جلسه نود ام سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2506
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز به اين فکر ميکردم اين همه اختلاف و ايراد در خانواده ها از کجا ناشي ميشود چرا اين همه برخورد وجود دارد، چرا آدمها اين همه گله مند هستند، همه از هم گله دارند،همه از هم طلب دارند، چرا ؟ خيلي به اينها فکر کردم چون بايد يک جايي حل بشود اگر نظريه هاي روانشناسي و روانپزشکي جوابگو بود الان جامعه بايد کلي اصلاح ميشد ولي نيست پس چه اتفاقي در جامعه ما افتاد؟از چه زماني شروع شد که ما نفهميديم و فقط زماني فهميديم که وسط گودش افتاديم،اوني که مدرسه کار ميکند، اوني که دانشگاه کار ميکند يا محيط اداري و يا در خانه همه ما اگر امروز هم متوجه اشتباه بشويم و بتوانيم جلويش را بگيريم خيلي خدمت کرديم. ادبيات قديم را ملاحظه کنيد،كتب قديمي را بخوانيد تمام گفتگوها به اصطلاح خودمان خيلي کتابي است، فيلمهايي که ساخته ميشود نگاه کنيد محاوره هايي که در دربار سلاطين است در بازارهاي جامعه اون روز است اکثرا يک حالت کتابي و منظمي دارد که براي ما غريب است، فکرکردم يک روز از يک گوشه اي يک نظمي به هم خورد پاره شد و آغاز اين حرکت از اونجا بود، قديم وقتي بچه ها به دنيا مي آمدند با يک قواعدي اينها را بزرگ ميكردند در گوش اينها اذان ميگفتند، پايبند بودند به اينکه بچه ها فيلمهاي ناجور را نبينند،حتي بچه ها شيرخوار را جلوي تلويزيون که فيلمهاي وحشتناک و يا جانواران را نشان ميداد قرار نمي دادند، در حاليکه امروز بچه ها که يک ذره سر و صدا ميکنند تلويزيون را براشون روشن ميکنند هر چه داشته باشد و بچه را ميگذارند جلوش و بچه ساکت ميشود. اشکال از اون زماني به وجود آمد که قانونمندي را نديده گرفتيم،در هر جامعه اي براي اينکه يک نظم کامل و مناسب برايش حکم فرما باشد هر چيزي داراي يک چارچوب خواهد بود،چارچوب تعيين کننده محدوده رفت و آمدها، بروز اخلاقيات، بروز تفکرات در آن است.مادرها براي دخترهاشون يک چارچوب رفت و آمدي تعريف ميکردند شما ميتوانيد مدرسه برويد و برگرديد، شما در چارچوب رفت وآمدتان خانه دوست نمي رويد،در اين چارچوب کافي شاپ تشريف نمي بريد، در اين چارچوب با دوستان به پارک نميتوانيد برويد،گردش لازم باشد با هم ميرويم، شما به تنهايي اجازه نداريد؛براي پسرهامون يک جور ديگر چارچوب تعيين ميکرديم به عنوان مثال ما يک زمانبندي داشتيم براي خودمان هرگز پسرهامون از خانه مي آمدند بيرون و ميخواستند در محوطه بازي کنند اجازه نداشتند هوا تاريک شود به خانه برگردند، ميگه خب تابستانها که نه شب تاريک ميشد چه ؟ اون موقع بهشون زمان ميداديم اجازه نمي داديم تو اوج گرما بروند بيرون و گاه ميشد وسط بازي فوتبال رها ميکردند زنگ اف اف را ميزدند كه بازي دير شروع شده اجازه ميدهيد ده دقيقه ديگر بمانيم اگر نه بايد برميگشتند،تعريف داشتيم براي رفت و آمد ها،براي دخالتها تا چه ميزاني حق داريد در مسائل نظر بدهيد، وقتي بچه ها در يک چارچوبي بزرگ شدند و ياد گرفتند که در آن چارچوب عمل کنند موقع زندگي و تشکيل خانواده شون هم براي اون يک چارچوب دارند، چارچوبهاي شما چيست؟ خوب است در هر سني هستيد از کم سن و سالترين که حرف من را ميفهمد تا پر سن و سال ترينمان چون هنوز زنده ايم اگر بدون چارچوب باشيم به طور حتم آدم موفقي نيستيم محبوب مردم هم نيستيم چون نمي فهميم کجا بايد حرف بزنيم و کجا نبايد حرف بزنيم،وقتي اين را نفهميديم جايي حرف ميزنيم که مردم خوشون نمي آيد، ميگويد من با مردم چه کار دارم با اولادم دارم حرف ميزنم خب اولادت هم جزو مردم است دوست ندارد چرا ميگويي، البته در بعضيها قدري دير است به خصوص اونهايي که جوان دارند در خانه شان و به اينها هيچ ميدان حرکتي تعريف نكردند کمي دير شده است ولي باز جلوي ضرر را هر کجا بگيريم منفعت است از همين جا شروع کنيم اول براي خودتان تعريف کنيد چارچوب روابطتتان با همسرتان، با خانواده شوهرتان، با خانواده زنتان، با اولادتان کجاست از کجا شروع ميشود به کجا تمام ميشود و در اين حيطه چه روابطي قرار گرفته است، تو اين حيطه هر چيزي معني ندارد و نبايد وجود داشته باشد. بدون چارچوبيد براي همين خيلي درگيريد، مشکلات مردم اونهاي که بصورت مکتوب دست من مي آيد بارها و بارها ميخوانم براي همين ميگويم مکتوب بدهيد چون يکبار گوش ميکنم ولي مکتوب که دستم است بارها و بارها مطالعه ميکنم هم براي خاطر شما و هم براي خاطر جامعه مان که راه پيدا کنم ديگر آدمي مثل شما پيدا نشود که اين مشکل را داشته باشد، نگاه کردم در روابطتان خيلي اشکال وجود دارد ،خيلي اشکال وجود دارد، اگر دختر شوهر نمي کند، اگر پسر حاضر نيست ازدواج کند يا بلعکس خيلي مايل است زود ازدواج کند، يک علت بيشتر ندارد تعريف ندارد، هيچ نظام بندي معيني در زندگي براي خود ندارد. يادم هست اولين سال خدمتم بود در يک مدرسه اي، شبانه هم در دانشگاه درس ميخواندم يکي از همکارانم آقايي را که معرفي کرده بود براي ازدواج من يک سوالي از اون آقا علي رغم سن کمم کردم هيجده نوزده ساله سني نبود چارچوبي براي خودم داشتم براي او توضيح دادم من به اين دليل ازدواج ميکنم و انتظاراتم از يک زندگي مشترک اين و اين اين است پرسيدم براي چه ازدواج ميکنيد نگاهي کرد گفت همه ازدواج ميکنند گفتم نه اين آدم نيست اين هنوز نمي فهمد زندگي يعني چه، و اين به درد اين که من دائم زندگيم را با او تقسيم کنم نمي خورد چون دارد کاري را ميکند که همه ميکنند از انجام کار هدفي ندارد، شايد اهداف من هم اون موقع خيلي ايده آل گرا بود بر حسب سنم ولي به هرحال يک جايي داشت يک سقفي داشت ولي او نداشت؛در زندگيتان چارچوبهاتون را تعيين کنيد محض رضاي خدا يک دفعه حرف من را کامل گوش کنيد به خدا خيلي گله مند هستم علتش عشق من به شماست و اين ضعف من است در جايي که قرار گرفتم و مانع حرکتم و مانع برخوردم با شما ميشود چون وقتي ميگويم و عمل نمي کنيد بازخواستتان نمي کنم و وقتي عمل نمي کنيد و مي مانيد جا دلم نگران است دلم شور ميزند و اين شور زدن شامل خانوده هم ميشود؛ بيائيد يک دفعه فکر کنيد من اين قدرها هم بزرگ نيستم، اين قدرها هم مهم نيستم و اين قدرها هم چيز نميفهمم شايد واقعا نميفهمم بيايم چارچوبهايم را براي خودم بنويسم، هرکس در جايگا خود مجرد است تعريف کند روابطش در چه چارچوبي پدر جدا، مادر، خواهر بردار، دوست، همسايه،بارها شده كارگراني آمدند براي كار مثلا كارهاي فني خب اگر محدوده را رعايت نكنيد ميدانيد صدمه خواهيد خورد،كار با كارگري كه با شما كار ميكند يك محدوده دارد نه از اون محدود تو بيشتر برو و نه از اون محدوده بگذار او بيشتر برود،چرا كاري ميكني كه هم خودت صدمه ميخوري و هم او از آنجا رفت جاي ديگر همان كار را كرد پس گردني بخورد، چرا چون اين روابط براي شما تعريف شده نيست. بيائيم تعريف كنيم آقا حيطه روابط شما با مادرت تو اين چارچوب است، با همسرت تو اين چارچوب است، اگر اينها تداخل پيدا كردند چون شناخت شما ضعيف است، نتوانستي اداره كني نه تقصير او است نه همسرت،خودت مقصري.خانم با همسرت درگيري روز اول نشناختي و ندانستي كه در حيطه زناشويي و در حيطه همسر داري چه قوانيني مي گنجد از اون قوانين حق نداريد تجاوز كنيد، چرا تجاوز كرديد، امروز كتكتش را ميخوريد. حقيقتا براي خدا ميخواهم يك بار هم كه شده حرفم را گوش كنيد من نمي خواهم بباوريد به من بدهيد،من نمي خواهم بياوريد به من تكليف نشان بدهيد ولي به خدا به خودتان تكليف بدانيد امروز برويد بخواهيد يك شركت تاسيس كنيد از شما اساسنامه ميخواهند بدون اساسنامه نامي از شما ثبت نميكند حتي اگر شركت شما يك شركت دروغين ظاهري باشد كه ميليونها شركت ظاهري داريم ولي در همه اينها مدير عامل و وظايفش مشخص است،كارمندان زير دست، وظايف و جايگاهشان مشخص است، حتي براي زماني كه شركت فقط اسم ميخواسته و اين كارها را براي اسم انجام شده و هيچ كدام اينها وجود خارجي ندارند.آقا اگر با برادرت بردا زنت كار كردي و ناموفق بودي تعريفت از همكاري غلط است تا كي ميخواهي اين وضع را ادامه بدهي، خب تعريفت را عوض كن،شمارا ازشركتي كه در آن مشكل داريد برميدارند اينها آدمهاي بد و نادرستي هستند، برميدارند ميگذارند يك شركت ديگر اينها هم بد درآمدند هميشه همينجور است بالاخره ميشود، از اينجا ميگذارند جاي ديگر باز هم كه با اينها برخورد داري، درسته آدمهاي مقابل ما خيلي از مواقع بد هستند، اشكالشون زياده ولي تو اشكال نداري؟ تو هيچ اشكالي نداري؟تعريف كن، تعريف كن در اين چارچوب وظيفه ات را نسبت به اوني كه داري برايش چارچوب ميگذاري وظايفت را تعيين كن انتظاراتت را هم تعيين كن و بعد نگاه گن ببين اينها چه قدر پاياپاي هستند بيشتر دادي يا گرفتي درهر دو صورتش تو بازنده اي، حتي زماني كه تو بيشتر گرفتي، تا كي ميگيري يك روزي اوني كه زيادي ازش گرفتي متوجه ميشود متوجه شود با دست تو صورتت ميزند، اون وقت آه و فغان ميكني،امروز بيا اصلاح كن چارچوب بنويس من انتظارات را دارم و اين كارها را هم ميكنم اگر در برخوردهايت ديدي دردسر افتادي به يكي كه بهتر از تو ميفهمد و موفقتر است رجوع كن و بگو اين چارچوب را ببين و بگو كجايش اشكال دارد يك جايي اشكال دارد بالاخره هميشه كسي پيدا ميشود كه در بخشي از روابط از شما موفقتر است بپرسيد،در نوشتن چارچوبهاتون از نفستون فقط تبعيت نكنيد از تقيدتون از قيد و بندهايي كه خداوند بر آدم گذاشته اطاعت كنيد، آقاي خيلي مومني را ميشناسم كه همسرش را در سن شصت و هفت سالگي هنوز هم پشت پرده هاي بسته نگه ميدارد، پرده هاي خانه اش دو تا دو تا كلفت روي هم است، صبح كه از در خانه ميخواهد بيرون برود گوشه هاي پرده ها را تنظيم ميكند كه اگر بهش دست بخورد ظهر كه ميآيد بفهمد كه كي رفته پشت پنجره، زن شصت و هفت ساله درب و داغون پر از مرض بگذاري در كوچه نگاهش نمي كنند، به درد كي ميخورد، اين آدم هنوز باهاش گير است، اون وقت خودش ميدانيد چه كار ميكند وقتي به خانمها ميرسد به خصوص خانمهاي مسن حتي در سن خانم خودش دست ميدهد و روبوسي ميكند وقتي اشكال ميگرند ميگويد قرآن گفته اينها به سن يائسگي رسيدند ديگر حجاب بهشون واجب نيست، گفتم آخه به تو قرآن گفته بود بوسيدنشون واجبه؟؟؟ نداره، چارچوب نداره، خسر الدنيا و الآ خره، حال پسر دخترهامون چه قدر در زندگيشان ناموفق هستند يك علت بيشتر ندارد به بچه هاتون ياد بدهيد و قبل از اونها خودتان داشته باشيد براي ديدن فيلمها براي خودتان پنجره داشته باشيد، هر چه در اين پنجره جا ميگيرد ببيند اين پنجره را تو رعايت نكني بچه ات هم رعايت نميكند چه انتظاري داري، براي رفت و آمد با دوستان،آشنايان حيطه اي تعيين كنيد هر فعل حرامي انجام شود چون صله رحم بايد انجام شود، پيغمبر خدا گفته صله رحم به جا بياوريد و اين كار عمر را طولاني ميكند، پيامبر گفت صله رحم به جا بياور و در صله رحم تو گناه اتفاق بيفتد؟ كجا اين را نوشته برو سندش را بياور، تعريف كنيد براي بچه هاتون تعريف كنيد بگذاريد بدانند اينها يعني چه ولي خودتان خيلي از مواقع نمي دانيد درد اينجاست كه شما هنوز نمي دانيد اون وقت ميخواهيد سالك بشود و عالم ملكوت را هم ببنيد،خوب نيست، اشكال دارد.متاسفانه برگه هاي اعمال روزانه را پر نميكنيد و بسيار مشكل داريد من سعي كردم به شما نشان بدهم چگونه اصلاح بكنيد اما اگر نخواهيد هيچ كاري نمي شود كرد، شروع و پاياني براي روابطتتون در نظر بگيرديد، تعريف كنيد، حتي اگر فرزندتان نوزاد است اگر اين بچه كوچك را تنها در قاموس اينها يعني فقط در آغوش كشيدن، فقط بغل كردن و نوزاش كردن باشد ديگر نمي توانند جمعش كنند بعد همه مي خندند آخي بغليش كردي، بعد پدر و مادرها غر ميزنند تقصير پدربزگها مادربزگهاست، كيفش را ميكنند بد بختيش براي ماست، نه خودت مقصر بودي تعريف كن بچه حدي دارد بغل كردنش،شما تعريف داريد؟ نداريد.
من اگر جاي شما بودم يك دفترچه ميخريدم اين اساسنامه زندگيم بشود لااقل از اين به بعد و در اون دفترچه رابطه ام را با تك تك افرادي كه به طور دائم درگير هستم از درون خانه تا بيرون خانه معين ميكردم براي بيرون خانه همسايه معرفي ميكردم، همسايه، محيط كار، همكار، رئيس، مستخدم، همه همكار شما نيستند، رئيس هيچ وقت همكار شما نيست چون كارش مثل شما نيست، مستخدم هم كارش مثل شما نيست پس نوع روابطتون باهاش متفاوته، اين ها بنويسد تا ضعفهايتان را پيدا كنيد امروز نوزده بهمن است براي نوزده اسفندماه خواهم خواست تجربيتتان را بنويسيد يا لااقل خواهم خواست بگوئيد چه آموختيد، هر جا را نميدانستيد از من سوال كنيد آغاز و پايان هر نوع رابطه اي را به لطف الهي ميدانم و ميتوانم كمكتان بكنم.
سوال از جمع:آدمهاي خيلي متوقع چه از خودشان و چه از جمع اگر مشكل داشته باشند چون توقع بيش از حد يك مشكل است براي تعيين اين چارچوب نبايد اين سطح توقع را پائين بياورند متعادل كنند بعد چارچوبشان را تعيين كنند؟
استاد: وقتي دارد چارچوب مينويسد اون توقع گاهي اين قدر شور است كه شوره ميزند من هم همين را ميخواهم خودش ميگويد يعني چه اين همه هم آدم ميتواند چيز بخواهد ميخواهم آدمهاي متوقع برسند به جايي كه خودشان به خودشان بگويند بسه ديگه كوتاه بيا، بله بنويسند با نقصهاي اخلاقي، اعتقادي، تربيتي، اجتماعي با همه اين نقايص بنويسند، هر كجا هم خواستيد بدانيد درست حركت كرديد يا نه من اينجا هستم بياوريد برگه هايتان را در طول هفته دانه دانه اش را بررسي ميكنم و اگر جايي نقصي ببينم برايتان مينويسم.
سوال از جمع:تا كجا بايد در اين چارچوب انعطاف را ببنيم؟
استاد:نقطه شروع انعطاف مشخص است يعني در مقابل مطالبي كه مردم بيان ميكنند يك جاهايي گذشت كردن، به طرف مقابل واگذاشتن، ميخواهي بداني اين يك جاهايي واگذاشتن تا كجا، منظورت اين است انعطاف در مسائل و روابط براي آدمهاي مختلف فرق ميكند، من اينگونه عمل ميكنم اين نعطاف را تا جايي ادامه ميدهم كه به دو چيز براي من صدمه وارد نكند يكي اعتقاداتم است و يكي آبرويم ولي همه آدمها مثل من فكر نميكنند، بعضيها تا جايي واگذار ميكنند كه خوشيشان هم به هم نخورد، يكي ديگر ميگويد تا جايي واگذار ميكنم كه يكي دادم يكي بگيرم، براي آدمها معانيش فرق ميكند من بهترين خوراكيها، بهترين لباسها، بهترين جاها، بهترين تفريحاتم، را اگر به ديگران واگذار كنم گله مند نيستم به شرط اينكه اعتقاداتم را ضايع نكنند و آبروي من را هم نبرند، پس درجه انعطاف براي آدمها متفاوت است و دليل ندارد يكسان باشد ولي خب سعي كنيد كمي با گذشت بيشتر نگاه كنيد كه موفقتر خواهيد بود.
سوال از جمع: فرموديد آبرو و اعتقادتون ولي اون جايي كه وجود و توانتان را از شما ميگيرد چه ؟
استاد: چيزي ميپرسيد كه اگر بقيه هم بخواهند اين را انتخاب كنند مشكل ميشود، من ميگذرم، من از اين مسائل ميگذرم و انعطاف دارم بر خلاف اينكه قدرتمندم خيلي راحت ميتوانم هم جلويش را بگيرم و هم له كنم، من فرق ميكنم من حركتي را آغز ميكنم كه هر كدام شما آرام آرام با بالا آمدن سن و حركتهايتان نقاط اضافيش را ببينيد،الا ن شما يك نقاشي بگذاريد جلوي بچه كوچك شروع به رنگ كردن كند از اينجا ميزند بيرون، از اونجا ميزند بيرون، اينجا رنگها به هم داخل ميشود، ولي شش ماه بعد به او بدهي بيرون زدگي هاكم ميشود و شش ماه بعد اصلا وجود ندارد شش ماه بعد موقع رنگ كردن جايي خالي و كم رنگ نمي ماند چون بهتر ميفهمد،آدمها وقتي چارچوب را فهميدند و اجرا كردند يعني خودشان را به اجراي اون ملزم دانستند آرام آرم زوائدش را ميزنند، ميزنند ميزنند بالا ميآيند و ميبيند هيچ چيز زائد ديگر وجود ندارد هر چه هست باغ است و گلستان سوسن است و ريحان همه چيز لذت بخش است اما در ابتداي شروع نمي توانيد و نبايد هم اين كار را بكنيد اين فقط با يك سري تجربيات و فهميدن حسهاي مردم امكان پذير است گاهي اقات افرادي مراجعه ميكنند نيازمندند دروغشان را هم ميفهمم ولي نيازشان بيشتر از دروغشان است، بهشون ميدهم و هيچ وقت هم نمي گويم دروغشان را فهميدم با من دعوا ميكنند چرا دادي مگر نميدانستي دروغ ميگويد، ميگويم ميدانستم ولي اين معني نمي شود نمي توانم برايتان معني كنم چرا تا تو هم در همانجا قرار بگيري و همان كار را بكني و بفهمي من چه ميگويم، اينها معني و مرز ندارد، اينها از مرز گذشته هاست، ولي همين قدر كه شروع كنيد آرام آرام از چيزهاي كه خوشتان ميآيد بدهيد متوجه ميشود.
ادامه سوال: من اينگونه فهميدم اين انعطاف بايد تا حدي باشد كه قدرتش را داشته باشم و اجبار نكنم كه بايد تا حد آخر خودم را فدا كنم.
استاد :همين طور است و الگوهاي چارچوبي افراد با هم ديگر تفاوت دارد و قرار نيست يك جور باشد خوب است زن و شوهري كه با هم اين الگو رامينويسند تضادهاي همديگر را ميبينند و تقاطع را سعي ميكنند اصلاح كنند.
سوال از جمع:بحثي كه شروع كرديد برداشت من اين است كه ميخواهيد مهندسي معكوس كنيد يعني اطلاعات را از افراد بگيريد و بعد چارچوب را تعريف كنيد به نظر شما اين زمانبر نيست در ثاني به نظر من افراد خط قرمز هاي مختلف دارند و ممكن است در جمع بندي به مشكل بر بخوريم بهتر نيست يك حداقلهايي را بيان كنيد و ادامه بدهيم؟
استاد: تعريف شما يك نقص داشت با كار من، من تعاريف را از شما نگرفتم بلكه تعريف خودم را ندادم، شما همگي تعريف داريد از رابطه يك پدر با پسرش يا با دخترش، شما همه تعريف داريد چيز تعريف نشده اي نيست كه ندانيد شايدپسرهاي مجرد ما چارچوب رابطه زن و شوهر را ندانند البته تاحدي چون چارچوب را بين پدر و ماردشان ديده اند، من تنها اطلاعات خودم را ندادم به شما، القا نكردم كه اين در روابط زن و مرد مهم است، تنها اين راستا بايد باشد تا شما خودتان تعريف كنيد، شما رابطه خودتان با همكارتان را تعريف كنيد به عنوان مثال بعضي ها با همكارانشان رفت و آمد و پيك نيك دارند، خانوادگي رفت و آمد دارند، بده بستونهاي مالي دارند، من هيچ وقت اين كار را نكردم دوست نداشتم و تعريف جداگانه اي داشتم خودتان تعريف كنيد و بعد نگاه كنيد كجايش ايراد دارد ملاك ميخواهد ما درتمام جلسات به شما ملاكها را ارئه داديم، اين روابط تعيين شده اگر در روابط نقطه اي وجود داشت كه نقض كلام خدا و شرع ميكند حتما ايراد دارد بايد حذف شود حال گاهي شرع زير سوال نمي رود اما خواست آدمها بر آن نيست مثلا وقتي شما وقتي آدمها را ميبيند عيوبشان را بهشان گزارش ميدهيد يكي از كارهايي كه من زياد كردم كه الان استغفار ميكنم و طلب مغفرت كه خدا من را ببخشد در حاليكه خير خواهي ميكردم به دوستي ميرسدم ميديم چربي بالايي دارد ميگفتم چربيت بالاست، آخه به تو چه ربطي دارد، تازه اگر ميخواهي اخطار بدهي آرام به خودش بگو من رابطه ام را در اين خصوص تعريف نكره بودم، ولي در جامعه اين نوع رابطه غلط است، پس ما هم اطلاعات شما را نگرفتيم، هم محوريت را براي شما نگه داشتيم، كه در حول كدام محور خواستهايتان را بيان كرده و چارچوبتان را ببينديد، تنها كاري كه نكردم چارچوب خودم را ارائه نكردم همين و فكر هم نمي كنم لازم باشد چون شما بايد بر اساس آن چه دروجودتان است تصميم بگيريد.
صحبت از جمع: فكر ميكنم تعيين چارچوب براي هر فرد احتياج به شناخت و آگاهي دارد يك شناخت از توانمندي هاي خودش كه قرآن همه اشاره ميكند: بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿14-سوره قيامت﴾ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است ﴿14-سوره قيامت﴾
يا ميفرمايد عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ كه برگرديد درون خودتان را نگاه كنيد خودتان را بشناسيد كه چه كاره هستيد يعني يك شناخت دروني احتياج داريم كه اون احتياج به تفكر و تجربه دارد راجع به خودمان فكر كنيم و تجربيات گذشته خود را مرور كنيم و توانمندي هاي خود را بيابيم، بخش دوم برميگردد به آگاهي داشتن به اصول انساني و بندگي كه اگر اهل مطالعه و فكر باشيم تفكر نسبت به سنت معصومين و مطالعه قرآن و احاديث كمكمان ميكند،جاي جاي قرآن ويژگيهاي بنده هاي خوب بيان شده است يعني به اندازه كافي قرآن مثال زده، بارها گفته مثل روشن زديم، اينگونه بيان كرديم تا دريافت كنيد، هم در قرآن و هم احاديث زيادي داريم يكي از اين احاديث را از قول آقا امام رضا بيان ميكنم كه ميفرمايند مومن سه خصلت دارد يك خصلت را از خداوند به امانت ميگرد وآن خصلت رازداري است يك خصلت را از آقا رسول الله دريافت ميكند يعني اين ويژگي حسنه حضرت را در خود ايجاد ميكند وآن مدارا كردن با مردم است و يك خصلت را از معصومين و ائمه دريافت ميكند و آن صبراست، ما در تعيين چارچوبهامون مثل اين حديث زياد داريم پس يك تفكر به خودمان و توانمنديهايمان، يك آگاهي نسبت به اصول انساني و اسلامي و وقتي آگاهي را پيدا كرديم در كسب مهارت تلاش كنيم آنچه فهميديم آرام آرام عمل كرده مهارتهايش را كسب كنيم و در وجودمان نهاديه كنيم، بارها و بارها از بزرگان نقل شده در كسب مهارت به آنچه ميدانيم عمل كنيم حتي اگر كوچك باشد تا چيزهاي بزرگ بر ما عيان شود در تعيين چارچوبها فكر ميكنم بد نباشد به اين كليد واژه ها توجه كنيم .
استاد: منظور من هم همين بود آنچه فرمودند قدم بعدي است درگام اول آنچه هستيد بنويسيد امروز چه هستيد،با بينش امروزتان چارچوبتان را بنويسيد تا بفهميد كجايش سست است، ايراد دارد، اشكالاتش كجاست آدم وقتي مي نويسد تازه ميفهمد چه قدر وضع بد است.آدم بدهكار اگر عادت ميداشت از اول صورت بدهيش را مينوشت هيچ وقت بدهكار نمي شد،چون نوشتن صورت بدهي آدم را به وحشت مي اندازد،اي واي صد هزار تومان ديگر هم اضافه شد،خدايا از كجا بياورم ديگر دستش براي خرج كردن و قرض كردن پيش نمي رود من ازآدمهايي كه بهشون قرض ميدادم چك و نوشته نمي گرفتم ميگفتم صندوق امام زمان است من اين وسط چه كاره هستم اما ديد نه خيلي وضع بد است حالا از اكثرشان به خصوص ندارترين هايشان چك ميگيرم چون وقتي چك ميدهد از اول ماه تا انتها يك گوشه چشمش اون دسته چك را مي بيندو خرج اضافي نميكند چون ميداند بايد پرداخت كند و راه ديگري ندارد همين كه هستيد بنويسد نگران چيزي نباشيد شما اين قدر خوب هستيد ،اين قدر خوب هستيد و اين قدر پاكيزه هستيد و قابل احترام كه گوشه هاي تاريك از ارزش شما كم نمي كند ولي پيدا كردن اون گوشه و روشن كردنش بر نور شما اضافه ميكند، بنويسيد اگر من هم محرمتان هستم با من مشورت كنيد كمكتان ميكنم شايد در كمك كردن به شما من هم گوشه هاي تاريك خودم را پيدا كنم، من هنوز هم هر روز خودم را بازيابي ميكنم هنوز هم وقتي در دل شب بيدار ميشوم پشت پنجره خانه مان به آسمان كه نگاه ميكنم يك بخشي از اونهايي كه دلم را شكستند گله ميكنم اما عمدتا از خودم گله ميكنم كه تو چرا كاري كردي كه بتوانند دلت را بشكنند فكر نمي كني مقصري، بنابراين به خودتان كمك كنيد شما قرار است هر كدامتان يك گلوله نور بشويد،گلوله هاي نوردر شب تاريك و ظلماني هر جا بچرخند مايه شادماني هستند شما بايد تبديل بشويد به گلوله هاي عشق و محبت شادي و سرور، نور وشعف، در جامعه بين مردم فقط ببخشيد از مردم طلب نكنيد كه اگر از مردم طلب كرديد هميشه بخشي از شما خالي ميماند ببخشيد و از مركز نور طلب كنيد نه بيشتر از اون، از سويي راهي بس طولاي است و از سويي راهي بس كوتاه تا شما چگونه عمل كنيد وبينديشيد عمل كنيد به آنچه كه گفته شد.