منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

تعمقی در بودن یا نبودن

بسم الله الرحمن الرحیم

در جوانی آثار شکسپیر را خواندم بسیار هم خواندم پس از گذران سالها امروز با این جمله ی معروف او to be or not to be بودن یا نبودن از خواب بیدار شدم در جوانی این جمله ی به خصوص ماه ها من را به خود مشغول کرده بود که بودن یا نبودن یعنی چی ؟تعابیر و تفاسیر بسیاری را برای این پیش چشم خود می آوردم هر کدام به نوعی هم من را راضی می کرد و هم راضی نمی کرد به همین دلیل هم با خودم می اندیشیدم پس بطور مطلق ، بودن یا نبودن مفهوم صحیحی برای من نیست چون فکر می کردم هم می تواند باشد هم می تواند نباشد ،آن هم درست در همان لحظه، چون این تفکر من بود .
سالها گذشته است امروز دوباره این جمله از اعماق ذهنم به سطحی ترین قسمت ذهن یا رویی ترین قسمت ذهنم وارد شد شاید خوب است اینجا یک پرانتزی باز کنم و یک نکته ای را بگویم این آمدن لایه ی بسیار زیرین به لایه ی کاملاً سطحی مفهومش این است که به عصر آگاهی وارد می شویم خوب توجه کنید.عصر اگاهی معنی اش این نیست که چیزی نبوده یا نمی دانستیم و حالا می خواهیم آن را کشف کنیم اصلاً چنین چیزی مفهوم ندارد در عصر اگاهی یا در این مرحله دانسته هایی است که برای آدمی جنبه ی ویترین نمایشی از مطلب را در بردارد. و فقط زمانی مواد داخل این ویترین کارآمد می شود که از ویترین خارج شود ببینید ما اینجا چندتا کتابخانه داریم اینها تمام دانسته ها است اما این دانسته ها زمانی ارزشمند می شود و کارآمد می شود که از داخل کتابخانه ها خارج شود و خوانده شود مطالب درون آن بیرون بیاید.و فهمی به ماهیت اصلی آن یا ماهیتی که مورد استفاده آدمی است ایجاد شود.امروز به همان عصر از آگاهی در حال ورود هستیم لجاجت نکنید منیت ها را رها کنید می دانم ها را به گورهای خویش بسپارید. تا بدها آزاد شده و مفاهیم جدید در پیش چشم هایتان خودنمایی کرده و خود را عرضه نماید. این عصر اگاهی است اگر جلوی آن بایستید فقط شکست و ناکامی نصیب شما خواهد بود.
القصه : این پرانتز را می بندم برمی گردم به همان مطلبی که از اول آغاز کردم امروز با تک تک سلول های بدنم دریافتم: بودن یعنی واقعاً بودن و وقتی بود دیگر هست مثل خیار داخل یخچال نیست که بود بچه ها خوردند تمام شد حالا دیگر نبودن خیار معنی دارد این بودن و نبودنش چنین چیزی را در بر نمی گیرد چرا؟ چون خیار داخل یخچال نیست ولی خیار تمام نمی شود خیار از روزی که هست شد هنوز هم هست به هست بودن آن در مکان های مختلف مثل باغجه ها مزارع، مغازه ها ، منازل و.... و در زمان های مختلف مثل تابستان و پاییز حالا دیگر چهار فصل هم خیار هست این مفهوم بودن است یعنی هست این مثال خیلی کوچکی بود شما در حقایق دنیا به دنبال بودن باید بگردید خوب به این جملات توجه کنید حقیقت دنیا بعد باطنی آن است باید به این بعد باطنی دست پیدا کنید وگرنه دنیا را نزیسته اید زندگی نکرده اید. فقط دنیا را دانسته اید. و بس.حالا بودن ها را بایستی یافت خوب دقت کنید بودن تعلق به آن چیزی یا ماهیتی دارد که از ابتدا بوده حالا هست بعداً هم خواهد بود این ويژگی را فقط در آنچه که در خدواند توصیف نموده اند می توان یافت چون لایزال است در خداوند مهر است بخشندگی هست ستار العیوبی وجود دارد و........ شاید بپرسید که اینها در خداوند است مرا چه خواهد بود؟فی الواقع من و شما را مجزا از خداوند بودنی نیست تا بتوانی این پارامترها را در خویش جستجو کنی اما از آنجا که اگر رشته ی پیوند با حضرت حق متصل نباشد حیاتی نیست پس به طور حتم همه ی ما امروز در رشته هایی ضخیم یا نازک بلند یا کوتاه به این منبع حیات متصل هستیم.حال که متصل هستیم از هرآنچه که در آن منبع به وفور هست ، بودن دارد باید بهره مند باشیم هرچه رشته ی اتصال ما کوتاه تر باشد قوی تر دریافت می کنیم به همان میزان هم باید به همان اندازه به عناصر پایین تر از خودمان هم منتقل کنیم پس نتیجه می گیریم هرآنچه که در منبع لایزال لایتناهی موجود است در من وشما هم موجود است و این مفهوم بودن است و اما هر آنچه که هست ضدی هم در مقابل آن تعریف شده که درون منبع اصلی یعنی حضرت حق موجود نمی باشد.مثلاً بخل در مقابل بخشندگی قرار دارد.بخشندگی دربخش بودن است و بخل در بخش نبودن .شاید بپرسید هرآنچه که تعریفی دارد پس موجودیتی هم دارد. اگر در خدای مهربانی ها موجود نیست پس چگونه تعریف شده می گویند خداوند برای آنکه آگاهی آدمی را بالا ببرد در مقابل بودن ها نبودن ها را تعریف نموده تا آدمی شناخت پیدا کند ، هرآنچه که در شما هست از حضرت حق است روح از حضرت حق است جریان انرژی در بافت های شما از حضرت حق است بودن ها از حضرت حق است. اما بخل ها، حسدها ، مجازها ،دروغ ها، نامهربانی ها، نامردی ها، خیانت ها همه ی اینها ويژگی هایی است که اگر نبود، تو نامهربانی را نمی دیدی مهربانی را نمی شناختی در وجود حضرت حق زندگی می کردیم ولی نمی دانستیم که چه هستیم ما را جدا کردبرای کسب تجربه فرستاد و برای اینکه بشناسیم و بزرگ کنیم آنچه را که در حضرت حق است باید عشق را من نمادی راستین باشم تا بودنم حقیقی باشد اگر نباشم بودنم هم حقیقی نیست . یادتان هست یک روزی گفتم که دنیا مجازی است هنوز هم خودم با آن دست و پا می زنم ریز ریز دارم آن را می فهمم اگر قرار باشد واقعی باشیم اگر قرار باشد باشیم باید از مرکز بودن ها، باشدها تغذیه کنیم اگر از ان منبع تغذیه نمی کنی نیستی ! اگر شما این تضادها را شناسایی نکنید و دور نکنید به بودن های جاودانی دست پیدا نمی کنید.جاودانه نمی شوید خیلی زود همچون کفی که در امواج دریا خروشان به ساحل می آید و دیگر بر نمی گردد شما هم به ساحل نیستی وارد می شوید و دیگر بر نمی گردید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید