Logo

جلسه چهاردهم راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی

 هوالحق

 

می گویند در جهنم، اهل جهنم وقتی خیلی می سوزند برای فرار از دست آتش می روند سراغ آب گندیده . خودشان را می زنند به آب گندیده که نجاتی باشد از سوختن ؛ یک مقدار که می گذرد می بینند این آب گندیده هم بوی بد دارد ، هم جاهای سوخته شان را بیشتر می سوزاند و آزارش بیشتر است . دوباره می دَوَند خودشان را  می گذارند پناه آتش ، بلکه آن چیزهایی که با این آب گندیده به اینها چسبیده بود بسوزد اینها خلاص شوند . این حکایت قابل تعمقی است ، چون هر کلامی از جهان آخرت نمونه ای در جهان ما دارد . حالا خوب دقت کنید : من فکر می کنم این احوالات برای افرادی است که در دنیا فعالیتی ، حرکاتی را شروع می کنند بدون این که به بخش باطنی مسائل توجهی داشته باشند . بخش ظاهری که از تفکر اینها کار درستی است کفایت می کند ، همان کار را زود شروع می کند می روند جلو به بن بست می رسند . وقتی به بن بست رسیدند دوباره برمی گردند یک کار دیگر و یک روش دیگر از یک سوی دیگر را آغاز می کنند . ولی بدون این که تفکر کنند به این که باطن راهشان چیست ؟ آیا الهی است  ؟ باطنی دارد یا جزو اعتبارات است ؟ دوباره به پوچی می رسند . در عدّةالداعی ج1 ، اصول کافی ج1 آمده که امام صادق(ع) فرمودند : عمل کننده ای که کارش از سر بصیرت و شناخت صحیح نباشد مثل کسی است که تو بیراهه حرکت می کند . هر چه بیشتر عجله می کند ، بیشتر می دَود از اصل و مقصدی که باید در آن قرار بگیرد بیشتر دور می شود . در سوره یونس آیه 12 خداوند فرموده : وَ إِذَا مَس الانسنَ الضرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائماً فَلَمَّا كَشفْنَا عَنْهُ ضرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلى ضرٍّ مَّسهُ  كَذَلِك زُيِّنَ لِلْمُسرِفِينَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ – چون به آدمی گزندی رسد ما را به پهلو خفته ، نشسته یا ایستاده می خواند ، (یعنی در هر حالی) و چون گرفتاریش را برطرف ساختیم چنان می رود که گویی اصلاً ما را برای محنتی که به او رسیده نخوانده است . این گونه برای اسرافکاران اعمالی که انجام می دادند زینت داده شده است . مردم برای گرفتن حرفهایشان ، کلامشان ، حل مشکلاتشان اگر بدانید بنده را چطوری بیچاره می کنند ؟ دنبالم می دَوند ؟ تلفن می زنند ، سوال می کنند ، واسطه می تراشند وقتی جوابشان را گرفتند اگر برخلاف مِیلشان باشد بنده را نمی شناسند . ای کاش فقط نشناسند، با چوب نزنند بنده را ؟ در سوره هود آیه 9 می خوانیم : وَ لَئنْ أَذَقْنَا الانسنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كفُور – اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم ، سپس آن را از وی سلب کنیم بسیار مأیوس می شود ، کفران می ورزد . به هر دو آیه توجه کنید. در آیه اول ناسپاسی بشر را خداوند گوشزد می کند چون انسان همیشه با تلاشی خستگی ناپذیر به دنبال روش و هدف مورد پسندش می دَود . اصلاً توجه ندارد که روشش خداپسندانه هست یا نیست ؟ هدفش مورد رضایت پروردگار هست یا نیست ؟ چه موقع به دنبالش می افتد ، یادش می آید ؟ وقتی که راه گریزی برایش باقی نمانده باشد . این بدترین نوع ارتباط با خداست ؛ در وقت خوشی کی یاد خدا کردی ؟ آن موقع که مست پیروزی هستی کی یاد خدا کردی ؟ آن موقع که خوب درآمد داشتی ، سرمایه داشتی کی یاد خدا کردی ؟ در آیه دوم پروردگار می خواهد بفهماند هر چه داری از جانب خدای توست ، حتی وقتی سختی به تو می رسد قبولش کن چون او صلاح دانسته و یک هدف دیگر ! می خواهد به تو بفهماند اگر که امروز نعمتی را داشتی ، فردا نداری یک دلیلی دارد که نعمت تو قطع شده است . برو دنبال دلیلش ؛ بنده آقایی را می شناسم که سه دفعه سرمایه آورده بالا ، هر سه دفعه ورشکست شده است ؟ نمی خواهی بفهمی چرا ؟ می خواهی تا آخر عمرش هی بچیند ، بچیند ، بچیند بیاید بالا دوباره از آن بالا همه بریزد پایین این دنبالش بدود ؟ عاقل است به نظر شما ؟ خدا می گیرد از شما می گوید که نگاه کن ببین که چرا من نعمتت را گرفتم ؟ خودت سبب بودی . بعضی ها بین آدم ها خیلی محبوب هستند ، همه دوستشان می دارند از تو است ؟ تو خیلی فداکار هستی ؟ تو خیلی مهربانی ؟ تو خیلی خوشرویی ؟ خیلی خوب پول خرج می کنی ؟ خیلی دانشمندی ؟ کور خواندی ! همه این کارها را هم اگر انجام می دادی برای این که خدا به تو اجازه داده بود ، اجازه اش را برداشت . کار زیادی نکرد اجازه اش را برداشت . حالا کدامش را داری ؟ هیچکدام . دوستانت کو ؟ آشناهایت کو ؟ هیچکدام ، دیگر هیچکدامش را نداری . بعضی ها می روند مکه و مدینه خیلی جالب هستند .با چادرهای مشکی ، خیلی وزین ، خیلی خانم ، خیلی پوشیده ، بسیار شیک ، مایه افتخار . پایش را که می گذارد توی شهرش ، توی خانه اش که وارد می شود اولین کاری که انجام می دهد حجابش را می کَند . می گویند : خب آن چه بود ؟ این چه بود ؟ می گوید : بابا آنجا شرایط خودش را دارد ، فرهنگ خودش را دارد ؛ این جا هم فرهنگ خودش را دارد ، چه ربطی دارد اینها به همدیگر ؟ خیلی هم اصرار دارد که من با آن کسی که آن جا و این جایش یک شکل است هیچ فرقی ندارم ، مهم این است که آدم خوبی باشم . آدم خوب یعنی چه ؟ آدم خوب یعنی کسی که هر چه خدا می گوید ، می گوید چشم . اگر تو هر چه من می گویم می گویی چشم برو به حال عقلت یک فکری بکن . مگر این که حرفی که من می زنم تو می گویی چشم همان حرف خدا باشد . اگر حرف خدا بود تو هی گفتی چشم کار خوبی انجام دادی ، دست شما درد نکند شما آدم خوبی هستی . این جور آدم ها برای خدا هم برنامه ریزی می کنند ؛ می گوید : خدا به باطن آدم ها نگاه می کند چکار دارد به ظاهر آدم ها ؟ من حجاب بکنم یا نکنم برای خدا فرقی ندارد . می دانید معنی اش چیست ؟ یعنی یادت باشد نباید برای تو فرقی داشته باشد ، برای خدا برنامه ریزی می کند . چند تا از این ها را تا حالا گوش کردی ، ساکت هم نشستی گفتی بله بله ، حق با شماست ، واقعاً هم همین طور است ، چقدر بعضی ها دُگم هستند ؟ متحجر هستند این قدر سخت می گیرند .
هر عملی یک باطنی دارد ، اگر ظاهر و باطن هر عملی همسو نباشد ظاهرش هم نمی تواند نقشش را ایفا بکند . من همیشه فکر این هستم که می گویم که فکر فلانی هستم ، می خواهم مراقبتش بکنم ، مواظبتش کنم ، به او رسیدگی کنم که اتفاقی برایش نیفتد و ....... در ظاهر هم این کار را انجام می دهم ، همه جا مراقبتش می کنم ، مالش را ، خودش را ، رفتارش را ، حرکاتش را و ........ اما در باطن این کار را انجام می دهم برای این که خودم را راضی کنم . برای این که به خودم اثبات کنم که من خیلی خوب می دانم ، خیلی خوب می فهمم ، نتیجه ؟ با سر می آیم پایین . او را که مراقبت نکردم هیچ ، خدا به دادش برسد ، فاتحه اش خوانده شد . خودم چی ؟ خودم هم که ته جهنم هستم . پس چه اتفاقی افتاد ؟ به چه درد خورد ؟ من که هدفم خِیر بود ؟ نه عزیزم ، ظاهر و باطن کار تو همسو و بر هم منطبق نبود .
در سوره شوری آیه 48 می خوانیم : وَ إِن تُصِبهُمْ سيِّئَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الانسنَ كَفُورٌ – چون به انسان ها به جهت آنچه انجام داده اند سختی و مشکلی برسد ناسپاسی خواهند کرد زیرا آنها باور ندارند که هر عملی نتایج خاص خود را دارد . هر عملی نتیجه خاص خودش را دارد و فقط برای شخص تو است ، برای شخص شماست . برای شما ، برای شماست برای بنده نیست . برای من ، برای من است برای شما نیست . یکی از نکاتی که خیلی خیلی حائز اهمیت است این است که ما دریابیم خیلی از اعمالی که برای انجام دادنش دستور داریم بر حسب آدمیت ماست . به این خیلی توجه کنید ؛ طرح این دستور بر شالوده آدمیت ما استوار شده است . خوب دقت کنید ، اگر یادتان باشد مدتی قبل خیلی اصرار کردم که دوستان معراج پیامبر(ص) را بخوانید ، سفر معراج را بخوانید به نکته هایش توجه بکنید . سفر پیغمبر(ص) ، گفته های پیغمبر(ص) بسیار قابل بررسی و قابل تعمق است . مثلاً در معراج در آن جایگاهی که فقط پیغمبر(ص) بود و خدا ، جایگاه تنهایی آدم با پروردگارش . یعنی ذات انسان بدون هیچ مانعی مقابل خدایش قرار گرفت ، می دانید چه اتفاقی افتاد ؟ انسان در مقابل پروردگار به سجده افتاد . آیت الله جوادی آملی در کتاب اسرار الصّلاتش آورده که پیغمبر(ص) در شب معراج وقتی عظمت پروردگارش را مشاهده کرد بی اختیار بر سجده رفت . بعد از دقایقی از سجده بلند شد باز مواجه شد با عظمت پروردگار دوباره به سجده رفت . ایشان می گوید بر همین اساس در نماز دستور دو سجده داریم . دیدید ؟ یک رکوع انجام می دهیم ولی دو تا سجده ، وقتی معراج را می خوانی آن قدر نکته های قشنگ و لطیف دارد . وقتی درمیابی که در سجده اول چه می کنی ، در سجده دوم چه می کنی بر اساس آن چیزی که پیغمبر(ص) انجام داده ، بر اساس آن حسی که بر پیغمبر(ص) وارد شده که اصلاً عالمی دارد ، یک چیز دیگر است . سجده در جایی قرار گرفت که فقط مقام پروردگار بود و مقام آدمیت انسان ، آن هم بدون دستور . کسی به پیغمبر(ص) دستور نداد سجده کن ، فطرت درونش ، آدمیت درونش او را به سجده برد بدون این که به او دستوری داده شود ، آن هم دو بار  . پس هر آنچه که امروز برای من و شما نقش یک حکم و یک دستور را دارد به آن توجه کنید . چون اگر دستوری است در فطرت آدمی صاحب نقشی است ، باید بروید آن نقش را پیدا کنید . تا کی رکوع می کنید و نمی دانید چرا رکوع می کنید ؟ تا کی ؟ پس هر دستوری ما دادیم حتماً یک نقش ، یک مُهر داخلی در آدمیت ما دارد . اگر می خواهی که از دستت نرود ، اگر می خواهی در نمازت حواست این طرف و آن طرف نرو ، اگر می خواهی نمازت نماز امیرالمؤمنینی باشد آن نقش را باید پیدایش کنی ، از کجا ؟ من نمی دانم ، برو بگرد پیدا کن . خانم با یک عالم آرایش ، کلّی بد حجابی چون بی حجاب ، بی حجاب است تکلیفش معین ؛ بد حجاب ویلان است ، سرگردان و پریشان است . با دریایی آرایش ، با کلّی بد حجابی یک تسبیح شیک هم دستش است میان عامه مردم ؛ حالا عید است ، محّرم است ، شب عاشوراست ، هر چه که هست ، تند و تند هم دارد ذکر می کند . انجام بده هیچ ایرادی ندارد اما یادت باشد با هر عملی نمی شود نتیجه کاملاً درست را دریافت کرد . این آدم پایش که افتاد برای این که فلانی را از خطا و گناه نجات بده غیبت هم می کند ، تهمت هم می زند .به اختیار خودش ، به افکار خودش او را می خواهد نجات بدهد ، نمی شود . با هر عملی نمی شود نتیجه کاملاً درست دریافت کرد ،  چون در عالم قراردادهای خیلی محکمی وجود دارد این قراردادها ریشه شان در حقیقت است . آن خانم اگر می خواهد راه به جایی ببرد ، فلسفه آمدن و رفتنش را بداند . اگر می خواهد در این سفرش هر لحظه آگاهانه تر قدم بردارد باید قراردادهای باطنی را بشناسد و رعایت کند ، غیر از این راهی ندارد .
مولوی می گوید :
ای که تو از ظلم چاهی می کَنی                           از برای خویش دامی می کَنی 
گرد خود چون کرم پیله مر متن  ( دیده اید کرم ابریشم را دور خود را با آب دهن خود پیله درست می کند)
گرد خود چون کرم پیله مر متن                بهر خود چه می کنی (یعنی چاه می کنی) اندازه کن
اگر چاه می کنی اندازه قد و قواره خود بکن بزرگ تر از خود نکن که وقتی در آن افتادی دیگر نتوانی بیرون بیایی
گر ضعیفی در زمین خواهد امان (به کسی که ظلم شده است)          قل قل افتد بر سپاه آسمان
برای تو ضعیف ها ، اینجا اگر امان بخواهید سپاه آسمان حرکت می کند چه خبرت است ؟
در زمان رژیم پهلوی آقای خمینی یک بار فرمودند: رژیم پهلوی اگر روزی یک ساعت رادیو را در اختیار ما بگذارد هزینه آن یک ساعت را هم خودمان می پردازیم بدهید تا ببینید چه می شود. وما چه کاری می کنیم .مسلماً اگر این یک ساعت را به ایشان می دادند، غوغا می کرد، قیامت می کرد.می دانید چرا ؟در همان یک ساعت خیلی تغییر در آدم ها بوجود می آورد.می دانید چرا ؟ چون خود ایشان در یک فضای الهی زندگی می کرد و فکر می کرد. امروز چه خبر است؟همه بیست و چهار ساعت رادیو برای ما است همه بیست و چهارساعت تلویزیون هم برای ما است ما چه کاری انجام دادیم ؟این وضع جوان های ما در خیابان ها است.چرا اینجوری شده است؟یعنی واقعاً نمی خواهیم فکر کنیم که چرا این طوری شده ایم، همش تقصیر آن سیستمی است که اداره می کند ؟نمی خواهیم بگوییم که ما گندیدیم؟ همش فکر گندیدن آدمهای دیگر هستیم؟بابا ما خودمان گندیدیم ،شما خودتان متوجه گندیده شدن خود نشده اید؟می گوید : چه طوری گندیدیم؟تمام دین ما در نگاه ما فقط برای ما تجلی در این حد است که خوب بپوشیم ، خوب حرف بزنیم ،خوب حرکت کنیم ، آدم خوبی باشیم ،مگر دین ما آمده بود که فقط این دنیای ما را اداره کند؟آمده بود اینجا را اداره کند ما را بسازد ، برای جاهای دیگر آماده کند.برای عالم های بعدی. ما چه کار کردیم؟اینجا نسل امروز احکام و دستورهای دین خدا را آمده ساده کرده است می گوید : آب زیادی حرام نکن ، جواب خدا را باید پس بدهید، خوب وقتی حمام رفتید و بیرون آمدید دیگر وضو لازم ندارید می خواهید من آمار بدهم چندنفر حمام که می روند وقتی بیرون می آیند دیگر وضو نمی گیرند؟و استدلال آنها همین است پیغمبر خدا نمی دانست که وقتی آدم از حمام بیرون می آید دیگر نیاز به اینکه و وضو بگیرد ندارد یا می دانست یادشان رفت که به ما بگویندکدام یک ؟نعوذ بالله .
همه چیز از فضای الهی خارج شده است جنبه مادی به خود گرفته است خدا محوری تبدیل به انسان محوری شده است آن هم نه انسانی که خلیفه خدا روی زمین است چه اتفاقی افتاد ؟ راه های آسمان یکی یکی بسته شده است . مواظب باشید شما ها جوان هستید دنیای غرب هر لحظه کتاب و رساله ترجمه می کند و تدوین می کند به شما دیکته می کند و می فرستد زمان ما نیست فقط ، از بدو اسلام بوده است بعد از پیغمبر بنی امیه وبعد بنی عباس چه کار کردند ؟ اهل بیت را خانه نشین کردند برای پر کردن جای خالی فرهنگ اهل بیت آنها آمدند چه کاری کردند؟  آمدند به یونان و فرهنگ یونانی و فلسفه یونانی روی آوردند که جای آن را پر کنند .کتابهای یونانی را دادند ترجمه کردند تفکر یونانی و فلسفه یونانی را بین خودشان قرار دادند آنقدر پیش رفتند از اسلام آنقدر پذیرش می کردند که فلسفه یونان را پذیرش می کرد.معتزله می گفتند :فلسفه یونانی قبول ندارد که بعد از مرگ پل صراطی وجود ندارد و چون قبول ندارد پس صراطی هم وجود نداردگفتند : پیغمبر گفته است آنها گفتند: بله پیغمبر فرموده اند برای عوام گفته اند برای خاص ها  نگفته اند، همین قصه امروز بین ما اتفاق می افتد در عقاید خالی از عالم قدس از این حرفها خیلی زیاد است مواظب خود و جوانها باشید، جوان ها مواظب گوش هایتان باشید یادمان باشد با روش های فلسفی می شود با مفهوم حقیقت سر و کار پیدا کرد اما مفهوم حقیقت آدرس پی بردن بوجود حقیقت نیست .
کلام را جمع می کنم می گویند مولوی وقتی با شمس تبریزی روبه رو شد ، مولوی فتوادهنده بود چهل سال فقط کتاب می خواند شمس به اوگفت: اگر می خواهید با من باشی دیگر حق نداری مطالعه کنی ،می گویند مولوی عاشق ترمذی بود کتاب های آن را خیلی دوست داشت و بسیار می خواند از ترس شمس کتاب را زیر لباس خود پنهان می کرد به شمس بر خورد و به اوگفت : آن کتاب را در بیاور ، حق نداری آن را بخوانی وگرنه کنار من نیا چرا ؟ چون ازسویی می دید که مولوی یک چشمه جوشان آماده است برای اینکه خودش و بقیه را سیراب کند اما چه موقع این اتفاق می افتد ؟وقتی که از مرز فهمیدن ،دیگر فاصله بگیرد. چه کاری انجام بدهد؟ با وجود حقیقت مرتبط بشود .
بگذارید یک مثال بزنم :امسال که شمال رفته بودیم چند روزی که آنجا بودیم ، روزهای اول فقط باران بارید تا دلتان بخواهد تقریباً روزهای آخر بود یا یک روز مانده به آخر هوا خوب شد و باران بند آمد ما با ماشین تا لبه دریا می رفتیم یعنی از ماشین وقتی پاهایمان را زمین می گذاشتیم یک متر ، دو متر آن طرف تر آب بود.چون در غیر این صورت من نمی توانستم بروم ،آن روز رفتیم کنار دریا ،  روبه دریا ماشینها ایستادند برخلاف هر روز از ماشین پیاده شدم وقتی پاهایم را روی این ماسه های آب دار  گذاشتم یک حسی عجیبی به من داد آن حس من را وادار کرد که روی زمین بنشینم با این که کار مشکلی برای من است ، نشستم و کف دست هایم را روی خاک گذاشتم خاک خیس بود ، من خیسی به دستم نرسید دستم را که بلند کردم تری نداشت ، آب نداشت ، خاک هم نداشت ولی یک چیز بسیار عجیبی در خاک بود آن چیز بسیار عجیب برای اولین بار برای من حقیقت زنده آب بود. قبلاً  دو سه سال پیش من با آب حرف زده بودم ولی این جوری آن را حس نکرده بودم آن روز با حقیقت زنده آب یکی شدم .دیدم مثل آن حقیقتی که در من است که سبب می شود که من تکان بخورم ، تفکر می کنم در آن آب هم هست ، لازم نیست که تری آن را بشناسم ، خیسی آن را بفهمم یک چیزی فراتر از خیسی در درون آب است.وآن یک چیز با من یکی است حقیقت آب خیس نبود همان طور که حقیقت من گوشت نیست ،پوست نیست ، رگ نیست ، خون نیست ، استخوان نیست ، حقیقت آب هم خیسی نبود.ویژگی آب خیسی بود . نمی دانم ولی هرچه بود انگار بعد از سالهای دوری و غربت به هم دیگر رسیده بودیم ، همدیگر را پیدا کرده بودیم . اگر اطرافیان من فرصت می دادند این وحدت را با تک تک اجرای طبیعت که در آنجا بود شاید می توانستم یکبار برقرار کنم و آن را تجربه کنم.می توانستم یکپارچگی محض را یکبار بچشم.ولی نشد.نمی دانم گناه بر گردن دیگران نمی گذارم شاید هم من نتوانستم ، ولی یک چیزی را بدانید به خدا عین واقعیت است خارج از این هم راهی ندارید.بروید همه راه ها را امتحان کنید با سر به دیوار می خورید.رسیدن به حقیقت فقط وفقط از پل شریعت عبور می کند، شما که شریعت له شده مسیرتان است برو عقب بایست ، جلو نیا همان وسط ها به یک بیغوله سر در می آورید  و پیش می روی بعد دیگر کسی نیست که دست شما را بگیرد.چون من استاد نیستم. استاد شاید دنبال سالک خود آن کسی که با آن سیر و سلوک می کند در این وادی ها بدود من نیستم ، من فقط می گویم و می روم بقیه آن با خود شما است راه رسیدن به حقیقت جز عبور از پل شریعت امکان پذیر نیست.درک کنید.دروغ نگویید ، غیبت نکنید،تهمت نزنید، حرف بیجا نزنید.مال حرام نخورید ، کار بد نکنید.بس است. نکنید به خدا راهی نیست.یک دانه دروغ ، باعث می شود امروز را بنشینی تا کی دوباره در را باز کنند.شریعت همانند همان پل های دروازه ای است که برای قلعه ها می زدند و با زنجیر بلند می شد بسته می شد و با زنجیر باز می شد.آدم ها از آن عبور می کردند.هر یک ظلم و هر یک تعدی، هر یک غیبت، هر یک دروغ ،هر یک حسد نیا نیا.چه اجباری دارید که می آیید ، بمان در همین دنیای پوسیده وقت آن که شد شما را در زیر خاک می گذارند چه بر سر شما می آید من نمی دانم . نگویید هر چه تلاش می کنم نمی شود دروغ می گویید ، اینها همه دروغ است ، نگویید من تشخیص نمی دهم این هم ریا است.ریا کاری شما است .نگویید بعضی از مواقع گیر می افتم ، مجبور می شوم منافق هستید.این یک نفاق برتر است یک مدل نفاق جدید است، دوتا گناه بستر باز می کند.بستر آماده برای پیش روی بقیه گناهان ، دروغ و غیبت ،دوتا برادر دوقلوی بد ذات .دوست دارید برادران دوقلوی بد ذات را ؟ بسم الله با آنها خو کنید هم سفر آنها بشوید شما رادر دنیا به جاهای خوب  می برند ، ساز دارد ، آواز دارد ، چیزهای خوشمزه دارد بروید بچشید ببینید چه مزه ای می دهد.دوتا برادر دوقلوی بد ذات دروغ و غیبت . شوهر من بد است می توانم به آن دروغ بگویم ؟نه . اگر دروغ نگویم نمی توانم اینجا و آنجا بروم ، خوب نرو ، خوب من آن وقت آنجا زندانی می شوم ، از زندانی  بزرگی چون موسی بن جعفر ( ع) شما بالاتر  هستی ؟حضرت موسی بن جعفر پانزده سال زندانی بود تو هم زندانی شو. اگر اینجا جواز بدهیم می گوییم فلانی اهل دزدی است ، مال مردم خور است می شود یواشکی از او بدزدیم ، خودمان هم نخوریم ، فلانی که آدم بدبختی است به او بدهیم .شما از کی تا حالا خدای آن آدم بدبخت شدی ؟یا از خدا دستور نامه گرفته ای ؟ امضاء گرفته ای ؟که شما روزی او را بدهید؟خدا نمی توانست به او روزی بدهد؟ که شما می خواهید با دزدی بگیرید و مال دزدی را به او بدهید؟مواظب خودتان باشید در ماه رجب هستیم سرمان را می گردانیم در ماه شعبان هستیم ، سرمان را می گردانیم در ماه رمضان هستیم حالا تا آن موقع می خواهیم برسیم چه می شود من نمی دانم ،خدا بهتر می داند . شما را تا دیدار دیگر و ملاقات دیگر و کلاس دیگر اگر طول عمر بود و اگر توفیق خدمتگزاری شما بود همگی را به خدای بزرگ می سپارم.

 

 

 

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.