منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

رویایی که قانون کارما را در دنیا به تصویر می کشد بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

می خواهم باز شما را ببرم به سرزمینی که رویایی که برای شما روز جمعه برای شما تعریف کردم چون واقعاً حیف است که از آن به سادگی گذر کرد و عبور کرد مطلب خیلی مهم است آن روز خدمت شما عرض کردم در عالم رویا دایره هایی را دیدم که دارای یک مرکز مشخص و از آن مرکز خطوطی که به اصطلاح می گوییم شعاع به محیط دایره وصل شده بود.آن روز عرض کردم که خطوط رنگ های مختلف داشت و آنقدر رنگ ها زیاد بود که قابل شمارش نبود و من آنقدر در این رویا محو مسائل دیگر شدم که فرصتی را پیدا نکردم که فقط به شمردن رنگها بپردازم حالا تازگی ها یک مقدار زرنگ تر شدم از این جور حاشیه ها در می روم حالا هر چندتا رنگ فرقی نمی کند ، مهم این است که چه اتفاقی می خواهد بیفتد آن روز برای شما گفتم که در این دایره هایی که قرار گرفته بودیم در این مرکز اولین کسی که مشاهده کردم خودم بودم به بقیه نگاه نکردم دایره ها زیاد بود دایره ها روی آب بود یک چیزی مثل آب ولی داخل آن فرو نمی رفت و بر مرکز این دایره من ایستاده بودم مثل یک میخی که بر مرکز یک کاغذی فرو رفته بود و در این دور تا دور دایره در مرحله اول آدم هایی قرار داشتند مخلوقاتی از جنس آدمی؛ که این جنس آدمی آدم های روبه رو بودند لطف خدا مقدار زیادی از اینها از رده ی من حذف شده بود یعنی تسویه حساب کرده بودم . نمی دانستم تسویه حساب است ولی چندتایی هنوز بودند هنوز هم دارم با آنها کلنجار می روم چون بسیار آزار دیدم من نگاه می کردم به هر یک نفری که من در مرکز هستم و او در یک نقط روی محیط دایره قرار گرفته است فکر بد می کنم یا حرفی می زنم یا هر حرکتی می کنم که نابجا است می رود و می رسد به او، و بعد یا از خودش به من بر می گردد سخت تر و سنگین تر یا جالب تر از یک نقطه دیگر به من بر می گردد.
حالا فکر کنید من وسط این دایره ایستادم دورتا دور محیط دایره نقاطی هست که می تواند آدم های دیگری مقابل من باشند، من از اینجا عصبانی هستم و یک نفرین یا یک نیت بد یک خیال بد فرستادم به "الف" از خود" الف" به من بر می گردد اما دربعضی موارد جالب بود من به "الف" فرستادم ولی از "ب" خوردم یکی از اینجا برای من پس فرستاد.بدون اینکه "ب "با "الف "هیچ ارتباطی با همدیگر داشته باشند و این برای من حیرت انگیز بود. چرا؟؟ خب وقتی" ب "برای من بر می گرداند پس "ب" دچار گناه می شود چون من خطا کردم فرستادم اگر خود "الف"بر می گرداند می شد جواب من، می خواستم نکنم که جواب نبینم ولی اگر از" ب "یکی می گیرم و به من می خورد خب حالا اینجا "ب" گناه کرده است. دیدم که این اتفاق برای همه می افتد درحالی که این خبری ازوجود این یکی ندارد پس چرا این شکلی شد دیدم که این یک قانون است در قانون خدا" ب "هم از یک جای دیگری بهش خورده بود که حالا باید بر می گرداند اما وقت برگرداندنش به آن کسی که داخل آن دایره بغلی بود نیست، مال من است میفرستد و من را داغون می کند. برای اینکه بازتاب عمل است. شما وسط کوه بایستید شما یک بار داد می زنی آ هفت آ برمی گرددچرا؟قانون عمل و عکس العمل است اما در این قانون عمل و عکس العمل حقی ضایع نمی شود چون چیزی که" ب" به من فرستاده عملاً آن چیزی است که آز ان آدم بغلی در دایره بغلی دریافت کرده است، باید پس می داده چون فرصت زیادی ندارد برای ماندن باید پس می داده نتیجتاً این پس دادن را ، به من داده است.خب یک سری چیزها را تسویه کردم گرچه که نمی گذارند بعد از آن تازه نگاه کردم به دایره های دیگر دیدم ای وای این قیافه ی به این قشنگی به این زیبایی اینها چه چیزی است که از لا ی دندان های او آویزان است نگاه کردم پوست و گوشت آدم های دیگر بود که دندان می زد .خیلی حکایت سختی است هرچی به شما می خورد یک لحظه بایست قبل از اینکه به طرف مقابل بد و بیراه بگویید برگرد و ببین چه کار کردید.یک کاری کردید حالا بهت می خورد من خودم را می گویم کاری با شما ندارم من تجربه خود را در اختیار می گذارم خواستید استفاده کنید نخواستید سرتان سلامت من استفاده خود را می کنم و می روم دیگر لا ی در نمی ایستم این در تا وقتی که می خواهد باز باشد هر کسی هم که می خواهد بیاید داخل . شما خود دانید ولی من تا می توانم تجربه خود را به شما منتقل می کنم خوب است بد است نمی دانم شاید یک روز هم بیاید و بفهمم کتک این کار را خوردم .من هنوز این نقطه ضعفم را نتوانستم اصلاح کنم محبتم هست نسبت به دیگران .
یادتان هست آن روز چه گفتم در مسافرتی که رفتم به راننده تاکسی هایی که هدایت کردم بلا سر زبانم آمد نوک زبانم سوخت تازه دیروز تاحالا می توانم راحت بخورم ، شما هرکاری می کنید بر می گردد به خودتان من تاره کار بدی نکرده بودم این بلا سرم آمد .
امروز یک چیز دیگر هم می خواهم بگویم در لابلای این دایره ها که آدم بودند گیاهان وحیوانات هم جا داشتند شما با گیاهان وحیوانات چکار می کنید؟ می دانید که تکامل گیاهان وحیوانات با ماست .رشد می کنند پرورده می شوند وبعد آماده می شوند ما می خوریم و ادامه تکاملشان در وجود ماست ما با این هایی که می خوریم چکار می کنیم ؟آنهایی که خراب هستند می کنیم و دور می اندازیم می خواستند خراب بار نیایند اینهایی که خوب هستند و ما آنها را می خوریم چکارشان می کنیم؟ همان آن که داریم می خوریم غیبت می کنیم ، فحش می دهیم، منت می گذاریم سر این وآن . آن چیزی که داره وارد شکم من می شود با چه انرژی منفی داخل می رود.
این اواخر گفتم خدایا ! من دارم آنقدر جنون پیدا می کنم که فکر می کنم بزودی یک چوب می گیریم دستم و هر که جلو آمد با چوب او را می زنم . اگر می خواهی کسی را نزنم من را از اینجا ببر و بگذار توی کوه ، جنگل ....... من هم با یک مشت گیاه و حیوانات محشور می شوم ، شاید با اینها راحت تر کنار بیایم .
چرا این قدر به همدیگر منّت می گذارید ؟ شما را چه شده ، همه به هم منّت می گذارند . کاری انجام نده ، انجام می دهی وظیفه ات را انجام دادی ، چرا وظیفه ؟ چون تو می خواهی به تکامل برسی ، شاید من اصلاً دلم نخواهد به تکامل برسم . تو برای من انجام دادی که خودت به تکامل برسی چه منّتی است که سر من می گذاری . این قدر گِله مندی نکنید ،
تکامل من این است که خودم انفرادی حرکت کنم و به دیگران توجهی اگر لازم است انجام دهم بدون توقع ، چون هیچ وقت ، هیچ کسی آن نیّتی که من در قلبم دارم و آن خدمتی که من برای دیگران انجام می دهم نمی تواند برای من برگرداند . و اگر نتواند برگرداند و من هم متوقع باشم دِین من به گردن فرد روبرو می ماند ؛ خب انجام نده اگر قرار است دِین تو بماند گردن او ، تو اصلاً انجام نده .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید