منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

جلسه دوازدهم راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی

 بسم‌الله الرحمن الرحيم


در چند جلسه قبل به روایتی از آقا امام صادق (ع) اشاره کردم. گفتیم در اصول کافی جلد 2 آمده است که امام جعفر صادق (ع) فرمودند:" به طول رکوع و سجود آدم‌ها توجه نکنید. ممکن است به آن کارها عادت کرده باشند و برایشان سخت باشد که آنها را ترک کنند.- یعنی فقط صرفاً از روی عادت انجام می‌دهد حالا انشاء الله که از سر ریا نباشد و فقط عادت باشد-   توجه کنید به راستگویی او و اینکه حقوق افراد را رعایت می‌کند یا نه."

این روایت را چند جلسه پیش در یکی از سخنرانی‌هایم خدمتتان عرض کردم. مجدداً در اصول کافی جلد یک می‌خوانیم که امام صادق (ع) فرمودند: "  خداوند به‌اندازه عقل افراد عبادتشان را قبول می‌کند و پاداش می‌دهد." و باز در اصول کافی جلد یک می‌خوانیم که حضرت فرمودند:" عقل آن هوشیاری و شعوری است که به کمک آن خدای رحمان عبادت می‌شود. " . خیلی مهم است. کلام معصوم نباید دست کم گرفت چون اگر کلام معصوم را دست کم بگیرید مفاهیم قرآنی هم دیگر به دردتان نمی‌خورد. فرمودند عقل آن هوشیاری و شعوری است که به کمک آن خدای رحمان عبادت می‌شود و انسان را تا بندگی خداوند سیر می‌دهد. ما فکر کردیم چهار رکعت نماز می‌خوانیم آن هم در شرایطی که آفتاب دارد می‌پرد، و یا نماز صبح می‌خوانیم آن هم زمانی که هوا روشن می‌شود و عن‌قریب آفتاب می‌زند، بندگی می‌شود. خیر! عبادت که می‌کنی تازه تو را می‌خواهد ببرد سیر بدهد در بندگی خدا. امروز می‌خواهم راجع به همین عقل صحبت کنم. البته تأسف می‌آورد چون تازه می‌فهمیم چقدر همگی مان بی‌عقلیم. می‌خواهم راجع به این عقل صحبت کنم، عقلی که از کلام امام معصوم به‌دست ما رسیده است.
در اصول کافی جلد یک باب العقل و الجهل می‌خوانیم: " خداوند پس از آنکه عقل را خلق کرد به عقل فرمود : «اَدبر». یعنی برو. عقل هم سرش را انداخت پایین و رفت. دوباره فرمود :«اَقبل» یعنی بیا. عقل هم بلافاصله برگشت و آمد. به جهل فرمود: « اَدبر» جهل هم رفت دوباره فرمود: « اَقبل» جهل نیامد. چرا؟ چون جهل جنبه دوری عالِم از حق است. جهل زمانی نمود دارد که فرد از حق دور باشد، پس وقتی به آن دستور دادند برو خیلی راحت رفت چون در ماهیتش دوری از حق است، اما وقتی گفتند برگرد بیا چون نزدیکی به‌حق برایش سخت است و ممکن نیست ، رفت ولی نیامد. اما عقل بر اساس بندگی و اطاعت از حق است. وقتی دستور می‌شنود می‌رود اما دور نمی‌شود. می‌گوید این رفت برگشت دارد همان نزدیکی‌ها می‌پلکد تا بگویند دوباره برگردد.که وقتی هم که به عقل گفتند برگرد برگشت.
پس می‌بینید که حکم به رفتن یک دستور از جانب حضرت حق بود که صادر شد. ظاهرش یک دستور بود، یک حرکت بود که از جانب عقل و جهل هر دو انجام شد. بنابراین دستور از جانب حضرت حق بود، صادر شد یک حرکتی از جانب عقل و جهل باهم انجام شد ولی یک حرکت، یک دستور یک شکل بود اما با دو نیت و دو باطن. این عقل که مورد بحث است و داریم راجع به آن حرف می‌زنیم همان عقلی است که آمده است: " اولُ ماخلق الله "یعنی اولین مخلوق عقل است. این صرفاً عقلی که برای شناختن معقولات دنیایی بکار می‌بریم محسوب نمی‌شود. آن عقلِ جزیی است و یک بخش کوچکی از این عقل است که در ما وجود دارد. همین قصه را که برای عقل و جهل گفتم برای آدم‌ها در دنیا هم وجود دارد. در سوره بقره آیه سی و هشت می‌خوانیم، سند قرآنی است هیچ چیز خارج از سند دست شما نمی‌دهم. سوره بقره آیه سی و هشت می‌خوانیم:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً
گفتیم همه از آن پایین بروید. خدا به آدم‌ها دستور داد خب حالا که این طور شد همه پایین و بر روی زمین روید. یعنی چی؟ یعنی "اِدبر" برو. خب همه هم پایین آمدند و دستور را اطاعت کردند. در ادامه همین آیه می‌خوانیم :
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدىً
پس اگر از جانب من هدایتی برایتان آمد به آن وصل شوید. گفت می‌روید ولی از جانب من برایتان هدایت می‌آید. هدایت آمد بگیریدش. در ادامه همین آیه می‌خوانیم:
فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 
هرکس از هدایت من پیروی کند نه خوفی بر آن است و نه اندوهگین می‌شود.
یعنی گفتیم برو تو هم رفتی. عقل را گفت برو عقل هم رفت اما آن کنار و بغل‌ها وایستاد. گفت بالاخره من را میخواهند. به آدم ها هم گفتند برو. آنها هم گفتن چَشم و آمدند بر روی زمین اما تا وقت موعود خداوند برایشان هدایت و شریعتی فرستاد که بااینکه دور از حق هستند اما اگر اطاعت کنند خوف و حزنی به آنها وارد نشود. چون وقتیکه شریعت را رعایت کنیم، از خدا اطاعت کنیم به خدا نزدیک می‌شویم و این در دنیا یک نوع برگشتن به سمت خداست چرا که ما را پایین فرستاد ولی هر دم می‌گوید:« اقبل،اقبل» بیا. این بیا را کی می‌فهمیم؟ وقتی گفت  ادبر شنیدیم و پایین آمدیم چون دور از جان شما فهمیدیم چیکار کردیم. گفت بروید پایین. بروید پایین آنجا زندگی کنید تا وضعتان معلوم شود ما هم آمدیم پایین، اما خداوند ما را خلق کرده است، ما را دوست می‌دارد. هر دم آرام‌آرام می‌گوید اقبل. این اقبل را چه کسی می‌شنود؟ کسی که وقتی هدایت بهش رسید شریعت خدا را فوری گرفت و اطاعت کرد و انجام داد و حکم خدا را زیر پا نکرد، دستوراتش را اطاعت کرد هر چی دستورات را بیشتر اطاعت می‌کند بیشتر به خدا نزدیک می‌شود و در دنیا تا وقتی زنده است این اقبل از این کانال عبور می‌کند و از این کانال به سمت خدا بر می‌گردد. ولی آدم‌ها وقتی روی زمین آمدند طوری مشغول زندگی شدند که فراموش کردند منزل اصلی آنها منزلگاه قرب حق بود. منزل ما اینجا نبود که! این خراب آباد جای من و شما نبود. ما یک جای خوب‌تری داشتیم. مولوی می‌گوید :
از نیستان تا مرا ببریدم      از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند       
اون می‌داند از کجا بریدنش. دید نشانش دادند و گفتن تو آنجا بودی. آه و ناله‌اش رفت هوا که در این خراب آباد من چه غلطی می‌کنم؟ من اینجا را دوست ندارم. من می‌خواهم برویم، می‌خواهم برگردم. بگو اقبل. بگذار من برگردم ولی آدم‌ها فراموش کردند. فراموش کردند دنیا محل هبوط آدم‌هاست نه منزل اصلی آنها ولی اگر انسان همان طور که دستور هبوط را گوش کرد گفتند برو رفت، با دادن شریعت بهش گفتند بیا و آن باید برود، و برود تا در مقام عقلش جا بگیرد. ما برای برگشت اول می‌رویم در مقام عقل جا می‌گیریم.امام صادق (ع) فرمودند:" انسان به‌اندازه‌ای که عقل دارد عبادتش قبول است.". یعنی ما باید بفهمیم به یک چیزی بالاتر از ظاهر حرکات عبادی در زندگی دینی مان نیاز داریم. عبادت ما بدو بدو وضو بگیر و ادای نماز را دربیار نیست. عبادت ما روی دستم دیگر به ملک و املاکم فکر نمی‌کنم، به قرض‌هایم فکر نمی‌کنم، به خریدهایی که می‌خواهم بکنم و عروسی که در پیش داریم و عیادت فلانی می‌خواهم بروم فکر نمی‌کنم. یک روزی در این روزهای گذشته مدتی قبل خیلی دلگیر و خیلی دلتنگ بودم. خیلی زیاد. من دل تنگی‌هایم را بیرون نمی‌دهم. اگر دل تنگی‌هایم را بیرون بدهم حداقل تا کیلومترها فضا را سیاه می‌کند. همان جا نگه‌اش می‌دارم. وقتی این قدر دل تنگ شوم وضو می گیرم و می‌روم برای نماز. وقتی رفتم وضو بگیرم، همین طور که آب به‌صورتم می‌زدم و صورتم را می‌شستم به خداوند می‌گفتم :" خیلی دوستت دارم. خیلی عاشقتم. تو یاد دادی. تو یاد دادی صورتم را برای وضو بشویم. برای اینکه تمام این غبارهای غم و اندوه بریزد پس بریزش. خسته شدم."  دست‌هایم را وقتی آب می‌ریختم گفتم:" اگر این دست‌ها کاری کردند که خلاف میل تو بود به‌حق این آبی که رویش می‌ریزم و مایه حیات است ببخش. نفهمیدم. بگذر از من.".  با حقیقت وضو باید وضو گرفت. با حقیقت نماز باید مرتبط شد و نماز خواند. نمازم را می‌خوانم. من هم مثل شما هستم. افکار پریشان تا دلتان بخواهددارم.  خرگوش تندرو و تیز رو تا دلتان بخواهد داخل ذهنم می‌دود. تا جایی که  بتوانم جلویش را می‌گیرم ولی اگر جایی هم نتوانستم نمازم که تمام می‌شود بهش می‌گویم:" می‌دانم چیکار کردم ولی تو می دانی که جان ندارم. قدرت ندارم جلویش را بگیرم. تو بگذر از من." سر می‌گذارم به مهر و سجده‌اش می‌کنم. می‌گویم :" من می‌دانم از این خاکی که الآن سر بر رویش گذاشتم کمتر هستم. چون این خاک سجده گاه بنده تو هست. من به درد هیچی نمی‌خورم." جز اینکه این خاک کلی هم ضرر و زیان تولید می کند . با حقیقت ،کارهایتان را انجام دهید . بندگی خدا، همه حقیقت انسان است . همان طور که حقیقت خدا، همه بزرگی و عظمت است . حقیقت من و شما بندگی همین خدا است .
یکی از نقاطی که مردم عادی حرف عرفای واصل را نمی فهمند همین جا است ، خوب دقت کنید . عارف مدام چه می گوید ؟ عارف مدام در خودش و به نفس اماره اش می گوید ، حرف نزن ، ساکت باش . فضولی نکن . دخالت نکن . تو چه کار داری . بگذار حضرت حق به من فرمان بدهند من آن را اجرا کنم . من فرمان تو را اجرا نمی کنم . اما ما چه می گوییم ؟ ما می گوییم : بفرمائید عزیزم . بله . حق با شماست . شما خیلی بزرگ هستی . شما می گویید پدر فلانی را دربیاور برای آنکه پدر تو را درآورده است پس تو درست می گویی . دست شما درد نکند . بگو چه جوری پدرش را در بیاورم . نمی گویید ؟ انجام نمی دهید ؟ دائم انجام می دهید . عارف واصل چه می گوید ؟ دائم به نفس اماره اش می گوید : ساکت . ساکت باش . بگذار بشنوم . بگذار ببینم حضرت حق چه دستور دادند .  حضرت حق مدام در حال حرف زدن است . مدام می گویند . کدامش را تو می شنوی ؟ اگر می شنیدیم آخر این نبودیم . عاقبت ما این نبود . جلوی مسیحی کم می آوریم . جلوی یهودی کم می آوریم . جلوی مرتد کم می آوریم . جلوی کافر کم می آوریم . جلوی مشرک کم می آوریم . جلوی فرصت طلب کم می آوریم . چرا کم می آوریم ؟ عارف واصل مدام فضولی های نفس اماره را کنترل می کند . که چی ؟ تا خودش را به آن مقامی برساند که بتواند بگوید : افوض الامری الی الله . این ذکر را چقدر تا به حال گفتید ؟ حداقل تا الان من چندین سری خودم به شما داده ام . به مقامش رسیده بودید که این ذکر را گفتید ؟ یعنی امور خودم را به خدا واگذار می کنم . این درجه، پذیرفتن عظمت و جباریت خدای بزرگ است . مولوی می گوید :
این معیت با حق است، این جبر نیست                    این تجلی مه است ، این ابر نیست
وقتی تو می گویی که من همه امورم را به خدا واگذار می کنم ، می گویی این همیاری و همراهی با پروردگار و پروردگار با تو است ، این جبر نیست . امام صادق (ع) به عنوان بصری فرمودند . من به شما حدیث عنوان بصری را دادم . چه مقدار از آن را خواندید ؟ چه مقدار از آن را در زندگی تان جاری کردید ؟.
بروید امشب در جانمازهایتان ، در خلوتتان از امام صادق (ص) معذرت خواهی کنید . از خود عنوان بصری هم معذرت خواهی کنید . که عنوان بصری ،کلام امام را بیرون آورد که امروز دست من و شما باشد و ما هیچ بهره ای از آن نبردیم . عنوان بصری وقتی خدمت امام رسید فکر می کنم نود و چهار سالش بود . آدم نود و چهارساله پند دنیا می خواهد چه کار ؟ پایش لب گور است، ولی می خواهد . شما که 30 ساله هستی چی ؟ شماکه 40 ساله هستی چی ؟ 40 ساله هایی که 2 یا 3 سال مانده تا بشوند 40 ساله چی ؟ خلاصه . امام صادق (ع) به عنوان بصری فرمودند : اگر می خواهی به حقیقت عبودیت دست پیدا کنی ، یکی از کارهایی که باید انجام بدهی این است که برای خودت برنامه نداشته باشی . همان چی بود ؟ تدبیر نکنی . آنچه را که حکم و دستور پروردگارت می باشد برخود حاکم کنی . می گویند چطور میل مجنون با میل لیلی یکی شد ؟ گفتند که مجنون گفت :
پسندم آنچه را جانان پسندد
یعنی چی ؟ یعنی عقل محمدی . این عقل می گوید غیبت بد است . عقل من و شما اگر از آن نور برخوردار باشد ، می گوید غیبت بد است . از غیبت دوری می کند .
پس انسان ، همچون عقل شنید که ادبر، برو . آمد به زمین هبوط کرد . از شرایطش ناراضی بود . زاری ها کرد . برایش هدایت و شریعت آمد . دست خود را به آن آویخت . شرایط بندگی اش را کامل کرد تا جاییکه به عقل خودش گفت : حد تو این است که حکم خدا را بفهمی . نه اینکه جدا از حکم خدا خودت حکمی هم صادر کنی . ما در اکثر کارهایمان حکم خداوند را می پرسیم و کنارش یک حکم دیگر هم صادر می کنیم . یک  جوانی با من صحبت می کرد و می گفت : رفتم خواستگاری ، خانواده خوب است ، دختر هم خوب است . گفتم : خوب مبارک است . گفت : ولی حاجی خانم برای من 414 سکه مهریه نوشتند . گفتم : الهی به سلامتی مادرجان . داری 414 تا سکه ؟ گفت : حاجی خانم مسخره ام می کنی ؟ گفتم : نه اگر داری کار خوبی کردی .414 تا بده به خانمت و بگذار از اول مستطیع باشد . از اولش پولدار باشد . چه اشکالی دارد ؟ هدیه مرد است به زنش و هیچ کار زیادی نکرده است اگر داشته باشد . گفت : حاجی خانم آخه من یک لا قبا . گفتم : خوب اشتباه کردی قبول کردی . برای چه قبول کردی ؟ مگر تو نمی دانستی که این دینی است به گردن تو و بدهی تو است به این خانم از لحظه ای که عقد شما جاری شود ؟  گفت : بله می دانستم . برای همین هم افتادم به دست و پا . خانواده ام می گویند : نه این ها رسم است . بمیرد این رسم هایتان . آخه چرا کنار حکم خداوند حکم می دهید ؟ خداوند فرمودند : به زن هایتان مهر دهید . در قرآن آمده است . مرد وظیفه دارد به زنش مهریه دهد . دستور خداوند است . ولی گفته بود چقدر بدهید ؟ رسم و رسوم شهر ما است . کمتر از 500 تا سکه کسرشأنمان است . این رسم و رسوم همان حکمی است که عقل ناقص تو کنار عقلی که خداوند عطا کرده است حکم صادر می کند . آخرش بدبختی است . پس آرام آرام جنبه استقلال عقل از بین رفت . وقتی استقلال این عقل جزئی را ازش گرفتی و نتوانست فضولی کند و کنار حکم خداوند حکم صادر کند آن وقت چه چیز می آید ؟ عقل محمدی وارد صحنه زندگی انسان ها می شود . وقتی این عقل بزرگ وارد زندگی انسان ها شد میل به فضولی عقل جزئی در آن از بین می رود  و این مقامی است که بسیار مقام بالایی است . در این مقام عقل، الهی می شود . میل های انسان الهی می شود . نفس اماره سرجایش هست و از بین نمی رود ولی دیگر براساس حکم خداوند دستور می گیرد . می شود تکلیف کردن حکم خداوند بر خود . این همان چیزی است که امام صادق (ع) به عنوان بصری فرمود. فرمودند که : از خودت تدبیر نکن . بگذار تدبیر حکم خداوند باشد بر تو و تو پذیرشش را داشته باشی . شما را به خدا به آیات قرآن، احادیث و روایات با نگاهی نو نگاه کنید . در سوره الذاریات آیه 56 چند جلسه پیش عرض کردم خداوند فرمودند : و ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبادت . در وسائل الشیعه جلد یک می خوانیم ، پیامبر خدا به اباذر فرمودند : باید در همه امور نیت تو الهی باشد حتی در خواب و غذا خوردن . می خوابیم برای آنکه ما استراحت کنیم . می خوریم برای آنکه توان جسمی ما بالا باشد . ولی پیغمبر خدا به  اباذر دستور داد حتی نیت تو در خوردن و خوابیدن هم باید به سوی خداوند باشد. در سوره منافقون آیه 9 می خوانیم : ای کسانیکه ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانیکه چنین کنند زیانکارانند . جلسه پیش عرض کردم امام صادق (ع) فرمودند : العقل ما عبد به الرحمن . یعنی عقلی که روحیه بندگی خدای بزرگ را در انسان رشد دهد . این همان عقلی است که اگر به او بگویند برو ، می رود . بگویند بیا ، می آید . این همان روح بندگی است که در همه انسان ها وجود دارد . اگر از حالت بالقوه به حالت بالفعل دربیاید همه فعالیت های ما قدسی و الهی می شود. توجه کنید .
به دانه دانه راهکارهایتان در عرض روز نگاه کنید . می گوید : نمی شود ،کار زیاد است . من نگفتم از اولین روز یک میلیون مورد کاری ، فکری و نیتی خود را نگاه کن . روز اول یکی از آنها را نگاه کن . به آن سوار شو. روز دوم ، دومی را نگاه کن و به آن سوار شو . روز سوم سه مورد را نگاه کن . روز چهارم ، چهارمورد را . در زمان بسیار کوتاهی آنهایی را که دانه دانه نگاه کردی و به آنها سوار شدی از میدان بیرون می روند . هرچه از میدان بیرون می رود بار سبک می شود . یادتان هست یک روزی تبلت را به شما نشان دادم و گفتم که هر برنامه ای را که باز می کردم بلد نبودم و نمی بستم باعث می شد شارژ تبلت من را کم کند . به شما یاد ندادم . گفتم این ها را دانه دانه ببندید . دخترم آمد و گفت تقصیر خودتان است . این تبلت اصلاً مشکلی ندارد . شما هرچه برنامه باز کردید همه باز مانده است . شما وقتی کارتان با آن تمام می شود و از برنامه خارج نمی شوید باعث می شود هرکدام شارژ تبلت را کم کنند . حالا دانه دانه می بندم. روز اول یکی را از میدان بیرون بدهید . چون دیگر فیکس شد و درست شد . روز دوم دو تای آن می رود . روز سوم سه تای آن می رود . روز چهارم چهارتای آن می رود . بعد از ده روز ، ده تای آن پریده است . ده تای دیگر هم که به آنها وابسته بوده ، آنها هم پریده است . روی اصلی ها زوم کنید ، خیلی ساده است . خیلی راحت است . یک مقدار کمربند همت را سفت ببندید  و با همان یک دانه شروع کنید . با یک دانه شروع کنید . با دو تا نمی توانید. با سه تا نمی توانید . هیچ کدام مرد میدانش نیستید . من هم نبودم . من امتحان کردم ، امروز نتیجه گرفتم و نتیجه کارم را به شما می گویم . خیلی هنرمند نیستم ، زودتر از شما شروع کردم .نتیجتاً یک چندقدمی از شما جلوتر هستم . شما هم از همین فردا شروع کنید . تا دیر نشده . باشه . حرف و کلام امروز من تمام شد . فکر نکنید تکراری گفتم . هرکسی که فکر کرده تکراری گفته ام خیلی باخته است .



 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید