Logo

جلسه بیست و نهم ره توشه آگاهی 1

بسم الله الرحمن الرحيم

                                                                                                           
دوستانی که از شب اول محرم همراه ما بوده اند ، خواه ناخواه امروز منتظر قسمت دیگری از این داستان دنباله دار هستند . داستانی که از شب اول محرم آغاز کردیم و تا به امروز همگام با دوستان آمدیم .
جلسه پیش صحبت کردم در مورد لقاء الله ، یکی ، دو جلسه ای بود که راجع به لقاء الله صحبت می کردیم و مراحلی که انسان را به آن سو هدایت می کند و چه اتفاقاتی می افتد . مثل همیشه این راهنمای چشمک زن ما را برد و به وادی آقا امام حسین (ع) و صحرای کربلا وارد کرد . بخشی را گفتگو کردم جلسه پیش و بخش کوچکی از آن ماند که اختصاص پیدا کرد به امروز .
امروز به دو تا مطلب خیلی مهم اشاره می کنم که اگر گوش و هوشتان با من باشد ، از این به بعد هر بار که نام آقا امام حسین (ع) را بشنوید ، یک عالم دیگری را سِیر می کنید به شرط این که صحبتهای من را همچون قصه تلّقی نکنید ، دقیق بشنوید .
یکی از لقب های زیبای آقا امام حسین (ع) ، لقب اباعبدالله است ، کنیه اباعبدالله . امروز می خواهم روی این کنیه صحبت کنم . این لقب را ما سالیان بسیار در عمرمان ، خودمان بیان کردیم ، در دعاها خواندیم و در بسیاری از مراسم های مذهبی این نام که به گوشمان خورده اشک هایمان هم سرازیر شده ، اما هنوز یک نام است . نامی که برای آقا امام حسین(ع) گذاشته شده است . امروز صحبتی را که می کنم ، می خواهم که برای بقیه عمری که پیش رویمان است اگر خدا عنایت کند این نام یا این کلمه از مرحله نام بودن و لقب بودن خارج بشود و به یک مفهوم تبدیل بشود ، پس خوب توجه بکنید . چون اگر بتوانیم از قالب مفهومی اش بهره ببریم دیگه از این به بعد وقتی در نزد ما کلمه اباعبدالله را بکار بردند فقط چشمان ظاهرمان نمی گرید ، چشم های دلمان هم از درون شروع به اشک ریختن می کند .
معمولا کنیه را برای هر امامی یا بهتر بگوییم در اعراب به نام پسر بزرگشان می گذارند . فرزندان بزرگ آقا امام حسین (ع) هر دو نامشان علی بود و این در عصر و زمانه ای که هر کس نامش علی بود تکفیر می شد ، آزار می دید ، اذیتش می کردند از طریق حکومت وقت و مردم نادان و گمراه و خود فروخته ، امام دو پسرش را نامشان را علی گذاشته بود .
یکی علی بن الحسین معروف به سجاد (ع) ، سجده کننده بزرگ در عالم هستی و دیگری علی بن الحسین معروف به علی اکبر(ع) . سرنوشت هر دو را می دانیم . علی اکبر در صحرای کربلا ، در میدان خون و عشق شهید شد . علی بن الحسین معروف به سجاد (ع) همراه اسرای کربلا ، سفری بس طولانی تا پایان عمر طی کرد ، قریب به چهل سال پس از آن و همه این چهل سال را در اکثر ساعات اشک از چشمان مبارکشان سرازیر بود .
اگر قرار بود از قانون عرب پیروی کنیم کنیه ای که برای ایشان بکار می بردیم علی بن الحسین بکار برده می شد . اما به آقا امام حسین (ع) لقب اباعبدالله داده شده است . اباعبدالله از لحاظ لغوی مفهومش این است پدر عبد خدا ، پدر بنده خدا . دو پسر امام را هم که خیلی خوب می شناسیم هردویشان بندگان خاص خدا بودند . امام سجاد (ع) و حضرت علی اکبر ، اما اباعبدالله یک لقب بزرگ و عمومی با طیفی گسترده بر کلّ جهان است ، یعنی آن حضرت پدر همه کسانی هستند که بنده خدا شوند . امام حسین (ع) پدر همه کسانی هستند که بنده خدا باشند . این مفهمومی است بسیار عظیم و قابل تمعق و تفکر وقتی می گویم یا اباعبدالله یعنی می خواهم و می پذیرم سروری و پدری آقا امام حسین (ع) را بر خودم به عنوان یک بنده خوب خدا ، حالا جرات می کنی دیگه بگویی یا اباعبدالله ، دیگه دلش را داری ساده و راحت صدا کنی و هیچ تلاشی در این زمینه نکنی ، دیگه جراتش را داری ؟
دوستی در حرم علی بن موسی الرضا (ع) در حالت مکاشفه ای خدمت امام رضا(ع) رسید . از آقا امام رضا (ع) سبب نام اباعبدالله را پرسید . آقا امام رضا (ع) فرمودند : جدّ ما پدر هر آن کسی است که بنده خدا باشد . قشنگ نیست ، زیبا نیست ، اگر من وشما هم بنده خالص خدا بشویم به مقام فرزندی آقا امام حسین (ع) می رسیم ، شعف انگیز نیست . مگر جوانهای ما برای همه کارهایشان انگیزه نمی خواهند ؟ کدام انگیزه ای زیباتر ، لطیف تر و بزرگتر از اینکه بروم تا جایی که دختر یا پسر آقا امام حسین (ع) باشم . این انگیزه بزرگی نیست برای حرکت شما ؟
دقت کنید به پدر بزرگوار آقا امام حسین (ع) ، آقا امیرالمومنین (ع) لقب ابوتراب هم داده اند . می دانید که یکی از القاب امیرالمومنین ابوتراب است . تراب یعنی خاک ، لقبی برای همه شیعیان خالص آقا تلقی می شود . پس ابوتراب یعنی پدر خاک ، یعنی پدر شیعیان عالم و شیعه یعنی فردی که از تکبر گذشته ، خودش را پایین و افتاده می بیند ، خودش را نیازمند مدد الهی می بیند ، خودش را در فقر محض بدرگاه احدیت حس می کند .
که خداوند در سوره فاطر آیه 15 فرموده : يَأَيهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الْحَمِيد – که ای مردم شمافقیرو نیازمند بسوی خداوند هستید و اوست که غنی و ستوده است . چنانکه وقتی شیطان از اطاعت الهی سرزد و اطاعت نکرد قرآن فرموده در سوره بقره آیه 34 : َ أَبىَ‏ وَ اسْتَكْبرََ وَ كاَنَ مِنَ الْكَافِرِين‏ - او سر، باز زد ، تکبر ورزید او از کافران بود . پس تکبر اساس همه نافرمانی ها است . تکبر یعنی خود را دیدن در مقابل تکبر ، تواضع و فروتنی است . تواضع و فروتنی یعنی خاک گشتن ، وقتی کسی خاک شد فرزند علی مرتضی شد . مگر علی مرتضی لقبش ابوتراب نیست یعنی پدر خاک . من می خواهم فرزند علی مرتضی باشم ، فرزند علی مرتضی باید خاک بشود و کسی خاک می شود که خودش را دیگه نمی بیند . در تواضع و فروتنی آن قدر پیش می رود که دیگه خودش را نمی بیند . آن وقت خاک می شود ، آن وقت پدرش علی مرتضی می شود . علی مرتضی پدر هر کسی که شد او شیعه امیرالمومنین می شود . شیعه فقط به اقرارش نیست ، شیعه به عملش است که شیعه شناخته می شود . ما وقتی در این خاندان پذیرفته می شویم که عضوشان باشیم . پدر خاک من باید از خاک باشم تا پدری چون امیرالمومنین داشته باشم . من باید عبد خدا باشم تا پدری چون حسین بن علی (ع) داشته باشم .
در مفاتیح الجنان می خوانیم ، در این ماه یا در این روز،روزه بگیرید چنین ثواب برایتان می نویسند وهمیشه سوال بود آیا می شود یک روز،روزه گرفت یا اشکی برای امام حسین (ع) ریخت و بخشیده شد . چقدر سخنرانان ما نسبت به مردم کوتاهی کردند ، فقط بالای منبر گفتند : اشکی برای امام حسین (ع) ریخته شد هفتاد سال عبادت است . پس من هفتاد سال عبادت نمی کنم یکبار گریه می کنم برای امام حسین (ع) ، خب بس است دیگه . نه این طور نیست ، کم لطفی کردند به جوان های ما نگفتند آن چیزی را که باید بگویند نگفتند. صحبت ثواب و عقاب نیست ، صحبت خیلی بالاتر از این حرفهاست  . صحبت از عبدالله شدن است تا عبدالله نشوی  اشک واقعی تو نمی ریزد . وقتی عبدالله شدی اشک واقعی یک قطره ، سیل هم نمی خواهد ریخت آن موقع ثواب است ، هفتاد سال عبادت دارد . چرا ؟ چون می رسد به جایگاهی که پا بگذارد به نقطه ای که زیر نظر این چراغ های نورانی هدایت بشود . زیر نظر پدر خاک تعلیم ببیند . خود به خود درجاتی را کسب می کند که گذشته تاریکش یکی یکی ، خود به خود بخشیده می شود .
وقتی وارد وادی کربلا و جانبازی و عشق بازی امام شهید حسین بن علی (ع) ، یاران هم پیمانش ، بازماندگان سرافرازش که در هیچ یک از منزلگاههای پس از شهادت ، نشکستند همچنان قد برافراشته حرکت کردند می شویم به سادگی نمی شود از این وادی خارج شد . یا نباید پا گذاشت یا همه چیز را در این وادی باید باخت و بیرون رفت . همه آن چیزهایی که برای من وتو قیمتی است ، باید داد . پست ، عنوان ، پول ، طلا ، لباس ، زیبایی همه چیز ، تحصیلات همه را باید داد .
در این وادی پر طپش در هر گوشه یک عطر و بوی خاصی به مشام می رسد . از گوشه دیگه به یک شکل دیگه ، حقیقتاً عمری طولانی می خواهد تا همه زوایای آن را درک کنیم ، الگو قرار بدهیم ، تلاش کنیم تا مثل آنها بشویم .
القصه : حالا که سخن از عالمی شد که عبد پرور و بنده آفرین است ، سری می زنم به کلام وحی ، در قرآن خواندیم حضرت ابراهیم (ع) بعد از این که صاحب فرزندی به اسم اسماعیل شد ، حالا سالیان فرزند نداشته ، پس از سالها خداوند فرزندی به او عطا کرده همان موقع کلام وحی به او رسید که زن و فرزندت را به صحرای حجاز ببر و در آن سرزمین بی آب و علف بگذار و برگرد . ابراهیم نبی این کار را انجام داد ، در وقت بازگشت از صحرای حجاز به سوی فلسطین اشک در چشمانش جمع شد ، عرضه داشت خدمت پروردگار ، سوره ابراهیم آیه 37 : رَّبَّنَا إِنىّ‏ِ أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتىِ بِوَادٍ غَيرِْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفِْدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَْوِى إِلَيهِْمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون‏ - پروردگارا من برخی از فرزندانم را در دره ای بی آب و علف در جوار خانه مکرم تو اسکان دادم . پروردگارا تا نماز برپا دارند ، پس دل هایی از مردم را خواهان آنان گردان و از میوه ها روزیشان ده .
خوب توجه کنید : عبد خدای رحمان ، حضرت خلیل الله (ع) ، فرزندش را در صحرایی بی آب و علف رها می کند ولی از خدا درخواست می کند ، دلهای مردم را به اینها مهربان کن ، رزقی پاک به آنها ارزانی دار . تازه هرازگاهی هم از فلسطین به حجاز می آمد و به زن و فرزند سر می زد . تا جایی که مامور شد اسماعیل را که بزرگ شده بود قربانی کند . او را به قربانگاه برد تا قربانی کند اما در وقت ذبح اسماعیل ، خداوند قوچی برای او فرستاد و ابراهیم و اسماعیل پیروزمندانه و مطیع فرمان الهی به خانه برگشتند، خانه کعبه را از نو احیاء کردند . این وادی ، وادی حضرت ابراهیم (ع) بود و ابتلائاتش ، سختی هایی که تحمل کرده بود ، که در نهایت پس از گذران این سختی ها به مقام امامت رسید .
سوره بقره آیه 124 : وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ  قَالَ إِنىّ‏ِ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا  قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ  قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِين‏ - و هنگامی که خدا ابراهیم را با کلماتی بیازمود ، یک سری از این کلمات می دانید همین سختی هاست ، همین ابتلائاتی است که ما با آنها روبروییم . خدا به من و شما هم مثل حضرت ابراهیم (ع) داده اما ایشان فهمید و ما نفهمیدیم ، او غُر نزد ما غر زدیم ، او انکار نکرد ما کردیم ، او چرا نگفت ما گفتیم ، کلام خداست من که نمی گویم . او همه را به اتمام رسانید ، گفت : من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم . پس از اینکه دورش را تمام کرد ، امتحاناتش را پس داد ، خداوند به او لقب امامت داد .
سوره صافات آیه 83 : وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَابْرَاهِيم‏ - بی گمان ابراهیم از پیروان او بود . آیه قرآن است . در تاویل الآیات و بحارالانوار ج 83 آمده ، از امام صاذق (ع) درباره آیه 83 سوره صافات پرسیدند ؛ امام صادق (ع) فرمودند : معنی آیه این است که ابراهیم از شیعیان علی (ع) است ، درست شد .
حالا دوباره بر می گردیم وادی امام حسین (ع) . همه می دانیم آن حضرت نه فقط یک فرزندش که همه خانواده اش ، همه را برد در صحرای کربلا گذاشت . نه تنها دیگه بصورت ظاهری هم نتوانست به آنها سر بزند ، دیگه نتوانست به آنها مراجعه کند که پس از شهادتشان تازه خانواده اش را به اسارت هم بردند . صحرای کربلا بی آب و علف نبود ، صحرای حجاز بی آب وعلف بود ، صحرای کربلا بی آب و علف نبود . آب داشت ، اما به زن و بچه امام حسین (ع) ندادند . نه تنها قلب مردم بسوی خانواده امام متمایل نشد که در قصه حضرت ابراهیم کاروانیان که آمدند به زن و فرزند حضرت ابراهیم (ع) محبت کردند ، کمک کردند . اینها نه تنها قلبشان و مهرشان نسبت به خانواده امام متمایل نشد بلکه تا جایی که توانستند جنایت کردند . به کوچک و بزرگ و بیمار و علیلشان سنگ پرتاب کردند و همه این قصه ها را امام را با علمش از قبل می دانست ، می دانست که اینطور خواهد شد . ولی با این همه در یَنابیع المودّت و الموسوعه الکلمات الامام الحسین (ع) آمده ،که امام حسین (ع) در آخرین لحظات عمرش فرمود : ای پروردگاری که خدایی غیر تو نیست و هیچ معبودی به جز تو نیست . فریاد نزد که چه کرده بودم که مرا بر خاک و خون انداختی ؟ زن و بچه ام به اسارت رفت ؟ در لحظه آخر با خدای خود ، نرد عشق باخت . این را فقط می شود گفت عشق بازی و پاکبازی امام حسین (ع) ، نام دیگری ندارد . این ما هستیم که ادعای پیروی از امام حسین (ع) را داریم . درخواست شفاعت او را در وقت لقای با پروردگارمان را داریم ، پس بیاییم بگوییم ،
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله                            هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله
راه باز است ، خود تو هستی که باید انتخاب کنی ، بروم یا اینکه باز بمانم . در آخرین کلام امروز ، که روز آغاز امامت آخرین ولیّ زنده خدا بر روی زمین است این چنین بیان می کنم ، باشد که خداوند توفیق بدهد آنچه را که در دل نهفته دارم بر زبان جاری نموده باشم .
اولیای خدا همیشه تاکید نمودند به شاگردانشان ، دلتان را به اعمالتان خوش نکنید از عمل کاری ساخته نیست . این جمله شان است ، اما در عین حال خودشان اهل عبادت و کوشش در راه اطاعت الهی بودند . خب اینها که با هم نمی خواند ؟ اگر عمل اطاعت کاری از آن ساخته نیست پس چرا خودشان انجام می دهند ؟ فهمش یک خورده مشکل است ، بگذارید توضیح بدهم . برای من هم مشکل بود ، گفتم آخه اینها با هم دیگه نمی خواند . ولی خب کار کردم ، فکر کردم ، فکر فکر فکر ... نیمه شب هم از خواب بیدار شدم ، غلتی زدم لحظاتی را باز به اینها فکر کردم . به اینجا رسیدم ، اگر اعمال عبادی ، اذکار ، تلاوت قرآن ، نمازهای نافله ، نمازهای شب و همه عملهای خیر دیگر را انجام می دهی برای اینکه خدا تو را به جهنم نبرد یعنی می ترسی یا انجام می دهی برای اینکه خدا تو را به آن بهشت وعده داده شده ببرد یعنی طمعکاری ، طبیعی است که جواب نمی دهد . خیلی به اعمالت دلخوش نکن ، همان آنقدر را به تو می دهند . عمل آن کسی که ، ذکر آن کسی که فقط ذکر می کند که از آتش جهنم در برود یا به بهشت برسد و میوه هایش دسترسش باشد ، بکند و بخورد ، کجا با عبادت و اطاعتی که با محبت و عشق به حضرت حق و برای بدست آوردن رضایت خدا انجام می شود . این ها فرسنگ ها با هم فاصله دارد . دنیاها با هم فاصله دارد . پس اولیای خدا درست فرمودند ، چون اعمال عبادی با طمع، پشتوانه ای برای اینکه به مرتبه اماممان یعنی اباعبدالله ، حسین بن علی (ع) نزدیک بشویم نمی تواند باشد . مگر آن که مثل اماممان به وادی عشق و محبت به حضرت حق حرکت کنیم .    
الهی به مستان میخانه ات                       به عقل آفرینان دیوانه ات
به خُم خانه وحدتم راه ده     دل زنده و جان آگاه ده
امیدوارم که جلسه امروز پیامش را به شما رسانده باشد . سعی کنید از لابلای این جملات آنچه را که برای شماست و باید به دست شما برسد کسب کنید برای روزهای پیش رو ، روزهایی پر از سختی و پر از زیبائی . به حضرت زینب (س) یزید گفت : دیدی چه به روزتان آوردند ، به چه خواری افتادید ؟ حضرت زینب (س) فرمودند : ما هیچ چیزی در این وقایع ندیدیم ، الاّ زیبائی و بزرگی . مهم این است که در سختی ها ، زیبائی ها را مشاهده کنید . پیام امروز برای روزهای آینده پیش رو .      

 

 

 

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.