منو

پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu 04 18 2024

A+ A A-

رمز آینه گی بخش پانزدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: رمز آینه گی
  • بازدید: 2194

 بسم‌الله الرحمن الرحيم 

مثلی ست قدیمی که می گوید: آنچه را که جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند، مثل قشنگی ست، چون آینه به گونه ای ساخته شده که هرچه در آن به نمایش بگذاریم تمام و کمال نشان میدهد، نه کمتر، نه بیشتر. دیدن در شرایطی که در آینه نگاه می کنید که هنر نیست اما در چهره مخلوقات خدا و عالم هستی دیدن بسیاری از حقایق هنر است، یکی از اهداف خلقت هم همین است که آدمی به این پایه برسد نیازی به آینه نداشته باشد آینه اش چهره هایی باشد که در مقابلش قرار می گیرند و حقیقت هستی را بتواند در آن وجودها مشاهده کند، امیدوارم مسئله آینه گی شما را به خودش آنقدر مشغول نکرده باشد که آنرا همسفر دائمی تان ببینید، در آینه صرفا یک ویژگی خاصی وجود ندارد که سبب شود شما به گذشته ها و آینده یا به عمق وجودتان بتوانید سفر داشته باشید، بلکه آینه ابزاریست که سبب نشان دادن آنچه که در طول مسیر خود شناسی مد نظر است ، می شود و به سادگی هم قابل فهم نیست، من اگر می گفتم در چهره هم حقیقت هم را ببینید درکی از آن نداشتید، ولی وقتی گفتم شما در آینه چه می بینید؟ گفتید خودم را، این خودتان چه در درونش است؟ حقیقت الهی. اگر در وجود دیگری که دارای حقیقت الهی ست نگاه کنید و آن حقیقت را نبینید، شما اصلاً نمی بینید، هیچ چیز را نمی شناسید، ما تلاش کردیم این را به شما آموزش دهیم و از آینه کمکهای بسیاری گرفتیم.
در مباحث قبلی عرض کرده بودم که سختی صفات و روحیات و عملکرد آدمی سبب می شود که انسان که برای جهان هستی قرار است بسان آینه باشد و صد البته آینه ای از خشت و گِل که نمایاننده آن چیزی باشد که از خالق هستی در آن به ودیعه گذاشته شده، اگر دچار گرانجانی شده باشد این خاصیت از آن برداشته می شود، گرانجانی یعنی چه؟ یعنی قرار بود من شما را نگاه کنم حقیقتی که در درون من است از اله آنرا عیناً در شما ببینم، یک جنس است چطور می توانم نبینم؟ ولی واقعا نمی بینیم چون اگر می دیدیم به هم توهین نمی کردیم، اگر میدیدیم همدیگر را مسخره نمی کردیم، امروزه خیلی از آدمها دچار گرانجانی شدند، یکی از مسئولیتهای امروز ما و حضورمان در این کلاسها پیدا کردن راهی ست برای رهایی از این گرانجانی. گرانجانی را معنی می کنم، در خانه هایتان کتری و سماور و چای ساز دارید، داخل انها را نگاه کردید بعد از مدتی که آب درونشان می جوشد موادی درون آنها رسوب می کند و سفت می شود و جزو دیواره این وسایل می شود وقتی به این مرحله می رسد ماهیت و ظیفه اصلی این وسایل را مختل می کند، آبی که در چنین وسایلی با این کیفیت جوش می آید خوردن ندارد، آب صاف نیست، چای خوشمزه و خوش رنگ نمی شود،
ولی هیچ راهی جز از بین بردن این رسوبات نیست . باید رسیدگی کنید ، رسوبات را بِکنید ، حل کنید ، دیواره ها را صاف کنید تا صاحب یک آب جوش خوب و یک چای خوشمزه باشید . انسان با دو جنبه جسمی و غیر جسمی در این عالم مادی بسر می برد . هر حادثه ای که برای آدم روی می دهد تأثیری در جهت منفی مثل رسوب آب در کتری است و تأثیری در جهت تعالی . آب وقتی در کتری می جوشد و رسوب می کند تأثیر منفی اش آثار رسوب است ؛ وقتی درون کتری می جوشد ، وقتی آب جوش آمد یکی از اتفاقات جالبی که برایش می افتد تمام مواد معلق در آب را ته نشین می کند و از دست می دهد ، آب خالص و پاکیزه می شود و از مواد رسوبی رها می شود و به جسم آدم ورود می کند و طریق تکاملش را از طریق جسم آدم ادامه می دهد . به همان نسبت هم انسان صاحب این دو بُعد است با هر مطلبی که برایش به وجود می آید ، هر اتفاق و هر چیزی که به او وارد می شود . مهم این است که بخش مثبت را باید کسب کند ، بخش منفی را باید محو کند . اصلاً هم این طور نیست که بر من وارد نمی شود چون من تافته جدا بافته هستم ؛ بر همه وارد می شود و بر همه هم که وارد می شود یک جنبه مثبت دارد و یک جنبه منفی . ما موظف هستیم که جنبه مثبتش را بشناسیم و منفی اش را محو کنیم . اگر آدمی بتواند این را بشناسد و این کار را انجام دهد از گرانجانی رهایی پیدا می کند . اولین بُعد انسان ، بُعد حسی است این بُعد نازله ای است از روح و عقل و دل ؛ اما خیلی مهم است ، خوب دقت کنید وقتی می افتید به آن مشکلات داخل جامعه از کجا ناشی می شود ؟ من تمام این مسائل را از تو بحث عرفان و معرفت می کشم بیرون و می آورم درون زندگی تان تا با آن مواجه شوید . بعد حس تا جایی ارزشمند است و به درد می خورد و برای انسان حجاب محسوب نمی شود ، پوشانندگی ندارد که این حس وارده آدم را به تأمل و تفکر که مرحله ای بالاتر است وادار کند آن وقت هم ارزشمند است و هم برای شما حجاب نیست مثل آن رسوب . تفکر و تأمل تا جایی آیه ای از آیات الهی است و برای آدم حجاب محسوب نمی شود که به شهود روحی منجر بشود . می خواهم این را عرض کنم : مراتب وجودی انسان در هر مرحله ای برای خودش جایگاهی دارد که هم می تواند سبب تعالی آدمی به مرحله ای بالاتر بشود و هم می تواند حجاب شود و آدم را در همان مرحله سکنی بدهد و دیگر نگذارد که بالا برود . مشکل ما این است که ما بالا نمی رویم ، دائم می گوییم این همه سال است که دارم می آیم پس چرا بالا نمی آیم ؟ خب تو در این مرحله ایستادی ، حجاب گرفتی دیگر نخواستی تکان بخوری ، رسوب کردی ، گرانجان شدی ، کسی جز خودت تقصیر ندارد . بگذارید مثالی بزنم ، مثالی خیلی خیلی زمینی ، امروز با خودم گفتم خدایا ! من به کلام تو می اندیشم که در قرآن گفته ای که مردم می گویند این چه مثلی است که می زند ، مثل به پشه ، اما پشه با همان بی مقداری و بی ارزشی که به نظر ما خیلی کوچک است یک چیزی از شما می دزدد و نمی توانید از او بگیرید ، دیگر قابل پس گرفتن نیست حتی اگر او را بکشی آن خونی که از تو مکیده ، دیگر به تو برگشت نمی کند . دلم آرام گرفت و گفتم خدایا ! اگر مثال های من کوچک است تو بزرگ نشان بده .
شما از پله های این جا پایین آمدید ظرفهای حلوایی روی میز بود که بوی عطرش این جا را برداشته است ، بسیار بوی خوش و اشتها انگیزی دارد . می آیید و به این ها یک نگاهی می کنید امکان ندارد کسی پایین بیاید و این بو را متوجه شود و به آنها نگاه نکند . می آیید و به این ها نگاهی می کنید و بعضی ها ناخنک هم می زنند ، کمی از آن می خورید . اگر در خوشمزگی حلوا متوقف بشوید باعث می شود که از خوردن دست نکشید . و هم از لحاظ جسمی چون حجیم خورده است به او ضرر می زند و هم آبرویش را می بَرد . اما وقتی که بوی خوش حلوا را بویید و به بوی خوش آن متوقف شد ، به فکر فرو رفت ؛ این حلوا را چه کسی پخته که این قدر بوی خوش دارد ؟ چه چیزی به آن زده است که این قدر بوی آن خوب است ؟ از چه موادی استفاده کرده است ؟ راستی حلوا را برای چه پخته است ؟ بالاخره بی دلیل که این جا گذاشته نشده است ؟ این حلوا را به کدام بزرگوار می خواهد تقدیم کند ؟ وقتی شما از بوی خوش نایستادی و در این مراحل آمدی ، موفق شدی که مرحله حس شما ادای وظیفه اش را کرد و شما را به مرحله بالاتر بُرد . مرحله بالاتر تفکر و تأمل بود اما کار به همین جا ختم نمی شود . بعد از پیدا کردن جوابهای این ها که بالاخره می فهمید چه کسی پخته ، از چه موادی استفاده کرده که این قدر بوی خوش دارد و...... تازه عقلتان به شما نشان می دهد که چطور از چنین مقوله ای بهره ببرید ، چطوری ؟ به جهت تبرک ، خواباندن نیروی هوس در نفستان که یک ذره از این بخورید و مابقی آن را جمع بکنید و قدری از آن را برای عزیزانتان به جهت تبرک ببرید . عقل شما را هدایت می کند ، باز مرغ عقل تا جایی شما را پرواز می دهد و بالا می برد که از این خوراک خوشمزه جسم یک استفاده بهینه بکنید ، یعنی چه ؟ یعنی برای رسیدن به خواسته هایتان و حاجت های شرعی تان به اصطلاح نذر کنید . صد البته اگر در این جا هم باز بایستی عین خطاست ؛ بحث نذر و این گونه مسائل خودش حجاب عقل می شود اگر شما همین جا بایستید ، رسوب منفی می شود . اما در جهت تعالی قلب و روح گام برمی داریم ، چگونه ؟ از عقلمان که ما را تا اینجا رهنمون شد که بیاییم و این نذر را انجام بدهیم تشکر می کنیم ، جدا می شویم و به یک مرحله بالاتر می رویم . مرحله بالاتر یعنی چه ؟ مرغ دل را به جنب و جوش در می آورید تا به این طرف و آن طرف بپرد تا به حقیقت هستی پیوند بخورد ، دریابد که حلوای نذری ، آش نذری ، سمنوی نذری و همه این ها سبب عملی شدن خواسته ها نیست بلکه تلاش و کوشش آدمی انسان را به برترین نقطه می رساند . چون در حقیقت همه مراحلی را که ما طی کردیم در عمل سیبهای قرمزی بود که پروردگار عالم در سر راه حسن کچل قرار داد تا به هوای این سیب های قرمز و رسیدن به آنها و گاز زدن آنها از جایش بلند شود . از چهاردیواری تاریک و ظلمانی خودش خارج بشود و با عالم بسیار بزرگ بیرون و دگرگون آشنا بشود و آن وقت با عظمت الهی روبرو می شود و می تواند عظمت الهی را بفهمد .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید