Logo

جلسه نهم سلسله جلسات معرفت

 بسم الله الرحمن الرحيم


به نام حضرت دوست كه هر چه هست از اوست، خيلي زيباست، خيلي زيباست ،اين قدر بر سر درِ خانه هايمان بنويسيم كه بازماندگانمان بعد از ما يادشان نرود سر درِ خانه آن طرف ما هم بنويسندكه هركسي از روي آن رد ميشود بخواند و بعد جانش تازه گردد. به نام حضرت دوست كه هر چه هست از اوست،در جلسه قبلي كلاسهاي معرفتمان در مورد خير و شر صحبت كرديم اگر كه به خاطر داشته باشيد مثالهايي را زديم امروز هم مي خواهم هنوز چند كلامي در اين باب بگويم شايد به نظر شما بيايد كه كلاس كُند پيش ميرود، ايرادي ندارد چونكه هر چيزي وقتي كه تدريجي و با زير بناي محكم انجام شد ديگه نه زير بنايش سست ميشود و زمين مي ريزد و نه برگشت مي كند تازه بعدا كه مي خواهيم حركت بكنيم هميشه مشكلاتمان در آن ذره ذره هاي اوليه است. من سالها رياضيات را تدريس كردم و هميشه ديدم وقتي كه به كلاس سو م راهنمايي تدريس مي كردم اگر از ابتداي اول با آنها نمي رفتم ،چون شيوه من اين بود اول را مي گرفتم بعد با آنها مي رفتم دوم، بعد آنها مي رفتم سوم ،اونها را مي فرستادم دبير ستان بعد باز برمي گشتم اول ،ولي اگر بر حسب تصادف سالي را نمي شد اين كار را بكنم و فقط سوم را مي گرفتم بيشترين مشكل من در تدريس با بچه ها ي كلاس سوم راهنماييي نكات ريز و ابتدايي در رياضي بود به قول خودمان دو دو تا، اكثرا در اين نكات ريز آگاهي نداشتند ،يادشون رفته بود، نفهميده بودند، ياد نگرفته بودند و الان كه من مي خواستم يك مطلب سنگينتري را بيان كنم چون آن زير بنا را نداشتند عملا نمي توانستند كاركنند كه معمولا يك بيست روزي را حداقل مي گذاشتم و اين زير بناها را اول مي گفتم كه اين ها يادشان بيايد يا ياد بگيرند بعد مشكل نداشته باشند ،اين اعتقادم در همه كارها وجود دارد امروز هم ميبينم كه اگر در مطالب جزيي در مسيرمان گاهي اوقات يك چيزي را فراموش كنيم و خوب در جانمان جا نگيرد بعدا دچار مشكل مي شويم ،پس فكر مي كنيد
كلا س دير مي رود جلو هيچ ايرادي ندارد، خسته شديد؟ نياييد، كسي را به اجبار سر كلاس نمي نشانند .
امرزو باز مي خواهيم در باب خير و شر بگوئيم، ابن سينا مي گويد در كتاب شفا ،من نمي گويم ،مي گويد كه آب دهان انسان اگر در دهان مار ريخته شود مي كُشَدَش، به خصوص آب دهان آدم روزه دار، جالب نيست؟آب دهان انسان اگر در دهان مار ريخته شود مي كُشَدَش ؛خب آب دهان انسان شيرين است و براي انسان مايه حيات است تصور كنيد كه اين آب نباشد، در دهانتان لقمه ها را چطوري مي دهيد پائين ؟چطور خرد ميكنيد، نرم ميكنيد كه دستگاه گوارشتان آنها را قبول كند ؟خب اگه نتوانيد اين كار را بكنيد بعد از چند روزگشنگي خواهيد مرد ،پس آب دهاني كه از اين كوثر وجود مي جوشد مايه حيات من و شماست، ميتواند شر باشد؟ خير محض است، اما در دهان مار كه مي رسد زهر هلاهل است ،بلافاصله مي كُشَدَش ،خوب براي مار هم همين جور است، آب دهان مار براي خود او مايه حيات است اما همان كه به من و شما منتقل ميشود ميكُشد، براي او خير محض است، مگر غير از اين است.
عطر، مي دانيد كه ساليانه در دنيا چه قدر هزينه مي كنند مردم و چه سود سرشاري به اين كمپانيهاي سازنده عطر وارد مي شود ؟چرا چون انسان خوشش مياد ،كِيف ميكند، هر كجا كه عطري باشد انسان لذت ميبرد اما پشه چي ؟هر كجا كه خانه آغشته به عطر باشد پشه فرار مي كند ،بلاي جان پشه است همين عطر كه اين قدر شما را خوشحال ميكند ، اين عطر شيرينه ،اون يكي گرمه ،اين يكي سرده ،من فرق هيچ كدومش را نمي فهمم حالا بماند همين عطر كه مثلا براي يك شيشه اين قدريش ممكنه طرف هفتاد هزار توما ن پول داده باشه وقتي سرما خورديد چه جوريه؟ نزديكتان كنند خودتان را مي كُشيد، چون به شدت آزار مي بينيد، بالا خره ما نفهميديم عطر خيره يا شره؟
وقتي زكام مي شويد اول زكام اگه حمام كنيد حتما سينه پهلو مي كنيد آخر زكام اگر حمام كنيد بسيار عاليه و بيماري را از تنتان به در مي كند بالا خره ما نفهميديم حمام خيره يا شره ؟سيل كه از سر، كوه رعد و برق ميشه بادمي زنه، بعد بارون ميگيره بعد بارون تند ميشه سيل ميشه، خاصيت سيل اينه كه از يك جايي بايد سرازير بشه توسرازيرش همه چيز را مي كَند، جا به جا مي كند ،تو مسيرش تعدادي خونه را ميكَند خراب ميكند يك عده را بي خانمان مي كند اما همين سيل وقتي فروكش كرد تو زمين، زمينهاي ي كه بعد از خودش ميگذارد اين قدر حاصل خيزه كه تا سالها مردم اون ديار مي كارند و درو ميكنند و كِيف ميكنند، بالاخره سيل خيره يا شره؟ پس هيچ چيز در حد خودش و تو عالم خودش شر نيست، فلا ن بچه شلوغ مي كند خيلي، بله بعضي ها هم خيلي آزار ميدهند تكه كلام همه است مي گويند شر محضه ،نگوئيد درباره مخلوق خدا اينگونه حرف نزنيد، هيچ چيزي در حد خودش و در عالم خودش شر نيست وقتي به مقام قياس وارد ميشه اون موقع است كه بهش خير و شر مي گويد، پس شر امري نسبي است اعتباري است ،و اون چه كه حقيته خيره محضه و حقيقت جز وجود نيست ،پس ما در سراي هستي هيچ موجودي را در حد خودش نه ناقص داريم و نه شر وقتي سخن از نقص ياسخن از شر به ميان ميآيد كه مقام قياس آغاز شده باشد چيزي را با چيزي قياس كنيم وقتي شروع مي كنيم به قياس كردن در قياس با اون اين ناقصه اون كامله، اين خيره اون شره، اما در عين حال ارزشي را كه كامل دارد ناقص ندارد، مثلا ميوه وقتي سر درخته تا وقتي خوب نرسه دست نمي برند بِكَنَندش بايد كامل بشود تا بِكَنَندش ،يك صنعت گر اگر ماهر نباشد پيشش كار نمي برند اگر يك دفعه هم من و شما خام شديم پيشش كار برديم دفعه بعد نمي بريم ،بايد كامل بشود. جناب نظامي تو كتاب ليلي و مجنون به محمد نظامي فرزندش نصيحت مي كند مي فرمايند كه:
مي كوش به هر ورق كه خواني تا معني آن تمام داني ما
ما چه قدر اين ورق ها را خوانديم دو سومش را هم نفهميديم همان يك سومش را هم فهميديم بعد كله هايمان را هم تند تند تكان داديم عالي بود بسيار عالي بود حالا اين عالي چي چي بود؟ميگه خوب بود ديگه، بابا خيلي خوب بود حرفهاي خوب ميزد.
در علم ،چو تو تمام گردي نزد همه نيك نام گردي
پالان گري به غايت خود بهتر ز كلاهدوزي بد
پالان كه مي دانيد چيست چيزي كه مي اندازند و بر سر به اصطلاح الا غ يا خر مي گذارند براي بار بردن پالان دوز كجا، كلاه دوز كجا ،مي گويد پالان دوزي كه در نهايت خوبي و كمال كار ميكند بهتر از يك كلاهدوزي است كه بد مي دوزد .
شاعران و داستان نويسان زيادي ،خطاطها و نقاشهاي زيادي تو عالم بودند، آمدند و رفتند ،اما تعداد معدودي از اينها تو عالم نامشان ماند، به نيك نامي ازشان ياد كردند،همين طور تو طبقات هر دانشي هر صنعتي خيلي ها آمدند و رفتند اماتعداد كمي بودندكه خدمات بسياري به جامعه كردند نامشان هم در جامعه باقي ماند يعني كامل بودنديك پرانتز باز كنم وسط مطلب مي خواهم خدمت همه دوستان، پسرها و دخترهاي خوبم عرض كنم بيائيم دست به دست هم بدهيم بزرگ بشويم، ميگه :" مگه من بزرگ نيستم ،فلاني تو كوچولوهِ قدت، من را ببين چه رشيدم"، نه بزرگ نيستي خيلي از ماها متاسفانه بزرگسالاني هستيم كه هنوز به بلوغ نرسيديم، بزرگ كسي است كه رفتار بزرگي دارد ،وقتي من و شما در بروز مسائل رفتار بزرگي از خودمان بروز نمي دهيم ميشه گفت بزرگيم؟بزرگسالي هستيم كه هنوز بالغ نشديم ،آثار بزرگي فقط به شكل ظاهر نيست ،اسباب بزرگي در درون آدمهاست .اون وقتها مي گفتند كه فلاني از ناصيه اش مشخصه كه آدم بزرگيه ،من هميشه به اين جمله فكر مي كردم، ناصيه مي دانيد كه كجاست ،پيشاني خيلي از مواقع توآينه خودم رانگاه ميكردم كه تو پيشاني چه چيزي بايد ديده بشود كه آثار بزرگي باشد و هيچ وقت هم نمي دانستم كه يعني چي ،روز گذشته يك بچه چهارده ماهه مهمان من بود آمده بود اين جا كه بگذارمش زير پوشش ذكر و دعا و طلب شفاي خير براي حل مشكلاتش خواب بود آوردندش همانطور كه خواب بود نشستم بالا سرش دست كوچولو و ظريفش را گرفته بودم تو دستم براش حمد مي خواندم كار ديگري هم نمي كنم فقط حمد مي خوانم اين جا ،نه دودي هوا ميكنيم نه نمي دونم از اين كارها ما بلد نيستيم خيلي هاتون ديديد آمديد بارها حضور داشتيد فقط حمد مي خوانم توسل مي كنم براي اولين بار آثار بزرگي را در پيشاني بچه ديدم و چه قدر ذوق كردم اين قدر ذوق كردم به مادرش گفتم، ديدم با تعجب من را نگاه مي كند بعد پيشاني بچه اش را نگاه مي كند، گفتم تو نَگَرد تو هم بايد بتوني مثل من ببيني چون من چيزي را كه مي بينم قابل توصيف نسيت اما هست ،او بعد ها در خودش چه خواهد داشت كه امروز آثار بزرگيش در پيشانيش است و به طور قطع هركدام از ما در زمان كودكيمان اون آثار بزرگي را در پيشانيمان داشتيم پس چرا امروز نداريم كجا گُمِش كرديم ،كجا ولش كرديم ،كجا از اون آثار بزرگي جدا شديم ،بريم بهش فكر كنيم، به خدا همه اين ها را لازمه بهش فكر كنيد ها، همه اين ها جويهاي آبي هستند كه اگر نتوني از روش بپري توش مي افتي با سيل آب مي ري ، بريم بهش فكر كنيم.خوب بگذريم بزرگي فقط به قد و قواره نيست به لباس نيست از خود آرايي هاي بيهوده پرهيز كنيد، پرهيز كنيدخيلي ها پيش منند اين چنين اند و بيرون آنچنانند خيلي متاسفم باز به همين دقايق به همين لحظات قشنگ روز سه شنبه كه منصوب به آقا امام زمانه و به اذان مغرب نزديكه هيچ كس براي من هيچ خبري از هيچ كجا نمي آورد الا اينكه وقتي تو را نگاه ميكنم چهره بيروني ات را هم مي بينم باور نمي كني ،نكن ،براي من فرقي نمي كنه كه آخه باور كني يا نكي ،تازه حالا مي بينم چي كار ميكنم سيخ داغ ميكنم، نه از خود آرايي هاي بيهوده ،هر روز به يك رنگ شدن درآئيد لباس بزرگي بپوشيد.
خب برگرديم بحثمان ،نتيجه گرفتيم كه هر موجودي در حد خودش خير محضه، تا كِي؟ تا وقتي كه نسبت و قياس به ميان بياديد حر ف شر به ميان نمي آيد ،آن موقع حرف شر تازه خودش را نشان مي دهد، حالا بيائيد به من اين را بگوئيد وقتي ما قبول كرديم هر چيزي توحد خودش خير محضه .امروز اين فصل بارون بگيره بارون تند بگيره باغدارحق دارد ناسزا بگويد ؟خوب سرشاخه هاش مي ريزه ولي اجازه دارد ناسزا بگويد بد و بيراه بگويد ؟ياوه گويي كند ؟و برعكسش اوني كه نشاكاره كيف كند ،لذت ببرد، اگر باغدار فردا روز نشاكار شد چي ؟اينها خيلي چيزهاي ساده است ها خيلي حرفهاي پيش پا افتاده است ولي اگه بهش فكر بكنيد ديگه حرف بيهوده از دهانتان بيرون نمي آيد ،"اي لعنت بر امروز بياد چه قدر گرمه"، اگر گرم نباشد من و شما تو تابستان ميوه نداريم .خيلي از اونهايي كه مي تونيم تو تابستان بخوريم ديگه نداريم خوب تاوانش گرما را تحمل كردنه، شُرشُر عرق ريختنه. حق داريم بد و بيراه بگوئيم ؟اون گرما خير محضه ،گرمِته لباست را مناسب انتخاب كن ،گرمته آب بخور، صورتت را خنك كن آب بزن، دوش بگير، هزار و يك راه دارد، اما اين گرما خير محضه. من فقط مي توانم بگويم اونهايي كه به اين كارخونه عظيم هستي ،به بادش به بارونش به آفتابش به مه گرفتگيش به ابرش و خيلي چيزهاي ديگر كه اين كارخانه بزرگ هستي را راه اندازي مي كنه، وقتي ناسزرا مي گويند آدمهاي سبك سر و سبك ساري اند. اين را در گوشتان مثل يك زنگ نگه داريد هر قت دهانتان باز شد زنگه به صدا دربياد كه ديگه نگوئيد.اونهايي كه اين كار را مي كنند افراد سود جويي هستند افرادي هستند كه فقط سود شخصي شان را در نظر مي گيرند ،هر چي موافق ميلشان باشه خير و هر چي كه بر وفق مرادشان نباشه شره است، دوست دارند تمام كائنات بر وفق مراد آنها كار كند اما ما كه نمي توانيم سرنوشت و برنامه نظام هستي را دگرگون كنيم هر قسمت اين نظام هستي دركمال استواري به كار خودش مشغوله به حرف من و شما هم گوش نمي ده ،هي بد و بيراه بگو، گرما سر جاشه،" اه چه قدر بارون مياد"، بارون سرجاشه، "مُرديم از سرما"، سرما سر جاشه،سرما بايد يك وقت ييايد يك وقتي برود از من و شما هم اطاعت نمي كنه، حرف گوش نمي كنه، نه ستايشهايمان را خوشش مياد، نه نكوهشهايمان را خوشش مياد يعني اصلا كاري ندارد، تعريفش مي كني خوب نگات نمي كنه ،بدش ميگي بد هم نگات نمي كنه، چون براش علي السويه است كار خودش را انجام مي دهد پس بيائيم از اين به بعد تصميم بگيريم دهانمان را به بيهوده گفتن ببنديم، ديگه بيهوده نگوئيم چرا؟ شايد از اين بستن دهان يك در ديگر باز شودكه از اون در يك دستي بياد بيرون جايزه بده، صبر هم ندارد بقيه اش را بگويم فوري ميگه كدوم در،كدوم جايزه ،كدوم دست ،قدم قدم بعدا مي گويم براي امروز بسه، نگفتيم آدمهايي كه ناسزا ميگويند بيهوده مي گويند فحش مي دهند آدمهاي سبكسر هستند در جامعه آدمهاي بيخود و سبكسري هستند، اگه دهن بسته شد اولين جايزه را دريافت كردي چون نمودار فرزانگي از تو هويدا شد تو را در جمع فرزانگان مي پذيرند چون دهانت به ياوه گويي، ناسزا گويي، فحش دادن بسته شد تو را در جمع فرزانگان مي پذيرند نه در جمع نابخردان، در جرگه سبكسران اين اولين جايزه .
خوب حالا برگرديم به كدوم بحث، خير و شر را طي كرديم، برگرديم به بحث حركت .گفتيم هر جنبنده اي در جنبش خودش از نداري به دارايي مي رسه، تا امروز من و شما چه كار كرديم ؟نكنه دارايي هايمان را داديم به نداري رسيديم، مواظب باشيد، نداري نقصه، دارايي كماله، هر متحركي از نقص به سوي كمال مي ره، خلاصه همه در حركتند ،حركت ازنقص به درآوردن و به كمال رسيدنه، كمال غرض و غايت متحركه، آرزوي متحركه،متحرك در آغاز فاقد كمال بود به بركت حركت واجد كمال شد،خوب سوال، اين همه گفتيم، حالا سوال كنيم ديگه، متحركي كه فاقد كماله چطور كمال بدست ،آورد ؟چگونه واجد كمال شد، اگر بگوئيم كه كمال در خود اون بود و هست كه قبلا اثبات كرديم غلطه، چون اگر اون كمال بود حركتي ايجاد نمي شد نياز به حركت نبود چون داشت ،ديگه ساكن مي شد، حالا آيا در طبيعت متحرك بود كه به خودي خود به سوي كمال بره يا يك چيزي او را به سوي كمال مي كشاند سوالم منطقيه ديگه ؟ خيلي تكرار مي كنم مطالب را، عيب ندارد صبر كنيد حوصله كنيد، حوصله كنيد تا محصول خوب بچينيم با هم ديگه، مي خواهيم به حقيقت برسيم ،مي خواهيم از هر چيز از هر مطلبي با يك بُعدي با يك ديدگاه قشنگي نگاه كنيم مي خواهيم خودمان از هر چيزي به خودمان نزديكتريم ،علي الظاهر همه چيز بيرون ماست از ما بيرونه مي خواهيم كه پرسش را از نهاد خودمان و خواهش هاي ذاتي خودمان شروع كنيم حالا نگاه كنيد چطوري.
فكر مي كنيم كه خانم شيركوند امروز كه مي خواست بياد تو پله ها كه مي آمد پائين يكي از اين همسايه ها را ديد .
گفت:خانم شيركوند كجا ميري هر سه شنبه شال كلاه مي كني راه مي افتي، كجا ميري ؟
خانم شيركوند گفتش كه :مي رم حسينيه.
گفت: حسينيه شما چه خبره ؟
(آخه از اين گفتگوها زياد داريم نداريم ،دائم آقايان تو محيط كار مي گويند كجا مي ري هر سه شنبه راه مي افتي خانمها تو محيط خونه زندگيشون فاميليشون.)
گفت:ميرم حسينه.
گفت :اين حسينيه شما چه خبره؟
خانم شيركوند گفت : اونجا مجلس گفت و شنوده پرسش و پاسخ است.
گفت:خب چه نتيجه اي از اين پرسش ها و پاسخ ها مي گيري؟
گفت:هر روز يك مطالبي ياد مي گيرم يا لااقل يك مطلب جديدي را باهاش آشنا مي شوم و از تاريكي نداستن به روشنايي دانستن وارد مي شوم هر روز روشنتر مي شويم و از قوه به فعل مي رسيم از نقص به كمال مي رسيم .
اون خانم مي پرسه كه :مگه ياد گرفتن چيه؟
ايشون ميگه : ياد گرفتن همون دانش آموختنه (ببينيد با كلمات ما چطور بازي مي كنيم )
ازش سوال ميكنه: شما چطور به دانش آموختن روشن مي شويد، مگه دانش نور چراغه كه شما را روشن كند؟كجاي ذات شما تاريكه كه قرار است روشن بشه و تازه چطوري روشن مي شه ،خب بالا خره از اين روشن شدن چه عايدتان ميشود چي دستان ميآيد؟
(مي خواهند بدانند مردم ديگه، شما بايد بتونيد جوابشان را بدهيد )
خانم شيركوند مي گويد: مي خواهيم بفهميم خودمان كي هستم، به كجا ميرويم، سرانجام ما چي ميشه، چي مي خواهيم، اصلا چي بايد بخواهيم ،خلاصه همه اين هايي كه گفتم چي هستند .
اون خانم مي پرسه ميگه : مگه خودت نمي دوني كه ميري بپرسي؟
ايشون ميگه كه :اگه مي دونستم كه نياز به شركت در اين جلسه نبود، مي دونستم ديگه پس حتما نمي دونم كه مي روم شركت كنم.
بهش ميگه: خوب اون كه مي خواهد تو را از تاريكي نداستن به روشني دانستن وارد كنه شما را از قوه به فعل برسونه از نقص به كمال برسونه كيه ؟
ايشون ميگه :مثلا فلان كس .
ميگه : اون خودش اينها را بلده كه مي خواهد به شما ياد بده ؟
ايشون ميگه كه: حتما مي دونه كه به ما چطوري بياموزه .
ميگه كه: اون شما را از ناداني به دانايي از تاريكي به روشنايي از نقص به كمال ميرسونه،چطوري؟
ميگه: اون حرف ميزنه ما گوش ميدهيم كم كم ياد ميگيريم .
اون ازش مي پرسه: كه اون فلاني كه شما را از نقص به كمال مي بره ،به شما مي آموزد آيا خودش اينها را از اول داشت، دارا بود، يا او هم از يكي ديگه آموخت ؟
ايشون ميگه: نه خودش ميگه من هم از يكي ديگه ياد گفتم ديگرون هم از ديگرون ياد گرفتند.
ازش مي پرسه: خب اون چطوري آموخت ؟
خانم شيركوند ميگه: همون طوري كه ما داريم ازش ياد ميگيريم، همان طوري كه ما داريم از او مي آموزيم .
مي گه كه: شما گفتي آموختن دانش اندوختنه، دانش روشنايي است ،اين دانش را از حرف زدن او و شنيدنتون بدست مي آوريد.
ايشون ميگه: بله مگه لال مي تونه به يكي ديگه يه چيزي ياد بده يا كر ميتونه بشنوه ياد بگيره مسلمه اون مي گه ما ياد ميگيريم .
مي گويند كه: خوب حالا اين را به من بگو تا اين جا اون گفت و شما ياد گرفتيد حرفي توش نيست اما وقتي كه يك مسئله رياضي يك مسئله مشكل داري حل ميكني چي ؟مسئله مشكل داديم گفتيم حل كنيم ديگه ،هيچ كي هم حرف نمي زند اون موقع كه به فكر فرو رفتيد مگه نه اينكه از اول به جواب آگاه نبوديدجواب را نداشتيد ديگه ،اگرجواب را ميدانستيد كه به فكر فرو نمي رفتيد بعد از اينكه خوب فكر كرديد تفكر كرديد به جواب و حل اون دست پيدا كرديد خب مگه اين دانش روشنايي نيست؟
ميگه :بله همين طوره.
ميگه: پس در اين صورت چون گفته بوديم دانش آموختن روشنايي است (تا قبل از اين خانم شير كوند مي گفت فلاني مي گويد ما مي شنويم ما ياد ميگيريم حالا بهش مطرح كرده تو يك مسئله داري حل ميكني ديگه فلاني نيست حرف بزنه اولش هم كه بلد نبودي اما بعد از كلي فكركردن ياد گرفتي جوابش را پيدا كردي آيا اين دانش نيست آيا اين روشنايي نيست ؟)
ميگه: چرا همين جوره
ميگه: خوب اگه اين طوره تو كه با انديشه خودت به اين دانش دست پيدا كردي هيچ گفت و شنوي دركار نبود، بود؟
ميگه: نه .
ميگه: پس ميشه گفتش كه دانش را غير از گفت و شنود يك جوره ديگر هم ميشه بدست آورد، قبوله درست ميگم؟درست مي گم ديگه ،هم ميشه گفت و شنيد و ياد گرفت هم ميشه انديشه كرد فكر كرد.
خانم شيركوند ميگه: با مثالي كه تو زدي راست مي گويي همين طوره ميشه غير از گفت و شنود يك جور ديگر هم دانش به دست آورد.
ميگه: خوب حالا به من بفرمائيد شما كه خاموش بوديد تو انديشه فرو رفته بوديد به حل پرسشتون پيروز شديد مگه از نداري به دارايي نرسيديد؟رسيدي يا نرسيدي؟ از نقص به كما ل رسيدي يا نرسيدي؟ از تاريكي به روشنايي وارد شدي يا نشدي؟ از قوه به فعل قدم گذاشتي يا نه ؟
ميگه :بله درسته .
ميگه: خوب حالا به من بگو كه خروج دهنده تو از قوه به فعل كي بود؟ قبلش يكي حرف ميزد تو مي شنيدي مي گفتي اون تو را خروج داد نيروهاي دروني او ،از قوه به عمل وارد كرد، حالا چي ؟تو كه فقط فكر كردي اين خروج دهنده كي بود؟ چه گوينده اي چه دهنده اي تو را از نقص به كمال رساند؟
خانم شيركوند ميگويد :من خودم به فكرم دريافتم پس در اين صورت كسي جز خودم نبود .
اون خانم بهش مي گه: مگه تو نگفتي كه انسان چيزي را كه داراست به سوي او نمي رود تحصيل حاصل محاله پس چطور از خودتان كه نداشتيد اين دارايي حاصل شد گفتيم نداريم كه مي رويم سراغش كه دارا بشويم حالا كه خانم شيركوند ميگه فكر كردم فكرم بود پس تو كه داشتي چي شد؟ چي شد؟
خانم شير كوند ميگه: ولي من فكر كردم از فكر به اون رسيدم .
خب حالا اين تكه آخر را خوب گوش كنيد ،تا اين جا نتيجه گرفتيم خود فكر يك حركته و نتيجه اين حركت باعث شد كه يك مسئله دشواري حل بشود چه كسي فكر را از قوه به فعل، از نقص به كمال، از ندانستگي به دانايي كشانيد،اون مُخِرج حركت فكري از قوه به فعل چه كسي است؟ شما كه ميگويي جز من كس ديگر ي فكر نكرده شما هم كه از اول فاقد نتيجه بودي فاقدجواب سوال بودي اون كسي كه واجد اين نتيجه شد اون پرتو فروغ دانش شد اون را به شما بخشيد اون كي بود؟ چطور از نقص نداستگي به در آمديدو به كمال دانايي رسيديد ؟اين مشق شب يك هفته تان است بهش فكر كنيد تو را خد امثل بچه مدرسه اي ها نگوئيد خانم من بگويم اون خدا بود برويد بهش فكر كنيد
اي آسمان و اي زمين اي آفتاب نازنين اي ماه و اي ستارگان من كيستم من كيستم
اي صاحب دار وجود اي پادشاه فضل و جود اي از توام نام و نشان من كيستم من كيستم
دست من ودامان تو گوش من و فرمان تو از بند رنجم وارهان من كيستم من كيستم
بالاخره بايد بفهميم كه من كيستم ،يادتونه پيام حضرت آدم را كه امروز خواندم الان دوباره مي خوانم يكي داشتيم اون هفته كه دنباله بحثمان بود راجع به حضرت آدم يكي هم داشتيم اين هفته يك عده تون شنيديد يك عده نشنيديد، من كيستم، من كيستم، مي خوانم اين را برويد دنبالش :
"بنويسيد تا قصه پدرمان حضرت آدم را ادامه دهيم آنچه را كه قبلا گفته بوديم يقينا به خاطر داريد امروز از شما سوالي دارم آيا هيچ وقت با خود انديشيديد كه همه پيامبران الهي داراي نامي خاص خودشان بودند، همانند نوح،موسي،ابراهيم ،در حاليكه حضرت آدم به نا مي كاملا عام ناميده شده اند كه پس از ايشان همه نسلشان اين نام را با خود همراه دارند به نوعي مي توان گفت كه همه نسلهاي بعدي ابتدا نام پدر همه نسل بشر يعني آدم را با خود دارند به عنوان مثال فرزندي كه زاده مي شود هيچ نامي ابتدا به ساكن ندارد جز آدم پس از آن برايش نامي قرار مي دهند و به نام پدر و مادري كه از او زاده شده است ناميده ميشوداين نشان دهنده مقام والا و عظيم پدر نسل بشر حضرت آدم (ع) مي باشد. جاي بسي قدرشناسي است كه ايشان راه نزديك شدن به حضرتش را اولين بار به فرزندان پس از خودشان آموختند يعني توبه آن هم به بهترين شكل ممكن يعني كوچك شمردن خود در برابر خالق عظيم الشان و ابراز ندامت با ريختن باران اشك كه هر قطره اشكي كه اين چنين بريزد گرد و غبارهاي درون را مي روبد باعث جاري شدن چشمه اي زلال و شفاف از درون مي گردد كه روح آدمي در اين چشمه خود را شستشو داده و آماده پريدن به عرش الهي ميگردد ،اين ميراثي گرانبهاست كه از حضرت آدم براي ما باقيماند. ايشان چهل سال گريست و ما چهل روز اگر از سر صفا بگرييم و ابراز پشيماني كنيم همان خواهيم يافت كه ايشان يافتند يعني مقام خليفه الهي بر روي زمين صد افسوس كه اولاد آدم (ع) اين ميراث گرانبها را قدر نمي شناسد و در بيابان برهوت سرگردان پاي مي كوبد. پس فراموش نكنيم كه هر كدام از ما نام اصلي و اولمان آدم است كه پدر اصلي بشريت در جهان هستي است و پس از آن فقط باركد شناسايي ميگيريم و بس واگر قرار باشد به نسبمان افتخار كنيم بايد به آدم بودنمان و اتصالمان به حضرت آدم (ع) بباليم و و بس ،به دوستانتان نيز بفرمائيد تا بدانند كه پس از اين چگونه هويت خود را شناخته و بيان فرمايند."
من كيستم، من كيستم ،
اي آسمان و اي زمين اي آفتاب نازنين اي ماه و اي ستارگان من كيستم من كيستم
اي صاحب دار وجود اي پادشاه فضل و جود اي از توام نام و نشان من كيستم من كيستم
دست من ودامان تو گوش من و فرمان تو از بند رنجم وارهان من كيستم من كيستم
خب ياعلي مدد بحث امروز رابا آرزوي شادكامي، پيروزي،موفقيت و آدم بودن براي تك تك شما تا هفته بعد مي بنديم و دفترمان را به پايان مي بريم يا علي مددبا ختم صلواتي براي شادي انبيا اوليا شهدا صديقين صالحين و مومنين درگاه حق جلسه را به پايان مي بريم .
سوال يك :در ارتباط با شر و خيريم خواستم سوالي بپرسم به طور كلي حالا بعد از اين بحث كه شد آيا شري وجود دارد ؟
جواب:وجود دارد؟ ما هم همين را مي خواهيم بگوئيم شر وجود دارد؟
سوال يك: ظاهر قضيه بر اساس آيات قرآن و روايات شري وجود دارد، اما به چه شكل ،امير المومنين علي(ع) بيمار بودند كسي به ايشان مي رسد مي گويد "عَلي اَيُّ حالٍ؟: چگونه هستيد؟" امير المومنين مي فرمايند :"عَلي شرٍ" بعد مي گويد :"يا امير المومنين شما هم مي فرمائيد شر؟ "مي فرمايند كه قرآن ميگويد: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون‏(سوره انبيا آيه 35) خير و شر فتنه است يعني وسيله اي براي آزمايش شما بيماري براي من شر است ."
يا در سوره اي كه داريم ناس اونجا مي گويد كه ‏:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏*قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ(1)*مَلِكِ النَّاسِ(2)*إِلَهِ النَّاسِ(3)*مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ(4)
يعني از شر.
جواب: آقا ي نوروزي دقت نكردي من مثالهايي كه زدم خوب دقت بفرمائيد ،مثالهاي من در مورد چيزهايي كه حادث ميشه نبود يا به نوعي دست بشردر اونها دخالت دارد نبود، صحبت من فقط روي آنچه كه در طبيعت جهان هستي و به صورتروتين اتفاق مي افتد بود.
سوال يك:ميخواهم بگويم اون تعريفي كه براي شر مي خواهيم بكنيم آخر سر در حقيقت يك تبصره اي بزنيم .
جواب : اصلا و ابدا ببينيد وقتي كه در خانه اي افراد زندگي ميكنند خدا آن روز نياورد اولادي از اين خانواده به راه بد كشيده مي شود براي اون خانواده شري است اما اين فعلي است كه در جهان اتفاق افتاده آيا نوزاد در بطن تولدش در ماهيت آدمي بودنش شر داشت؟
سوال يك:نه بحثم اون نيست مي خواهم بگويم اون در ابتداي ذاتش هيچ چيزي شر نيست اما وقتي مياد و بحث اختيار انساني اين جا مطرح مي شود انحرافاتي را در اون حقيقت و در اون راه اصلي ايجاد ميكند بدن انسان اصلش بر حقيقت اينكه سالمه، اگر من به كارهايي وادرش كنم وباعث بيماري بشود از اون راه اصلي چون انحراف پيدا كرده ميشه شر، خدا چيزي را كه خلق مي كند قطعا خير محضه اما با اراده خودش مي گويد كه "وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ(فلق 3)" شب هنگام كه مي شود و اون شروع دسيسه هايي كه در تاريكي شب ميكنند، خدايا پناه از اون شري كه در نيمه هاي شب مي شود، پناه از اون گره هايي را كه دارند افسون گرها ايجاد ميكنند.
جواب :‌اينها افعال بشري است افعال بشري در مقوله صحبت فعلي من هيچ جايي ندارد .
سوال يك:اما تو زندگي بشر اين جا يي دارد.
جواب : آخه صبر كنيد شما باز تند تند رفتيد، ما دارييم اولين قدمها را مي زنيم ما جهان هستي را داريم بررسي ميكنيم اگه شما توجه كرديد اولين مطلبي را كه خواستم شروع كنم از جمادات شروع كردم ما بحث افعال بشري را هنوز وارد نشديم ما داريم صحبت مي كنيم رو اين كه هر چيزي بالفطره خير محضه ،اون چيزي كه خدا ‌آفريده. ميخواهيم اين رابگوئيم باران خير محضه، رعد و برق خير محضه، حتي زلزله خير محضه، سيل خير محضه ،در اون چه كه دست بشري در ساختش دخالتي ندارد و خداوند مقرر كرده در هيچ كدوم اينها هيچ شري وجود ندارد اما بخش بعدي كه مي افتد دست بشر، بشر چه مي كند اينها بعدا خدمت بشر مي رسيم اون موقع مي گوئيم كه اين بشر در جايگاه خودش چه مي كند، بله حرف شما درسته منتها بحث من فعلا در اون چيزي است كه در جهان هستي فقط بالذات از جانب خداوند به انسان داده شده، هنوز بخش اختيار بشري را وارد نشديم خيلي كار داريم حالا حالاها كار داريم اگر من عمرم باقي باشه ،فكر كنم با عصا هم ديگه نمي تونم ،بعد هم اون بغل بايد تو زنبيل بگذارند بياورند اينجا اگر به درد بخورم صحبت كنم تا بتونه بحث تموم شه كار زياد داريم.
سوال دو: راجع به اين بحث هفته پيش كه گفتيد هر چيزي را بررسي كنيد ببينيد در جايگاه خودش بهترينه ،مثلا من داشتم فكر مي كردم به انسان فكر كردم اگر سرِ ما 360 درجه مي چرخيد خيلي بهتر بود يعني مي توانست همه جهات را ببيند.
جواب :اگر مي تونست چرخش 360 درجه اي داشته باشه بله بهتر بود ولي اگر چنين اتفاقي مي افتاد اون وقت اين قسمت كه مي خواستي تو باهاش بخوري ميدوني چه قدر قطور مي شد ؟چون عين اون مهره بنديها بايد درو تا دور ايجاد مي شد اون وقت مي داني چه هيكلي زشتي مي شد .
سوال دو: آخه اين حرف خيلي براي من قابل قبول نيست چون به نظر من خدا اين قدر توانا هست كه با وجود اين توانايي كه در ما مي گذارد ما را هم جوري بيافريند كه قشنگ باشيم.
جواب : اگرتو اين را باور داري چرا پس ايراد ميگيري خدا شما را در بهترين وجه آفريده بحث ندارد.
سوال دو :‌نه ايراد نمي گيرم اما مثلا بعضي چيزها را فكر كردم كه اگر اين جوري بود شايد بهتر بود .
جواب : اگر اون جوري را دقيق نگاه كني از لحاظ فني نگاه كني مي بيني كه خيلي بد ريخت مي شد ، مِن جمله انيكه الان گفتي يك گردن مي شد به اين گندگي.
سوال دو:آخه خداوند اين قدر توانا هست كه بتونه يك جوري اين چرخش را در ما به وجود بياورد هم اينكه بتواند ما را زيبا بيافريند.
جواب : خوب حتما و بطور حتم اين چرخش 360 درجه به نفع من و تو نيست اگه بود كه حتما اين كار را براي ما مي كرد .
سوال دو :پس شايد اوني كه من نفهميدم اين است اين كارايي بالا تر را ندارد .
جواب: بله .
سوال سه:توي قرآن خداوند مي فرمايد كه مگر دو چشم به شما ندادم، شايد با اون چشم دوم بشه اون كاري كه از لحاظ ظاهر شما مي خواهيد انجام داد چون هستند خيلي از بزرگها كه با چشم درون همه جا را مي بينند .
جواب : ايشون هم جلو تر از شما رفت ،رفت چشم درونش راباز كرد ولي علي الظاهر آنچه كه شما مي گوئيد، ببين بايد بنشيني بهش فكر كني تمام تار و پود اين قسمت را بهش فكر كني و پيوستگي اين بالا رابا قسمت پائين تا ببيني كه چي در ميامد اون وقت بهتر نتيجه ميگيري.
سوال سه : ببخشيد من يك سوال داشتم دو جلسه قبل در بحث معرفت شما فرموديد كه توي هستي همه اجزا در حال حركت هستند اما مجموع هستي ساكنه اين يعني چي؟ مگر مي شود، فرض كنيم يك قطاري را كه تك تك چرخ هاش داره مي چرخه اما ازبالا كه نگاه مي كني اون قطار ثابته.
جواب:‌اون خودش جزء است .
سوال سه : نه اگر قطار را مجموعه بگيريم ،حالا ادامه سوالم اگر همه هستي وجوده و وجود يعني خدا بعد هستي ساكنه يعني خدا ساكنه؟ جزئيات با كليات نمي خونه، ما اگر جزئيات هستي همه را به سمت خدا ببينيم بعد كل هستي را خدا ببينيم حالا بايد بپرسيم آيا هستي در حال حركت هست يا نيست ؟
جواب: شما چي فكر مي كنيد هست به نظر شما؟
سوال سه : من فقط يك سوال ديگر ميكنم در مورد خدا يك آيه در قرآن داريم كه : "يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ (الرحمن 29)". تمام مخلوقات آسمان و زمين، نياز و حاجت به درگاه خداوند مى‏برند و خداوند هر روز به قدرت واسعه‏ى الهى در كارى محيّر العقول و معجزه‏اى جديد است.
يك ترجمه ساده از اين آيه ميشه انگار كه هر روز خدا در شاني است اين خيلي ساده ش است در صورتي كه خدا زمان بردار نيست و شان بردار نيست كه از اين شان به اون شان، همه اسما و صفات واحده با توجه به همه اينها كل هستي ساكنه ،يعني چي؟ مگه كل هستي از جزئياتش تشكيل نشده و مگر جزئيات در حال حركت نيستند مگر مي شود كلي را در نظر بگيريم كه كل جزئياتش در حال حركت است؟
جواب: شما كل هستي را بالا خره نتيجه گرفتيد يعني وجود ؟
سوال سه:من سوالم همينه، وجود هم يعني خدا .
جواب : يعني به اين جا رسيديد ؟
سوال سه:بله.
جواب:خوب اگر رسيديد مي تونه حركت داشته باشد وجود؟
سوال سه :اگر نمي تونه حركت داشته باشه پس اونهايي كه دارند حركت مي كنند چي هستند؟ چون ما در هستي غير از هستي هم نداريم .هستي هم غيراز وجود نيست وجود هم غير از خدا نيست .ولي جدا از هستي هم نيستند خودشان جزئي از هستي هستند اجزاي هستي در حال حركته اما هستي در كلش ساكنه .
جواب: فكر كنيد مثل يك هرم كه همه به سمت اون نقطه ميروند به سمت اون قله همه به اون سمت حركت مي كنند.
سوال چهار:به اين مسئله چون من يك مقدار فكر كرده بودم، خوب مثال قطار را زدند من براي خودم مثال چيز ديگري را زده بودم من خوب وقتي به چيزهاي مختلف فكرمي كنم سعي مي كنم به نماد مذهبي خودمان فكر كنم چون قطعا بدون دليل نيست براي ما نشانه هايي است در عالم معنا و عالمي كه داريم من حج را در نظر گرفتم همه در حركتند دور خانه كعبه خانه كعبه ثابته و همه مي چرخند غرض اين چرخش را شما بارها براي ما گفتيد كه تو هر چرخش چه اتفاقاتي ممكنه بيفته وقتي كه اين هفت مرحله را مي گذرانند در حقيقت من فكر مي كنم چرخشش شون تمام مي شود به اون مركز كه بايد برسند برسند و تو عالم كل هم كه ما در نظر بگيريم اگر قسمت قسمت كنيم مثلا كل هستي در حال حركته خورشيد در حاي حركته كل منظومه شمسي در حال حركته كل كهكشان شيري در حال حركته اصلا جهان در حال انبسلاطه خوب ولي در نهايت به لحاظ فيزيكي مي گويند انفجار بزرگي كه اتفاق افتاده بود مركز بوده همه دوباره بر مي گردد به سمت اون مركز .پس اون مركز بايد ثابت باشه يعني وقتي چيزي حركت مي كند يك نيروي جانب مركز دارد يك نيروي گريز از مركز دارد اين دو تا نيرو اين را ثابت نگه داشته يكي از دو كم يا زياد بشه يا از مدار خارج مي شود يا به سمت مركز حركت مي كند مركز ثابته يعني يك محوربراي حركت داريم براي اون ثباتي كه بايد داشته باشيم خوب در همه ما اون ذره هست كه ثابته پس به اون سمتي كه هست اون روح محض حركت مي كنيم من اسمش را ميگذارم روح محض اين قدر وسيع است كه دركلمات سخت است.
جواب: چون اطلاعاتمان كم است مجبوريم با كلمات بازي كنيم من فكر ميكنم كه اگر صبر كنيم بهتر نتيجه ميگيريم ولي فعلا تا همين جا كه گفتيدخوبه، وجوده ،وجود حركت مي تونه داشته باشه؟ بهش فكر كنيد اگر حركت كند از كدام نقص و به سوي كدام كمال؟ ببينيد برايش جوابي داريد يا نه .
سوال پنج: مي خواهم ببينم آنچه فهميدم درست است يا نه استغفر ا... من خدا را به فرض كل اين محيط فرض بكنم تمام تك تك افرادي كه هستند اينجا مثلا يكي گياهه يكي نباتاته يكي درخته يكي انسانه كل هستي ،همه اين اجزا حركت دارند چون از نقص بودن به سمت كمال دارند مي روند اما اون كمال مطلقه و ثابت و پر قدرت محيط است بر هر چه كه خلق كرده اگر حركتي داشته باشه جابجايي به وجود ميآيد و يك جور تهي از خدا مي شود پس به خاطر همين حركتي نبايد داشته باشد چون همه جا وجود دارد بدون اينكه تو وجود ما باشه يا ما حلول كنيم در وجود اون قادر مطلق.
جواب: من بازهم مي گويم يك ذره ديگر صبر كنيد خوبه ولي فكر كنم باز هم يك كم صبر كنيد بهتر نتيجه ميگيريد نه، صبر كنيد يك خورده بيشتر هم بهش فكر كنيد .
سوال شش:من فكر مي كنم شايد ما حركت را اشتباه فهميديم حركت معنيش اين نيست كه هميشه از اين نقطه يك چيزي جا بجا بشود به اون نقطه من فكر مي كنم حركت يك چيز وسيعتري است يعني فقط انتقال نيست مثلا فكر.طبق صحبت هفته پيش يكي از دوستان ما مثل يك تيله ايم كه از قوه به فعل مي رسيم امروز هم شما فرموديد كه با فكر است اين اتفاقات مي افتد پس از يك نقطه نقص به كمال با فكر رفتيم آيا فكر حركته؟
جواب : گفتيم حركته ديگه.
سوال شش :خوب حركت جابجايي نيست اين را مي خواستم نتيجه گيري كنم شما مي گوئيد همه چيز در حركته خوب اين فرش هم در حركته ولي حركتش اين است كه از نو به كنه تبديل مي شود يا اين كامپيوتر هم در حركته از نو به كهنه اينها جابجايي نيست كه من اينگونه فكر مي كنم.
جواب :خوبه خيلي خوبه خيلي خوشم مياد وقتي مي بينم كه خوب فكر مي كنند يعني هي قدم به قدم حركتي را كه مي خواهيم داره ايجاد ميشه اما بازهم مي گويم يك خرده صبر كنيد .
سوا هفت:دفعه قبل عين جمله شما اين بود كه حركت در كل هستي راه ندارد يادر هستي كل حركت راه ندارد من جمله اي شخصا به شما گفتم فرموديد دقيقا همينه وقتي كل هستي وجوده جايي نمي خواهد برود كه، دقيقا مثل ماهي كه تو آبه آب جايي نمي خواهد برود، ماهي است كه از اين ور ظرف به اون ور ظرف مي خواهد برود آب كه قصد حركت ندارد اون ماهي قصد حركت دارد موج ايجاد ميكند امواج ايجاد مي كند حالا شما فرموديد جلوتر نرويم صبر كنيم.
ولي در جواب سوال قبلي يك داستاني بين عوام مصطلح است كه چند روز پيش راديو معارف باز تكرار كرد پدري دو تا دختر داشته شوهر مي دهد به يك كشاورز و يك سفال گر، يك روز ميگه بروم سر بزنم، ميره پيش دختري كه شوهرش كشاورزه ميگه: "كه پدر جان وضع و حال؟" ميگه:" دعا كنيد كه يك بارون شديد بياد وضع كشاورزيمان خوب بشود" وفلان و بهمان
از اونجا ميره پيش اون دخترش كه شوهرش سفالگر بوده ميگه :"پدر جان دعا كنيد يك آفتاب شديد بشه،بارون نياد سفالهايمان خراب نشه"
اين بنده خدا مي مونه ميگه :"خدايا من چه كنم كدوم ور را دعا كنم؟" حال اگر اين پدر دعا كند كه خدايا اوني كه خير است صلاح است و هر دو اونها هم به باران و هم به آفتاب رضايت بدهند هر دو به خير مي رسندو شري وجود ندارد.
جواب: خوبه اين هم خوبه، خوبه ،قشنگه خيلي قشنگه ،من راضيم لطف الهي شكر همين جوري پيش بريم خيلي خوبتر قدم بر مي داريم بهتر پيش ميرويم ،باز هم صبر كنيم ،نكنيم؟گاهي اوقات توي الفاظ و كلمات مي مانيم و دست و پا مي زنيم در حاليكه يك خورده كه بيشتر مي رويم معاني بيشتر باز ميشه ديگه اون كلماتي كه اون موقع بيان شده خيلي دست و پايمان را نمي بنددمي بينيم كه يك شكل ديگر است يك ذره صبر كيند اونها هم پيدا ميشه
سول هشت: خيلي از مواقع همان طور كه مي گوئيد مفاهيم اين قدر بزرگه كه گنجايش فكري ما نمي ده بعضي موقع ها يك مثال مي زنند براي اينكه تقريب به ذهن بشه اصل حركت هم اينه ديگه خدامي گويد :" أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (انشقاق 6)" اى انسان، بى‏ترديد تو به سوى (ديدار جمال و جلال و ثواب و عقاب) پروردگارت با تلاشى سخت (به سير تكوينى و طبيعى) رهسپارى، پس او را ديدار خواهى كرد.
شايد مثلا تقريب به ذهن مثل رودي است كه حركت مي كنه تمام صحرا را طي مي كند هدفش اين است كه برسد به اقيانوس وقتي رسيد به اقيانوس ،اقيانوس ديگر حركتي به ظاهر در كلش ندارد جاي ديگري نمي خواهد برود اقيانوس در خودش جايي را نمي خواهد تغييير بدهد اين تقريب به ذهنه كه به هر جهت مفاهيم اين قدر بزرگه كه قابل فهمر احت ما نيست.
جواب:ان شاا... مي رويم به اون سمتي كه بدون كلمه بفهميم ،قشنگتر نيست اگر بدون كلمه بفهميم، اصلا همه نيت بر اين است كه برويم به اون سمتي كه بدون كلمه ،بدون سفسطه ،بدون بازي با الفاظ بفهميمش حسش كنيم،چون ما نمي خواهيم به اصطلاح گروهي تربيت بشوند كه بعدا سخنور اين مسائل بشوند مي خواهيم كه افرادي باشندكه با هسته درونيشان بفهمند حسش كنند دركش كنند بهره مند بشوند اگر در جايي هم برايشان مقرر شد اون موقع علم كلامشان را هم نشان مي دهند ديگه نگراني ندارد يا علي مدد خدايا شكرت امروزمان را طي كرديم به خوبي و به خوشي به نيكي به زيبايي براي تا اين ساعتت شكر، به قول حاج حسين تا يك ساعت ديگرت هم شكر.

 

 

 

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.