منو

سه شنبه, 29 اسفند 1402 - Tue 03 19 2024

A+ A A-

جلسه نود و ششم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


تار وپود آفرینش بر مبنای محبت است .یگانه خالق هستی آن زمان که اراده فرمود که جهان هستی را خلق نماید به تار های که می بایستی به هم تابیده شوند تا خلق نمایند نگاهی افکند، در میان همه  تارها  تار محبت را انتخاب  فرمود  و خلق هستی جهان و آدم را با تارهای محبت آغاز فرمود سپس  پود عشق خویش را به  آن افزود  به این ترتیب آفرینش  را با تار وپو د عشق ومحبت اراده فرمود بر اساس همین عشق و محبت است که جبر صرف را از جهان آفرینش حذف نمود به آدم و فرزندانش اختیار عنایت فرمود تا خودشان انتخاب نمایند  و این اختیار همانا حرمت و احترامی است که در پی عشق و محبت جاری می شود که خالق هستی روشن ترین و بارز ترین الگو آن می باشد چرا که حتی زمانی که آدم ،خلق شده دستای توانایش ،اختیار بر چیزی یا راهی می نماید که خداوند اورا منع فرموده بود بر او سخت نگرفته و به اجبار اورا باز نمی گرداند یعنی به اختیار او حرمت قایل می شود علی رغم آنکه می داند آدم در مضیقه و سختی خواهد افتاد  و مورد مجازات قرار خواهد گرفت اما حتی محبتش نسبت به مخلوقش آدم ،سبب بی حرمتی به او نمی شود زیرا پس از محبتش حرمت و احترامش بود که جاری کشت  آیا تا به امروز به این مسأله اندیشده اید؟ پی به راز آن برده اید ؟
آیا با خود فکر کرده اید که محبت شما وعشقتان نسبت به دیگران حتی نزدیکترین آنها به شما دلیل خوب و منطقی برای شکستن حریم آنها و تجاوز بر حقوقشان نمی باشد ؟آیا آن دم که حرمت دیگران را پای مال نمودید در سایه محبت بسیارتان با خود نیاندیشیدید   که این حرمت شکنی  نتیجه عشق ومحبت نیست ؟و از قدح خودخواهی  و برتری جویی  خودپسندی سرازیر می گردد ؟
به طورحتم این چنین تفکری نداشتید که اگر داشتید چنین نمی کردید  راستی چطور شد  که آن  مسیر شفاف و مستقیم پر از آگاهی را از دست دادید  باید دانست تا دیر نشده   وپایان جهان سر نرسیده است.
آدمی  از آن لحظه ای که ابلیس فتنه جو توانست به او رخنه کرده وبیاموزد که لفظ  "  من  "  بسیار شیرین و تعیین کنند ه است  و از جانب حق تعالی بر بندگان عطا گشته است  از مسیر  روشن و شفاف خویش جدا گشت .من های بسیاری را شروع به آزمود ن کرد هر بار که این من امر کرد و اطاعت شد حلاوتی وصف ناپذیر بر جانش سرازیر گشت ولع زنان من دیگری را امتحان نموده  و به مرور گذر ایام  به نقطه ای رسید که اصولا از اول هم  می بایستی  این چنین  می بود  . آرام آرام محبت جای زیبایش با خود خواهی  کریه وزشت عوض شد  و او نفهمید احترام و حرمت ها جای خویش را به بی حرمتی ها و نامحترم بودن ها سپرد .او دیگر از آن درکی  نداشت  وشد آنچه که نباید می شد .
این نیمه ره تاریک را برگرد سودا من و امر و دستور را بگذار. بر گردیم.
آنهای که من را می فهمند پای بر نفس خویش گذاشته و برگردند تا بار دیگر آغاز  کنیم محبت ورزیدن و رسم عاشقی آموختن   تا مگر باز یابیم مقام حرمت و محترم بودن و احترام به دیگران را.
سخت است من هم می دانم زیرا همه آنچه را که می دانیم نگاه داریم تا طالبش پیش آید و درخواست کند ،سخت است .
مانع جاری شدن آن چشمه ای که محبت می نامیم وحتی به زور هم می خواهیم بر دیگران جاری سازیم سخت  است اما شاید  با ید این زجر ها را چشید تا مگر ذره ای  کوچکی از آن دریای محبت الهی و حرمت پس از آن را در ک نمود  و بفهمید که چه روز ها و شب ها بر خالق هستی با پس زدن عشق و محبتش دلگیری و دلتنگی روا داشتیم .
رشته محبت وقتی تابیده شد به همراه خویش آزادی را به همراه آورد هرکجا محبتی جوشید از همان جا درهاگشوده شد طلایه آزادی ها به چشم خورد همانگونه که محبت الهی به دنبال خویش اختیار را همراه نمود آیا محبت ما هم اختیار و انتخاب را به دنبال خویش برای دیگران یدک می کشد ؟یا اینکه ما محبت را نشناخته و برای آن تعریفی دیگر داریم و به دنبالش اجبار ها و افراط ها را به راه انداخته ایم ؟
چه باید کرد ؟
این  مرز ها را چگونه باید شناخت و تعریف کرد ؟

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید