانم یک جایی خواندم یک جایی دیدم من از یک بزرگی این جوری شنیدم}" 3 - در تحصیل آنچه از دسترس او بیرون است رنج برد".{برای چیزی که می داند نمی تواند بدست بیاورد خودش را شکنجه می کند ، رنج می دهد .این سه مشخصه برای نادان است .}
"ظالم را سه نشانه است : 1 - نسبت به خداوند به نافرمانی ستم کند،"{به خدای خودش ستم می کند چه جوری ؟ نافرمانی خدا را می کند، این همین جا ظالم است هم به خدا ظلم می کند، هم به خلق خدا ظلم می کند، هم به خودش ظلم می کند} "2 - نسبت به زیردست ظلم روا دارد .3 -  به ستم کار یاری رساند." {در هر سه تا بخشش شریک است}
"منافق را سه علامت است: زبانش با دل و نیتش با عمل و برونش با درونش مخالف باشد."{ هر آن چه که زبانش می گوید دلش نیت می کند دستش عمل می کند ، درونش و بیرونش با هم مخالف است}.
"گناهکار ر اسه علامت است :1 - خیانت کند 2 -  از دروغ نپرهیزد  3 -  کردارش مخالف با گفتارش باشد.".{ من بچه هایم وقتی می خواستند بروند مدرسه یک بار فقط بهشان گفتم ، گفتم هر آن چه که اتفاق افتاد بدترینش را به من همان جوری بگویید، تا زمانی که چنین است شما را باور دارم در کنار بدی هایتان هم با شما می آیم تا اصلاح بشود ، یک بار به من دروغ بگویید، شما دیگه برای من همیشه دروغگو هستید و این قانون در زندگیم جاری بوده، با هرکس رابطه داشته باشم یک بار به من دروغ بگوید دیگر تمام شد با او کاری ندارم }.
"ریاکار دارای سه علامت است :1- در خلوت کسالت ورزد، 2 - در جمع خود را فعال نشان دهد، 3 - در هر عمل به انتظار مدح و ثنای مردم باشد."،{روزه می گیرد خودش که تنهاست می گوید وای مردم خدایا، کی این اذان می رسد وای چقدر سخته، چقدر مشکله کاش خدا این قدر طولانی نمی داد، میان مردم که می آید این جوری می کند خدایا این روزه چقدر به آدم می چسبه، چقدر شیرینه، چقدر لذت بخشه ، هر کاری هم که می کند می خواهد همه تعریفش را بکنند به رخ آدم ها می کشد من آن قدر آدم ها دارم این قدر پول های زیاد در این جعبه ها می ریزند و من اصلا نمی فهمم چه کسی این پول ها را ریخته ولی آدم هم دارم یک دو تومانی هم که می خواهد بدهد می دهد دست من، عزیزم من آن جا جعبه گذاشتم خب بیانداز آن تو}.
"حسود را سه علامت است، {آی حسود ها خوب گوش کنید حسود زیاد داریم، حسود خیلی داریم جدی می گویم در مرد وزن حسود زیاد داریم وای به آن روزی که دستور بدهند بگویند حسود ها را نشان بده آن موقع خیلی بد می شود.}."حسود سه تا علامت دارد:1- در غیاب مردم بدگویی کند و عیب جویی کند،{ هر کس را دیدید پیش شما از یکی دیگه دارد بدگویی می کند این حسود است}، 2 -  در حضورآن ها تملق گویی کند 3 -  به کسی که مصیبت دیده شماتت کند" .{ طرف مالش را بردند ، دزدیدند، خوردند به جای این که با او هم دردی کند می گوید والا تقصیر خودته مگر مجبور بودی این همه جواهر بخری، این قدر جواهر به دستهایت بیندازی، این دروغ می گوید دلش برای او نسوخته دلش برای این می سوزه که این قدر جواهر خودش دستش نبوده}.
"مسرف(اسراف کننده) را سه علامت است "،{ خوب دقت کنید خانم ها ، آقایانمان هم مسرف داریم ولی کم}"1 -چیزی که در خور او نیست می خرد،2 - چیزی که در خور اونیست می پوشد،3 - غذایی که در خور او نیست می خورد".{من این ها نگفتم امام شما گفته به من ایراد نگیرید }.
"تنبل را سه علامت است یا تنبلی را سه علامت است"،{ این هم واژه خیلی خوبیه من بیخود این ها را انتخاب نکردم چون داریم }"1 - آنقدر سهل انگاری می کند تا فرصت از دست برود"، {آستین هایش را زده بالا جوراب هایش را هم در آورده وسط حسینیه یک ساعته دارد حرف می زند بابا نماز رفت انصافت را شکر ای وای الان الان می خواهم وضو بگیرم این وضو هرگز نمی رسد تا نماز قضا می شود.}،" 2 - موقعیت از دست بدهد تا کارتباه شود،"{ مگر کار به تو پیشنهاد نکرده اند مگر سنجش نکردی خوب بوده همه جوانبش را نسنجیدی خب بدو دیگه هی میگوید دنبال روزی می دوم روزی بدست من نمی رسد خب کار که دم دستت است برو دیگه برای چی دست دست می کنی نمیرود یک نفر دیگر را می گذارند جایش}"3 -  نسبت به خوبی ها بی تفاوت است."
"غافل را سه علامت است:اول خطا کند،دوم به دنبال لهو و لعب باشد،سوم فراموش کند خدا و قیامت را."در آخر حضرت می فرمایند :"برای هریک از این علامات و نشانه هایی که یاد شد اصولی است که بیش از هزار در و حتی هزار هزار در وجود دارد.به راوی که اسمش حماد بود فرمودند:ای حماد در شبانه روز جویای دانش باش و هرگاه خواسته باشی دیده ات بینا گردد و به نیکی جهان و سرای جاویدان رسی"{ آنهایی که دلشان می خواهد چشم هایشان باز شود ، آن چشم سومی . هی می گذارند روی مهر فشار می دهند فکر می کنند اگر فشار بیاورند چشم سومیه باز می شود نه بابا باز نمی شود این جوری خیال باطله }. امام فرمودند نفرمودند به آن مهر چشم سومت را فشار بده ببینید چی دستور میدهند خب گوش کنید دیگه مگر معلم نمی خواهید مگر خضر راه نمی خواستید }." از آنچه دست مردم است طمع کوتاه کن و خویشتن را در شمار مردگان حساب کن خود را برتر از کسی مپندار"{ این خویشتن را در شمار مردگان حساب کن واژه بسیار زیباییه و ما چقدر زشت وبد از آن استفاده می کنیم، امام دستور میدهد که خود را در زمره مردگان حساب کن یعنی چی ؟ یعنی همیشه فکر کن الان می میری، یک دقیقه دیگر داری می میری، اگر یک دقیقه دیگر بخواهی بمیری چی می شود، الان می گویند آی خانم ها آی آقایان یک دقیقه فرصت دارید وبعد از یک دقیقه همه مردید چکار می کنید اولین قدم می دوند اونی را که اذیت کردند می گیرندش تو را خدا حلالم کن، خب الان انجام بده حتما باید بگویند که یک دقیقه دیگه می میری که بدوی بگویی حلالم کن، خب الان برو به او بگو حلالم کن، اما ما چکار می کنیم نصیحت امام را این جوری می کنیم من که مرگم نزدیکه ،چیزی از عمرم دیگه باقی نمانده می دانم خودم عن قریب می میرم ،دروغ می گوید اگر وقت مردنش برسد به من و شما آویزان می شود . حالا چرا این را می گوید می خواهد هی شما بگویید آی نه خدا نکند، خدا بکند من زودتر ازشما بمیرم، شما چرا، مگر تعارف داری با خودت . واقعا خودت را در شمار مردگان حساب کن اگر راست می گویی . یک پیراهن داری دومی را می خواهی چکار ، یک کفش داری دومی را می خواهی چکار،مگر فرشت خوب نیست فرش می خواهی چکار، مگر مبلت کافی نیست مبل می خواهی چکار . نمی شود آخه . امروز یک دوستی زنگ زد گفت یک توصیه دارم برایتان گفتم خوب گفت یک خورده خورد و خوراک برای خانه ات بخر بگذار گفتم خب که چی بشود گفت خب دیگه بالاخره اگر یک اتفاقی افتاد لاقل چیزی برای خوردن داشته باشید ،گفتم تو فکر می کنی برای چند وقت می توانم خورد وخوراک بخرم گفت بابا بالاخره،گفتم بالاخره اگر بغلی می میرد خب من هم می میرم، دیگه چه اشکالی دارد }.
"خویشتن را در شمار مردگان حساب کن خود را برتر از کسی مپندار و زبان خود را پوشیده دار،{ آی آی آی کاشکی ما یک کیسه غلافی می توانستیم درست کنیم این زبان را بگذاریم داخلش، نگذاریم دائما بیاید بیرون حرکت کند } "زبان خود را پوشیده دارچنانکه مال خود را پنهان می کنی".{ ببین طلاهایت را چطوری قایم می کنی . پول هایت را هفتاد تا جیب از این ور از آن ور میکنی قایم می کنی این زبان را قایمش کن نگذار حرکت کند} . این سخنان معلم راه بود هنوز ما به مقامی که خضرراه را بیابیم که نرسیدیم اما اگر معلم را نشناسیم کلامش را بکار نبندیم خضر راه بی خضر راه ما گفتیم.  یا علی مدد    

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید