منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت

بسم الله الرحمن الرحیم

گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت
به این جمله خوب توجه بفرمائید . شرط آنکه بیاموزی چگونه بخوری ، چگونه بیاشامی تا ادامه زندگی دهی یا بهتر بگوئیم زندگی را آغاز نمایی ، زائیده شدن است . اما زاییده شدن یعنی چه ؟ برای این امر سه عامل موثر نیاز است . موجودیتی زنده که بدون شک می بایستی خودش جهانی بزرگ باشد ، این موجودیت چه کسی است ؟ مادر . مادر خودش به تنهایی یک جهان بزرگ است . تا بتواند موجودیت دیگری را از صفر تا صد وجودیش همیاری کند . بچه ، نطفه اش یک نقطه ی ریز است . در درون این مادر همیاری می شود تا از این نقطه ی ریز به یک انسان کامل از لحاظ جثه و اندام می رسد و از لحاظ اندام ها تفاوتی با یک آدم کاملاً رشد کرده ندارد. تا در دور تکاملش در آن عالم به سر برسد . که همین خودش قابل تامل است .که در این عالم تا به صد نرسد حق خروج از آن را نمی یابد . تا آن کامل بودن را بچه پیدا نکند حق خروج را ندارد . راجع به اتفاقات حرف نمی زنم . استثنائات و سقط جنین و نمی دانم ترسیدن ها و این قصه ها را صحبت نمی کنم . در مورد قانون کلی حرف می زنم . پس شرط خروج از هر عالمی به طور کامل و صحیح ، رسیدن به مرحله ی صدم می باشد . یعنی فرد باید به مرحله صدم برسد تا بتواند خروج پیدا کند . 2- موجودی را طلب می کند که از صفر خود ، در همان عالم بگنجد . مطابق با طبیعتش با محیط خویش سازش نموده و خود را به نگهدارنده ی عالمش بسپارد . تا زمان خروجش برسد . 3- از همه مهم تر وجودی است که هم عالم را و هم موجود را با هم به عرصه حیات می آورد . و نسبت به هم محتاج و علاقه مند می سازد . مادر به بچه و بچه به مادر . هر دو محتاج هستند ولی محتاجانی سخت عاشق . سخت علاقه مند . و همه امکانات را در آن عالم فراهم می سازد . همین موجود به محض خروج به او می آموزد چگونه خودرا سیر کند. اما همه ی این ها و ورود به عالمی بزرگ تر شرطش زائیده شدن است . تا بچه زائیده نشود امکان گرفتن سینه مادر برای او وجود ندارد . درحالیکه در شکم مادر زندگی می کند . گذر از تنگناهای سخت تا به نور برسد . این سرآغاز فصلی جدید است . نوزاد در شکم مادر ، درون غلافی به ظاهر نرم و گرم زندگی می کند . اما با ورودش به دنیا آن غلاف پاره شده و از دست می رود . ابتدا امنیت قبلی از بین می رود . زجرآور است . اما با ورود به دنیای جدید ، نور و گرما کم کم عادت به وجود می آورد . و شرایط قبلی از یاد می رود . همین طور پاره شدن آن غلاف اولیه و رسیدن به دنیای جدید نور و گرما به کلی فراموش می شود و غافل از اینکه غلاف هایی دیگر هم وجود دارد که چشم نمی بیند . ولی روح آن را درک می کند . در پی آن است که آنها نیز پاره شود . تا با پاره شدنشان یک عالم دیگر نیز آشکار شود . و در دنیای جدیدی گشوده شود .
در دوران نطفه گی و پس از آن در بدن مادر بودیم از مادر زائیده شدیم تا هم او دور جدیدی به اسم مادری آغاز نماید هم ما به دور جدیدی از عالم هستی قدم بگذاریم اما پس از آن دیگر زمین و عالم هستی مادر همه ما می باشد که هر بار تحمل زایش را این عالم و زمین که پذیرنده ماست برعهده دارند و به خوبی و در تمام و کمال انجام وظیفه می نماید و پس از هر بار زاییده شدن بخش جدیدی از عالم هستی را پیش چشم ما می گذارند تا ببینیم و عدم امنیت ایجاد شده را از خود دور نمائیم و در دورِ عالم جدیدمان می آموزاند که چگونه پستان طبیعت جدید را به دهان گرفته و تغذیه کنیم در حالیکه همه این پوسته ها و غلافها را در همین دنیا از بر خویش می کَنیم و دور می ریزیم همانگونه که در شکم مادر نیز عالم همین دنیا بود، و خارج از این دنیا نبود پس از آن هم همه پوسته گشایی ها در همین عالم است و قطعاً پاره کردن غلافها در همین دنیا رنج و سختی کمتری در بر دارد چرا که مقرر شده ی این دنیاست و در قوانین وضع شده ی این دنیا تعریف شده، پس یقینآً امکان پذیر می باشد، ولی اگر آدمی این مهم را درنیابد و به موقع بالهای پروازش را از قید غلافهای دنیایی رها نکند و پا به عرصه مرگ دنیا بگذارد، خدا می داند که باید از این غلافها تا روز موعود خلاصی یافته باشد، اما در عالم جدید با قوانین جدید خود، چقدر باید رنج بکشد؟ در دنیا به اختیار خویش غلافها را پاره می کند درد کمتری دارد به مثابه اینکه کف پای خود را خودتان سنگ پا بکشید یا دیگری کف پای شما را سنگ پا کند خیلی فرق می کند وقتی خودت اراده می کنی سختی هایش آسانتر می شود، اما در جهان های بعدی به زور وادار می کنند تا عبور کنی پس خود حدیث مفصل از این مجمل بخوان.
این هم تحفه ای برای امروز امید که به دردتان بخورد باعث شود که تفکرتان را جاری کنید، دوستان من تفکرهایی که جاری نمی شود مانع جاری شدنِ محبتها هم می شود و کسانیکه تفکر نمی کنند محبت هم نمی ورزند، دوست هم نمی دارند اگر هم مدعی دوست داشتن هستند یا دروغ می گویند یا خویش را گول می زنند، فکر بکنید، شما شاید شنیده باشید "شَبَه"، انسانها که می میرند بعضی ها ارواحشان به صورت شبه ظاهر می شوند، شنیدید؟ اون شبه چیه؟ همان غلاف است اینجا باید تحویل می داد چون نداده هنوز با اون غلاف می آید و عبور می کند و سختیهای دنیا را ملاحظه می کند،

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید