Logo

رمز آینه گی بخش یازدهم

بسم الله الرحمن الرحيم

آیا به آینه نگاه کردید ؟ بین تصویر آینه و صاحب تصویر یک رابطه وجود دارد . بین تصویر و صاحب تصویر یک تعالی وجود دارد . اگر بخواهیم به یک منظره یا تصویری متعالی نگاه کنیم چه اتفاقی باید بیفتد ؟ باید صاحب تصویر راه فرو رفتن در آینه را بداند . بخصوص که خودش هم متعالی شده باشد . یعنی با سر بکوبم و در آینه بروم ؟ نه . باید در آن تصویر فرو رفت . تا آن تصویر متعالی شود . تا آن تصویر به تو تبدیل شود . مثل رابطه خداوند با دل آدم . برای این که خداوند را دریافت کنیم باید به عمق جان فرو رویم . این بسیار ظریف و بزرگ است . آیا در خودتان پذیرفته اید که از خداوند در شما ذره ای و یا نفخه ای وجود دارد ؟ این را قبول کرده اید ؟ یا تازه می خواهید آن را اثبات کنید ؟ پس قبول کردید که از خداوند در شما ذره ای و یا نفخه ای وجود دارد . پروردگار وقت تجلی، از درون به بیرون تابش می کند . اگر آدمی بخواهد که تصویر متعالی را ببیند راهش این است که در دل یا در آن درون فرو رود . پس انسان برعکس از بیرون باید سر به درون ببرد . و این در همه صدق می کند . من گفته بودم که در سفرها مناظر طبیعت دیگر من را ذوق زده نمی کند . این برای من خیلی جای تعجب داشت . امروز می گویم که وقتش رسیده به مصداق حرفی که الان زدم از بیرون عالم به درون عالم فرو روم . چون آن چه که بیرون است دیگر سیرم نمی کند . و به همان مصداق از بیرون خودم به درون خودم بروم . از حواسم به جان خویش فرو روم . برای شما این طور نیست ؟ آیا نگاه در آینه به شما کمک نمی کند که این طی طریق را آغاز کنید و راحت تر طی کنید ؟ امتحان کنید و بیاموزید . حواس ما با عالم افعال و عقل ما با عالم صفات و جان و روح ما با عالم ذات پروردگار انطباق و هماهنگی دارد . بزرگان در گذشته به ما این طور می گفتند آن چه که در بالاست صورتی در زیر دارد . برای مثال در آینه و آب نگاه کنید که تصویر دارد . و آن تصویر نشان می دهد که یک چیزی این بالا وجود دارد .
حالا به کلمات نگاه می کنم . مثلا کلمه دست . وقتی ما کلمه دست را می شنویم به ما می فهماند که می توان با آن چیزی را گرفت یا چیزی را جابجا کرد . حالا اگر این اتفاق از جانب قدرت مجرد قرار گیرد می شود دست خداوند . اگر عزم و همتی باشد یا به عنوان عضوی از بدن مطرح شود می شود دست . به همین مصداق نگاه کنید . به کلمه قلم . در قرآن سوره ای به نام قلم هست . قلم به شیئی اطلاق می شود که با آن چیزی را مینویسند . یا نقشی می اندازند . از سویی دیگر قلم اعلی هم می گویند . قلم اعلی همان عقل کل یا عقل فعال است که نفوس ناطقه با آن نوشته می شود . از طرفی دیگر همین قلم قلمی است که خیال و آن چه که در اوست تصویر می کند . نیروی تصویر گر است . کلمات را درست به کار برید . به مقام کلمات در مراحل مختلف خلقت خوب نگاه کنید . صورت های این دنیایی ، حقایقی درعالم دیگر دارند . که آن چه که در بالاست می گویند حقایق و آن چه که در دنیا وجود دارد رقایق می گویند . یعنی فرو چکیده یا پایین آمده . یادتان هست که گفته بودم وقتی در آینه یا آب نگاه می کنید تصویری مشاهده می کنید که گویای آن است که در بالای آب یا آینه یک صاحب تصویری هست . نتیجه می گیریم که تمام موجودات این دنیایی متعلق هستند به حقیقت آن جهانی خویش . خاصیت آینه نشان دادن است . پس هر کس و هر چیزی که این خاصیت یعنی نشان دادن را تحقق ببخشد می توان به آن آینه گفت اما با جلوه های گوناگون .
اگر دل ، خداوند را نشان دهد آینه است . مومن ،مومن را نشان دهد آینه است . عاشق معشوق را بنمایاند آینه است . از سویی دیگر آینه خودش فرو چکیده ای از حقیقتی به نام ذات خداوند است . زیرا که خداوند نشان دهنده و نمایاننده میزان و حسابرس و آینه و همه مخلوقات عالم است و آشکار کننده جملگی نهان ها است .نه تنها آینه بلکه همه پدیده ها نمایاننده وآینه هستند. این ذات خداوند است که خود را به جلوه صفات می شناساند .این ذات وصفات خداست که خود را به جلوه ی فعل می شناساند، پس همه چیز فرو چکیده ی یک آینه حقیقی است . پس همه چیز آینه است . پس از ماست که بر ماست . اگر تصویر آینه را بخواهید متعالی ببینید باید د اخل آن شوید . زیرا شما متعالی هستید . وقتی با تصویر یکی شدید آن را متعالی می بینید . خداوند از درون تو به بیرون تجلی می کند . اگر می خواهید متعالی دیده شوید تو از بیرون به این درون فرو رو . راهی جز این ندارید . همه این حرف ها زدم فقط برای همین یک جمله و این که هر چیزی که در دنیا می توانید مشاهده کنید به طور حتم حقیقتی همانند در عالم بالا دارد . حالا چگونه تو توهین می کنی ؟ چگونه حرف بد می زنی ؟ چگونه تو خشم می کنی ؟ اگر تو صاحب ظاهری در دنیا هستی که این ظاهر نمایاننده آن است که در عالم بالا از حقیقتی برای خودت برخورداری او هم همین طور است . تو چگونه به خودت اجازه می دهی با او گونه ای دیگر رفتار کنی و با خودت گونه ای دیگر . امروز محور تمام صحبت های ما به این گشت که همه چیز پر است . و همه چیز پر از خداست . این را که زدم یعنی خدا را زدم . به آن که بد گفتم یعنی به خدا بد گفتم . شما چه می کنید ؟ پس دو مطلب را فهمیدیم که : 1-هر چیزی در عالم نشان می دهد که در عالم حقیقت صاحب حقیقتی است . 2- خدا برای تجلی از درون به بیرون تابش می کند . و تو برای متعالی شدن از بیرون به درون برو .
-----------------------------------
سوال وجواب آینه گی
سوال: آیا زمین آینه حقیقت است ؟
استاد : بله . همین طور است
سوال: شما فرمودید همه چیز فرو چکیده یک آینه حقیقی است .در درس آینه ها که جلو آمدیم من یاد گرفتم که آینه نماد مجاز است چون انعکاس می دهد ، خود حقیقت ندارد و امروز یاد گرفتیم که هر چه در این پایین هست یک حقیقتی در بالا دارد . بنابراین آن بالایی دیگر تصویر نیست ، حقیقت است ولی این جا تعبیر شما تعبیر آینه حقیقت است . آینه برای ما نماد مجاز است ، نماد منعکس کننده است ، یعنی هر چه در پایین هست دارای یک حقیقتی در بالا است مثل این که اگر بخواهم با مثال بگویم ، اگر پایین تصویر گل می بینیم اصل گل در عالم بالا است . بنابراین دیگر در بالا آینه ای وجود ندارد .
استاد : شما آینه را به مثابه این در نظر می گیرید که همیشه یک چیزی بیفتد و تصویری داشته باشد ، اگر روی آن نیفتد تصویری ندارد ولی آن چه که از بالا ما می نگریم ، وقتی من می گویم خدا از درون به بیرون تابش می کند و تو اگر بخواهی متعالی بشوی ، از برون به درون باید بروی ، از سوی دیگر می گفتم که بین آینه و تصویر آن و صاحب تصویر رابطه ای وجود دارد که اگر صاحب تصویر ، تصویر متعالی بخواهد باید به داخل آن برود . من همه این ها را در ارتباط با هم گفته ام . آن چه که در بالا وجود دارد و به ما نمایان می کند ، مثل خداوند که از درون ما به بیرون ، وقت تجلّی تابش می کند . آن چه که از بالاست به مثابه آینه نه این آینه ای که من و شما در دست می گیریم .
سوال : ذهن من این گونه پذیرش کرده است که هر زمان شما صحبت از آینه می کنید باید یک حقیقتی رو به روی آن باشد و الان می گوییم که همه ی حقائق آن بالا است ، پس دیگر آن بالا نباید تصویر باشد ، از بالا حقیقت وجود دارد ، در پایین انعکاس وجود دارد .
استاد : از همان جا حقیقت را به زمین می تاباند ، مثل آینه که تصویر را می تاباند .
سوال: منبع نور بالا است یا منبع منعکس کننده نور ؟ این دو چیز می شود . یک زمانی خورشید بالا است و شما در پایین عکس آن را می بینید ، اما اگر بگویید بالا هم تاباننده نور است ، یعنی منبع نور بالا نیست منعکس کننده نور بالا است . فکر می کنم این طور نیست . یعنی همه صحبت من درباره این آینه حقیقت این است که بالا نباید آینه باشد .
استاد : آن آینه نه . مثال این را این طور گفته ام که خداوند از درون به بیرون تجلًی می کند ، این حقیقت آن بالا هم هست . بعد گفتیم که دل مؤمن آینه است .
سوال: در عالم خلق تجلّی می کند ، یعنی آینه این پایین است و حقیقت آن بالا است ، آینه ای دیگر بالا وجود ندارد .
استاد : آینه به آن معنا که فقط تصویر صرف باشد نه
.سوال : آینه ظرف است ، هر چیزی برای تجلّی ، خلقش و وجودش نیاز به یک ظرف دارد . خود آینه ظرف است ، ظرفی که در واقع تجلّی تصویر اشیاء عالم را بیان می کند . آن چیزی که شما می فرمایید ، خود انسان ، هر موجودی که وجود دارد ، ظرف تجلّی خداوند در عالم است . بنابر این ، این همان است . در واقع تصویری از آن اصل هست که در این ظرف نمایان می شود .
استاد : قطعاً ، آن حقیقت بالایی می تاباند ، اگر آن حقیقت نتاباند این جا تشکیل نمی شود .
سوال: در آینه تصویر که ایجاد می شود ، یک رفت و برگشت بین تصویر و شیء در واقع وجود دارد که این در نتیجه رفت و برگشت نور اتفّاق می افتد . دقیقاً این بحث در مورد وجود حضرت پروردگار وجود دارد ، این یک رفت و برگشت هست بین مخلوق و خالق و حتماً این متأثر از یکدیگر است و یک طرفه نیست . تصویری که در آینه ایجاد می شود ، ما به آن مجازی می گوییم اما همین تصویر مجازی حاصل از یک وجود حقیقی است که حاصل می شود ، تا آن وجود حقیقی نباشد آن تصویر امکان وجود پیدا نمی کند .
استاد : و اصولاً ما از آینه به عنوان یک وسیله ای استفاده کرد یم که منظورمان را از عالم حقیقت و عالم واقعیت برسانیم وگرنه فی الواقع آینه ای نیست . گفتیم ببینید آینه چه حالتی دارد ، یک تصویر یا یک انعکاسی می دهد و از این تصویری را دریافت می کند و صاحب تصویر می فرستد و این دوباره به خودش برمی گرداند ، چرا ؟ چون این می تواند آن را ببیند . چنین رمزی در عالم خلقت وجود دارد ، نه واقعیت آینه وجود داشته باشد که بگوییم آن بالا آینه است ، نه می خواهیم بگوییم این راز و این رمز که ما برای آینه و یک صاحب تصویر مطرح می کنیم در عالم خلقت وجود دارد . دقیقاً منظورم همین است برای همین هم می گویم مشکل است . یک بار در یک سفر به یک درخت خیلی تنومند نگاه می کردم و تنومندی آن توجه من را جلب کرد . این یک دفعه شکاف برداشت از دید من و من داخل آن شکاف را مشاهده کردم . حالا چه چیز هایی که در آن قسمت بود ، بماند . این من را مدت زمان خیلی طولانی به خود مشغول کرد که چه اتفّاقی افتاده است . امروز می فهمم که آن چه که تو در بیرون می بینی یک چیزی در درون دارد . خب اگر آن دارد من هم دارم ، آن چه که شما در بیرون می بینید یک چیزی در درون دارد ، فقط نمی خواهم مال شما را نگاه کنم . به نقطه ای رسیده ام که همه شما را رها کنم حالا برای خودم را ببینم . می گوید : پس تا به حال چه می کرده ای ؟ تا حالا می دانستم اما الان می فهمم . بعد از فهمیدن چطور باید به شما نمایش بدهم ؟ دارم تمام تلاشم را می کنم این نمایش را به هر زبانی که شما دلتان می خواهد برای شما مطرح کنم که شما هم تشویق بشوید و برای این عمق نگری بیایید چون همه دعواهای امروز ما از برون نگری و ظاهر نگری ما است . کسی در عمق نمی بیند
من می خواهم این را به یک نحوی برای شما جا بیندازم تا شما هم بهره آن را ببرید . آن وقت این قدر آه و افسوس نمی خورید . این قدر خود را زجر نمی دهید که چرا با من این طور هستند ؟ چرا با من اینگونه رفتار کردند ؟ چرا من ؟ چون همه چیز را هم از درون او می بینی و هم از درون خودت . دیگر با نگاه به ظاهر به مسائل نگاه نمی کنید . آدم ها درونشان زوایای عجیبی دارند که اگر خدا به شما فرصت بدهد به همه آدم هایی که می شناسید دانه دانه سفر کنید ببینید چقدر عمر می کنید آن هم فقط در اندک زمانی با کمترین مصرف انرژی ، کمترین مصرف بودجه.
هر چیز یک ظاهری دارد و یک باطنی اما این باطن در آن بالا جای دیگری دارد . خانه خدا ، کعبه ، یک ظاهری دارد ، یک باطن دیگر هم دارد . چون آن هایی که دور او می گردند و هوشیار هستند به آن باطن هم دست پیدا کرده اند ، تازه آن در آن بالا یک حقیقت دیگری دارد به اسم بیت المعمور ، حیف است تو دور خانه خدا بگردی ، سنگ و چوب و پارچه را ببینی و در آخر بعد از چرخش هایت بفهمی این جا یک چیزی همه را در یک صف منظّم می گرداند و به سویی جذب می کند ، اما نتوانی بالا بروی . دیگر الان این نیست که شما این را بفهمید ، الان به آن جا رسیده ایم که باید جذب بشوی و شروع کنی در همان راستای خانه خدا به سمت بالا رفتن . تمام تلاش من این است . این را مثال زدم چون خیلی ظاهر و عیان است نسبت به چیز های دیگر . در همه چیز های دیگر هم همین طور است . آسمان ، دریا ، کویر ، .... پروانه ها بال می زنند ، اگر شما بتوانید از این همه ، بندی که به خود بسته اید آزاد بشوید ، فقط یک بار با یک پروانه بال بزنید ، دیگر برای همیشه بال می زنید . شما نمی دانید که در بال زدن آن پروانه چه چیزی هست . من برای خودم خیلی بیشتر از شما متأسف هستم چون من می دانم ولی این قدر که اطرافیانم را چسبیدم ، از این بال زدن های دائمی عقب مانده ام . برای خودم خیلی متاسفم چون می دانم که روز محشر من را بازخواست می کنند از نعمتی که به من دادند و من چه طور استفاده کرده ام ؟ من باید در تک به تک این پروانه ها بپرم . این جا نشسته ام چه کنم ؟ خب حالا که نتوانسته ام ، بگذارید لااقل بال پریدن برای شما درست کنم . بال درست کنم و به گُرده هایتان ببندم ، شاید شما بالا بروید و من را هم با خودتان بِکِشید . گاهی اوقات به خودتان مفّری بدهید ، گاهی اوقات از این همه به ظاهر نگاه کردن سفری به درون بکنید ، ببینید درون چه خبر است ، چه چیز هایی وجود دارد ، چه اتفّاقاتی می افتد ، آن وقت خیلی قشنگ می شود .
سوال: این مصداق این بیت است که می گوید :
عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فرو بر به گریبان خویش
این که من از آینه می فهمم این است که آن حقیقت تابنده که حتما آن بالا قرار دارند ، آینه قطعاً می تواند پایین باشد که دارد تصویر ما را می تاباند . اگر ما زنگار یا خدشه ای به این آینه وارد می کنیم به این دید نگاه کنیم که محیط زیست را آلوده می کنیم یا فرض کنیم که با اخلاق و رفتار ناشایست ، خشم آلود ........... در آن حقیقتی که آن بالا است خللی وارد نمی شود و آن که شما فرمودید که ما اگر بتوانیم خودمان را با آینه و تصویر یکی کنیم متعالی می شویم ، در واقع اگر زنگار ها را از این آینه بزداییم ، آن وقت آن حقیقت را می توانیم پیدا کنیم .
استاد : دقیقاً ، ما همان آینه روی زمین هستیم ببینید که واقعا آینه های خوبی هستید ؟ یا جیوه های پشتتان ریخته است ، دیگر به درد نمی خورید و شیشه شده اید ؟

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.