منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

راهبردهایی برای ورود به عصر نور بخش سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسه گذشته :
گفتیم که این روزها ما در حال کشف احساسات درونیمان هستیم . وقتی می آییم این احساسات درونی را کشف کنیم به دو شکل بروز میکند . یک شکل آن بروز عینی دارد . یعنی در مسائل مختلف به آن برخورد میکنیم بعد چون نمیخواهیم بقیه بدانند این در ما بود و حالا بروز کرده و بیرون آمده . برای اینکه این بروز را بپوشانیم خشمگین میشویم . فریاد میکنیم داد میزنیم . یک سری آدمهای دیگر ، با آن برخورد میکنند چون نگرانیها و ترسهای قدیمیشان بیرون می آید . آن الگوهای سفت و محکمشان ، قدیمی هایشان بیرون می آید و خودشان میتوانند ببینند . یک چیزی از درونشان شروع میکند به فریاد کردن و کاملا هم طبیعی است . آن فریادهای درونی نمیخواهد اینها بروند . شما به آنها توجه کنید . بگویید : همین است نمیشود کاری با آن کرد . باید عوض بشود . چون دوره ای است که دیگر باید تغییر کنیم . تا دیروز اگر مثلا یک سوسکی می آمد داخل خانه میپریدم بالای میز ناهار خوری داد میزدم خانووم یا مادرم را صدا میکردم امروز دیگر وقت آن نیست . الان وقتش است با آن روبرو بشوید . یک چیزهایی در درون شما هست که باید با آن روبرو بشوید . دفعه قبل یک مثال ساده زدم که بحث مادیات بود . گفتم این ذکر "امن المتوکلون " را روی انگشترتان بزنید که دستتان باشد یا روی آینه منزلتان . دوم :گفتیم این روزها یک خورده برای خودتان دلسوزی کنید . خودتان را مراقبت کنید . شما دلسوز بچه تان هستید چکار می کنید ؟ بچه تان را مراقبت می کنید . خوراک و پوشاک و خوابش و بازی و تفریح اش را . در همه ی این قصه ها یک مقدار از خودتان مراقبت کنید . در همه ی زمینه ها . با خودتان و بقیه مهربان باشید . و بعد گفتیم حواستان باشد در این تله نیافتید ، کدام تله ؟ تله ی اینکه خدا با من نیست . خدا هیچ وقت من را نمی خواسته است . خدا من را فراموش کرده است . و من را دوست ندارد و ... . این ها تله است . تله همان کشفیات درونی است . در این تله نیافتید چونکه در آن می مانید . منیت قدیمی ما درحال مردن است و باید بمیرد . راهی ندارد . این منیت ، هویت قبلی من و شما است . این هویت اگر زیبا بود هنوز جلوه گری می کرد . ولی دیگر نمی کند . زیبایی ندارد . باید برود . تا هویت جدید بیاید . و آخراینکه گفتیم از تغییر کردن نترسید . زمان ماندن در گذشته سپری شده است . تغییرات باید بیایند . حتی اگر به نظر بیاید که باید تغییرات به وجود بیاید ، وضع بدتر می شود . اشکال ندارد . بگذارید بدتر شود . همیشه مثال زده ام . خانه ی مخروبه برای اینکه یک برج زیبا شود باید تخریب شود . و در خراب شدنش چیزی جز سوسک و موش و مورچه از زیر خاکش بیرون نمی آید . نخاله هایش دور ریخته می شود . تمیز می شود . پاک می شود . و بعد از آن رویش یک برج زیبا ساخته می شود . این ها همه روش و ترفندهای ذهن است . که فشار وارد می کند ومی خواهد جلوی شما و من را بگیرد و اجازه ندهد .
پنجمین قسمت : در پنجمین قسمت می خواهم به شما بگویم که در گفتگوها و ارتباطاتتان صریح و شفاف صحبت کنید . اگر صریح و شفاف حرف بزنی ، سوء تفاهم به وجود نمی آید . سوءتفاهم ها نابودکننده ی دوستی ها ، محبت ها و عشق ها است . صریح ، شفاف و روشن حرف بزنید . برای مثال همه ی شما یک جورایی من و این گفتگوها را قبول دارید که اینجا نشسته اید . اما در کنار این گفتگوها یک چیزهایی به نظرتان می رسد که اگر اینطوری نبود خیلی بهتر بود . اگرآن شکلی بود خیلی بهتر بود . چه اشکال دارد ؟ هیچ ایرادی ندارد . اینجا کسی نه ادعای خدایی می کند و نه ادعای پیغمبری . من همیشه گفتم حتی ادعای استادی هم نمی کنم . ما اینجا با هم همراه هستیم . می گویند وقتی غازها پرواز می کنند شکل هشت می روند . یکی ازآنها جلوی جلو است وبقیه شکل هشت . می دانید که آن یکی که جلو حرکت می کند و بعد به ترتیب پشت سریهایش تا به آن آخری ها برسد ، بار و فشار پرواز را می گیرند . بار و فشار روی اولیه است . بعد روی دوتای دومی که پشتش هستند ، بعد دوتای بعدی بعد دوتای بعدی . حالا بماند که این ها جایشان را با هم عوض می کنند . من نمی خواهم وارد مقوله ی زیست شناسی بشوم . اینجا قصه ی ما همین است . من غاز اولی هستم و تمام فشار روی گرده ی من است . خودم قبول کردم . اشکالی ندارد . ولی مطمئن باشید ممکن است یک جایی یک چیزی را ندانم یا اشتباه کنم . آن هم باز اشکالی نیست . اما اگر شما یک چیزی را دیدید ، صریح و شفاف با من حرف بزنید . پشت سرم نگویید فکر نمی کنید فلانی اگر اینجوری ، اونجوری باشد آن طوری می شود ؟ صریح و شفاف حرف بزنید . این ارتباطتان با من ، حالا در زندگی خودتان هم همین جور است . آقا اگر دیدی و احساس کردی که خانم شما یک کاری را کرده و به شما نگفته است ، مستقیماً به خودش بگو . نه به مادرش ، نه به مادرت ، نه به دوستت ، هرکدام این ها یک سوء تفاهمی برای شما به وجود می آورند . علی الظاهر تو نگفتی که مبادا او ناراحت شود .اما در باطن بیست نفر را خبر کردی که هر بیست نفر او را می کویند و داغون می کنند . اگر واقعاً اشتباه کرده باشد که اگر بفهمد بیست نفر می دانند کله ی خودت را می کند . فایده ندارد . اگر اشتباه نکرده باشد ، وای به حال تو . همه چیز را ضایع کردی . صریح و شفاف حرف بزنید . به همدیگر پیغام و پسغام ندهید . در گوش همدیگر حرف نزنید . وارد درگیری های ذهنی و لفظی با هیچ کسی نشوید . حتی با خودتان . گاهی اوقات ما با هیچ کسی حرف نمی زنیم ولی خودمان با خودمان حرف می زنیم . من رفتم فلان جا ، فلان کلاس ، فلان مجموعه ، و یک چیزی را دیدم که ناخوشایندم بود . به هیچ کسی هم هیچ چیزی نمی گویم . اما مکدر هستم . کجا دارم می گویم درون قلبم. قلبم یک برکه آب است ، شفاف و زلال و خنک . گوارا . اما این گفتگوی من قطره قطره آب کثیف لجنی واردش می کند . بعد از مدتی دیگر از آن زلالی خبری نیست . با هیچ کسی وارد درگیری لفظی و ذهنی نشوید . حتی با خودتان . می گوید من که به کسی نگفتم . چرا تو به یکی گفتی . آن یکی کی بود ؟ تو به اونی که کنارت نشسته بود ، گفتی . که عمل کننده نیست و گوش کننده و یاد گیرنده است . اون بغلی حرف های تو را می شنود ، پس تو به یکی گفتی . تاوانش را هم باید پس بدهی . خبر دارید ذهن ما در این برهه از زمان ، شروع کرده به یک دروه جستجوی بسیار شدید در گذشته . می دانید چرا ؟ ما درست وسط دروازه ایستاده ایم . یک ور ما گذشته ی ما است و یک ور ما آینده ای که از آن خبر نداریم . گذشته ای که خیلی جاها ما خودمان را محق می دانستیم ، خیلی جاها ما خودمان را درست می دانستیم . برآوردها و انتقادهایمان . نگاه هایمان . همه را درست می دانستیم . اینجاست و ازآن باخبر هستم ولی آینده نمی دانم چی است .نمی دانم کی است . نمی دانم چه اتفاقاتی با من دارد رقم می زند . اینجا ایستادم ، مردد . این وری بروم ؟ نمی شود این وری ها دارند من را صدا می زنند . می گویند بیا . بیا . یادت هست فلان جا این را گفتی و حق با تو بود و با تو چه کار کردند . ما شدیداً داریم گذشته مان را جستجو می کنیم . یک عده ی معدودی نه ، من به آن ها کاری ندارم . دیدید سبزی فروش آخر شب یک پاتیل سبزی می ریزد در سطل زباله می رود . چون دیگر آنها جزو خرابی های کارش است . با آنهایی که اصلاً نه این ور را می بینند و نه آن ورکاری ندارم . من با شما کار دارم . شماییکه که می دانم الان در آستانه ایستاده اید . خیلی هم دست و پا می زنید . همین طور که من بدبخت دست و پا می زنم . به خدا دست و پا می زنم. گاهی اوقات هم برای خودم آنقدر دلسوزی می کنم . الهی بمیرم برایت . خسته شدی . یک مقدار خودم را نوازش می کنم . باور نمی کنید ؟ با خودم هیچی هم نمی گویم فقط خودم را نوازش می کنم . درگیر هستیم . خیلی از الگوهای فکری گذشته که با ما همراه است باید بیرون بیاید . باید حذف شود باید خارج شود . به جایش اگر آنها خارج شود بسیاری مسائل جدید وارد ذهنتان می شود . اگر جای خالی داشته باشید وقتی وارد شد به شما فرصت می دهد که به آن نگاه کنید . و باید نگاه کنید . خوب هم باید به آن نگاه کنید . بعد موقع نگاه کردن دوتا اتفاق می افتد . یا اینهایی که تازه وارد می شود تو را بازدارنده است از مسیر . همین جا و در همین آستانه تو را نگه می دارد . حذفش کن . دشمن است . حذفش کن . اما همین طوری و با نفرت حذفش نکن . چون هرچیزی را با نفرت حذف کنید دوباره بر می گردد . خبر دارید . به شما این را خبر می دهم . هرچیزی را با نفرت و تلخی حذفش می کنید دوباره به سراغتان بر می گردد . با عشق حذفش کنید . با عشق ترکش کنید . نمونه ی خیلی راحت آن بین دختر و پسرهایی که همدیگر را می خواهند . دختر و پسرهایی که همدیگر را می خواهند تا یک جایی ، حالا یا دختر یا پسر، تلاشش را می کند . به هر قیمتی است این را نگه دارد . ولی یک جایی که با حقیقت روبه رو می شود دیگر از او بدش نمی آید .می بیند این ظرفش این قدری بوده است . اندازه اش اینقدری بوده است . آنجاست که به او می گویی که من از تو دلگیری ندارم . ولی دیگر باید بروم . و آن موقع اگر ترکش کنی دیگر برای همیشه ترکش می کنی . و می روی . اما اگر او را با نفرت ترکش کنی . سکه ی نفرت تو آن طرفش عشق است . دوباره تو را بر می گرداند . خوب نگاه کنید . هرچیزی را که دیدید بازدارنده است ، با عشق ترکش کنید . بگوئید برو دیگر. عیبی ندارد . تا الان هم باز ماندم اشکال ندارد ولی الان دیگر وقت جدایی من و تواست . الان دیگر وقت جدایی من و تو است . تو این راستا نه خودتان را سرزنش کنید و نه دیگران را . کسی را سرزنش نکنید . شما اگر می فهمیدید این کار را نمی کردید . من خودم را می گویم . من اگر می فهمیدم قبل از عید چکار می کنم ، اینجوری نگاه می کردم با عشق . می گفتم برو بس است . برو . بودن با تو بس است. نفهمیدم . اما حالا می فهمم و به آن می گویم عزیزم برو . برو . راه ما از هم جدا است . خودتان و دیگران را سرزنش نکنید .
سوال: ببخشید می خواستم اگر لطف کنید همین قسمت دوم که صحبت کردید یک مثال از آن چیزهایی که در ذهنمان داریم و می خواهیم خارج شویم ، این را به چه شکل با عشق خارج شویم . متوجه نمی شوم . یا یک عادت بد داریم و می خواهیم این را ترک کنیم .
استاد : الان به شما می گویم . عادت بد مثل یک دشمن است . من خیلی از مواقع و آن زمان هایی که بچه هایم کوچک بودند ، هم سن و سال های من خیلی ها بودند که با من ازدواج کردند و بچه دار شدند . وقتی خانه های آنها می رفتیم تلویزیون نداشتند . تلویزیون شما کجاست؟ می گفتند جمع کردیم بالای کمد برای آنکه بچه ها درس هایشان را بخوانند . من همیشه مخالف بودم . می گفتم این راهش نیست . بچه باید درک کند که چقدر از زمانش را می تواند تلویزیون ببیند . حذف کردن به درد نمی خورد . یعنی عادت تلویزیون دیدن ، عادت بدی است . ولی اگر شما بیایید و اسباب را ببینید روشی نیست که حذف شود . شما باید برای خودتان و شخص خودتان تعدیل کنید . من برای بچه ها نمی گویم . بچه را باید مادر و پدرها کنترل کنند . برای خودتان .بهترین مثالش شکلات خوردن است . اگر شکلات را از روی میز بر می دارید که نخورید اشتباه می کنید . شکلات را بگذارید روی میز . ولی وقتی هم به سراغش می روید با نفرت هم نگاهش نکنید . بگویید عجب شکلات های خوشمزه ای . من می دانم فوق العاده است ولی چون نباید بخورم پس نمی خورم . شما هیچ وقت نمی توانید از شکلات خوردن فرار کنید . مگر اینکه با شکلات روبه روشوید . آن هم با محبت و نرمی . نه اینکه به آن بگوئید تو چه چیز مزخرفی هستی . بالعکس به آن بگوئید که خیلی تو خوشمره هستی و خیلی هم دلربایی . ولی عشق من ، من نمی توانم تو را بخورم . چون نباید بخورم دیگر . این شیوه را در تمامی چیزهای ساده ی زندگی تان بکار ببرید .
ما خیلی چیزها را در زندگی مان دوست داریم که نباید استفاده کنیم . و نباید بخوریم . عاشق آبدوخیار بودم . دکترها گفتند ماست نخور . نمی گویم جماعت ، آبدوخیار یک چیز سمی مزخرفی است . خیلی خوشمزه است. فوق العاده خوشمزه است . به شرط اینکه خوب هم درستش کنید . ولی من نباید بخورم . بخدا نمی خورم . ای آب دوغ عزیز خیلی خوشمزه هستی . از اینکه در دنیا به کام خیلی ها می روی و کامشان را مفرح می کنی از تو ممنونم . ولی متاسف هستم که من نمی توانم بخورم . اشکالی ندارد . بقیه می خورند و خوشحال هستند من خوشحالی آن ها را دریافت می کنم . می شود. من می خواهم به شما تمرین بدهم . یادمان نگه داریم ، یادمان نگه داریم اصلاً مهم نیست چه تصمیماتی گرفته ایم که امروز در این نقطه هستیم . این بدترین بخش زندگی مان است . چون من خودم خیلی خیلی با آن برخورد دارم . با شما کاری ندارم . اگر آن موقع حواست را جمع کرده بودی و جلوی این مطلب را گرفته بودی ، اینطوری نمی شد . اگر آن طور کرده بودی ، اینطور نمی شد . اگر تو آن موقع این طور کرده بودی ، اینطور نمی شد . چون صاحب یک بینش هم هستم دیگر بدتر . اما یادمان باشد اصلاً مهم نیست چه تصمیم گرفتیم که امروز اینجا هستیم . یک روزی گرفتیم دیگر . نمی گویم نبینید آن را . چون باید عبرت بگیرید که دیگر تکرارش نکنید . اما ، مهم این است که الان دارید چکار می کنید . خیلی از ما تعاملات خیلی سختی را در روزهای گذشته پشت سر گذاشته ایم . حتی در بعضی از ما هنوز تمام نشده است هنوز سختی هایمان تمام نشده هنوز 96 پر دردسر برای ما ادامه دارد .اما وقت آن رسیده که به خودمان بیاییم وعلی رغم اینکه می فهمیم قدم برداشتن در این روزها خیلی سخت به نظر می آيد ولی باید حساب شده حرکت کنیم توقف هم نکنیم بعضی جاها که خیلی سخت بود می توانیم کند کنیم ولی متوقف نمی شویم حساب شده حرکت کنید و توقف نداشته باشید. تا همین جا کافی است شما همین ها را تمرین کنید تا هفته ی بعد ببینیم به کجا می رسیم .حساب شده حرکت کنید یعنی چی ؟یعنی اگر دیروز یک کاری را انجام دادید و یک معامله ای را انجام دادی و متضرر شدی ما گفتیم مهم نیست چی بود که الان اینجا هستید و ضرر کردی اما مهم است از این به بعد دیگر قدم های خود را حساب شده بردارید.دیگر آن را تکرار نکنی حساب شده حرکت کنی و در این حساب شده ها این حساب گری ها توقف هم نکنی چون وقتی توقف می کنید تا ببینید چی شد بر می گردید پشت سر خود واین برگشت به پشت سر معمولاً ضرر و زیانش زیاد خواهد بود. چون هوس می آورد.برگردم فلان کار را انجام دهم برگردم این را عوض کنم برگردم آن کار را انجام دهم می گوید نکن.این روزها به دردتان نمی خورد.
یک کاری را می خواهم الان با شما انجام دهم و دوست دارم که با من همکاری کنید اگر جواب بگیریم شاید در آینده بعضی مواقع روزی را در هفته قرار بدیم برای یک همین تمرین . من این همه گفتم نکنید این کار را نکنید این کار را انجام دهید این طوری باشید آن طوری باشید. خوب باید یک فضایی را برای شما فراهم کنم که بتوانید آن چیزهایی که این همه بروز مشکل بوده برای شما یک طوری حل و فصل شود . فقط گوش کنید و با من همراه شوید. گفتم به شما که ما یک گذرگاه تنگی را می خواهیم عبور کنیم درست وسط این گذرگاه ایستادید یک طرف ما گذشته است و یک طرف ما آینده. آینده ای که نمی دانیم چی است.هیچ خبری نداریم و این را می دانیم که ماییم که فضای آن را فراهم می کنیم اما اگر فضای گذشته خود را حل و فصل نکنیم از عهده ی آن بر نمی آییم یک کلمه ای داریم در دنیا به اسم متاسفم .متاسفم را چه زمانی به کار می بریم ؟زمانی به کار می بریم که می فهمیم فعل انجام شده ایراد دارد و ایرادش صرفاً تقصیر من است من بودم که آن اشکال را داشتم و این فضا را به وجود آوردم و بعد که به آن آگاه می شوم چون ما این کار را در کمال خودخواهی انجام می دهیم ما درکمال خودخواهی فضاهای نامناسب را بوجود می آوریم می خواهیم خودمان را نشان دهیم می خواهیم برتری خود را ثابت کنیم می خواهیم منیت خود را اوج دهیم می خواهیم اثبات کنیم ما از همه یک سروگردن بالاتر هستیم بیشتر می فهمیم و هزار و یک دلیل دیگر . یعنی آن موقع آنقدر می فهمیدیم یا چشم خود را به فهم های دیگری بسته بودیم و یک کاری را کردیم امروز یک چیزی شدیم که با آگاهی امروزمان می فهمیم خیلی اشتباه است و خیلی بد است من اصلاً بحثم را روی ارتباط تان با دیگران نمی گذارم چون اصلاً نمی خواهیم وارد این حیطه شویم هر کدام شما یک واحد انسانی هستید یک واحد انسانی که دارد به خودش نگاه می کند و کارهایی که خودش به خودش کرده آن کسی که آمد و چاقو گذاشت و دست تو را قطع کرد من کاری ندارم گرچه آن هم یک پس زمینه ای دارد که تو نتوانستی جلوی آن را بگیری و خودخواهی کردی نگذاشتی ولی من با آن کار ندارم من روی چیزهایی صحبت می کنم که شما و من با خودمان، خودمان کردیم .یک روزی نباید بگوید متاسفم .بگردید ، خیلی بگردید . خیلی چیزها هست که در قبال بودنش در شما و اتفاقش در شما باید به او بگویید که متأسفم ؛ به آن خود درونی بگویید متأسفم . آن موقعی که می توانستم به پدرم ، به مادرم محبت کنم ، نکردم ، متأسفم ، برای خودم نه برای آنها ، برای خودم متأسفم . آن موقع که می توانستم به دیگران لبخند بزنم ، با محبت روبرو بشوم و نشدم ، متأسفم ، چون محبت را از خودم دریغ کردم ، متأسفم . راننده تاکسی پول از من خواست به او پریدم ، می توانستم با ملایمت بگویم ، نکردم ، متأسفم ، برای خودم متأسفم . هر کسی به خانه ام آمد و رفت پشت سرش حرف زدم ، متأسفم . هر کسی که خواسته مرا اجابت نکرد به او تهمت زدم ، متأسفم ، خیلی متأسفم . فضای تأسف مثل فضای کف و صابون است ، چِرک ها را می شوید . پیش داوری کردم ، پیش ذهنی کردم ، متأسفم . قبل از تحقیق حرف زدم ، باز هم متأسفم . بخشیدم و در قبال بخشش خودم را بزرگ دیدم ، باز هم متأسفم . در یک دعوای خانوادگی فکر کردم که همه اش طرف مقابلم بد و غلط است متأسفم ، به خودم نگاه نکردم ، متأسفم . خشمم را فرو ندادم ، متأسفم . کارهایم را درست انجام ندادم ، متأسفم . باران آمد ، گفتم : اَه ، متأسفم . برف آمد ، گفتم : اَه چون من حالا می خواهم بروم بیرون ، متأسفم . زلزله آمد ، گفتم : پا قدم این هاست ، متأسفم . سیل آمد گفتم : مردم این کرانه و این بخش دزدی هایشان بسیار بود ، قاچاقچی زیاد داشتند ، حقشان است ، متأسفم ، خیلی متأسفم . متأسفم ، من می توانستم مرکزی باشم برای شفا و درمان خیلی ها اما برای این که اثبات کنم که برای من مهم نیست و بخاطر شهرت این کار را انجام نمی دهم ، دریغ کردم ، متأسفم ، خیلی متأسفم ، برای خودم خیلی متأسفم . آن وقت که به اولادم گفتم : تو حق نداری این کار را انجام بدهی چون من فکر می کنم که غلط است ، متأسفم ، برای خودم متأسفم ، من این حق را نداشتم . آن موقع که فکر می کردم یک نفر را این درمان ، این دکتر ، این مسیر نجات بدهد هیچی نگفتم که برای خودم شر درست نکنم ، متأسفم . من برای خودم را می گویم ، شما هم از این ها کم ندارید ، خیلی متأسفم . متأسفم ، بسیار متأسفم . آن وقتی که نشستم و غیبت دیگران را گوش کردم ، متأسفم ، خیلی متأسفم . هیچ واکنشی نشان ندادم ، باز هم متأسفم ، حرف هایشان را بردم یک جای دیگر عیناً بازگو کردم و گفتم من نمی دانم ، فلانی می گوید ، باز هم متأسفم .
می خواهم بروم بخش دوم ؛ در بخش دوم به خودم ، به آن الوهیت درونم ، به آن خدای درونم می خواهم بگویم که : من را ببخش . بعد از تأسف فضای طلب بخشایش است ، شُستیم ولی آثار صابون نباید برود ؟ می خواهم آثار صابون را ببریم . فکر می کنیم ، برای همه آنهایی که برایش متأسف شدیم از خدای درونمان طلب بخشایش می کنیم ، به او می گوییم مرا ببخش ، تو با من بودی و من این کارها را انجام دادم . مرا ببخش ، تو با من بودی و هیچی نگفتی . مرا ببخش ، تو از دست من زجر کشیدی و دَم نزدی . مرا ببخش ، قرار بود تو را به مردم نشان بدهم و سیاهی تحویل دادم . مرا ببخش ، می خواهم مرا ببخشی ، آینده نامعلوم جلوی من است ، نمی دانم چه خبر است ، بخشیده نشده نمی توانم بروم ، مرا ببخش . مرا ببخش ، مرا ببخش ، طلب بخشایش کن . مرا ببخش ، همکارم را آزار دادم ، در موردش فکر بد کردم ، متأسف شدم ولی حالا می خواهم مرا ببخشی . من بخشش تو را می خواهم ، بخششی آن چنان که آبی پاکیزه بر سرم بریزند و آثار شستشوی قبلی را از من ببرند ، مرا ببخش . من عمل کردم ، تو نگاه کردی . من بد کردم ، تو هیچ نگفتی ، مرا ببخش . من به ذرّه مقابل خودم که از جنس تو هست بد کردم ولی تو هیچی نگفتی . اگر یکی بچه ام را آزار بدهد خفه اش می کردم اما ذرّه تو که در فرد مقابل من بود را آزارش دادم اما تو هیچی به من نگفتی ، مرا ببخش . مرا ببخش ، مرا ببخش این گذرگاه بدون بخشیده شدن ، عبور ندارد ، برگشت به گذشته ندارد ، نگاه به آینده هم ندارد ، ماندن در همان جا و عبور آدم های دیگر از روی ما را دارد ، مرا ببخش . خودخواهی کردم و با همسرم نساختم ، (چه مرد ، چه زن) بچه هایم لِه شدند مرا ببخش .
سومین مرحله : حس می کنم تمیز شدم ؛ حس می کنم تو من را بخشیدی ؛ حالا خودم را دوست دارم ؛ حالا خودم را خیلی دوست دارم ؛ حالا خودم را خیلی دوست دارم ؛ خودمان را دوست داشته باشیم ؛ بزرگی مان را در نزد دیگران به رخ می کشیم و حقیر بودن خودمان را در درون له می کنیم ، نکنیم ، همینی که هستیم خوب هستیم . خودمان را دوست داشته باشیم ، خیلی زیاد . نگاه کنیم به آن چیزی که الان هستیم نه آن چیزی که قبلاً بودیم . آن که قبلاً بودیم را شستند ، به آن چیزی که الان هستیم نگاه کنیم ، خودمان را دوست داشته باشیم ، خیلی زیاد . اگر خودم را دوست داشته باشم می توانم شما را دوست داشته باشم . خودم را دوست نداشته باشم دروغ است اگر بگویم شما را دوست دارم . تو هم که خودت را دوست نداری به من دروغ می گویی که می گویی من را دوست داری ، من را دوست نداری .
چهارمین مرحله : حالا وقت تشکّر است . تشکّر می کنیم که توانستیم ، خدا این فرصت را داد ، نگاه کنیم ، اِبراز تأسف کنیم . نگاه کنیم ، طلب بخشایش کنیم . نگاه کنیم و پس از آنها بفهمیم که چقدر خودمان را دوست داریم . حالا وقت تشکّر است . می خواهم که با هم یک کف مرتب و منظم بزنیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید