منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

جلسه ششم ره توشه آگاهی 2

بسم الله الرحمن الرحيم


خب دقت بفرمایید ، امروز شاید به نظرتان بیاید که مطالب قبلا هم گفته شده ، شکی هم در آن نیست ولی جمله به جمله اش حساب شده نوشته شده است . خواهش می کنم به این جملات به دقت گوش کنید.
قُرب ، نه بالا نه پستی رفتن است  -  همه دنبال این قرب هستند  ، دنبال این نزدیکی هستند ، دنبال این دوستی با خدا هستند .
قرب ، نه بالا نه پستی رفتن است                                           قرب حق از حبس ِ هستی رستن است
بالا ، پایین نمی خواهید بروید . چه کسی این قدر بالا رفته چه کسی این قدر بر عکس پایین آمده است .
قرب ، نه بالا  نه پستی رفتن است                                             قرب حق از حبس هستی رستن است
از زندان این زندگی رها شدن است .
نیست را چه جای ِ بالا است و زیر؟                                           نیست را نه زود ، نه دورست و نه دیر
نیستی هیچ کدام این ها را ندارد . نه دیر ، نه زود ، نه بالا ، نه پایین هیچ کدام .
کارگاه و گنج حق در نیستی است                                           غَره هستی ، چه دانی نیست چیست ؟
خیلی مهم است . من که تا این را نوشتم لااقل ده بار خواندم ، نه از برای اینکه نمی فهمیدم ؟ از برای این که امروز یک جور دیگر می فهمیدم . به قول حاج آقا خدابیامرز ، امروز خوشمزه تر می فهمیدم .
غره هستی ، غره یعنی آن کسی که مست هستی است . چه دانی نیست چیست ؟
جلسه قبل عرض کردم خدمت دوستان که تمام موجودات و عالم هستی در حرکت است . باز در همان جلسه گفتم که حرکت بسوی کمال است . باز گفتیم حرکت فرع بر احتیاج است ، یعنی هر موجودی چون ناقص است و می خواهد از نقص خارج شود بسوی کمال حرکت می کند . پس نیاز یااحتیاج اصل است که بدنبالش حرکت را اجباراً خواهد داشت .
تا زمانی که نفهمی ناقصی ، تا زمانی که نفهمی که کم داری هیچ حرکتی هم نخواهد بود . در همان جا نشستی و از جایت هم تکان نمی خوری . چون فکر می کنی همه چیز را به نحو احسن تو دارایی ، خب دیگه برای چی می خواهی تلاش کنی ؟ کجا می خواهی بروی ؟ زمانی تلاش برای تو معنی پیدا می کند ، حرکت برای تو معنی پیدا می کند که احساس کنی که یک چیزی کم است ، یک جای کارت ناقص است و باید بهینه اش را و بهترینش را پیدا کنی .
امروز می خواهم سخن جلسه قبل را کامل کنم ، و این طور بگویم ، صحبت جلسه گذشته من که خلاصه اش این بود ، مفهومش این نیست که همه چیز در دنیا فی البداهه ناقص است . خب پس بالاخره چه می خواهم بگویم ؟ از یک طرف می گویم نه ، ناقص نیست . از یک طرف می گویم نه ، ناقص است . پس چه می خواهم بگویم ؟ می خواهم بگویم آنچه را خدا آفریده درهر جایگاهی در قوه خودش کامل است . هر موجودی در حد خودش کامل است . اگر صحبت از نقص و حرکت بسوی کمال می شود ، این یک مسئله نسبی است ، یک امر نسبی است و دارای مراحل مختلفی است . حالا توضیح می دهم :
مژه چشمتان را تا به حال دیدید ؟ دیدید وقتی کنده می شود می رود در چشم چه آزاری می دهد ؟ چه بلای جانی می شود ؟ به مژه چشمتان نگاه کنید ، مو است . جنسیتش مو است . موی سرتان را هم دیدید ؟ موی سرتان هم مو است . اگر بخواهیم نگاه بکنیم از لحاظ محسوسات ، یعنی آن چیزهایی که ما می بینیم ظاهری و حسشان می کنیم . موی سر که دائم بلند می شود و شما در هر اندازه ای که بخواهید کوتاهش می کنید ، این بطور دائم در حد کمال است . و مژه که خودش مویی است ، اما رشدش اصلا محسوس نیست و در حد معینی هم باقی می ماند ، پس ناقص است ؟ در حالیکه این چنین نیست . مژه ، در جایگاهی که قرار دارد کاملترین است . چون اگر از این اندازه ای که قرار داره مثل موی سر قرار بود بلند بشود اختلال بسیار بزرگی در زندگی روزمره ما و در بخش دیدنمان بوجود می آورد . پس نمی توانیم بگوییم که موی سر چون بلند می شود ، هر اندازه ای که بخواهیم می آید کامل است و مژه چون رشدی به آن شکل ندارد ناقص است . مژه ، در جایگاه خودش موجودیتش کامل است . موی سر هم در جایگاه خودش کامل است . می آییم نگاه می کنیم ، رگهای داخل چشم . رگهای داخل چشم آن قدر نازک و ظریف است مقایسه بفرمائید با رگهای قلب . آیا رگهای چشم به دلیل این که این همه نازک است ، این ها ناقص است ؟ نه ، کاملا کامل است . چون اگر غیر از این بود فضای چشم شما مختل می شد و دیدن شما مختل می شد و اگر رگهای قلبتان به نازکی رگهای چشمتان بود چی ؟ خدا به داد تک تکمان می رسید . هر کدام در جایگاه خودشان کاملند ، کامل ِ کامل . پس اجزا پیکر انسان و هر آنچه که در هستی وجود دارد به بهترین و زیباترین صورت ممکنه وضع شده و صحبت از حرکت ، ایجاد ایراد به ساختار اولیه آنچه که خدا آفریده نیست . ما می گوئیم حرکت ، به معنای خروج از قوه به فعل است . پس آن چیزی که در قوه وجود دارد عالی است ، کامل است و آن چیزی که بعد از این که از قوه خارج می شود به فعلیت می رسد ، آن هم کامل است . این حرکت باز به دو صورت بوجود می آید :
حالت اولش مثل رشد دانه که ابتدا تبدیل می شود به نهالی ، سپس به درختی و الی آخر این را  می گویند حرکت تدریجی . به مرور این حرکت از قوه به فعل می رسد . از دانه ای تبدیل می شود به درختی تنومند .
اما حرکت دیگری داریم که به آن می گوئیم حرکت دفعی ، در حرکت دفعی یکباره تغییر پیدا می کند و تبدیل می شود . مسئله تفکر کردن یا فکر کردن ، خودش نوعی حرکت است . در حالیکه شما موقع فکر کردن در هرگوشه که نشسته باشید یا در هر حالتی که قرار گرفته باشید اگرنخواهید حرکت بکنید ، حرکتی ایجاد نمی شود . اما تفکری که انجام می دهید برای شما محصولی به با ر می آورد ، تغییری بوجود می آورد . برای ایجاد حرکت در انسان که از نقص بسوی کمال در حرکت است ، پس یک وسیله ای لازم است که انسان می خواهد در ابعاد مختلف وجودش از نقص بسوی کمال برود . این وسیله یا این قدرت مورد نیاز را از آن بعنوان نفس یاد کردند . به اسم های مختلفی هم شناخته شده ، نام برده شده نفس ناطقه ، روح ، عقل ، قوه عاقله ، قوه ممیزه ، روان ، جان ، دل ، جام جهان نما ، جام جم ، جام جهان بین ، ورقا ( کبوتر) ، طوطی . یعنی اگر در کتب مختلف علماء و حکما و بزرگان به این اسامی برخورد کردید خیلی جا نخورید که حالا این دیگه چه بود من نمی دانم . همه شان با اسامی مختلف یک چیز هستند ، دو چیز نیستند . حالا به این نکته خوب توجه کنید : به انسان مادی که در حرکت است و کسب کمال می کند می گویند : انسان سیال .
انسانی که انسان نوری عقلی نامیده می شود و غایت حرکت ، همین انسان است که مورد نظر است . یعنی به سوی یک همچنین انسانی در حرکت هستیم به آن می گویند انسان ثابت یا آدم اول . چقدر جالب است ، امیر مومنان علی علیه السلام فرمودند : اَنا آدمُ الاول . به این جمله خیلی فکر کنید ، می خواستم راجع به آن حرف بزنم ولی حیف است حرف زدن ، حرف زدن من صفحه تفکر شما را محدود می کند . بروید فکر بکنید ، این صفحه را بنویسید و حیطه تفکرتان را روز به روز گسترش بدهید .
پس آنچه که هر ناقص را از نقص خارج می کند به حیات کامل می رساند ، دگرگونی و تغییر کردن است . و دوم اینکه در هیچ مقامی متوقف نشوید .
یکسری حرکتها کردید ، کسب امتیازاتی از جانب پروردگار نمودید ، خب الحمدلله که چی ؟ آخر می خواهی همانجا بایستی ؟ همانجا می خواهی متتوقف بشوی ؟ به این اندازه که پنج روز بعد را بتوانی ببینی ، پنج روز بعد را بتوانی پیشگویی کنی شما را بس ؟ این که هنر نشد .
آنچه که انسان را از ناقص بودن خارج می کند و بسوی کمال می برد ، دگرگونی و تغییر کردن است . پس خودتان را آماده دگرگونی کنید ، چون حرف دارم روی این دگرگون شدن ، بیخودی این حرف را نمی زنم .
1 - آنچه که انسان را از نقص خارج می کند بسوی کمال می برد دگرگونی و تغییر کردن است .
2 – توقف نکردن در هیچ جایگاهی است . ده بار گفتم ، شما فردا ساعت ده صبح در یکی از شهرهای شمالی مراسم عقدکنان برادرزاده یا خواهرزاده تان است ، اذان صبح می زنید بیرون با ماشین با خانواده که بروید به عقدکنان برسید . سد را می بینید ، عجب خوشگل است خدا گفته زیبایی ها را نگاه کن ، راستم می گوید کار زشتی هم نمی کند ، فعل حرام هم انجام نمی دهد . جنگل سر راه ، چقدر زیباست باید صنایع طبیعت را دید و این صنعت خداوند را مرحبا گفت ، حرفی در آن نیست . اما نتیجه ، بجای ده صبح ، پنج بعدازظهر می رسید همه هم به شما پشت می کنند ، دستتان هم می اندازند که می خواستی بگذاری بچه اش هم دنیا بیاید بعداً بیایید .
پس آنچه که انسان را از نقص خارج می کند ، بسوی کمال می برد دگرگونی و تغییر کردن است . شما شَهرِت را عوض می کنی ، لباس و وسایلی جداگانه می بری ، هزینه مالی داری می کنی ، پس تغییر می کنی دیگه . و دوم : توقف نکردن در هیچ جایگاهی ، هیچ مقامی . سَد قشنگ است ، به به چقدر قشنگ است برو ، برو دیر شد . جنگل قشنگ است ، الحمدلله خدایا چقدر تو زیبایی و زیبایی می آفرینی ولی برو ، لحظه ببین و برو . بایستی همانجا ماندی و نتیجه ، نرسیدن به آن غایتی که بسوی آن در حرکتی . یعنی چی ؟ یعنی آدم اول ، آدم نوری  عقلی . این قدر جالب است آدم نوری  عقلی یک دفعه ببین در خودت ، در این و آن هم نه ، در خودت ببینش ، می شود دید ما همه مان داریم یک دفعه ببین بعد آن وقت هر دفعه خودت را در آینه نگاه می کنی به خودت بد و بیراه می گویی . آخر این هم شد ریخت ؟ تو که اونی چرا این شکلی دیده می شوی ؟
اگر دانه ها و نطفه ها از حدشان خارج نشوند ، یعنی از حد دانه گی و نطفه گیشان نمیرند ، آخه خارج شدن یعنی مردن ، یعنی یک مرحله بمیرد تمام شود . اگر نمیرند ، به فعلیت نرسند پخته نشوند . باید سفر بسیار کرد تا پخته شود خامی . چه سفر جسمانی ، چه سفر روحانی .
از جمادی مُردم و نامی شدم                                            وز نما مُردم به حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم                                            پس چه ترسم کی زمردن کم شوم ؟
دیدید راجع به مردن چی می گفتیم اول جلسه ، کو مردن ؟ تغییر است و تبدیل و باید مُرد تا دوباره زنده شد . ببینید چقدر قرآن اشاره می کند ، از زنده ای مرده ای خارج کردیم ، از مرده ای زنده ای خارج کردیم . نمی دانم شما می میرید و دوباره زنده می شوید و الی آخر. هزار تا هم تعبیر برایش کردند ، تعبیر می خواهد چکار ، همین است همین که می گویم . حالا یک مثال خیلی ساده هم دنبالش می خواهم بزنم که اگر به این مثال خوب توجه کنید خیلی از مسائل زندگیتان باید حل بشود . پس
از جمادی مردم و نامی شدم                                           وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم                                            پس چه ترسم ، کی زمردن کم شوم ؟
کلمه مرگ در محاورات روزمره یادآور تلخی هاست ، غم ، از دست دادن . و چقدر مظلوم واقع شده کلمه مرگ ، چقدر مظلوم واقع شده حضرت عزرائیل مَلِک مقرب ، تو را از نقص جدا می کند بسوی کمال می برد . وقتی از یکی خوشمان نمی آید می گوییم وای نگاه کن دوباره مثل عزرائیل روی سرم سوار شد . چقدر مظلوم واقع شده کلمه مرگ . مرگ همین حرکتی است که برای خروج از نقص و رسیدن به کمال اتفاق می افتد . راه کمال سختی های بسیار دارد ، حالا ما هی می گوییم ولی به این سادگی هم که نیست باید فهمید کمال چیست ؟ نقص چیست ؟ از کجا شروع می کنیم ؟ به کجا می خواهیم برویم ؟ و چگونه باید راه را ادامه بدهیم؟ ما الان چند سالی است توفیق داشتیم به دوستانمان همراه گندم سمنویمان ، گندم می خریم به ایشان می دهیم ، اصرار هم می کنیم که هر کسی می برد غیر از این سبز نکند . بچه ها خیلی با من کلنجار رفتند ، جوانترها خیلی به من ایراد گرفتند ، حالا یک ذره ، آخه بابا گندم دیگه سبزنمی کنیم ، ماش ، عدس و ... جوانها خوششان می آید ، من هم خوشم می آید . اما هر سال به ایشان گفتیم نه ، اگر می خواهید چیز دیگری هم سبز کنید نبرید با خودتان ، شاید هم خطا از من بود باید قشنگتر این را توضیح می دادم و راجع به آن حرف می زدم . امسال آمدم گفتم اگر جوان هایتان خواستند چیز دیگری هم سبز کنند بگذارید سبز کنند به شرط این که اسراف نکنند ، حرمت دانه های برکت خداوند را نشکنند . ببینید چیزی را که الان می خواهم راجع به آن حرف بزنم متوجه می شوید که دانه هایی که شما فقط با آنها تفریح می کنید و بعد حرمتش را نگه ندارید ، تکاملشان را چطور از آنها می گیرید . امسال گفتیم اشکال ندارد این کار را بکنید . سبز کردن گندم آئینی است ایرانی برای آغاز بهار ، ای کاش ایرانیان عهد باستان امروز بودند و به ما می گفتند چرا گندم سبز کردن را جزو آئین قرار دادند ؟ هیچ آئینی بدون ریشه نیست و ریشه همه آئینهای خوب و درست روی فهم و کمال انسانها بنا می شود یا حداقل حرکتی است برای بالا بردن سطح فهم و کمال آدم ها .
توفیقی که برای سبز کردن گندمهای سمنو برای من ، خیلی چیزها را برای من روشن کرده ، ولی افسوس هر ساله به دلیل گاهاً تشططات فکری که اطراف من هست ، طعم شیرین بازی کردن ، نَرد عشق باختن ، با جوانه ها بزرگ شدن ، تبدیل شدن و فهمیدنشان را به طور کامل نداشتم ولی می دانم که حکایت عظیم تر از این صحبت هاست .
حالا اگر دانه هایتان را هنوز خیس نکردید که امیدوارم خیس نکرده باشید وگرنه شب سال نو علفزار دارید ، به جای سبزه علفزار دارید ، امیدوارم سبز نکرده باشید چون زود است هنوز ، خانه ها آپارتمانی است ، حیاط نیست ، فضای سرمای بیرون را تجربه نمی کنند این گندمها ، فقط گرمای داخل خانه را تجربه می کنند خیلی زود قد می کِشند می آیند بالا ، به شما فرصت نگاه کردن نمی دهند . ولی از روزی که به آب می ریزید به آنها نگاه کنید . من بارها به دانه های گندم داخل لگن های بزرگ که گندم های سمنو را وقتی خیس می کنم ، شاید روزی سی بار به دانه ای این گندم ها می ایستادم و نگاه می کردم ابتدای راه ذکر می کردم فقط برای ذکر کردن ، بعداً گاه این قدر حرکت این دانه ها داخل آب زیباست که ذکرم دیگه یادم می رفت . می گوید ای بابا شعر می گوید ، خب من شعر می گویم ، تو هم برو ببین شعر پیدا می کنی برای خودت . برای آب حیات رقص می کنند ، برای نوشیدن جرعه های آب حیات ، هر تکانی که فکر بکنید این دانه ها به خودشان می دهند ، بابا نگاه کنید ، همه چشمت را دوختی به نرخ گوشت و مرغ و ماهی ، می خَری ، می خوری ، کم باشد می خوری ، زیاد باشد می خوری ، گران باشی می خری ، ارزان هم باشد می خری چقدر در دامش هستی بیا بیرون ، گرانش کردند برای این که تو سختی بکشی ، آن وقت تو می خواهی زیر سختی دولا شوی ، بگویی سختی بنشین روی گُرده ام من تو را خوب می کشم . به چه درد می خورد ؟ وقتی دانه های گندم شروع می کنند باز می شوند ، می شکافند ، می ترکند از درونش جوانه می آید بیرون به آن نگاه کنید .
آئینها از محتوا خالی شدند ، آئینها سرشار از تجملات و زیبائی های در عین زشتی شدند ، برای به رخ کشیدن شدند نه برای طراوت و آموختن . شاید یکی از دلایل سبز کردن دانه ها در آغاز بهار و تجدید حیات طبیعت برای این بود که ما را به خودمان بیاورد ، به خودمان بیاورد که زمستان مرده جسم و روحمان را بتکانیم . یک بار دیگر یک تکانی بدهیم سر از قبر در بیاوریم ، قبر زندگیمان را بشکافیم بیرون بیاییم ، دوباره زنده بشویم از دانه گی شروع کنیم به رشد کردن ، به یک جایی برسیم نمی دانم ، الغرض : مشتی دانه گندم را در دستتان بگیرید به آن نگاه کنید ، این دانه های گندم اگر بخواهند به جان آدمی تبدیل بشوند چه ها می کشند . من فقط دانه گندم را می گویم ، من باغبان نبودم درخت بکارم ، من گلگار نبودم گل بکارم ، نشاء بکارم ولی من باغبان هر ساله حداقل ده کیلو گندم بودم ، بروید بکارید ببینید چه مزه ای می دهد . دانه های گندم را نگاه می کنی در مشتت ، اینها چه می کشند تا می شوند آن چیزی که تو می خوری و بعد از آن چه بر سرشان تو می آوری . دانه های گندم برای این که بتوانند حرکت کنند از قوه به فعل برسند ، در قوه بودنشان کامل هستند ولی اگر بخواهند به فعل برسند ناقص هستند پس باید حرکت کنند . ابتدعاً قبری کنده می شود درون قبر زیر خروارها خاک پنهان می شود . برای این که بفهمی و بزرگ بشوی توی کدام قبر خوابیدی تا به حال ، یک دانه یک دانه قبض برقت که عقب می افتد زمین  و زمان را فحش می دهی ، همه را بد وبیراه می گویی .
امروز یک خانمی منزل ما بود ، کمکم می کرد زن بسیار نجیبی است ، خانم بسیار خانمی است و خیلی ندار . بحث یارانه ها بود گفتم تو می دانی ، یکی دیروز آمد این جا یک چیزی گفت به من ، من به او منتقل کردم ، گفت : ای وای خانم .... جان نگو ، گفتم چرا ؟ گفت آخه قبض های آب و برق و گاز و این ها همه اش همین طوری سر تاقچه است که با این یارانه ها بدهیم . گفتم بهر حال تو باید آماده باشی اگر چنین حرفی صحت داشت و این ماه ندادند . گفت ما که نداریم خب این هم نداشته باشیم قبلا چکار می کردیم حالا هم همان کار را می کنیم ، در حالی که خیلی پولدارتر از او وقتی این را مطرح کردم هر چه از دهانش در آمد گفت . ببینید چه خبر است دورتان ، ببینید شما دارید چکار می کنید ؟ دانه های گندم برای این که از قوه به فعل برسند باید بخوابند در قبر زیر خروارها خاک پنهان بشوند . می پذیرد چون می ارزد آن می فهمد که می ارزد ، اب حیات را در قبر می چشد . اگر سختی نمی کشید ، تقبل سختی نمی کرد درانبار خوابیده بود هنوز ، خبری هم از سبز شدن نبود ، هیچ حرکتی هم وجود نداشت ولی قبول کرد قبرم را بکنید من را بریزید در آن ، اما آب حیاتم را بدهید . آب حیات را به او دادند وقتی آب حیات را به او دادند سر از زمین بیرون آورد . آن هم به این سادگی ، جوانه های به آن ظریفی خاک را می شکافد می آید بیرون . خاک ، یک ذره برو لب باغچه ما ، همین در حیاط ، هنوز هم آب ندادیم با این سر انگشتانت خاک را بزن کنار ، همه این ها تَرَک می خورد . خاک را می شکافد جوانه ها می آیند بیرون ، حالا در این شکافتن چقدر درد می کشد خدا می داند ، بعد از آن تبدیل می شود به خوشه ای از دهها دانه گندم شاید هم بیشتر ، کلام خداست سوره بقره آیه 261 خداوند فرموده :  كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فىِ كلُ‏ِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّة  - چون داستان دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه ای صد دانه باشد .
شاید هم خوشه هایی که 700 دانه دارد . تازه می آید برورو می گیرد ، قد و قواره اش را می کشد بالا ، خوشگل می شود با وزش باد خوشه های گندم این ور و آن ور می رود برای خودش گیس و گلش را افشان می کند ، قشنگ می شود ولی با آن غرورش که گردنش را برافراشته نگه داشته کشاورز می آید آن را چکار می کند ، می چیند یا با داسش ، یا بیرحمانه با دستگاهش ، آن را می چیند یعنی باید چیده بشود اگر چیده نشود ، اگر این مرگ جدید را دوباره نچشد آن وقت چگونه می خواهد به زندگیش و به کمالش ادامه بدهد ؟ دوباره کشاورز می چیند ، یک مرگ جدیدی را می چشد . تازه این هم کمش است ، می برند می کوبند هستی اش را ، شکل و شمائلش را باد می دهند . دیدید گندم کوبی را ؟ گندم ها را که می کوبند هیچی این شن کشها را می زنند زیر خوشه ها بلند می کنند ، دانه های گندم سنگین تر است زمین می ریزد ، کاه ها آن طرفتر می ریزد . شکل و شمائلش را باد می دهند ، سر و صورتش را خرد می کنند تا چی بشود ؟ تا از کاهش جدا بشود همانی که قرآن به شما می گوید : این جا در این دنیا بمیرید قبل از این که روز مرگتان برسد برای این که از درون کاهتان در بیایید خب .
از کاه جدایش می کنند ، تازه باز هم کمش است ، می فرستندش آسیاب . در آسیاب می ریزندش روی آن سنگ زیری ِ ، سنگ گنده آسیاب می افتد روی آن ، شروع می کند خرد کردن و در این خرد شدن با یک مرگ دیگر هم دست و پنجه نرم می کند . آنجا شاخه اش را چیدند ، آنجا باد دادند ، رویه اش را برداشتند ، اینجا کل هستی اش را زیر سنگ آسیاب لِه می کنند ، ریز می کنند . وقتی تبدیل به آرد شد تازه با آب حیات مخلوط می کنند ، خمیر می کنند ، می گوید آخیش بالاخره به آب حیات رسیدم . ولی نه نشده ، مگر نباید که پخته بشود ؟ تازه راهی آتشش می کنند ، می فرستندش در کوره ، در کوره نانوائی کنار آتش تا پخته بشود ، تا از خامی در بیاید ، تا تبدیل به نان بشود ، وقتی تبدیل به نان شد مامانت می گوید بدو برو نانوائی ، بدو پسرم پنج تا دانه نان بگیر . تو هم کّلی غرولند می کنی ، پایت را می کوبی زمین فیلم می خواهم ببینم ولی بالاخره می روی ، بعد نان را می خری ، داغ داغ خمیرهای دورش خوشمزه ، تا خانه می خوری . می پزدش ، نان تازه شما در دهانتان می گذارید ، مِیل می کنید یکبار دیگر زیر دندان های شما بعد از این همه پخته شدن خرد می شود ، لِه می شود . خدا تا الان که به این سن رسیدی این قدر لِهِت کرده ؟ تازه زیر دندانهای شما له می شود . حالا اگر دانه گندم تا این جا را بتواند بیاید همه این مراحل را طی کند و به سلامت به اینجا برسد ، یک تعدادی از آن معدوم می شود . خانم .... می آید گندم های ما را پاک می کند ، خانم های دیگر هم پاک می کنند مال آنها را هم دوباره پاک می کند بالاخره یک عالمش را می ریزد کنار ، می گوید این ها بدرد نمی خورد ، این ها سبز نمی شود . آخی آنهایی که سبز نمی شود ، قرار بود آنها سبز بشود ، قرار بود آنها نان بشود ، قرار بشود جان ما ، اما خوراک خیلی ما حواسمان جمع بشود می شود خوراک پرنده ها .
اگر دانه ها تازه مرحله به مرحله تکملشان را طی کنند پس از محو شدن در بدن انسان ، فانی شدن در درون انسان ، تبدیل می شوند به قوای ظاهری و جسمانی یک فرد . حالا این فرد مومن است یا غیر مومن ؟ ببین ای دانه بدبخت چند دفعه تو را کشتند و زنده شدی ؟ حالا تازه می رود آیا مومن است یا غیر مومن ؟ اگر بیفتد در بدن مومن ، یک صاحب علم و آگاهی ، تبدیل به جان آن بشود دورش را طی کرده ، از این به بعد ، این نوبت این انسان است که آن را خورده باید حرکتش را آغاز کند ، سِیر الی الله را به نهایت برساند تا به جانان برسد .
چند تا نان تا حالا خوردی به این سن رسیدی ؟ می توانی این ها را به جانان برسانی ؟ تکاملشان آنجاست ، نهایتشان آنجاست ، می توانی برسانی ؟ باید از گندم آموخت ، چطور این همه تلاش می کند تا جان بشود ، پس جان هم باید کوشش کند تا جانان بشود .
ملاصدرای شیرازی ، خدا رحمتش کند ، یکی از اسرار بزرگ تحقیقات خودش را چنین می گوید :
جسم جامد به حرکت جوهری پس از طی مراحلی همچون نطفه ، علقه ، مضغه به مقام خیال و عقل مجرد می رسد ، روحانی می شود و در نهایت با عقل فعال که آن می گوید روح القُدُس به آن پیوند می خورد . این چنین از ناسوت به ملکوت و سپس به جبروت راه پیدا می کند و به سِیر خودش ادامه می دهد .
حالا برای سفر حاضر هستید ؟ چند دفعه حاضری بمیری ، دوباره زنده بشوی ؟ غرغر هم نکنی . خیلی ها می میرند دوباره هم زنده می شوند ولی با یک دریا غرغر ، به درد نمی خورد . سخن امروزم را با چند بیت شعر به پایان می برم ،
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود                                           هر که فکرت نکند نقش بُوَد بر دیوار
همه چیز در این عالم ازو جود آثاری در خودش دارد . آن کسی که به این ها فکر نمی کند مثل نقش مرده ای بر روی دیوار است . یا نقشهایی که در مقابلش هستند برای او زنده نیستند که بتواند بفهمدشان . هر جور دلت می خواهد معنی کن ، من نمی دانم .
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است                                           دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحند                                            نه همه مستمعی فهم کند این اسرار
خانه با بنّا بُوَد معقول تر                                           یا که بی بنّا ؟ بگو ای کم هنر

خانه را می بینی دلت می خواهد ببینی که چه کسی ساخته ؟ حتما بنّا دارد . می توانی باور کنی خانه بی بنّا ساخته شده باشد ؟ ای کم هنر ، که می نشینی و بزرگتر از حدت سخن می گویی .
یا علی مدد ، چهار، پنج صفحه ناقابل در خدمتتان بودم ، فکر می کنم این چهار ، پنج صفحه ناقابل اگر بخواهید به آن توجه کنید و به آن برسید از نان خوردن می افتید ، از تخمه شکستن شب سال نو و این حرفها . نه شوخی می کنم به هیچ عنوان تفریحات بچه هایتان را حذف نکنید ، مهمانی رفتن هایتان را حذف نکنید ، گردش رفتن هایتان را حذف نکنید ، مسافرت رفتن هایتان را حذف نکنید . برای بچه هایتان خرید کنید ، بگذارید بچه هایتان لذت زندگی و طراوت عید را بچشند ، هر چه در توان دارید برایشان انجام بدهید . از حرف زدن اضافه جلوگیری کنید ، از نگاه نامعقول به دیگران جلوگیری کنید . از غیبت و تهمت و افکار بد جلوگیری کنید . از معاشرت با آدم های ناباب جلوگیری کنید . ولی به عنوان این که ما مذهبی هستیم ، این ها همه اش ریخت و پاش اضافه است از این حرف ها نزنید . در حد توانتان و در حد معقول خانوادگیتان خرید کنید بگذارید خانواده اتان بهره اش را ببرند . لباس نو بپوشید ، آقایان شب سال نو حتما لباس نو بپوشید ، خیلی به خودتان برسید . تمیز باشید ، شیک باشید حتی اگر با زیر شلواری خانه هم خواستید بنشینید یک زیر شلواری نوتر و شسته تان را بپوشید ، موهایتان را شانه کنید .
خانم ها شما همین طور ، حتما باید مهمان بیاید خانه تان لباس تمیز بپوشید . برای بچه هایتان خودتان را مرتب کنید ، برای همسرتان . دخترها برای پدر و مادرهایتان قشنگ بگردید چه اشکال دارد بهار است .
اگر خودتان را توانستید زیبا ببینید بطور حتم وقتی از کنار درخت ها و بوته های گل هم که رد می شوید ، سبزه هایش را می بینید . پریروز رفته بودم پیش دکتر دندانپزشکم ، مطبش قسمت پایین ساختمانش است . از در ورودی که وارد شدم از توی حیاط می رویم . این باغچه کنار دیوار کوچولو کوچولو سبز شده بود یعنی واقعا از بند انگشت من کوتاهتر بود سبزی هایی که از خاک زده بود بیرون . وقتی وارد مطب دکتر شدم ، گفتم دکتر شلنگ آب بدهید من این ها را آب می دهم ، چرا این ها را آب نمی دهی آخر؟ برو نگاه کن سبز هستند . سعی کن تو هم مثل این ها سبز باشی . سبز بشوید ، سبز بشوید با خُلق خوب . خداوند به امت مسلمان در این جهان هستی بالاترین نعمتهایش را داده است . بالاترین نعمت خدا در این جهان هستی تعادل است . تعادل در دستورات دینی ما هر کجایش را نگاه کنی وجود دارد . اگر تعادل نمی بینی تو بی تعادلی ، تو از آن عقربه خارج شدی ، نیستی .
دیدید آیات اولیه قرآن که ابتدای جلسه امروز بحث می کردیم راجع به میزان بود . میزان یعنی اندازه ، اندازه نگه دار در روابطت . دعا کن ، ذکر کن ، ذکر فقط تسبیح دست شما نیست . ذکر نگاه کردن به تک تک گلبرگ های گل هایی است که سر راهتان است . ذکر نگاه کردن به صورت ، موها و لباس های بدن بچه هایتان است ، شادی که برایشان بوجود بیاورید و این پای شماست باید جوابش را پس بدهید . بندگان خدا همیشه باید در تسبیح و ذکر باشند ولی شکل ذکر در زمان های مختلف ، متفاوت است . به آن توجه کنید از لغو و بیهوده پرهیز بفرمائید .
همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و برای تک تک شما آرزو می کنم روزهای پایانی این سال ان شاء الله در تحت حمایت آقا امام زمان برای شما بگذرد و روزهای پیش رو در سال جدید برای همه شما سالی پر از حرکت ، پر از دگرگونی و به سوی کمال  قرار بگیرد .       

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید