منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

جلسه هشتاد و چهارم سلسله جلسات معرفت

 بسم الله الرحمن الرحيم

 

با نام و ياد حضرت دوست جلسه سه شنبه چهارم آبانماه سال هزار و سيصد و هشتاد و نه را آغاز مي كنيم.
ميگويند اولين آيه اي كه به سيد رسولان نازل شد آيه بسم الله الرحمن الرحيم بود و بعد از آن آيه " اقرا بسم ربك الذي خلق" البته روي اينكه اين آيه دومين آيه بوده يا خير بحث هست اما اتفاق نظر بر روي همين آيه است. اين آيه توسط جبرئيل امين برآقا رسول الله تلاوت گرديد،گفته اند كه پيامبر بعد از گذراندن اين مرحله فرمودند آن دم كه اين ندا و اين خطاب آمد چنان لرزه بر اندامهاي من افتاد كه احساس ميكردم بندهاي اعضايم از هم گسسته ميشود، بايد توجه كنيم كه اين خطاب اولين بار بود كه آمده بود وبحث ترس از عقوبت، مجازات يا ذكر جرم و جنايت براي پيامبر مطرح نبود چراكه هيچ آشنايي با اين مقوله حضرت نداشتند تا از بيم چنين مطلبي چنين به خودشان بلرزند اما در واقع اين خطاب چنان با سياست و با هيبت نازل گرديد كه پيامبر معصوم خدا چنين بر خود لرزيدند حال تصور كنيد بنده عاصي را فردا روز،آن روز موعود خطاب ميكنند و ميگويند" اقرا كتابك" بخوان كتابت را، نامه خودت را بخوان، بنده عاصي كه نامه اش پر از جرم و جنايت است، پر از خطا و اشتباه است و تنها چيزي را كه ميفهمد ترس از عقاب و مجازات هست،جايي براي عذر وحجتي برايش باقي نمانده، ببينيد اين بنده در چه حالي است و چه وضعي پيدا ميكند؟ به چه چيزي ميتواند دل خوش باشد؟ چه كنيم، چه كنيم، ما كه همه اش ترسانديم، پس چه كنيم كه آن روز به چنين عاقبتي دچار نشويم، ما كه نتوانستيم كتابمان را باز كنيم بخوانيم، ببنيم اينجا كتابمان چه گفته،جوابش چيست بيائيم لااقل آن بزرگهايي كه كتابشان را باز كردند و يك ذره خواندند يك وقتهايي هم يك چيزهايي گفتند ببينيم چه گفته اند. يكي از آن بنده هاي بزرگ كه پيامبر خداست مي فرمايند بنده در هيچ حالي به حضرت حق چنان نزديك نيست كه در حال سجده نزديك است، بنده وقتي سر بر سجده ميگذارد از كبر دور ميشود، كبر گردن افراشته ميخواهد، متاسفانه امروز به گونه اي است كه در شهرهاي بزرگ نمي توانيم در هر كجا خاك بجوئيم و سر بر خاك بگذاريم ولي فكرش را بكن سرت را ميگذاري روي همان خاكي كه پنج دقيقه پيش روي آن راه ميرفتي، آدمها از روي آن رد شدند، يعني اگر بخواهيم از نظر مقام حساب كنيم نهايت بي مقامي، نهايت خواري، پائين بودن، خواري براي كسي كه دچار كبر است، بنده در حال سجده از كبر دور شده و وقتي از كبر دور شد در درگاه الله شرف تواضع پيدا ميكند، درحال سجده جمع خاطر دارد. سرت را بگذار روي خاك ديگر نميتواني به اين فكر كني" بغل دستي من چرا انگشتهايش را اين جوري روي زمين ميگذارد"،" اين بغل دستي من آمده سر نماز ايستاده موهايش را ژل زده وضويش باطل است"، تو كه قبل از او نمازت باطل شد، تو قرار بود جز الله نبيني چرا بغل دستي را ديدي؟، اما در سجده موهاي ژل زده كسي را نمي بيند، بنده در حال سجده جمع خاطر دارد اما در حال قيام و ركوع چنين نيست در حال قيام و ركوع به خلق آدميان نزديك و چون به خلق نزديك از حضرت حق دور است، شما ايستادي امام جماعت هم دارد نماز ميخواند سوره اش را ميخواند همانطور كه ايستادي رديف جلو هم ايستاده با خودت ميگويي" اين چرا شلوارش اين مدلي است"، "چرا بلوزش اينهمه پشتش خطهاي سياه دارد نمي توانست يك لباس تميزتر بپوشد" ، بنده در حال قيام و ركوع به خلق نزديكتر پس از حق دورتر است و در حال سجده از خلق دورتر به حق نزديكتر. آورده اند كه در پي دستور پروردگار به فرشتگان كه بر آدم سجده كنيد اول كسي كه بر آدم سجده كرد حضرت اصرافيل بود، ملك مقرب و بزرگ، حضرت اصرافيل سجده كرد وقتي سر از سجده برداشت بزرگ عالم كتب الهي و وحي آسماني را به پيشانيش نوشت تا جبين او لوح كتب خدا باشد، اصرافيل به امر حق آدم را سجده كرد بر پيشانيش كلام الهي نوشته شد آدم بر حق سجده كرد در دل آدم ايمان نوشته شد، حالا تصور كنيد اصرافيل آدم را كه دون پروردگار است، پائين تر از پروردگار است را سجده كرد كلام نانوشته بر پيشانيش فرود آمد حالا پروردگار چگونه ايمان و امنيت را از دل كسي كه هفتاد سال سجده كرده بر ميگيرد و او را در سختي و ترس رها ميكند، ميشود؟ نه نمي شود، بيائيم سجده كنيم، زياد سجده كنيم، هر وقت خودت را بزرگ ديدي سجده كن، هر وقت قضاوت بد كردي سجده كن، هر وقت دلت بد راه رفت سجده كن، اون وقت در سجده آن كتابي كه در سينه ات نوشته شده اون روز ازل كه خدا دستور سجده داده است آن كتاب گشوده ميشود و آن وقت مي بينيد.پس سجده هايمان را بسيار كنيم. و اما نكته دوم، روز گذشته همانطور كه خوابيده بودم بسيار خسته حالت بيداري كه به من دست ميداد ديدم نميتوانم تكان بخورم ،حتما خبري است ،گوش كردم، نگاه كردم، بحث بخشش بود، من بحث بخشش را كه ميكنم آدمها مثالهاي زيادي را مي آورند كه من آدم بخشنده اي هستم، اما بخشش خيلي از شماها مورد قبول واقع نبود،دروغ چرا، خيلي ها را مشاهد كردم در جهات مختلف و در امورات مختلف بخششهاتون مورد قبول نبود، چرا چون بخششتون براي خدا نبود، خدا به شما داد بي منت و بي بهانه شما به آدمها ميدهيد با كلي عذر و بهانه ؟! با كلي منت، چرا دريغ ميكنيد از آدمها، از صبح كه به محل كار وارد ميشود ببينيد چند نفر را با محبت نگاه كرديد، به چند نفر سلامشان را با محبت جواب داديد، خيلي ها را از دور كه ديدي تا اينجا خم شديد سلام داديد لبخند هم زدي ،اما چرا، چون مسئول صندوق قرض الحسنه است؛ چون مسئول گزينش است،چون مسئول حسابداري است، اينها هيچ كدومش به درد نميخورد. برويد در خانه يتان مريض داريد، گرفتار داريد، در بند داريد، يك علت بيشتر ندارد چون در خانه شما مهر ومحبت نيست.به دوستي گفتم زنت خيلي:" مريض است ميداني، دارد از دستت ميرود،حواست جمع هست" گفت:" من دكتر ميبرم، اينجوري ميكنم، اونجوري ميكنم"، گفتم:" تو اون كاري را كه بايد براي اين ميكردي نكردي" گفت :"يعني چي"،گفتم:" در خانه ات مهر نيست، عشق نيست"، محبتي كه بده تا بدهم محبت نيست ،ميدانيد جوانها چرا الان در خانه هايتان محبت نيست چرا روابط جوانها خوب نيست چون مبنا بر معامله شده، اينجور مرض ميگيري، مرض همه جامعه را گرفته چون در جامعه نطفه عشق مرده، هر چه هست كاسب كاري است، معامله است بده بستون است،بده بستون، بهش گفتم:" عزيز من در خانه ات مهر نيست محبت نيست" گفت:" هر كاري ميكنم خوب نميشود" گفتم:" درخانه ات مهر نيست براي همين مرضش طولاني شده."
در خانه هايتان نگاه كنيد، اطرافتان را نگاه كنيد اگر اطرافيانتان خيلي مريض هستند، اگر خوب نمي شوند تقصير شماست، چرا بهشون محبت نمي كنيد؟!، مردها چرا به همسرانشون نمي گويند" ما شما را دوست داريم"، چه چيزي از شما كم ميكند، به كجاي اين قانون مردانه بر ميخورد اگر به او بگويي "چه قدر به تو احتياج دارم، اگر تو نباشي من چه كار كنم" و همينطور خانمها كي به شما ياد داد دخترهاي جوان كه زندگي سند يك معامله است هر چه بيشتر بگيري برنده اي، بگير طرف مقابلت ميافته زمين جون بده نگهش دار، ببينم ميتوني، هيچ راه فراري هم نداري مجبوري اوني كه كشته اي جنازه اش را به دوش بگيري و با خودت حمل كني تو كشته اي هيچ كس ديگري او را نكشت اون روزيكه بهش توهين كردي، اون روزي كه بهش گفتي:" تو ارزش نداري" ،اون روزي كه بهش گفتي:" تو به درد نمي خوري"، تو كشتيش حالا جنازه اش را به دوش بكش، اين جنازه اي است كه به خاك هم سپرده نمي شود بايد بر روي دوشت حملش كني و ببري و بياري.
ببخشيد براي خدا، نبخشيد براي معامله، اگر اينجوري نگاه كنيد راه رهايتون را هم پيدا مي كنيد، آسوده ميشويد ،خيلي هم زود آسوده ميشود، بزرگترها بگردند تو خانه هاشون كوچكترها هم نگاه كنيد قديمها پسر دخترهاي قديم ما ديوار راست را بالا ميرفتند، سر درخت ميرفت به دختره ميگفتند:" نكن اين كارها را كسي تو را نمي گيره"، كي درد ميفهميد، كي مرض ميفهميد، الان تمام دختر پسرهاي جوان ما ميگوئيد:" آخ آخ آخ استخوانهام درد ميكنه" تا ميگه الي الله ميگه:" اي بابا اين مواد خوراكي كه ميخوريم معلوم نيست چه چيزي توش ريختند" حالا نميگه من چه كار كردم، تو وقتي مي پختي تمام مضرات وجودت را كردي تو اين غذا دادي به بقيه خوردند،آقاي محترم وفتي پول مي آوردي تو خونه اون پول را با خوشحالي نياوردي خونه با هزار درد افسوس و "عجب غلطي كردم زن گرفتم اون موقع كه راحت تر بودم"، خب بخور نصف پولت را بده دوا دكتر، به كجا اين دنيا بر ميخوره هيچ كجا فقط به تو بر مي خوره.
سخن به درازا كشيد اي كاش زباني داشتم كه هرگز آروم نمي نشست ثانيه اي از گفتن باز نمي ماند چون هر آنچه از كتاب خدا بگوبم باز هم گفتني دارد.به قول يكي از دوستان ببخشيد براي خودتون نه ببخشيد براي ديگري ،چرا اين همه منت ميگذاري "من همه را بخشيدم از خيرش گذشتم" دروغ ميگه چون ده سال بعد كوچكترين چيزي كه به وجود بيايد فوري ميگه:" يادته فلان موقع اون طوري بود من كه گذشتم" ولي دروغ نگو دروغ نگو، ايام ذيحجه در پيش است قربانيهاتان را حاضر كرديد؟الان ميگه:" يادم نبود فلان كس پول يك گوسفند داده براي روز عيد قربان"، نگه دار براي خودت، من قربوني گوسفند نخواستم من قربوني از خودت خواستم، از خودتان سر ببريد، اين علايق نا به جا را سر ببريد، روز عيد قربان قرباني ميخواهند. قربانيهايتان را حاضر كنيد قربانيهايتان را من سر نمي برم خودتان سر ميبريد دست حق به همراه تك تكتون شما را به خدا ميسپارم و زير سايه توجهات امام زمان بر محمد و آل محمد صلوات.
 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید