منو

جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri 03 29 2024

A+ A A-

جلسه هشتم سلسله جلسات معرفت

  بسم الله الرحمن الرحيم


به نام حضرت دوست كه هر چه هست از اوست، اين قدر اين جمله قشنگه كه اگر هر ساعتي حداقل يكبار تكرار كنيم باز هم كم گفتيم و حلاوت و شيرينيش در وجودمان كم است، اين قدر بايد تكرار كنيم كه اين حلاوتش در جانمان بنشيند. جلسه معرفت امروز را آغاز مي كنيم ،يا علي مدد، اين جمله هم خيلي قشنگه، يا علي مدد به مرد مي گي يا علي مدد ،به زن مي گي يا علي مدد، به بچه مي گي يا علي مدد، به امام زمان مي گي يا علي مدد او هم مي گه يا علي مدد ،خيلي قشنگه جمله هاي قشنگ انتخاب كنيد، حالا ببين مي خواهم درسم را شروع كنم ،مي دانيد كه حروف بر گردن ما دِيني دارند ان شا ا... يك دفعه هم درباره اين حرف مي زنيم جملات قشنگ انتخاب كنيد .

در درس پيش به اين جا رسيديم كه هر متحركي در حركتش به سوي كمال مي رود، امروز مي خواهيم بگوئيم كه در اين سير، حركت ،در مقابل چيزي كه مي خواهم بيان كنم يك مسئله فرعي است ،در حالي كه در جلسه قبل اين طور به نظر آمد كه حركت يك مسئله اصلي است، اما امروز مي خواهم بگويم ،حركت يك مسئله فرعي است در مقابل چي، در مقابل احتياج، هر متحركي احتياج را حس مي كند كه حركت مي كند و احتياج به كمال است كه او را وادار به حركت مي كند ،خوب دقت كنيد به قوانيني كه دارم هر جلسه هي كوچولو كوچولو مي گويم وخيلي هم روي آنها دارم پا فشاري مي كنم؛ لطف كنيد خوب دقت كنيد.

پس متحرك در حركت است تا كمال بالاتر را به دست بياورد از طرفي دانستيم كه بالاترين كمال يا كمال برتر وجوده؛ تو اين مسير صعودي به سمت بالا مي توانيم ادعا بكنيم كه برخي از موجودات كمال موجودات ديگرند و آن موجود با كمال كه غايت آن متحرك است برتر و بالا تر از متحرك است كه متحرك به سمتش رهسپار مي باشد، درست گفتم يا نه؟ گفتيم در اين مسير صعودي به سمت بالا بعضي از موجودات كمال موجود ديگرند ،كه اين موجود پائيني تلاش مي كند به اون كمال بالاتر برسد قطعا اين كمال يا اين موجودي كه بالاتر است نسبت به اون يكي درجه برتري دارد، كه اين به سمتش در حركته بايد هم اين طوري باشد، گفتيم متحرك وقتي حركت مي كند كه نياز به كمال را احساس مي كند و به سمت بالاتر مي رود .مثلا در تحصيل علم دوتا هم سنگ به سمت هم نمي روند، ممكن است باهم اشكال بر طرف كنند ولي در راه دانش پژوهي دو تا هم وزن به سوي هم، رهسپار نمي شوند بلكه با هم رهسپار مي شوند، هميشه دانش پژوه به سمت يك دانش پژوه يا يك شخصيت بالاتر از خودش ميرود كه از او ياد بگيرد به او پيوند بخورد، اين اصل در امورات همه موجودات صدق مي كند همچنين در بقيه اموراتي كه داريم ،پس هميشه حركت ناقصي به سوي كاملي است ،اين شد يك قانون، حركت ناقصي به سوي كاملي است، خوب نتيجه، وجود استاد برتر از شاگرد است ،كسي كه به او رجوع مي شود مقامش از رجوع كننده بالاتراست. حالا بحث را باز مي كنيم مي گوئيم ديگر موجودات كه در حركتند به سوي بالاتر از خود كه كمال آنهاست رهسپارند، درسته ؟پس در موجودات رتبه بعضيها فوق رتبه بعضيهاي ديگر است .حال يك پرسش، آيا اين ترتيب و درجه بندي در همه موجودات است يا نه ؟همه موجودات مانند همين مشاهدات ماهستند ؟يعني در رتبه با هم فرق دارند، در گوهر ذات هم با هم فرق دارند ؟باز سئوال، ديديم بعضي از موجودات كمال يك موجود ديگرند همين طور ادامه پيدا مي كند، آيا اين كمال طلبي به جايي منتهي مي شود؟ اگر منتهي به موجودي شد، بايد آن موجود كمال كمالات ،نهايت و منتهي همه هستي ها باشد و هيچ موجودي در هيچ كمالي به او نرسد و چون حركت فرع بر احتياج است همه محتاج اويند و او خودش محتاج نخواهد بود،خوب حالا يك سوال ديگر، متحرك كه از نقص به كمال مي رود مُخرِجش كيست ؟يعني متحرك كه فاقد كمال است به سوي كمال حركت ميكند ،اين متحرك به خودي خود از نقص به سوي كمال مي رود يا ديگري او را از نقص به كمال مي رساند ؟حالا چطوري حكم كنم ؟به خودي خود از نقص به كمال مي رود يا ديگري او را از نقص به سوي كمال رهسپار ميكند؟ به اين سوالها كه مطرح كردم برويد فكر كنيد، خوب فكر كنيد چون بايد پله پله بريم بالا. پس گفتيم هرچي در حركت است به سوي كمالي مي رود، نياز به كمال است كه مي برد حالا فرض كنيم يك دانه گندم ،دانه گندم را كه خيلي خوب مي شناسيد چه قدر امسال گندم پاك كرديد، آخ آخ آخ هنوز هم دلم مي سوزد براي بعضي از دانه هاي گندمم كه زير دست بعضي ها رفت، يك دانه گندم يك هسته هلو، خدا وكيلي اولين هلويي كه امسال خورديد هسته اش را خوب نگاه كنيد هلو را نخوريد هسته اش را همين جوري بيندازيد تو بشقاب ،نگاهش نكنيد ،يك دانه گندم، يك هسته هلو، يك تخم پرنده، يك نهال ،يك جوجه ،يك بچه مدرسه رو، و همه چيزهايي كه در نظر مي گيريد از راه حركت رشد و نمو مي كنند ،كم كم به كما ل مقصود مي رسند. گفتيم يك دانه گندم كم كم حركت مي كند و بعد رشد ونمو پيدا ميكند به يك كمالي ميرسد، اما به خود دانه نگاه كنيد آيا براي دانه گندم يا هلو مي شود در اندامشان عيبي گرفت ؟آيا ميشود بگوئيم كه يك دانه گندم ساختاري زيباتر مي توانست داشته باشد؟اين را تغيير دهيد اين شكلي بشود، مگر اين دانه گندم در حد خودش يك موجود نيست، مي شود موجودي باشه و بگوئيم هيچ كمال ندارد؟ مي خواهيم اين را بگوئيم ، هر موجودي عليرغم اينكه به سوي يك كمالي حركت مي كند، در آنِ واحد و در جايگاه خودش داراي كمالي هم هست .مگر اين دانه گندم نيست كه قابليت خوشه شدن را دارد؟ آيا قابليت و داشتن استعداد خودش كمال نيست ؟مي خواهم بينش تان را در هرچه كه مي توانيد بكار ببريد بينشتان را بكار بگيريد، در بودِ هر چيزي خوب فكر كنيد مي دانيد كه دو سوم وقتمان را تا اينجا فقط گذرانديم كه در نبودن خيلي چيزها فكر كنيم يا در اينكه اونهايي كه داريم و خوشمان نمي آيد نيست بشود، حالا از اين به بعد بيائيد افكارتان را پايه ريزي كنيد در بودِ هر چيزي ،تفكر كنيد خيلي ساده و طبيعي چهره هستي را تماشا كنيد، خيلي مهمه كتاب هر موجودي را كه مي خوانيد فقط با اون موجود سرگرم بشويد. در اطرافمان دقت كنيد و در آن ببينيد كه هر موجودي در آنِ واحد جز كمال و حقيقت و و واقعيت و زيبايي و خوبي در عالم چيزي ندارد، حس كنيد چيزي را كه مي گويم، حس نكنيد به خدا فايده ندارد، ميدانيد چي گفتم ؟ گفتم كتاب هر موجودي را كه ورق مي زنيد فقط به اون نگاه كنيد، ما كتاب هر موجودي را كه ورق مي زنيم اين را ورق مي زنيم اين صفحه مشخصاتش را مي بينيم، بلا فاصله اين را با اون يكي هم قياس مي كنيم مي خواهم از اين كار دست برداريد هر موجودي را در جايگاه خودش بررسي كنيد، اگر هر موجودي را در جايگاه خودش بررسي كنيد اون وقته كه وقتي بهش نگاه مي كنيد در او هيچ نقصي نمي بينيد. اگه بگويم سوسك همه مي گويند ، واي، اَه، اوه، منم بدم مياد، نه اينكه خوشم بياد، اما وقتي سوسك را با يك ماهي زيبا تو آب مقايسه مي كني خيلي بده اون را بهتر و اين را بدتر مي بيني، اما سوسك را در جايگاه سوسك بودنش نگاه كنيد، شاخكشهاش را ببينيد قشنگتر از اين شاخك مي تونستي بهش بدي ،چه قدر قشنگ اين آنتن هايش را تكان مي دهد اول آنتن هايش را از يك جاهايي فرو مي كند بررسي مي كند بعد به اون جا وارد ميشود، پاهايش را ببينيد چه انعطافي دارد، پشتش كه وقتي مي خواهي بُكشيدش ميكوبي روش خِرچي صدا مي كنه ها، ولي وقتي مي خواهد از زير يك دري برود تو چه نرم مي رود تو، در نهايت زيبايي است ،مخصوصا سوسك مثال زدم چون همه شما تو خونه هاتون باهاش روبروئيد هي كاري مي كنيد كه قلع و قمعش كنيد .

از مورچه تا كرگدن ،از پشه تا فيل ،از خورشيد ،از قطره تا دريا، از جوانه گياه تا چنار كهنسال، از هرچه و هرچه و به هرسوي نگاه كنيد غير از اينكه كه در حد خودشان وجودي هستند و كمالاتي دارند به بهترين نقشه و زيباترين الگو ؟خوب توجه كنيد اگه حقيقتا با همه وجودتان نگاه كنيد مي بينيد كه هر موجودي در حد خودش كامله دانه گندم در دانه گندم بودنش هيچ عيب و نقصي ندارد در ماهيت دانه گندم بودن كامله كامله، دانه گندم اصلا يعني همينكه شما نگاهش مي كنيد، هسته هلو يعني همين، ما مي آئيم درخت مو را با چنار مقايسه مي كنيم ،خوب توجه كنيد مي گوئيم چوب چنار چنين است و چنان است چوب مو اينطوري نيست مي گوئيم چوب چنار را ميشود براي تير و تخته و در و ستون و پنجره بكار برد، ولي چوب مو را نمي شود ،بد مي گويم ؟همين طور است ديگر آيا مي توانيم بگوئيم چوب چنار كامله و چوب مو ناقصه؟ اجازه داريم اين را بگوئيم؟ آيا درخت مو جز اين حالت مي توانست حالت ديگري باشد؟ در عالم ،درخت مو در حد خودش و در جايگاه خودش كامل است، هيچ عيب و نقصي براي درخت مو نمي شود تصور كرد.

به اجزاي پيكر خودتان نگاه كنيد كلمات كلي و جزيي كتاب هستي خودتان را به دقت مطالعه كنيد هيچ وقت چشمتان را شناختيد، همه در مدرسه خوانديد چشم كُره اي است اين شكلي،اين پرده را دارد، اين پرده را دارد ،اين پرده را دارد. هيچ وقت به چشمتان نگاه كرديد ،بله تو آينه نگاه كرديد مژه توش نرفته باشد ،تو آينه نگاه كرديد خانمها يه شكلهايي باشه، آقايان تو آينه نگاه كردند:" آخ آخ آخ زير چشمم سياه شد اين زن منو پيركرد"مگه نه! اما به كُره چشمتان نگاه كرديد، ديگه آينه نمي خواهد،آينه نياز ندارد، خوب نگاهش كن كُره را مي بيني مژه چشمتان را با موي سرتان مقايسه كرديد ؟موي سر بلند ميشه قشنگ مي شه، قابل سشوار كشيدنه، قابل فر زدنه، قابل رنگ كردنه قابل نمايش دادنه، اما مژه چي ؟همون قدري مي ماند، هي دلت مي خواهد يه ذره ديگه بلند شه ولي نمي شه خوب موي مژه ناقصه يا موي سر ؟طبيعتا موي سر كامله ديگه چون خوشگله و همين جور رشد مي كند اما مژه نه ،‌خوب حالا اگه به جاي موي مژه موهاي كله ات از مژه هات سرازير ميشد چي كار مي كردي؟هيچ وقت فكر كردي، هي بلند مي شد، هي مي چيدي، هي بلند مي شد، هي مي چيدي، چيدنش هزارتا دردسر ،بعد سفيد مي شد ،بعد گاهي اوقات خشك ميشد، گاهي اوقات مثل موهاي سر بعضي ها پشمكي مي شد ،بعد مثل مال بعضي ها مي ريخت ،اون وقت وقتي مي ريخت چي كار مي كردي ؟ نه، موهاي مژه در نهايت كامل بودنند، خيلي هم زيبا هستند كه اگر بلند مي شدند سبب دردسر بودند، مشكل آفرين بودند.

برويم سراغ بدنمان تو بدنمان خيلي رگ هست مگه نه، چه قدر دبيرستان مويرگها را خوانديم، شاهرگ ها را خوانديم ،سرخرگ ها را خوانديم،سياه رگ ها را خوانديم، حالا بعضي از اين رگها اين قدر نازكند كه فقط به اصطلاح غذا مي رسانند به لطيف ترين جاها مثل مردمك چشم، بعد بعضي از رگها قطورترند، كلفت ترند تو خالي هستند چندين برابر رگ هاي مويي اند ،حجم زيادي خون را مي توانند جا بجا كنند، حالا اگر قرار بود كه اين رگهايي كه به چشم من و شما خون مي رساند اون شاهرگها باشد چه مي شد ؟در هر ثانيه يا يك هزارم ثانيه يك چيز قطور خون مي پاشيد تو چشم، اين حدقه چشم مي خواست چي كار كند با اين ؟خوب حالا اين شاهرگها كه نمي توانند اون جا عمل كنند ناقصند يا چون حجيم و بزرگند كاملترند؟يا بلعكس ،اونهايي كه مويرگند ناقصند، اگر همين مويرگها يك ذره زبرتر باشند ،يك ذره ضخيم تر باشند چه ميشود ؟نه نمي شود، مويرگها بايد همين جوري باشند و در همين جوري بودنشان حد كمالشان است.

دندن پيشين بايد تيشه اي باشد، دندان پسين بايد پهن باشد، دندانهاي انياب ،اين دندانهاي بغلي ، حالا نمي دانم اسمش را درست گفتم يا نه، بايد كشيده و سر نيزه اي باشند ،دندان پيشين مي بُرد، كه حالا مال من اون را هم نمي بُرد از وقتي شكسته، بعد دندان انياب، اين بغلي ها، خرد مي كند ،بلغور ميكند، دندانهاي آخري آنها را آرد مي كند از دهانمان چشمه آب شيرين مي جوشد با حركت زبان، چانه، لپها، لبها همه اونهايي كه در دهانمان است خمير مي شود، با بخار دهان حاضر مي شود بعد ميرود تو ديگ معده كه آشپزخونه بدن است.

امروز فكر مي كردم چه قدر خوب بود ما به جاي اينكه اين همه هر كجا قرار مي گيريم همه را سُك مي زنيم سرگرمي مان را بگذاريم كشف اعضا و انداممان، باور كنيد اگر شروع كنيم به شناسايي و كشف اعضايمان اندامهايمان، جايگاهشان در جريان هستي ،اتصالشان با جريان هستي ،عمرمان تمام مي شود ،همه اش را نشناختيم وقت نكرديم همه اش را ببينيم. خداوند عالم اين همه سرگرمي براي من و شما قرار داده بعد مي نشينيم تو خونه مي گوئيم حوصله مان سر رفت ،ما حوصله مان سر رفت.

در پيكر هستي يك جاندار كوچولوهست به نام عنكبوت ،هيچ وقت به عنكبوت نگاه كرديد؟ نقشه كشيدنش چه قدر زيباست ،وقتي تور مي تند ،تار مي تند ‌،به اين تارهاي تنيده شده نگاه كنيد چه قدر زيبا است، انگار دونه دونه اينها را متر كردند، سانت زدند بستند، خلاصه اين عنكبوت در نقشه كشيدن، تدبير كردن ،تور بافتن، حيله زدن روزي به دست آوردن و همه اين حالاتش بي نظير است ،همه اعمالش در حد كمال است، حالا اگر تار عنكبوت را با ريسمون و طناب در نظر بگيريم ،آدم فكر مي كندتار عنكبوت ناقصه چون نازكه ولي به تننده اين تار اوني كه اين تار را مي تنيد نگاه كنيد دقت كنيد مي بينيد كه تار اين تننده تار در حد خودش كامله شايد فكر كنيد اين همه مثال براي چيه اين همه مثال براي اينكه ورزش فكري را كه هفته پيش گفتيم در ميدان پهناور هستي گسترش بدهيم به ديده تحقيق به حكم متين عقل پيش برويم دريابيم كه هر ذره اي در عالم خودش كامله، نطفه در نطفه بودنش كامله ،دانه در دانه بودنش ،هسته در هسته بودنش.در سراي هستي آنچه هست در نهايت كماله و كمال خوبي و زيبايي است، كمال خوبي و زيبايي است ،سخن نقص وقتي پيش مي آيد كه اين را به اون قياس مي كنيم پس اگه يك چيزي ناقصه در عالم هستي ،اشتباه از ماست ،تو را خدا اين حرفها را سرسري نگيريد برويد در دل شب بهش فكر كنيد اون موقعي كه همه قيل و قالها خوابيده همه هياهو ها آرام شده اون وقت در بود خودتان در بود همه هستي هاي جهان هستي از ابتدا تا انتها فكر كنيد از طريقه بدست آوردن معاششان. اين نشستن ها در دل شب سفر به همراه مي آورد مجانيه مجاني مي برند مياورند ،در نهايت سلامت تصادف هم ندارد خطر مرگ و مير و زخمي شدن هم ندارد خطر كم پولي و جيب خالي شدن هم ندارد، مجاني مي رويد سفر. خدا وكيلي بنشينيد نگاه كنيد هر چه ضرر است از اين دهان است هر چه ضرر است از اين دهان است اين دهان كه باز مي شود سكوت اطراف را مي شكند وقتي سكوت اطراف را مي شكند مانع مي شود از اينكه صداهاي موجود در اطرافمان را بشنويم يا ديگران بشنوند. خوب حالا امروز مي خواهم يك چيز ديگر هم بگويم ،مي خواهم روي يك چيزي حرف بزنم كه هميشه باهاش درگيريد، خير و شر.

تا اين جا اين نتيجه را گرفتيم كه بودِ هر چيزي در عالم هستي براي خودش، در بودِ خودش كامله كامل درست شده ،پس هر چيزي در بودِ خودش كامله، در نهايت زيبايي است ،خوب و بد پس چطور در هستي راه يافت ؟خير و شر از كجا آمد كه گفتيم اين خيره اون شره؟ ما گفتيم همه چيز در بودِ خودش كامله ،خوبه، پس چطوري شد يكي خيره يكي شره، خوب بود اول خير و شر را مي شناختيم مي آموختيم ولي من حالا اكتفا مي كنم به همون خير و شري كه در ذهنهاي شماست با همانها پيش مي رويم، امروز از صبح كه بلند شديد از خواب تا الان كه ديگه چيزي نمانده يواش يواش هوا كامل تاريك شه بيائيم اهل حساب باشيم، خيلي خوبه اهل حساب بودن ،برسيم ببينيم از بامداد امروز تا الان در نظام هستي چه چيزي بد بود؟ شر بود؟ فوري نگو اون يارو به من زد، زد به ماشينم، تصادف كردم شر بودها ،در نظام هستي چه چيزي شر بود؟ سپيده دم بد بود؟ رسيدن بامداد بد بود؟ هوا و نسيم بامدادي بد بود ؟چند تا تون اونها را گرفتيد يا اون موقع خُر و پف مي كرديد؟! بعضي ها هم كه توفيق اجباري دارند وقت بامداد مي روند بيرون بعد هم هي غُر مي زند كه:" اي بابا خوابم مياد خسته شدم "اما ديگه نمي گه چه توفيقي خدا به من داده كه هر صبح وقتي هوا داره روشن مي شه اون نسيم دلپذير بامدادي مي زنه مجبور است از خانه برود بيرون.

گردش زمين ،تابش خورشيد بد بود؟ نور دادن، حرارت دادن خورشيد به زمين و روئيدني هاش، جانداراش بد بود؟ شر بود؟ هزارن پرسش ديگر، مگه ما نگفتيم تو هر چيزي در عالم خودش به كماله ،نقصي در خودش با قطع نظر از قياس او با ديگران وجود ندارد ؛گفتيم اينها را ديگر؛حالا ببينيد امروز صبح دو تا سرمايه دار بازار مال يك خونه اند از در خونه پايشان را گذاشتند بيرون رفتند دنبال كسب روزي يكي روزيش را برد سرمايه گذاري كرد سود بالايي آورد يكي رفت بخشي از سرمايه اش را گم كرد با بخش ديگر هم سود به درد بخوري نياورد، اين ميگه:" چه روز خوبي" ،اون ميگه:" چه روز بدي "، اين دو تا از خونه درآمدند ،بعد بر حسب تصادف برخوردند به يك نفر سومي يه چاق سلامتي كردند رفتند، اوني كه سود برده ميگه:" چه آدم خوش قدمي بود، چه آدم خوش روزي بود"، اوني كه ضرر كرده ميگه :"عجب آدم بد قدمي بود، خدا خفه اش كند" ، فردا صبح اوني كه خوب ديده بود سعي ميكند يك جوري برود كه اون طرف را ببيند ميگه:"روش خوبه، قدمش خوبه" اون يكي بلعكس از يك راه ديگري مي رود كه با اون برخورد نكند، چطور شد يك روز براي يكي خير بود براي يكي شر ؟يك رو ،يك صورت براي يكي خير بود براي يكي شر؟

الان تو يه فصلي قرار داريم وقتي يك تند بادي مي وزد اوني كه سر خَرمَنه چه كيفي مي كند:" آخ جون خرمنم را باد ميدهد، دانه هاش درمياد پوشالهاش مي ره"، اوني كه تو باغه مي زنه سرش :"واي خاك بر سرم شد، سر شاخه ها مي ريزد، شكوفه ها مي ريزه"، تند باد به يكي خيره به يكي شر، اوني كه خرمن داره:" ميگه بادش خوبه ها خدا كنه بارون با خودش نياره ،اگر بارون بياورد بدا به حال من"، اون كه باغداره ميگه:" بادش كه بده، اگر بارون هم بزنه كه بيشتر بدبخت ميشم"، خلاصه ما ندانستيم كه اگر كه باد وباران بياد چي ميشه؟ اگر بارون بياد خرمن دار باغدار، آجر پز ،كوزه گر ،همه ترش رو مي شوند، شر آمده برايشان ،اوني كه باغ سبزيجات و نشا داره به حالش خيلي خوبه، چون همه اش خير محضه ،حالا بالاخره اين روز بده يا خوبه؟ اين باد بده يا خوبه؟ باران چي بده يا خوبه؟ شما در طول روز نمي شنويد همين طبقه هاي مختلف مردم، يكي ميگه لعنت به اين روزگار، يكي ميگه مرده شور زندگي رو ببره، گاهي موقع ها به ندرت يكي پيدا ميشه از چشم و نظر نمي ترسه ميگه چرا ميگوئيد دنيا به اين قشنگيه دنيا به اين زيبايي است، خلاصه از اين به بعد يادتان باشد از دنيا ،از زمين، از آسمون، از ماه، از خورشيد ،از ستاره ها، از آمدن باد و بارون ،از سبز شدن روئيدني ها، از بودن جانداران، از آمدن سوسك ها ،تجمع سوسكها تو راه پله حسينيه و از هر چيز ديگري كه به بهترين صورت پرداخته و آراسته شده اگه بد بگوئيم فرسنگها از فرهنگ دوريم ،اگر در پيشگاه مُدبِّر عالم هستي زانو نزنيم و سخن حق را نشنويم فقط كودكان بزرگسالي هستيم كه رشد نباتي و حيواني داشتيم والسلام ،به عالم انساني قدم نگذاشتيم، رشد عقلي هم نكرديم ،شنيديد چه گفتم ؟دوباره تكرار مي كنم ،گفتم از اين به بعد يادمان باشد دنيا، زمين ،آسمان، باد، باران حتي سيل ،حتي زلزله، هيچ چيزي در دنيا در موجوديت خودش ناقص نيست همه چيز كامله، بد نگوئيم، اگر بد بگوئيم فرسنگها از فرهنگ الهي دور شديم و اگر بد گفتيم در پيشگاه عالم و مُدبِّر همه عالم زانو نزديم، سخن حق نشنيديم پس همه ما كودكان بزرگسالي هستيم كه فقط رشد نباتي و حيواني داشتيم، به مرحله انساني قدم نگذاشتيم، رشد عقلي نكرديم.ببينيم ناصر خسرو چه مي گويد،ناصر خسرو مي گويد:

نكوهش مكن چرخ نيلوفري را برون كه ز سر باد خيره سري را

بري دان ز افعال چرخ برين را نشايد ز دانش نكو هش بري را

چو تو خود كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختر را

تو با هوش و راي از نكو محضرا ن چون همي برنگيري نكو محضري را

( در محضر نكو محضران نشستي نمي توني نكو محضري برگيريچطور همچين چيزي ممكنه )

اگر تو ز آموختن رو نتابي بجويد سر تو همي سروري را

درخت تو گر بار دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را

غرض از آنكه گفتيم در نظام هستي پيدايش هر چيز در هر حال ،به طور حتم كامل است، بودنش براي گشتن كارخانه عظيم وجود و اداره شدنش ضروري و لازم است، هيچ دستي نمي تواند آن را بردارد، هيچ هوش و بينش و دانش و خردي هم آن را نمي تواند زشت و ناپسند ببيند بد گفتن، بد ديدن از دهانها و چشمهايي است كه به قول ناصر خسرو از نكو محضران نكو محضري نگرفتند، تا هفته بعد كه به اين جلسه وارد ميشويد ان شا ا... ديگه نه بد مي بينيد، نه بد مي گوئيد و نه حاضر مي شويد كه بد بشنويد .

سوال:سوالم را مي خواهم در دو بخش بگويم اول اينكه شما يك كارخانه اي را فرض كنيد كه محصولي در جهان مادي ما ميدهد بيرون ،بعضي از كارخونه ها هستند كه مثلا پنجاه سال گارانتي مي كنند پنجاه سال اين محصول خراب نمي شود، وقتي من اين محصول را مي بينم مي گويم كه عجب كارخانه خوبي است چه متخصصين خوبي دارد ،يا يك ساختمان وقتي ساخته مي شود مي گويم فوق العاده كار كردند يك چيز ماورا طبيعتش ساختند، بهش احسنت مي گويم، حالا مي آئيم تو بخش بعدي خداوند هم بدن انسان را طراحي كرد، خلقش كرد و در مقايسه با جهان مادي ميليارد ها برابر برتره كه اصلا عدد و رقم نميشه گفت، چرا بدن انسان فرسوده مي شه آيا نبايد وقتي كه طراح مافوق همه چيزها چيزي را طراحي ميكند سالم باقي بماند ،نبايد خراب بشود آدم اين توقع را دارد.

جواب: شمايك چيزي را در نظر نگرفتي، اين كارخانه بزرگ هستي، اين جسم را يا اين توليد را براي مدت زمان معيني بيرون مي دهد، نه براي هميشه و چون براي هميشه نيست و فقط در اختيار شما قرار خواهد گرفت به اين شكل است، ما چيزي را هميشگي مي خواهيم كه امروز تو استفاده كني فردا بچه ات و فردا روز نوه ات، اما اين كارخانه عظيم بشري جسم را براي تو آماده كرده، فقط تو مي توني استفاده كني اون هم در يك تايم زماني محدود بيش از اين نمي خواهيم باقي بماند و براي اينكه اين روحي كه در اين جسم قرار داده شده بتونه اين جسم را ترك كندو زمين بگذارد بايد انهدامش راببيند، ضعيف شدنش را ببيند كه راضي شود به اينكه تركش كند ،اگه نبيند كه تركش نمي كند و اون وقت چه عذاب و شكنجه اي است بر روحي كه داراي اين تن است. نمي تونه رها كنه ديديم، نمونه هايي داشتيم كه همين يكي دو ساله اخير به رحمت خدا رفتند طرف سرطان داشت خوب شد گفت نمي ميرم چون نمي خواست تنش را تحويل بدهد اين با اين روحي كه نمي خواهد تنش را تحويل بدهد و مدت زمانش در دنيا محدوده چه خواهد كشيد اما ضعف جسماني، ضعف اين دستگاه، او را برد به اين سمتي كه بگويد ديگه اين را نمي خواهم، مي خواهم يك چيز بهتر داشته باشم ،اين ساخته فقط براي يك نفره با ساخته هاي دست بشري كه حالا ديگه الحمد ا... گارانتيش به شش ماه هم نمي رسد خيلي متفاوته كاملا متفاوته.

سوال:فرموديد كه هر ذره اي يا هر موجودي يك كمال نسبي خودش را دارد پس اون ذره را با هم جنس خودش ميشه مقايسه كرد به فرض اين دانه گندمي كه شما مثال زديد يك دانه گندم كامل با يك دانه گندم شكسته يا يك انساني كه كامله با يك انساني كه درست نمي بيند كور رنگي دارد از رنگها دو سه رنگ بيشتر را تشخيص نمي دهد يا يك آدمي كه معلول ذهني به دنيا مي آيد، معلول جسمي است ،اينها هم به اندازه يك انسان معمولي به كمال كاملش رسيده ؟

جواب :در ماهيت انسانيش بحثه ،نه در كيفيت جسمانيش، دانه گندم هم همين جور در ماهيت گندم بودنش بحثه نه در كيفيت جسميش .

سوال:اما دانه گندم ناقص رشد نمي كند

جواب: در حد خودش. آن دانه ناقص به اندازه اي كه ناقصه، يعني به اندازه اي كه داراست كارش را انجام مي دهد.

سوال: پس در واقع حتي هم جنس ها را هم نمي شود با هم مقايسه كرد؟

جواب :نمي كنيم، نه نمي شود، قياس را از شما خواهيم گرفت ان شا ا..اگر خدا توفيق دهد.

سوال: شما درمورد اون چيزهايي كه از طبيعت براي ما رخ مي دهد مثل باد و باران و سيل و زلزله و اون چيزهايي كه از طبيعت براي ما پيش مي آيد گفتيد سر تسليم فرود بياوريد و اينكه بد نبينيمش من خواستم در مورد روابط انساني سوال كنم.

جواب: ما درباره جهان هستي بحث ميكنيم ،يعني اون چيزي كه بالفطره و به ذات از جانب حضرت حق روي زمين قرار داده شده، نه اون چيزي كه من و تو در آن دست برديم،تو مي خواهي راجع به چيزي صحبت كني كه ما توش دست برديم و تغيرش داديم ما در مورد چيزهايي صحبت مي كنيم كه در ماهيتي كه به وجود آمدند قرار دارند اون يك مقوله ديگري است كه روابط انساني را بخواهيم بحث كنيم.

سوال:فرموديد هر جزيي از اجزاي آفرينش در جايگاه خودش در كمال قرار دارد و بهتر از اون نمي توانست باشد كه اگر مثلا بهتر از اونهم آفرينشي مي داشت خداوند اون طوري مي آفريد ،‌حالا يك سوالي كه اين جا مطرحه اين است كه ما بسياري از اون چيزهايي كه امروز به عنوان حتي مواد خوراكي مي خوريم پيش تر از اين حتي وجود خارجي نداشتند با دخل و تصرفي كه بشر در اون ايجاد كرده و به قول خوش به اون ميگه كمال ،تعالي، بهتر شدن با كيفيت تر شدن پيشرفت كرده و ما الان از اون استفاده مي كنيم ،مِن باب ،مثال حتما همگي دوستان اين گوجه فرنگي هاي كوچولوي تزئيني را ديدند، اصلا گوجه فرنگي اين بوده، اين چيزي كه امروز ما به اندازه يك پرتغال مي خوريم به اسم گوجه فرنگي حاصل دست بشره ،مبناي اصلي گياهي به نام گوجه فرنگي اون كوچولوها بوده كه حالا صرفا جهت تزئين استفاده مي شود؛ مي خواهم بگويم كه خوب آيا ما الان بايد بگوئيم كه كاري كه بشر انجام داده غلط بوده ؟يا بگوئيم كه گوجه فرنگي به كمال نرسيده ؟اين تغيير را چگونه توجيه مي كنيم ؟ آيا اين سِير اون گوجه فرنگي و اين گوجه فرنگي بزرگ بهتر شده ؟آفرينشش دچار كمال شده يا نه ؟

جواب : بحث اولمان اين است كه آن دانه گوجه فرنگي ،اون هسته اوليه بِه از اين نبود، اوني كه آفريده شد در حد كمال بود، حالا در حد كمال وجوديش ،همانند ما ،ما وقتي آفريده شديم در حد كمال آفريده شديم اما چطور پس به سوي كمال مي رويم در آفرينش اولِ ما جاي بيني همين جا قشنگه، جاي ديگري نمي تواند قشنگ باشد و كار ساز، جاي دهان اينجاست جاي ديگري نمي تواند باشد ،نازيباست و ممكن نيست اما همين بشر كه ساختار اوليه اش در نهايت كمال است بعد به سوي كما ل برتري است ،اول گفتيم كه يك دانش پژوه به سمت هم سنگ خودش نمي رود به بالاتر از خودش مي رود مگه هم سنگش بد است الان هم مي گوئيم اون انسان ،انساني كه به وجود آمد در نهايت كمال است ساختار دهانش ،ساختار بيني اش، ساختار چشمش و الي آخر ،اما در زمينه حركتش به سوي كمال به آگاهي هاي بيشتري دست پيدا مي كند كه تو اين مسير آگاهي ها هر آنچه را كه دارد بر اساس آگاهي هاي داده شده بهينه تر مي كند و السلام .

سوال : يك جمله را من ميخواهم اضافه كنم به بحث ببينيد كه اين جمله كه مي خواهم اضافه كنم درسته در معني يا نه، و اون هم اينه فرض كنيم همه جهان آفرينش در يك تيله است يك حباب كوچكي در دست ما چون اين حباب در واقع قابليتهايي را بالقوه در خودش دارد كه از ابتداي سِير تا اتنهاي سِير را شامل مي شود و در واقع تمام اين كمالهاي مقطعي را در خودش نهفته دارد، پس در كمال آفريده شده، واضح تر بگويم يك دانه گندم در دانه گندم بودنش در كمال است، شايد ارزشش به لحاظ كمالي در حد يك بوته گندم هم باشدحتي شايد از اون هم بيشتر چرا به خاطر اينكه درسته كه الان در حال حاضر يك دانه گندم است ولي بالقوه قابليت يك دانه گندم بودن را دارد كمال را فشرده در خودش دارد، فقط بايد باز شود و همه جهان آفرينش ناخود آگاه در كمال است اين يك واقعيت است در كمالي است كه فقط اين كمال بايد به بروز برسد بالقوه هست بايد به فعل دربيايد.

جواب:دقيقا درسته همين را مي خواهيم طي كنيم اگر خدا بهمون توفيق بده.

ان شا... در مسيري كه قرار گرفتيد راهي بسيار قشنگي به روي شما باز شود ،نداشته هاتون و داشته ها تون رنگ جديدي به خودش بگيرد، هر كدام را بهتر درك كنيد و بهتر ازش بهره مند بشويد دريابيد چرا امروز اين جائيد؟ چرا ديروز نبوديد و مهم تر از هر دوي اينها، فردا كجا بايد باشيد؟ اينها خيلي مسائل مهمي است كه اگر بهش فكر بكنيد زندگي تون خيلي عوض مي شود و خيلي زيباتر از اون چيزي كه الان هستيد خواهد شد، يك سِير چرخشي تو زندگي داريد مي رويد و مي آئيد، تو جهانهاي پس از اين زمين هم اگر امروز نفهميد باز هم اين چنين خواهيد بود ،اونهايي كه معتقدند به زندگيهاي متوالي مي گويند يك كاري بكنيد كه همين يك دورِ زندگي باشد كه اگر نفهميد ميروي دوباره تو يك جسم ديگر برتان مي گردانند ،مي گويند از اول زندگي كن ،سختي هايش را تحمل كن،من البته رد مي كنم اين را، من مي گويم كه ،اين اتفاق مي افتد ولي نه در قالب اين لباسها، اين لباسها ديگه مردوده، چركه، كثيفه ،از جنس خاكه، ديگه به شما نمي دهيمشان شما مي رويد در جهانهاي بعد از اين باز اون سِير اين شكلي را طي ميكنيد و متو جه نمي شويد، پس خوبه حالا كه اينجا هستيد دريابيد،يا علي مدد، همه شما را به خداي بزرگ مي سپارم.با ختم صلواتي جلسه امروز را به پايان مي بريمش

 

 

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید