منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

ملاقات با خدا چگونه است ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

روزهای عجیبی گذشت البته ناگفته نماند فقط این روزها نبوده بلکه از اواسط سال 2015 میلادی تحولات سریع و سخت و کوتاه مدت شروع شده و تنها کسانی که در ایام روزگار گوش بزنگ زندگی می کنند این را می فهمند چرا که همیشه بدنبال علتهای بوجود آمدن وقایع زندگی خویش و این کره خاکی با تمام سکنه اش می گردند . آیا یادتان هست در سخنرانی سالهای قبل چه کسانی را آدم های گوش به زنگ معرفی کردم ؟ یاران امام حسین(ع) ، که از زمان پیامبر منتظر بودند و به موقع خودشان را رساندند . گوش به زنگی یعنی این ، چه شد ؟ چرا این اتفاق افتاد ؟ در پس آن چیست ؟ و صد البته فقط وقتی بدون هر گونه قضاوت و پیش داوری و جهت گیری از برای هر مسئله ای حرکت می کنی می توانی شاهد خوبی باشی . مشاهده کنی ، تجزیه و تحلیل در جایگاه همان مسئله نمایی و از موقعیت ها ، چه به ظاهر بد یا خوب بهره ببرید . این نکته تازه ای نیست که عرض می کنم . اگر به سخنرانی های دو سال گذشته من یا حتی مقداری قبل تر از آن هم دوباره گوش کنید در می یابید که این زبان گویا خبر از جاهایی بزرگتر از آنچه که شما و من یا دیگران هستیم می داده و فقط کسانی که دریافتند و بهره بردند مسرورند وخوشحالند . انرژی های قبل از خورشید گرفتگی و حین آن و چند روز پس از آن رفتند اما تصور غلطی است که دیگر نیستند چون دوباره برگشتند ، خیلی عظیم تر ، خیلی پُر نورتر و خیلی سوزاننده تر ، پس حواس ها را جمع کنید . دیگر فرصت نداری که اندیشه کنی ، از این به بعد چطوری باید زندگی کنم ؟ بلکه این انتخاب را بایستی از حداقل 2 سال قبل می کردی ، آن موقع که دائم می گفتم خیلی دیر است ، مردم هم فکر می کردند من شوخی می کنم ، جوک می گویم ، بعضی ها هم گریه می کردند فکر می کردند من دارم می میرم ، از این خبرها نبود . این انتخاب را باید حداقل از 2 سال پیش می کردید . حالا فقط چه بخواهید ، چه نخواهید در آستانه ورود به مرحله جدید هستید ، اختیاری در انتخاب ندارید . دنیایی جدید در حال شکل گیری است ، برای دوام آورده ها سطح بزرگی از نور و آگاهی به همراه دارد .
تلویزیون را روشن کردم فقط یک جمله ، از یک سخنرانی که نمی دانم که بود ، حتی نمی دانم کدام کانال بود ، حتی نمی دانم چه ساعتی بود فقط یک جمله شنیدم که گفت : روز عرفه ، روز ملاقات با خداست ؛ من فقط همین را شنیدم و جدا شدم . در فکر عرفات و این روز و آنچه که در این روز وجود دارد فرو رفتم . ملاقات با خدا یعنی نبودن هیچ واسطه ای در مابین ، اما اگر من باشم ، خدا هم باشد یعنی غیر از خدا یک موجود دیگری هم باشد تا ملاقاتی صورت بگیرد ؛ باید دوتایش باشد وگرنه ملاقات نمی شود ، این در بحث خداشناسی اصلاً جایی ندارد خب پس چه ؟ برگشتم به سال 84 که به حج تمتع رفته بودم ، برگشتم به سال 84 و حج تمتع ، صحرای عرفات و رفتم به خودم نگاه کردم در حال خواندن دعای عرفه . تا اینجایش که خوب بود ، دوباره نگاه کردم ، شخص دیگری شدم که از بیرون به ماجرا نگاه می کند ، خودم را منقلب دیدم ؛ انگار درون حوضچه ای پُر از لجن و سیاهی و بوهای متعفن افتاده بودم . عجیبترش این بود : کمی به عقب تر از عرفه و رفتن به حج نگاه کردم ببینم این حوضچه متعفن از کجا به من وصل شده ، چطوری تو صحرای عرفات من در آن افتادم ، درگیرم ؟ در کمال تعجب دیدم من و حوضچه یکی بودیم ، اصلاً از هم جدا نبودیم تا توانسته باشم او را ببینم ، خیلی ترسیدم . از آنچه که دیدم خیلی ترسیدم با عجله دویدم به جلو و آمدم خودم را رساندم به تایم صحرای عرفات ، دوباره خودم را در همان حوضچه متعفن مشاهده کردم . صبورانه آن را نگاه کردم به اواخر دعا که رسیدم خودم را در حالی که لایه ای از نور به دورم پیچیده شده بود مثل بچه نوزادی که قندانش می کنند دیدم . از آن حوضچه متعفن و سیاه بیرونم کشیدند . با کلمات آخر دعای عرفه دیدم که متبسم و خندان چشمان را بر هم گذاشتم ، قدری خواب رفتم . به خاطراتم رجوع کردم دیدم واقعاً این اتفاق افتاده است ، من به شدّت موقع خواندن تقّلا می کردم ، جا به جا می شدم و وقتی دعا به آخر رسید یک دفعه احساس خنکی کردم و خوابیدم . فی الواقع به خاطر دارم که سال 84 این دعا را خواندم در حالی که حس می کردم در زرهی آهنی و داغ و پُرفشار قرار دارم . با خودم می گفتم این ابلیس است که می خواهد تو را از دعا خواندن باز دارد پس مقاومت کن ، به انتهای دعا که رسیدم بسیار راحت و آرام و خنک شدم بطوری که در پایان سرم را بر روی زمین گذاشتم ، قدری خوابیدم اما ندانسته بودم که چه شده است ؟ آن موقع نفهمیدم . امروز می فهمم که در آن روز خدای من توفیق عنایت کرد که با آن خودیت درون خویش آشنا شوم و بفهمم خدایی که در بیرون دنبالش می گشتم در درون من بود ، با من بود و ناآگاهانه گفتم : من ! در حالی که همه اش او بود . امروز می دانم که ملاقات با خدا یعنی رویارویی با آن خود یا من یا هر اسم دیگری که شما روی آن می گذارید ، رویارو شدن با آن است . خداوند هر ساله تعدادی از بندگانش را توفیق می دهد تا به حج رفته ، در سرزمین عرفات خدای خویش را جستجو کنند و ملاقات کنند و بدانند که در هر لحظه به ذات با او همدم هستند . و وقتی این را فهمیدند که وجودشان خدایی است بفهمند وجود خدایی آن می کند که هم شأن اوست . هم شأن آن خدایی که همسفر شده ، یکی شده و با او می رود تا وقتی که از حج برگشت در میان خیل آدمیان نمادی از انسانی که خدایش را در خویش جسته و پس از آن دیگر همه اش خداست بگردد و بدرخشد . خداوند هر ساله در مکتب حج تمتع شاگردان زیادی را دعوت نموده و آموزش می دهد ، اما چقدر از این شاگردان قبول شده و موفق برمی گردند ، خدا می داند . به همین دلیل ، نمی دانم شاید هر صد سال یکبار هم دریچه های عظیم از معرفت به روی همه مخلوقات باز می کند مثل زمان حالا تا آنهایی که می فهمند خود را در آن حوضچه های نور شستشو داده و به سرزمین آگاهی، بیدار و روشن قدم نهند . دوران ، بسیار عظیم است ؛ بروید خانه ی خدا را ببینید گول آن کسانی که در فضای مجازی بسیاری چیزها را می گذراند ، خانه ی خدا آن دلی است که تو آن را شاد می کنی . آن ها خانه خدا را نمی شناسند چون خانه خدا ، قلبهایی است که اگر رفتی و در آن حوض شستشو شدی ، برگشتی می توانی آنها را ببینی بعد می توانی بدون دریغ و بدون هیچ منتی به آنها ببخشی و از هیچ کسی ، هیچ چیزی طلب نکنی . درد ما طلب هایمان است ، می بخشیم و صد چندان طلب می کنیم ؛ هدیه می بریم می گوییم کاسه رود جایی که باز آید قدح ؛ تازه این هدیه دادن هایمان است وای به احوال بقیه چیزهایمان . بروید حج ، پول بی جا خرج نکنید ، در فضاهای بیرون از متبرک ها قدم نزنید ولی بروید و خودتان را پیدا کنید و پس از پیدا کردن خودتان ، مأمور شوید هر کدامتان رسولی باشید جهت آشنایی آدم های اطرافتان ؛ جهت همسفری و همراهی آدم های دور و برتان تا آنها هم به سرزمین نور رهنمون بشوند.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید