منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

نگاهی دوباره به مسیر معرفت بخش ششم

 بسم‌ الله الرحمن الرحيم

من هر وقت این چهار اسم پروردگار را با هم می خوانم یا در درونم ذکر می کنم انقلابی به پا می شود ؛" یا علیُّ یا عَظیم ، یا غَفورُ یا رَحیم " دو تا اسم بزرگی و عظمت ، قدرت ، جلال ، شکوه در آن حدی که هیچ وقت نمی توانیم بالاتر از آن در نظر بگیریم . با هم گفته می شود ، صدا می شود و این همه عظمت به یکباره دریای بی انتهایی از رحمت و مهربانی می شود . و بنده تعجب می کنم آدمهایی که چنین قدرت بی انتها و چنین مِهر و رحمت بی منتهایی در اختیارشان است ، این قدر نا امید هستند ، این قدر سخت زندگی می کنند ، این قدر بد زندگی می کنند ، چرا ؟ به هر حال مراقب باشید . .
 در جلسات پیش توضیحی داشتیم بر آنچه که از جلسات قبل از ماه رمضان خدمت دوستان عرض کردم . آیا به آنچه دو جلسه قبل گفتم فکر کردید ؟ واقعاً فکر کردید ؟ وظیفه من فقط یادآوری کردن است بیشتر از این از بنده کاری بر نمی آید اما فراموش نکنید . ما از شما خواسته بودیم نشانه های اهل طریقت و اهل حقیقت را تیتر وار و خلاصه روی کاغذ بنویسید بگذارید یک جایی که در منظر نگاه هر روزه شما قرار داشته باشد ؛ لااقل روی یک بندش جدیت کنید ، پا فشاری کنید آن یک دانه بند را در خودتان محقق کنید . شما کلّی پول می دهید می روید پیش دکتر تغذیه که چه بگیرید ؟ رژیم لاغری . ما نه پول می خواهیم از شما ، نه مسافتی را طی بکنید یک بندی داریم به اسم کم خوردن ؛ روی همین پافشاری کنید . یک بندی داشتیم به اسم کم گفتن ، روی همین پافشاری کنید . ما به هر حال گفتنی ها را گفتیم ؛  در دو جلسه بندهایی که نشانه های این افراد بود با زندگی روزمره شما تطابق دادیم . حالا شما چقدر به این ها توجه کردید؟ امروز می خواهم راجع به هم صحبت حرف بزنم ؛ هم صحبت یعنی چه ؟ قبل از ماه رمضان یک جلسه ای گفتم که از خداوند در طول این هفته هم صحبت دانا تقاضا کنید . هم صحبت دانا یعنی چه ؟ این سه کلمه است ، هم ، صحبت ، دانا . این سه کلمه را به هم چسباندیم یک مفهوم را می رساند اما این یک دانه مفهوم نیست . در سِیر حرکتی و پیشرفتی شما دائم منزلگاه عوض می کند و جا عوض می کند ، مفاهیمش عوض می شود . امروز برای شما هم صحبت دانا را توضیح می دهیم . حالا در ماه رمضان آیا تقاضا کردید ، گوش کردید به حرفم و خواستید که یک هم صحبت دانا داشته باشید یا نه ؟ آیا اصلاً هم صحبت دانا گرفتید یا نه ؟ یک وقتی بود بچه ها وقتی سوالی داشتند اولین مراحلش هاله بینی بود . من هاله آدم ها را می دیدم ، دور آدم ها با مداد رنگی انگار که خط بکشند حالا این یک خورده قطور می شد بعد چند رنگ می شد . من هاله آدم ها را می دیدم و بعد هم اگر در نقطه ای این هاله فرورفتگی یا بیرون زدگی داشت آنجا آن عضو دچار بیماری بود و به آنها اعلام می کردم . خب اوایل یک خورده کار برایم سخت تر بود حتماً چراغها را خاموش می کردم می گفتم نور کم باشد که من بتوانم این نورها را ببینم . اما یک مدت که گذشت دیگر نیازی به خاموش کردن چراغها نبود همین طوری عادی هم که نشسته بودم نگاه می کردم یا در خیابان رد می شدم می توانستم ببینم ؛ اما اطرافیانم باور نمی کردند هر چه می گفتم چراغها را خاموش نکنید من در تاریکی لازم نیست من همین طوری با نور هم می بینم ولی کسی باور نمی کرد . یک دوره ای برای این که سوالاتم را پاسخ بگیرم می نوشتم تا نمی نوشتم جواب نمی دادند ؛ باز این شد عادتی برای اطرافیان من ، هنوز که هنوز است می گویند : حتماً بنویس . دست نوشته ات را بیاور . آدم در هر مرحله ای یک چیزی را نیاز دارد . در طول ماه رمضان هم صحبت دانایتان را باید تقاضا می کردید و می توانستید که بشناسیدش ، بشناسید و به طور دائم یک هم صحبت داشته باشید که این هم صحبت شما را اغنا کند و نیازی نداشته باشید که به دیگران پناه ببرید ، حالا گرفتید یا نه من نمی دانم؟ .
در دنیا هر انسانی به طور طبیعی نیازمند یک کسی است که با آن بتواند در خصوص همه مسائل دنیاییش گفتگو کند . به اصطلاح عوام گُل بگوید و گُل بشنود ، این یک امر طبیعی است چقدر هم خوب است که آدم از کودکی آموزش ببیند که هم صحبت دنیاییش را چطوری باید انتخاب کند . ما بسیاری از ضربه هایی که می خوریم روی همین قصه می خوریم . چون نمی دانیم هم صحبتمان را چطور و با چه ویژگی هایی باید انتخاب کنیم . اگر هم صحبت شما زیاده و کم نگوید ، اگر وقت شما را به بیهودگی نگذراند نعمت بسیار بزرگی برای شما محسوب می شود . چون هیچ اسراف و تبذیری در استفاده از نعمت پروردگار که همانا گذر زمان هست ، گذر زمان لحظه ها هست اتفاق نمی افتد . پس این یک نکته خیلی خیلی ظریف است ، من بارها اشاره کردم این لحظه با لحظه قبلی یک جور نیست . مواظب باش ، رفت ، پرید . ببینید شما وقتی می نشنید گِیم بازی می کنید ، من که تا حالا بازی نکردم ، بچه ها و جوان ها که بازی می کنند نگاهشان می کنم . شما این دستگاه که دستشان است نگاهشان کنید این انگشت ها را آن قدر به این دستگاه فشار می دهند ، چرا ؟ چون در لحظه امکانش را از دست می دهد . چطور آن را می فهمید ولی لحظه عمرتان را نمی فهمید که پرید رفت ؛ خیلی سریع می پَرد می رود . اگر هم صحبت دانای دنیاییمان هم ردیف خودمان باشد و حتی یک کمی هم از خودمان  بالاتر باشد ما بُرد کردیم این هم می گویم ببرید بگذارید روی آنهایی که انجام ندادید ولی ما گفته باشیم چون من باید پرونده ام پُر باشد ، من پرونده ام را می خواهم ارائه کنم و بگویم که چکارهایی انجام دادم ، شما خودتان می دانید . یک دفتر بردارید در آن دفتر بنویسید یک هم صحبت دانا و خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد . بیاورید بحث کنیم ، شاید شما نمی فهمید ، خیلی ساده می گویم ؛ می گویم نمی فهمید به معنای واقعی کلمه نمی فهمید نه این که خدایی نکرده شما را جسارت کرده باشم ، اساعه ادب کنم بگویم : نفهم . ولی خیلی چیزها هست ما در دنیا نمی فهمیم ؛ بیایید از آن هایی که می فهمند بپرسید  ، با هم گفتگو کنیم ، همه مان با هم . تا ویژگی های یک هم صحبت دانا را پیدا بکنیم و بعد وقتی می خواهیم هم صحبت انتخاب بکنیم به این ها رجوع کنیم . من قبلاً به پسر ، دخترهای جوان به پسرها که خواستگاری می خواستند بروند توصیه می کردم ، می گفتم یک برگه بگذار تو یک جفتی در نظرت ، در ایده آل هایت وجود دارد .
شرایط این جفت را بنویس بعد خواستگاری می روید یا دخترم خواستگار برای شما می آید در ستون مقابل این ویژگی ها ، ویژگی های فردی را که مقابل شما است را بنویس . و اگر در اصول تضاد نداشتید در فروع مسائل دنیایی ، 70% را تامین کرد قدم به جلو بگذار و برو . در 30% بقیه می شود درست کرد . به خدا من این موارد را آن موقع هم می گفتم ، الان هم که برای هم صحبت دانا برای شما قدم اول را می گذارم ، ببینید از دنیای شما دور نیست . از چیزی که شما در آن قدم می زنید دور نیست . در دفتر برای خودتان بنویسید . اینقدر دوست انتخاب نکنید بعد با جنگ و دعوا و اعصاب خردی از او جدا شوید و بروید . جفت انتخاب نکنید ، جنگ و دعوا داشته باشید و بروید . من با انتخاب دوست پسر و دوست دختر 100% مخالفم ولی اگر آن را هم می خواهید انتخاب کنید یک اِشلی برای خودت داشته باشید. هرچیز پست و بی ارزشی آمد فرقی نمی کند ؟ برای خودتان در دفترتان بنویسید . شما از محیط کارها و از یک رئیس خوب یا یک همکار بغل دستی خوبتان اگر قرار باشد هم صحبت شما باشد انتظاراتی دارید ، برای او ویژگی هایی می شمارید . بنویسید . هم صحبت شما می تواند همسرتان باشد ، می تواند پدر ، مادر ، خواهر ، برادر ، پسر ، دختر ، دوست ، همکار و ..... . بالاخره یک نفر از اینها می تواند هم صحبت شما باشد . پس دقت کنید . هم صحبت دانا می خواهیم، نه هر هم صحبتی .
 قبل از ماه رمضان که کلامی در این زمینه داشتیم ، گفتم و اشاره ای کردم امروز هم می گویم هرکسی می تواند در درون خودش یک هم کلام دانا داشته باشد .همه شما دارید اما مهم دست یافتن بر هم کلام دانا است . یک روزی برای آنکه از هم کلام دانا استفاده کنم مجبور بودم بنویسم . چون بیرون از خودم آن را حس می کردم . امروز با من است . می گوید ، می گویم چشم . گاهی اوقات با ذهنم سوال می کنم خب پس این چطوری شد ؟ توضیح می گیرم . از درون . همه چیز درون شما است . هر کسی می تواند در درونش یک هم کلام دانا داشته باشد که به طور دائم از هم صحبتی آن برخوردار شود . همچین بی پایه و اساس هم نیست . اما در مسیر تکامل فقط هم کلام دانای درون نیست . خوش به سعادت آن کسی که هم صحبت دانا و یا یک پیر دانا در بیرون از خودش هم پیدا می کند و چه بسا وجود آن ضروری است که داشته باشیم . مسیر دنیا ، خیلی مسیر پرپیچ و خمی است . در خیلی از اوقات سال ها فرد ریاضت می کشد ، جد و جهد می کند ، اما تمام این سال ها به اندازه ی یک ساعت ، که در محضر یک پیر دانا باشد و از هم صحبتی با ایشان بهره ببرد نمی تواند موثر باشد . و این مسئله ی کوچکی نیست . این خداوند است که به شما تفضل می کند و شما باید هوشیار باشید و از این تفضل در وقت لزوم روی برنگردانید . خیلی از آدم ها به هم صحبتی یک دانا می رسند اما هیچ بهره ای نمی برند . می دانید چرا ؟ می گویند که یا استعداد ندارد که این استعداد نداشتن خودش تعریفی دارد ، یا طالب نیست .طالب حقیقی نیست . چون هم کلام شدن با پیر دانا ساده نیست . گاهاً شما را امر به چیزهایی می کند که خلاف میل شما است و اینجا نفس شما باید برود زیر انگشت کوچک پای شما و له شود . باید بگویید چشم . برای همین هم همه می گویند دوست می داریم اما همه طالب پیر دانا نیستند . چون هرجا خلاف میلشان بگوید،می گویند: این خیلی هم دانا نیست . من به شما می گفتم این خیلی دانا نیست . معصوم نیست که . برویم و یک فرد دیگر را پیدا کنیم . حالا اگر به یک پیر دانا برخوردید و نتوانستید بهره ببرید تاسف نمی خورید ؟ همه ی آنهایی که هم جوار حاج حسین بودند و می رفتند و فقط با حاج آقا خوشی می گذراندند امروز همه ی آنها متاسف هستند . حتی همسر ایشان . متاسف است چون قدر لحظاتی را که با ایشان بود را ندانست . فکر کرد این پیر با کلام ناقص و گاهاً نامفهوم برای دیگران مگر چه می گوید ؟ اما فقط کلامش که کار نمی کرد . وجودش هم کار می کرد . و مردم از ایشان بهره نبردند . آنهایی که بهره نبردند باختند . کسی که به این مرحله برسد و از بهره بردن از هم صحبت های دانای درونش هم بی بهره می شود . آن کسی که هم صحبتی دانای بیرونی را از دست می دهد ، هم صحبت دانای درونش را هم از دست می دهد. از آن بی بهره می شود . و این نهایت خسران است . نهایت ضرر و زیان است . خب حالا چه کار کنیم ؟ ما شما را بر می گردانیم . به چی ؟ به پارامترهایی که در دو جلسه ی پیش با هم بررسی کردیم . اگر شما می خواهید هم صحبت دانای درون و بیرون تان را ، هر دو را داشته باشید برگردیدو آن پارامترها را بررسی کنید . تا این ها در شما محقق نشود فایده ندارد .
1. اهل حقیقت . سالک می بایستی به خدا رسیده باشد ، بعد به خدا رسیدن را تعریف کردم . گفتم چی ؟ یعنی دیگر هیچ مقامی در دنیا برای او ارزش نداشته باشد . آقای فلانی قرار است برای مهمانی بیایند خانه ی ما . خب بیایند قدم آن ها به روی چشم . مهمان حبیب خداست . نه آخر شما نمی دانید این فلان وزارت خانه وزیر است . خب باشد .وزیر یعنی چه ؟ یعنی خدمتگذار مردم . تحصیلات عالیه دارد . خب تحصیلات عالیه برای چی دارد برای آنکه به مردم خدمت کند . می دانی چند سال آمریکا درس خوانده است ؟ هنر کرده . پول من را برداشته و رفته آنجا درس خوانده است . پس به من بدهکار هم هست . این ها مقام نیست .خوب است . من احترام می گذارم به تحصیلاتش . من احترام می گذارم به تخصصش . من احترام می گذارم به شرافت انسانی اش . اما مقام برای من محسوب نمی شود . چه کسی ؟ آن کسی که به خدا رسیده است .
2. با همه در صلح است . یک نگاه به خودتان کنید . با همه در صلح هستید ؟ به خدا نیستید  یکی من . شما را نمی گویم ، خودم را می گویم . امروز به شما عرض کردم اگر برسم به اینجا که این نباید باشد دیگر نیست . تمام شد . بخش عمده ای دستور است . شاید یک کمی هم آن زیر زیرها خراشیدگی دل من است . پس در صلح قرار نمی گیرم . ولی باید با همه در صلح قرار بگیریم . با صلح قرار گرفتن با همه، مفهومش توسری خوردن نیست . یعنی هر کسی هرچیز دلش خواست به تو بگوید هرباری هم خواست رو گرده ی تو بگذارد . نه . بیانداز پایین و بگو کار من نیست . اما عزیز دلم شما را دوست می دارم . با تو هیچ جنگی هم ندارم . با اینکه می دانم تو می خواهی از من برده کشی کنی . ولی من با تو جنگی ندارم و می گویم نه .من استثمار تو نمی شوم . والسلام .
3.یادتان هست راجع به شفقت چه گفتم ؟ ما شفقت کردن را نوازش کردن و ناز کردن می دانیم اما این نیست . شفقت کردن نسبت به دیگران یعنی طوری حرکت کنید و طوری تعلیم بدهید که فرد در دنیا خوب زندگی کند و آخرتش را هم اصلاح کرده باشد . در هر دو وادی خوشبخت باشد . رستگار باشد .
4.تواضع کردن : چه کسی گفت یک آدم معمولی نباید متواضع باشد ؟ تواضع فقط مال عرفا است . پس دانه دانه ی این پارامترها در زندگی تان است . اگر خوشبخت نیستی چون یکی از این موارد را ندارید . لا اقل یکی شان را ندارید . تو خیلی آدم خوبی هستی . خیلی مهربانی . خیلی به فکر مردم هستی ولی متواضع نیستی ، تواضع داشته باشید. .
5.بحث رضا و تسلیم ، آزادی و فراغت مطرح کردیم .
 پس می بینیم که اگر شما بخواهید به نقطه ای برسید که از محضر دانای درون و بیرون خود با هم بهره ببرید ، باید در آن مسیری بیفتید ، در آن وادی که حالا به آن طریقت می گویی ، سیرو سلوک ، سلوک ، هرچیزی که دلت می خواهد اسم آن را بگذار . اصلاً رساله ی من اسم ندارد . در آن جاده ای باید بیفتی که درهردو طرفش پلاکارد زدند نوشتند: تواضع کردن با همه ، صلح با همه . ندیدید در جاده ها ، گاهاً یک تابلوی قشنگی می زنند کنار جاده و نکات اخلاقی را به مردم یادآوری می کنند . گاهاً ذکر لا اله الا الله را یادآوری می کنند . سبحان الله یادآوری می کنند . ما برای آنکه از هم صحبت دانا بهره ببریم باید در مسیری برویم که پلاکاردهای این طرف و آن طرفش نکاتی باشد که در دو جلسه ی پیش گفتم . در غیراینصورت جواب نمی دهد . مطمئن باشید جواب نمی دهد . به من نگو من از درونم بهره می برم . دستور می گیرم ولی کینه هم دارم . نمی شود . دروغ است . من باور نمی کنم . به من نگو که من می توانم از درون چشم هایم را ببندم خانم حضرت زینب (س) را ملاقات کنم اما یک اشکال دارم . آن اشکال من هم این است که اگر کسی به من بدی کند تا نیشش نزنم ولش نمی کنم . به طور حتم دروغ است . یک ذره از این خصلت ها و ویژگی ها همچین نوکش سابیده شده باشد ، سکه اش خریدار ندارد . هم صحبتی دانا نداری . دروغ می گویی . کلک می زنی . یا اگر داری خودت نمی فهمی  همنشین ابلیس هستی . خب حالا ما فرض را می گذاریم بر اینکه هرکدام از ما طالب حقیقی هستیم . از صفای قلب طالب هستیم که هم صحبت دانا داشته باشیم . برای آنکه استعدادش را هم بدست بیاوریم و شایستگی اش را پیدا کنیم همه ی تلاشمان را هم می کنیم .  فرض ما بر این است که به اصطلاح هر دو ویژگی را دارا هستیم . خب . حالا باید به چه شکل رفتار کنیم؟  
1.چه دانای درونمان ، دانای درونت در حال صحبت است ، ساکت شو . ساکت شو . گوش کن . دانای بیرونت هم در حال صحبت است . ساکت باش . حرف نزن . گوش کن . در محضر دانا ، چه درونی و چه بیرونی کم گو ، کم حرف بزن . می توانید کم حرف بزنید ؟
2. تا سخنی را از تو نپرسیدند جواب ندهید . حتی اگر جوابش را بلد هستید .تا سخنی را از تو نپرسیدند پاسخ ندهید . ما اینجا مطلبی را می گوییم ، یکی از آنجا برای خودش جواب می دهد ، یکی از اینجا جواب می دهد ، مهم نیست که من می شنوم یا نمی شنوم ولی پاسخش را می دهد . تا از شما سوال نکردند پاسخ ندهید.
اگر چیزی را از شما پرسش کردند جوابش را نمی دانستی خیلی زود بگو نمی دانم خجالت هم نکش، اگر سفسفطه کردی و مرتب حاشیه رفتی و حرف زدی محضر دانا را از دست خواهی داد. پرسشی را از شما سوال کردند چیزی را از شما پرسیدند جوابش را هم شما بلدی حاشیه نرو مختصر و
مفید و کوتاه بگو. چه کسی باید طویل حرف بزند ؟ دانا .چرا؟ چون باید توضیح بدهد تفسیر کند به بقیه تمرین بدهد شما که قرار نیست این کار را انجام بدهید. شما را پرسش کردند شما فقط به یک نفر دارید جواب می دهید به چه کسی؟ به دانا دارید جواب می دهید. دانا بیشتر از شما می داند جواب را مختصر و مفید بیان کن.کلام را به درازا نکش. ندیدید در قرآن خداوند می فرمایند:در محضر پیغمبر که می نشینید صحبت نکنید و کوتاه بگویید مختصر بگویید تا از شما نپرسیدند چیزی نگویید.همه اینها را ما در قرآن داریم.
3. از دانا برای آزمودنش سوال نکنید.دانا  مرتبه های به خصوص دارد بعضی ها در تمام مسائل مادی و روحی دانا هستند ولی گاهاً هم پیدا می شود من خیلی سال پیش خواب تعبیر می کردم خودم هم نمی دانستم چرا می توانم این خوابها را  جواب بدهم .چرا مردم وقتی راجع به یک خوابی حرف می زنند من می دانم که منظور چی است.من نمی دانستم یعنی چی؟ ولی می گفتم. یک امور تربیتی در مدرسه داشتیم، او دیده بود من خواب همکارها را تعبیر کردم گفته بود که صبر کنید اینجوری نمی شود استناد کرد که این خواب را درست تعبیر می کند گفته بود من خوابی را که مثلاً 18 سال پیش دیدم برای او مطرح می کنم ببینیم چی می گوید من هم بی خبر، زنگ تفریح آمدکنار من نشست وگفت من یک خواب دارم گفتم خب بگو خواب خود را تعریف کرد همان طوری که داشت تعریف می کرد گفتم من تعبیر آن را به شما می گویم وی نمی دانم چرا آنقدر مال دور است گفت دور است یعنی چی ؟گفتم نمی دانم فقط می دانم دور است واقعاً نمی دانستم من هیچ وقت به کسی دروغ نمی گویم وقتی نمی دانم ، نمی دانم بعد خواب را برای او تعبیر کردم زنگ تفریح بعدی که آمد دیدم گریه می کند گفتم چرا گریه می کنی ؟گفت من را حلال کن گفتم چرا؟ مدیر ما آمد جلو و گفت  واقعیت این است.تو خواب تعبیر می کنی بعضی ها تعبیر می شود بعضی ها تعبیر نشده و اینها مانده بودند که شما بلدی خواب تعبیر  کنی یا نه؟  این گفت من راه آن را بلدم . خودش شروع کرد به گریه کردن گفت حلال کن من خوابی که 18 سال پیش دیدم برای تو تعریف کردم و عجیبی آن این است تعبیری که تو کردی بعد از ده سال همان جوری در این دنیایعنی در بیداری برای من اتفاق افتاد که تو گفتی.گفتم خوب الهی شکر.گفتم حالا باور کردی گفت بله.گفت حالا من را حلال می کنی؟ گفتم بله.اما بعد از ان دیگر اجازه پیدا نکردم که خوابهای او را تعبیر کنم .  دیگر به من اجازه ندادند خوابی پیش من بیاورد تا من تعبیر کنم.
 هیچ وقت دانایی که هم صحبت شما است جهت آزمایش کردن از او پرسش نکنید.چه دانای درون چه دانای بیرون نوک دماغ شمارا میبرند و کف دستتان می گذارند .
4. برای اینکه فقط نظر خودت را مطرح کنی بحث و مجادله نکش جواب تو را داده است شما آمدی حرف بزنید گفت ساکت همین یک جمله. می گوید شما نه آخر گوش کنید چون این خود را آمده کرده بود که یک سه ربع ساعتی سخنرانی کند اما دانا در یک جمله از ابتدا که شروع کرد و به انتها نرسیده را در یک جمله جواب داد. به بحث و مجادله نکش.
5.در میان دوستان تکبر نکنید.  متکبرین عزیز یک دانه و دوتا دانه نیستید کم هم نیستید. در انتخاب مکان نشستن بالا بالاها را نطلبید. برای این جسم ما در دنیا یک جا وجود دارد در قبرستان یک دانه قبر نه کوچکتر نه بزرگتر می کنند چاق یا لاغر باشی باید در همان بروی دنبال جا نگرد.
6.  ازخودگذشتگی بنما. می دانید من خودم در مجالسمان گهگاهی درگیر حرف و سخنهایی هستم که فلانی برای فلانی جا می گیرد  خود فلانی هم بازتر می نشیند کیف خود را هم کنارش می گذارد که کسی بغل آن نشیند فلانی که می آید باید حتماً ردیف جلو بشیند هرکی جلوی ان بشیند کیف خود را بر می دارد می آید ردیف جلوتر درست جلوی ان می نشیند آن قدر این چیزها را می شنوم که دیوانه می شوم.
7.  در خدمت کردن کوتاهی ننمای.الهی شکر در این زمینه توی یک عده از شما ما هیچ مشکلی نداریم توی یک عده ای فقط خدمت می کند برای آنکه من ببینم اگر من نبینم نمی کند اگر من ببینم می کند خوب به چه دردی می خورد به این که نمی شه گفت خدمت کردن .
8. در ادب نگه داشتن هرچه می توانی انجام ده. توجه بنما در هر موضعی ادب را نگه دار که بی ادبی در همه زمان و در همه مکان حرام است.حالا بروید و بگویید در دین بدعت گذاشت . بی ادبی حرام است.نکنید برای رضای خدا . در میان دوستان خود چیزی را بت خود قرار ندهید.حتی احترام کردن حتی محبت کردن حتی محبت کردن و احترام گذاشتن به پیر خود به دانای خود نگذارید این تبدیل به یک بت بشود.مگه شما بت پرست هستید؟دانا آمده بنده خدا نردبان است پله های یک نردبان که چی بشود که شما پای خود را روی پله های آن بگذاری از آن بالا بروی چرا می بری هم ردیف خدا می کنی کار بدی است.در محبت کردن حد نگه دارید.
9.   کارهای مباح که انجام آن یا انجام ندادن آن ضرورتی نیست رعایت حال جمع را بکنید.از کارهایی که نه سنت است نه ضرورت و نه سبب راحتی جمع است حدالمقدور دوری کنید این همان بخش هایی است که حرام نیست.ولی بهتر است انجام هم نشود. نه سنت انجام داده و نه ضرورتی است و نه باعث می شود آسایش و راحتی برای جمع بیاورد خب برای چی انجام می دهی؟مثل چی ؟ مثل چایی خوردن. چایی خوردن جز سنت پیغمبر نیست حتماً ضرورت ندارد که بخوریم.راحتی یک جمع هم نیست ماه رمضان است یک عده ای قبل از افطار دویدند و کار کردند همه نشستند اینها هنوز دارند می دوند با زبان تشنه و گشنه کار می کنند بعد طرف نشسته است و چایی را نوش جان کرده می گوید. خانم فلانی لطفاً این لیوان را پر کن و به من بده، من هم  می گویم یک چایی که پخش کردید سماور خاموش. این نه سنت است  نه ضرورت دارد که تو دوتا چایی بخوری می خواهی آب به بدن خود برسانی خب آب بخور و نه راحتی این جمع است بلاخره میریزی روی یکی و می سوزد از این جور کارها پرهیز کنید.
 همه دستورهایی که گفته شد حتی در مجالست با پیر دانا دستوراتی است که اگر رعایت بشود زندگی هر روزه دنیایی ما را قرین آسایش و آرامش می کند . همه اینهایی که من گفتم اگر با همسر و شوهر خود رعایت کنید پیر دانا که سهل است آرامش می آورد. یک مثال خیلی کوتاه بزنم  در جمع حاضر خودمان چقدر در جلسات همه ما تاوان سخن به درازا کشاندن بعضی از دوستانمان را دادیم که هیچ ضرورتی نداشته این سخن به درازا کشاندن تمرکز حواس افراد را به هم می ریزد هم آرامش درون آنها را و هم زمان آنها را بیهوده صرف می کند و  آخر سر چی باقی می ماند تا جلسه تمام شد غیبت نکنید به خدا بد است.
خواهش می کنم نکته های هر جلسه را مختصر و مفید در کاغذی بنویسیددر منظر نگاه خود قرار بدهید تا مدام با آنها درگیر بشوید و خودتان را ملزم به اجرای آنها بکنید، همین الان تک نفر دوستانی را  ما داریم از جمع به جرات می توانم بگویم که اینها نیازی به کلاس و درس ما ندارند اینها آنقدر در طی جلسات با گفتن های هر جلسه  خود را منضبط کردند آنقدر اجرای دستورات کردند که امروز خودشان مجسمه تمام و کمال  دستورالعمل ها در زندگی هستند، اما هنوز هم مستمر و پیگیر  ومنظم در جلسات حضور پیدا می کنند.یکی از دلایل آن این است که آنها می آیند و به طور مرتب دستورات برای آنها تکرار بشودچرا ؟ در جانشان  عمق بیشتری پیدا کند و از آنها جدا نشود.اینها هیچ وقت خودشان را مبرا از احتیاج شنیدن به این  دستورات نمی دانند.آنهایی که فکر میکنند بس است شنیدیم و می دانیم ،خیلی کوچک هستند من مگر اینها را به شما نمی گویم خودم نوشتم هیچ کسی نیامده اینها را برای من بنویسد. دفترهای من را نگاه کنید. مگر خودم برای شما نگفتم من سایت را زیرو رو می کنم مقالات را می خوانم یا برگ های تایپ شده را بچه ها می آورند  یکی از آنها را که باز می کنم چقدر به آن مشغول می شوم چون برای خود لازم می دانم فقط به شما نمی گویم برای شما لازم است. اگر فکر می کنید اینها دیگر به درد شنیدن شما نمی خورد چون شما همه اینها را بلد هستید خیلی کوچک هستید، خیلی بچه هستید پس ما باید صبر کنیم تا شما بزرگ بشوید اگر به اینجا برسید دست خود را در دست ابلیس می گذاریددر سرازیری دنیا پیش می روید اگر می خواهید جلوی آن را بگیرید بدانید تا آخرین لحظه ای که عمرتان به دنیا باقی است نیازمند همه این دستورات هستید که بگویند بشنوید و به کار گیرید.نشوید آن گروه دراویشی که گفتند به خدا رسیدیم نماز خواندن دیگر نیازی نیست به این نقطه خدایی نکرده نرسید.
به پایان رسید این دفتر حکایت همچنان باقی است..

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید