منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره صد و چهاردهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 1925

بسم الله الرحمن الرحیم

هراس چیست؟ هراس را معنی کنیم در فرهنگ لغات فارسی هراس را ترس معنی می کنند . اما هراس و ترس در عین آنکه با یکدیگر هم مرز هستند اماباهم متفاوت هستند بشرط آنکه عمیق به هردو نگاه کنیم و آنها را در شرایط خودشان بررسی نمائیم . من در فرهنگ لغات خویش ترس را در مواردی می شناسم که فرددر مواجه با مسئله ای چنان حالتی براو غالب گرددکه فرد از شدت این حالت یعنی ترس اختیار هر گونه تصمیم گیری و یا اندیشیدن تحت عقل را از دست می دهد . اما هراس حالتی است که وقتی فرد با مسئله ای روبرو می شود و عظمت مسئله را درک می نماید.همین درک عقل اورا به عقب نشینی وا می دارد . پس در اینجا تعقل و فهمیدن از بین نمی رود . شاید باخود بیندیشید اینها در امتداد یکدیگر هستند ،شاید ، ولی قطعا یکی نیستند .من بتازگی دو گونه هراس را تجربه نمودم که دوروی یک سکه است و فعلا معتقدم دوگونه هراس وجود دارد .عرض می کنم . بدلیل رسیدگی به پیامها و ایمیلهائی که توسط دوستان می رسد ،مدام به فضاهای خود که
متاسفانه بدون خواست واراده من، فضاهای بسیاری وارد شده و پیام می فرستند ،سر میزنم و بدون اختیار با اخبار در این فضاها مواجه می شوم البته مرتب این فضاها را حذف می کنم و دوباره سراز صفحه رایانه من بیرون می آورند . تلویزیون را باز میکنم ازشبکه های مختلف اخبار از سراسر دنیا ، فیلمهای مستند از همه جا و بررسی های مختلف شرایط زندگی و اقتصادی همه مردم در گوشه و کنار جهان ، نگاه به رسانه ها و سر تیترهای آنها ،همه وهمه در معاشرت با دیگران و شنیدن گفتگوهای آنهاکه هر کدام برای خودشانیک کانال واقعی و ظاهری از اخبار نوشته و نانوشته وپخش شده و پخش نشده حتی از درون پستوهاینادیدنی خانه ها می باشند ،سبب گشته که علیرغم سکون و آرامش دائمی ام بهرحال لحظات و دقایقی پیش می آید که یکباره خودرا در میان انواع دسیسه و نیرنگ ،قتل و آدمکشی ،ریا ، دورویی ،قلدری ، و........ تنها و بی پناه می یابم و آنوقت باچشمانی گرد و وحشت زده بدنبال سویی می گردم که بگریزم و خود را از دغدغه اینهمه زشتی و ناپسندی آدمی در امان نگه دارم . درست است که این حالت که من آنرا
هراس می نامم شاید حتی یکی دو دقیقه بیشتر طول نکشد و اعتماد بخداوند و قدرت لایزالش مرا از این هراس نجات می بخشد ،اما وجود دارد و همان یکی دو دقیقه اش هم که در نهایت عقل ادراک می شود ،سخت وجهنمی است .اماهراس دیگری نیز میشناسم وبا آن بارهاو بارها مواجه گشته ام . در زمانهائی که آدمها مرا فراموش می کنند و از گوش و چشم و قلبم دست کشیده و سراغم را نمی گیرند فراغ بالی بوجود می آید تا سبکبال و آرام به جهان هستی چرخی بزنم ولذتی ببرم ودر بسیاری  از این چرخشها در یک موضوع خاص متمرکز میشوم وبا تلاش بسیار راهی بدرون آن پیدا کرده و فرو میروم و آنقدر ره می پیمایم تا به اصل آن دست یابم وقتی به اینجا میرسم به حقیقتی میرسم که آنقدر بزرگ وعظیم است که نمیدانم چه کنم ووقتی موجودیت خویش رانیز در حال حل شدن و یکی شدن با آن حقیقت می یابم دچار هراس می گردم و آنچنان با کمال عقل برمی گردم که در برگشت تا ساعتی نمی توانم خودرا بیابم واین حالت را هراس می نامم .بزرگ و پر عضمت است ولی شیرین است .حالا بمن حق می دهید که
میگویم ترس و هراس باهم یکی نیستند ،درپایان ترس شیرینی وجودندارد شاید بگوئید وقتی ترس تمام می شود شیرین میگردد .اما یادمان باشد که تلخی آن ترس تا پایانعمر باقی می ماند اما در این هراس علیرغم هیجانیکه بوجود آورده تلخی ای وجود ندارد که بخواهی فراموش کنی بلکه برعکس هردم میخواهی حتی در خیال خویش به آن سفرچند ثانیه ای وهراس آن بیندیشی و لذت ببری .هراس را درک کنید و از روی شیرین سکه اش بهره برید و از اسبابی که روی تلخ اش را بوجود می آورند دوری نمائید تا زندگی شما را هیچکس نتواند به تلخی بکشاند .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید