منو

چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed 04 24 2024

A+ A A-

راهبردهایی برای ورود به عصر نور بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

در چند سال گذشته جمله دیر می شود را خیلی از من شنیدید . “جماعت دیر می شود .” بعضی ها هم گریه کردند و گفتند من می خواهم بمیرم .جلسه گذشته روز میلاد آقا امیر المومنین خدمت دوستانی که حاضر بودند گفتم که یک دوره تحول آغاز شده است و حرکت کرده است . اگر بخواهم راجع به این دوره که شروع شده حرف بزنم باید روزها صحبت کنم . نشانه های آن هم خیلی جالب است . چیزهایی که اطراف شما اتفاق می افتد و شما درست یا نادرست دنبال آن می افتید و همه جویایید اما یک جورهایی برای خود کلاس هم می گذارید که بگویید من هم هستم و به حقیقت جویای تحول نیستید . آنهایی که به حقیقت جویای تحول هستند آن قدر تغییر کردند که همه اطرافیان حیرت می کنند . ببینید آیا شما در اطرافتان حیرت زده ای از شما هست ؟ گفتم دوره تحول آغاز شده است آن هم آغازی عظیم برای کل موجودات جهان هستی و نه فقط برای ما . سالهایی را که زندگی کردیم اندوخته هایی از تجربیات و تفکرات و عملکردهای مختلف چه خوب و چه بد برای خود آماده کردیم . همه مان اندوخته داریم حالا می خواهد اندوخته هایمان خیلی درخشان و متبلور و زیبا باشد و نه گاهی اندوخته هایمان بوی تعفن می دهد ولی این کار را کردیم . در سالهایی که گذشت به یک ترتیبی این اندوخته هایی را که داشتیم گذران زندگی ما را بیش و کم تامین کرد . آنچه را که می دانستیم و بلد بودیم و از بلد بودنهایمان استفاده کردیم . اگر چیزهایی را نمی فهمیدیم یک جورایی از بقیه استفاده کردیم اما تماممان لنگان لنگان بودیم . اما امروز می بینیم که خیلی هم احساس رضایت و آرامش به زندگی ما حکمفرما نبوده است . این همه اندوخته هیچ وقت در این سالهایی که پشت سر گذاشتیم نتوانسته است ما را به اوج خوشبختی وسعادب یا یک اوج صمیمیت و راحتی و یک اوج مهربانی و عشق برساند . اگر لحظات بسیار اندک به آرامش رسیدیم ثانیه ای بوده است و در ثانیه بعد چپه شدیم . امروز می فهمیمم چندان هم احساس آرامش و رضایت به زندگی ما حکمفرما نبوده است . پروردگار عالم که بر احوالات بندگانش ناظر است چرخ گردون را به شکلی متمایز از سالهای پیش در حال گردش مقرر کرده است آن خدایی که بالا سر من و شماست و ما را میبیند و به احوالات ما ناظر است حال چرخش را از سویی دیگر کرده است . در این شرایط جدید کسانی که از قبل هشدار خیلی دیر است یا زودتر حرکت کنید صبح در راه است اگر این جملات را جدی گرفتند یک کار خوب کردند شروع کردند به حذف کردن پارامترهایی که در شاکله وجودی خود پیدا کردند . این پارامترها را خوب و خوش ندیدند . الان فیلم های سی سال پیش را که می بینیم مردها دارای یک مدلهای خاص شلوار بودند که امروزه خودشان می خندند و حاضر نیستند که آن شلوارها را دوباره بپوشند . بعضی ها خیلی زود فهمیدند که این مدل ها چیست و زود حذف کردند و بعضی اصرار کردند که نه خیلی هم خوب است . و هنوز هم گاهی این مدل را می پوشد و مایه مسخره برای دیگران می شود . اما به واقع آنهایی که فهمیدند "کلمه دیر می شود "یعنی چه . بدوید صبح در راه است . یعنی الان شب است می فهمی ؟ آیا می خواهی همیشه در شب بمانی . صبح در راه است . آنهایی که این جمله را فهمیدند و جدی گرفتند طبیعتا در آستانه روزهای تحول این دسته از افراد بار سبکتری دارند و راحتتر شرایط جدید را پذیرش می کنند و با آن کنار می آیند و خودشان را همسو می کنند و حرکت می کنند و مزه مزه می کنند و پیش می آیند و اما آنهایی که در تمامی ایام گذشته خود را به خواب خرگوشی می زنند یعنی آنهایی که بیدارند و همه چیز را می بینند اما واقعیت محض اش را نمی بیند . از همه ی آن چیزی که می بیند آن بخشی را می بیند که خود قبول دارد . نه این طور نیست . بسیاری از واقعیت هایی که در اطراف ماست ابعاد گوناگون دارد که تو با این دو چشم که خط مستقیم را می بیند تنها یک وجه آن را می بینی و بقیه آن را نمی بینی پس اگر من کمی این را چرخاندم تا تو وجه دیگرش را هم ببینی قبول کن .چرا دعوا می کنی . آن یکی می آید و با کمال بدجنسی این را تغییر می دهد ولی برای تو خوب است آن یکی وجهش را هم تو ببین و قبولش کن . آنهایی که در ایام گذشته خود را به خواب خرگوشی زدند و با تصور این که هر چه هست همین بهترین و عالی ترین است . بعضی گفتند همین عالی ترین است و بعضی گفتند کاری نمی شود کرد ولش کن . در این روزها که دریچه ها باز شده است با تکانهای خیلی سخت روبرو شدند زیرا دریچه های پیش روی آنها زنگ زده است و برای باز کردن آنها تقه تقه می خواهد و هر تقه چهار ستون بدن آنها را می لرزاند . امروز به مواردی اشاره می کنیم که چه کسانیکه با بار سبکترآمدند و چه کسانی که بار سنگین را یدک می کنند باید هر دو گروه بدانند . آنچه را که می گوییم فکر نکنید در طی یک هفته یا یک ماه به ثمر می رسد . مگر ده سال پیش که شروع کردی ده سال طول نکشید تا امروز این شوی . این تحول هم سالیانی از تو خواهد گرفت . منتها هر چه زودتر بفهمی زمان کمتر است و در محیط صاف و روشن می روی و هر چه دیرتر بفهمی وعناد کنی گرفتارش می شوی . باید توجه چند ساله بگذارید و سرمایه گذاری کنید .ما در پایان یک فصل بسیار طولانی از تحول روح هستیم . روح ما تا اینجا یک عمری را در دنیا گذرانده است و زیر و بالاهایی را دیده است . ما در آغاز یک دوره بسیار عجیب هستیم . یک تحول روح را خیلی قبلتر شروع کردیم و الان اینجا هستیم و حالا یک آغاز جدید پیش روی ماست و در این تحول به شرط داشتن تحول و دقت شکوفایی بعدهای رفتاری وافکاری را متوجه می شویم . چیزی که من را تا پانزده روز مانده به عید وقتی به آن فکر می کردم در داخل خودم حس می کردم که یک تنور داغ روشن کردم و هر بار که از آن خارج می شدم به شدت افت انرژی داشتم و به شدت خسته بودم و به شدت آسیب دبده بودم . اما در این چند روز اخیر روزی یکی دوبار به آن سر می زنم ببینم چه می شود . تنور هست ولی آن قدر کور سو دارد که دیگر گرما ندارد . دلش میخواهد یک سو بزند و من را داخل بکشد ولی نمی تواند . فهمیدم که من در این مسئله متحول شدم و گذر کردم شما چه ؟ شما هم از این دست تغییرات ریز و درشت باید زیاد داشته باشید . منتظر تبدیل شدن به یک آدم روحانی بزرگ نباشید. اگر قبلا یک پیچ دنده می دادند و تو هوار می زدی الان ده پیچ دنده باید بدهند تا تو هوارت در آید . این یعنی پیشرفت و رشد و تحول . یادتان می آید درباره پوست انداختن مار قبلا صحبت کرده بودم . می دانید وقتی پوست مار کلفت و زشت و چقر می شود وقتی است که باید آن را رها کند مار به یک سوراخ تاریک می خزد و بعد از زمانی با پوستی تازه زنده و زیبا به نور و روشنایی وارد می شود .همین قصه برای آدمیان هم اتفاق می افتد . چندین سال است که برای همه شروع شده است . همه در یک زمان به یک سوراخ نمی خزند وگرنه می گفتم دقیقا از فلان تاریخ . ولی هر کس زمان خزیدنش به سوراخ تاریک یک زمانی است ولی به هر حال کم و بیش در این برهه زمانی است که آدمها متوجه شدند که خیلی زشت هستند ولی نفهمیدند که پوستشان باید عوض شود . فقط فهمیدند که خیلی زشتند ولی نمی خواستند اقرار کنند که زشتند . کجا بروند ؟ به تاریکی تا کسی زشتی های آنها را نبیند . به تاریکی خزیدند . الان خیلی سال است که ما در تاریکی زندگی می کنیم و هر دم میزان تاریکی را بالا می بردیم . با یک نگاه سوء جدید و با یک نگاه جهت دار جدید و با یک انگ زدن جدید و با یک بدگویی جدید و با یک انتخاب غیبت جدید آن را بدتر کردیم . دنیا و موجوداتش به آرامی به تاریکی فرو رفتند آن قدر آرام که کسی متوجه این تغییر نشد . فقط داخل آن رفت . در قرآن مثال خیلی زیبایی داریم و سال ها است که قرآن خوانها این را می خوانند ولی شاید به این شفافی این را درک نکرده باشیم . در قرآن خداوند قسم یاد می کند به تاریکی شب که آرام آرام می آید و روشنایی را در خود فرو می برد و بلعکس به روشنی روز که آرام آرام می آید و تاریکی را می پوشاند و دیده نمی شود هیچ کجا نمی توانی بگویی که مرز تاریکی کجا تمام شد و روشنایی آغاز شد . روشنایی کی تمام شد و تاریکی آغاز شد . هیچ کس نمی تواند بگوید . و خداوند به این موضوع به این با عظمتی قسم یاد می کند . زیرا که توجه من حقیر و ناچیز و بنده پروردگار را به این آیات جلب می کند . این آیات در این ایامی که پشت سر گذاشتیم و آنچه که امروز هستیم و بعد از این طی خواهیم کرد باید ببینیم و بفهمیم . این فهم امروزصبح فریاد تک تک سلول های بدنم را به آسمان برد و چه قدر متاسف بودم که چرا در خانه ام . ای کاش وسط یک دشت بودم و آن قدر فریاد می زدم تا در آن گم می شدم . ای آدم نادان چند سال است قرآن می خوانی . چرا به این زیبایی ندیده بودی ؟ خیلی سال پیش آدم ها کم کم به سوراخ تاریک دنیا خزیدند و معدود آدمهایی فهمیدند که چه می گذرد خوشا به حالشان . ولی اکثرا نفهمیدند . تنها خود را به در و دیوار کوبیدند . هنوز هم می کوبند و به زمین و زمان بد گفتند و نفهمیدند که از زمانی که در آن هستند باید به نحو احسنت بهره ببرند . رفتید در تاریکی قبول است ولی برای چه کاری ؟ بردند به تاریکی برای چه کاری ؟ قرار بود پوست کهنه ات را بگذاری و یک دوره آگاهی و شناخت جدید را آغاز کنی پس چه شد ؟ تاریکی سوراخ دنیا را برای پوست انداختن به بهترین شکل به بنده دادند تا بهره ببرد . در تاریکی ها فقط دست و پا زدند . حالا که زمان خروج از تاریکی است و باید به نور چشم بدوزند هنوز آماده نیستند . اگر وسط سن تاتر هنر پیشه در حال لباس پوشیدن باشد و پرده بالا رود چه می شود ؟ واای شوکه می شود . پرده سن تاتر ما در حال بالا رفتن است و هنوز آن وسطیم . بالاخره این پوست گندیده و تاریک و سیاه را کندی ؟

اما هنوز آماده نیستیم، به قدرکافی گفتم اگردر خانه کَس است یک سخن بس است، حالا بیائیم سراغ راهبردها، چکار کنیم؟ اولین قدم، تو را به خدا قسم مخرج دهانتان را ببندید، میدانید که هرچه از دهانتان بیرون می آید دیگر نمی تواند برگردد؟ اگر چیزی زمین بریزد دو سومش پراکنده می شود، بقیه اش را جمع می کنید و در شیشه می اندازید، اما یک کلمه هرچقدر ریز هم از این مخرج دهان خارج شد دیگر برگشت ندارد، خواهش می کنم به کلماتی که از دهانتان خارج می شود دقت بفرمائید، به همدیگر حرفهای زشت نزنید، دیگران را با اسناد بد صدا نکنید، هر حرفی را بیان نکنید، به قیمت خندیدن هر اعتقادی را به بازی نگیرید، به خدا همین یک جمله برای یک سالمان بس است، مواظب آن چیزی که از دهانت خارج می شود باش، که هرچه رفت بیرون دیگر برگشتی ندارد، خدا در قرآن مثال می زند به پشه، می گویند ای پیغمبر آخر این مثل بود که خدای تو زد؟ گفت اشتباه می کنید همین پشه به این ریزی هرچه از شما بگیرد نمی توانید از آن پس بگیرید، خونتان را می مَکَد نمی توانید پس بگیرید، روی غذایت می نشیند ذرات آنرا می خورد با پاهایش بر می دارد نمی توانید پس بگیرید، می توانید بُکُشیدَش اما پس نمی توانید بگیرید، مواظب دهانمان باشیم، تمام ارتباطات و تعاملاتی که داریم در جهت ارتقای هویت ما رفتارها و گفتارهای ماست و این فقط برای ما نیست، شعور و آگاهی جمعی در کل جهان در حال ارتقاست، مخصوص ما هم نیست . توجه اول: بسیاری از چیزهایی که در درون ما بوده و همیشه کنترلشان کردیم در حال بیرون ریختن هستند، ما خیلی چیزها را در خودمان داشتیم و کنترل می کردیم که اگر بیرون می ریخت گَندَش همه جا را بر می داشت، اما من به شما یک خبر بدهم، همه اش می آید بیرون، چه بخواهید چه نخواهید، مگر اینکه مواظب این سوراخ دهان باشید من باز روی خودم امتحان کردم، من عاشقانه همه چیز را دوست دارم، از بچگیم هم اینطور بودم فکر کردم همه مردم دنیا اینطور هستند، اما الان به این رسیدم که نیستند دروع می گویند، حتی آن کسی که به من می گفت عاشقانه تو را می خواهم دروغ می گفت، به من دروغ گفت چون بدترین خیانت را در حقم کرد، می شود عاشق یکی بود و به او خیانت کرد؟ من عاشقانه همه را دوست داشتم فرقی هم برایم نمی کرد، فکر می کردم همه مردم دنیا این شکلی هستند برای همین هم بیانش نمی کردم بزرگتر که شدم یک جمله ای را در دفترم نوشتم، نوشتم تا وقتی بچه بودم پدر مادرم به من می آموختند که همه را دوست بدار و امروز که بزرگ شدم به من می آموزند که دوست داشتن گناه است، دوست نداشته باش و این مرام مرا به کلی بهم می ریخت، به بقیه گفتم چشم، دوست داشتن هایم را پنهان کردم، دیگر بروز ندادم، اما همچنان عاشقانه دوست داشتم، گل می دیدم ذوق می کردم، تصویر زیبا می دیدم ذوق می کردم ولی دیگر ابراز نکردم دوست داشتنم را، اما جدیداً در این روزهای اخیر بدجوری بروز می کند، یک جاهایی هم بروز می کند که نباید بروز کند، دیگر نمی توانم جلویش را بگیرم، هرچه که تا حالا کنترل کردید مواظب باشید در حال خارج شدن است، آبرویتان را می برد، مگر اینکه تصفیه اش کنید، باید یاد بگیریم چطور با اینها کنار بیاییم بسیاری از مسائل را انکار می کردیم ولی بزودی با آن روبرو می شویم، مثلاً مادر همسرم آدم بدجنسی است اصلاً احترام سرش نمی شود، آنچه که در او می دیدیم انکار می کردیم، تا حالا انکار می کردیم، اما حالا با آن روبرو می شویم، با کیلو کیلو خروار خروار خجالت، می بینیم غیر از این بود، به انکارهایتان توجه کنید، ما باید زخمهایمان را مداوا کنیم، در خلوت تان وقتی نماز می خوانید، شما که رفتید در طبیعت باید همانجا اینکار را می کردید، اگر نکردید دیر نشده، روزهای پیش رو در سجاده نماز، این کار را کردم، هر وقت که نمازم تمام شد موقع ذکر تسبیحات اربعه نگاهی هم به خودم کردم، 15 سال پیش زخمی به من زدند ولی هنوز هم از آن خون می آید، قلبم را هم ناخن کشیدند، هنوز هم جایش می سوزد، هر کدام را دارم مداوا می کنم، خودم، به هیچکسی هم احتیاج ندارم، چون خدای من، مرا مداوا کننده آفریده، گفت دست من با توست تو دستت را بگردان، دست من در دست توست، تا من هم جایی را که تو ناراحتی شفا بدهم، زخمهایتان را مداوا کنید، مراقب مکالمات درونی با خودتان و مکالماتتان در بیرون باشید، یک عده در مکالمات درونی خودشان همیشه خودشان را پست و کوچک و بی عرضه و دوست نداشتنی و غیر قابل احترام می شمردند، مواظب این مکالمه ها باشید، مکالمات بیرونی تان را هم مراقب باشید، اگر تا قبل از این کسی بوق می زد سرتان را از ماشین بیرون می آوردید ناسزا می گفتید، کنترلش کنید، سخت است ولی مجبورید، جلوی جوش زدنها و سر رفتن هایتان را بگیرید، مواظب مکالمات درونی با خودتان و مکالمات بیرونی تان باشید، می گوید برای اینکه خطا نکنم اصلاً مکالمه نمی کنم، مکالماتتان با مردم را حذف نکنید، مرتب کنید، حذف نکنید، درست و منطقی مکالمه کنید، حذف نکنید، بجای خودخوری و بهم ریختگی درباره مشکلاتی که بادیگران دارید یا داشتید حرف بزنید، اما نه به حُب و بغض با مهربانی با صمیمیت با آرامش، فضاها را متعادل کنید، گاهی حتی لازم می شود عذرخواهی کنید، چرا عذرخواهی نمیکنید؟ اشتباه کردید عذرخواهی کنید، عذرخواهی کردن در بعضی مواقع بسیار کار خوبیست، ابراز تأسف کنید از اینکه این اتفاق افتاد، از اینکه اینجوری شد، یا از اینکه قبلاً اینطوری شده، من واقعاً متأسفم، ابراز فروتنی کنید، اشکال ندارد، خانم اگر عصبانی شدی با عصبانیت ظرف چینی را جلوی چشم شوهرت خورد کردی عذرخواهی کن، ، بگو معذرت می خواهم، حالم بد بود، فکر کوچکتر بزرگتر بودن هم نکنید، اشکالی دارد؟ باور کنید گفتن کلمه متأسفم اصلاً سخت نیست خیلی هم ساده حتی نوشته می شود ولی گفتنش ساده تر از نوشتنش است، بگوئید متأسفم، یک کلمه متأسفم می تواند آغازگر یک مکالمه مهربان همراه با فروتنی و احترام باشد،یک مکالمه قشنگ باشد، پر از نکات زیبا و دوست داشتنی، یک کار دیگری که خیلی انجام میدهید همدیگر را محکوم می کنید، چقدر همدیگر را محکوم میکنید؟ تقصیر توست، بچه امروزتربیتش ضایع است، مادر پدرش هنوز دعوا می کنند، اومی گوید تو مقصری آن دیگری می گوید تو مقصری، به دنبال راه حل نمی گردند، به دنبال محکوم می گردند، هرکسی به دنبال محکوم بگردد در ماجراها، اولین محکوم خودش خواهد بود، چرا؟ چون کسی که دنبال محکوم می گردد هرگز به نوع تقصیر نگاه نمی کند به نوع عمل نگاه نمی کند، کسی را می خواهد یک برچسب به پیشانی اش بچسباند، می گوید تو مقصری، تو محکومی، ، فوراً در ماجراها نتیجه گیری نکنید، خیلی بد است، یک چیزی پیش می آید یک کتاب داستان پشتش می نویسد، کل ماجرا در دو خط جمع نمی شود، اما او یک کتاب داستان پشتش می نویسد، تمام هم نتیجه گیری کرده، یک فعلی اتفاق افتاد، یک دلیل هم بیشتر نداشته، صد تا دلیل نداشته، شما بجای اینکه به خودش نگاه کنید بجای یک دلیل صد تا دلیل برایش می آورید برای صدتا دلیل به سر خودتان می زنید و برای صد تا دلیل طرف مقابلتان را کتک می زنید، فحش می دهید، یادمان باشد مقصر و غیر مقصر هردو وجود دارند اصلاً نمی شود وجود نداشته باشد، هم الان وجود دارند هم بعداً وجود خواهند د اشت، اما یادمان باشد غیر مقصر وظیفه اش در عصر نور ، الان عصر نور شروع شده در عصر نور موظف است که دست مقصر را بگیرد با خودش همسو کند و جز با مهربانی جور دیگر امکان پذیر نیست، خواهش میکنم به مردم دخالت نکنید، اگر شما امروز آمده اید اینجا من که اینجا نشستم اگر آب سرد برای من آوردند شما دلتان برای من می سوزد در برگه ای می نویسید که آب سرد نخور برای گلویت بد است، متشکرم خیلی محبت کردید اما دیگر دست از سرم بردار، بگذارید مردم زندگیشان را بکنند، هرچقدر شما می فهمید بقیه هم می فهمند، اینترنت دایره المعارف علوم است، همه چیز هم در اختیار مردم است، ما نسبت به هم یک وظیفه داریم، اگر چیزی را فکر کردید خوبست این خوبی را به دوستتان برسانید که بداند چنین خوبی وجود دارد ما بقی اش را چکار دارید؟ بگذارید زندگیش را بکند،
کسی دلش می خواهد که با من یک گفتگو کند از صحبتهای من که به درد بقیه بخورد، یک تجربه کوچک و قشنگ که بقیه بهره ببرند.
صحبت از جمع : چند روزی است که این هفت سال که به حسینیه می آیم را برای خودم مرور می کردم و نگاه کردم و بررسی کردم که چه عواملی نگذاشت من در این هفت سالی که گذشت آن چیزی که دوست داشتم را به شکل کامل به دست بیاورم دوست داشتم در این هفت سال یک بازدهی بیشتری داشته باشم آن چیزهایی که می خواستم به آن برسم همیشه رصد می کردم می نویسم برای خودم که من چه چیزی می خواهم می خواهم چه کار کنم برای چی دارم حسینیه می روم برای چه چیزی دارم تلاش می کنم زندگی را چطور می بینم و می خواهم چه تحولاتی ایجاد کنم و به چه چیزی برسم اینها را برای خودم تیتر کردم برای خودم راهکار نوشتم و سه تا عامل را برای خودم دیدم که این سه تا عامل مانع این شد که به این اهدافی که مشخص کرده بودم به شکل کامل برسم و شاید در این 4 و 5 روز گذشته می گویم خدایا تنها کاری که از من بر می آید این هست که بگویم ببخشید.
استاد: عالی است. می دانید آدم چه وقتی می گوید ببخشید ؟ببخشید درست و حسابی نه این طوری که می گوید ببخشید. ببخشید . ما یک وقتهایی می گوییم ببخشید و این ببخشید را زمانی به کار می بریم آدم هایی که خیلی قدرتمند است خیلی هم خوب عمل می کنند که تمام و کمال پذیرفته اشتباه کرده و چقدر خوب است که به خدا بگوییم ببخشید ما وقتی می گوییم «استغفرالله ربی و اتوب الیه» می گوییم خدایا ببخشید من فهمیدم که چه کار کردم و می خواهم دوری کنم از انچه که تا الان انجام دادم و غلط بوده و ایراد داشته چقدر خوب است ببخشید چقدر خوب است یاد بگیریم دربست خطاهای خود را بپذیریم ما برای ارضای منیت و خود خودخواهی های خود همیشه درصدی از خطاهایمان را منصوب می کنیم به کار غلط و خطای یک عده ی دیگر .من این کار را کردم غلط است ولی واقعیت آن این است که درست است مگر می شود؟هم غلط باشد هم درست؟نمی شود پس چه اتفاقی می افتد من این کار غلط را انجام دادم چون او هم اینجا کار غلطی کرده بود کار غلط او را هم بررسی می کنم کار غلط تورا برای خودت بررسی می کنند هیچ کس هم به تو حکم نداده بود که غلط آن یکی را اصلاح کنی به شما حکم دادند ؟
امروز یک خانمی پیش من بود و صحبت می کرد بچه های خیلی خوبی هم دارد بحث این بود که بچه ها را خوب تربیت کنیم این خانم به دلیل شرایط زندگی در منازل کار می کرد می گفت بچه ی من کوچک بود بچه کوچک را در خانه گذاشتم یخچال همسایه در حیاط بود اینها شکلات خریده بودند جلوی چشم این بچه در یخچال گذاشتند و وقتی که من برگشتم دیدم سرو صدا می آید گفتم چی شده ؟ ظاهراً بچه رفته بود شکلات را از یخچال برداشته و خورده بود من حاج خانم نمی توانم تحمل کنم . چیزی را داغ کردم به جای جای کف دستش و کف پا چسباندم که تا آخر عمرش یادش بماند او یادش می ماند ولی خدا هم یادش می ماند ما اصلاح گر دیگران نیستیم یادمان باشد ما اصلاح گر خودمان هستیم .من هیچ وقت اینجا نمی گویم تو چرا این کار را می کنی ؟گاهی اوقات یک اشاره هایی می کنم آن دلیل دارد باید بپرانم یک چیزهایی را بپرانم می گویم ولی فی الواقع اول از خودم شروع می کنم من از خودم اصلاح می کنم جلو می آیم .
صحبت از جمع : یک نکته ی عجیبی در عذرخواهی است و آن این است که صورت مسئله این نیست که چه کسی مقصر است . بعضی موقع ها ما همه چیز را سرو ته می رویم . یک کارهای دیگری می کنیم و یک نتایج دیگری می خواهیم . در جریان عذرخواهی هم به نظر من انگار از روز اول به ما بد یاد داده اند . که عذرخواهی یعنی اینکه تو یک اشتباهی کرده ای و باید بفهمی که تو اشتباه کردی و باید بروی و بگویی که من غلط کردم . اتفاقاً یک رویکرد جدید و عجیبی که من این روزها خیلی با آن درگیر هستم و خیلی هم از آن نتیجه دیدم ، این است که جدا از این بحث ، من نمی گویم که این بحث کاملاً ملغی است . بله ما خیلی از جاهای زندگی مان اشتباه کردیم و حتماً این شهامت می خواهد و این شهامتی است که انسان های خیلی محدودی روی کره ی زمین دارند. این شاید خیلی جالب باشد که شجاع ترین آدم ها شاید این شهامت را نداشته باشند . که جایی در زندگی شان بایستند و بگویند من اشتباه کرده ام . شاید همه ی ما می توانیم بایستیم و یک سرچ کوچولو انجام دهیم ، یک یا دو دقیقه به خودمان وقت دهیم و یک چیزهایی را پیدا کنیم که با تمام وجودمان می دانستیم اشتباه بوده ولی هیچ وقت به روی خودمان نیاوردیم . حداقل درجایی عنوانش نکردیم . که من در مورد این موضوع با همسرم مثلاً با فرزندم و یا همکارم و یا هر فرد دیگر ، ممکن است بعداً در صددش برآمدیم که جبرانش کنیم ولی هیچ وقت این شهامت را نداشتیم که برویم و بگوییم که من اشتباه کردم . این کاری که من در آنجا انجام دادم اشتباه بود . به همین سادگی . جدا از این بحث که درست هم هست ، یک رویکرد عجیبی است و آن هم این است که سوال اساسی در بحث عذرخواهی این است که شما در آن رابطه ای که در آن دارید عذرخواهی می کنید ، چی می خواهید ؟ و عذرخواهی تضمینی است برای آن چیزی که شما می خواهید . و ما هیچ وقت با این رویکرد به این قضیه نگاه نمی کنیم . ما فکر می کنیم که عذرخواهی کوتاه آمدن از مواضع و خواسته یمان است . درحالیکه اتفاقاً اصلاً اینطور نیست . بلکه عذرخواهی اگر حقیقتاً به آن نگاه کنیم ، مسیر دستیابی به خواسته هایمان است . درحالیکه ما اصلاً آن را اینطور نمی بینیم . به محض اینکه با این واقعیت روبه رو می شویم ، و فارق از اینکه چه فرقی دارد که من مقصر هستم یا تو ، از کسی عذرخواهی می کنیم ، باب یک رابطه ی جدید برای شما باز می شود . و اصلاً اتفاقات شگفت انگیزی پشت آن است . یک قدرت عجیبی در پس عذرخواهی وجود دارد که من در پس کمتر چیزی همچین چیزی را دیدم . اینکه شما بایستید و بگوئید که خب اصلاً 90درصد تقصیر او بوده ، در هر موضوعی ، و 10 درصد تقصیر من بوده است . بدون اینکه تعیین تکلیف کنید که من بابت 10 دردصدم عذر می خواهم . اصلاً مسئله این نیست . سوال اساسی این است که من در رابطه ام با مادرم چی می خواهم . وقتی شما به این سوال جواب بدهید ، لزومی برای خط کشی و تعیین و تکلیف باقی نمی ماند . اینکه شما بدانید که من در رابطه با مادرم چی می خواهم ، این سوال مسیر عذرخواهی را برای شما باز می کند . حتی اگر 10 درصد سهم اشتباه شما باشد . اتفاقی است که مسیر را برای طرف مقابل شما هم باز می کند. اتفاقاً آنجاست که او هم همین سوال را از خودش می پرسد . که من در رابطه ام با فرزندم چی می خواهم . مثل یک گرداب می ماند . به محض اینکه عذرخواهی می کنید شروع به حرکت می کند و همه را به سمت خودش می کشد . مثل یک سیاه چاله ی فضایی می ماند که هرچی از بغلش رد می شود جذب می کند . و من این معجزه را به چشمانم دیده ام . و دلم می خواست این موضوع را با دوستان سهیم شوم . و امیداوارم همه ی ما حداقل یکبار هم شده تجربه اش کنیم . و در هر موضوعی فقط این سوال را از خودمان بپرسیم ، من در این رابطه چه می خواهم؟
استاد : درخلال صحبت دوستمان ، من خودم به یک نکته ی خیلی جالب نگاه کردم و رسیدم . اگر دقت کرده باشید ابتدا صحبتم که حرف می زدیم و من هی می گفتم دیر می شود و دیر می شود و معذرت می خواهم که شما به حرف های من گوش نکردید ، دویا سه بار تکرار کردم . عمد داشتم چون می خواستم راجع به آن صحبت کنم . و آرام آرام که جلو آمدیم دیدم که چقدر جالب است . من از شما عذرخواهی کردم که شما به حرف من گوش نکردید . ولی واقعیت آن این است که چقدر خوب شد که به حرف من گوش نکردید . شما گوش نکردید ، شما ضرر کردید . اما من چکار کردم . من مجبور شدم بیشتر کار کنم . دوبرابر ، سه برابر کار کنم . من سودم را بردم . در عذرخواهی پیش قدم شوید . چه اشکالی دارد .
صحبت از جمع : من فکر میکنم که این ببخشید خیلی اتفاق خوبی است و با دوستمان هم کاملاً موافق هستم . ولی همیشه الزاماً در مخاطبینی که ما با آنها روبه رو هستیم جواب نمی دهد . یعنی همیشه اینطور نیست که اگر آدم می گوید ببخشید ، حتی اگر سوء تفاهم هم هست برطرف شود . حالا یک وقت هایی هم خود من ، یک وقت هایی من مقابل یک جماعت دیگری هستم . برآن خیال ذهنی شان اصرار می کنند . یعنی حتی با ببخشید و حتی با درخواست باصطلاح گذشت ، باید از اول شروع کنیم و یا گفتگو کنیم . چون من فکر می کنم یکی از مشکلات عمده ی ما این است که ما اصلاً به همدیگر گوش نمی کنیم . اصلاً فرصت حرف زدن به یکدیگر نمی دهیم .
استاد : من شروع کردم دیگر . به شما چی گفتم ؟ گفتم من و شما هم گوش نکردید . من از شما معذرت می خواهم . می دانید چرا و برای چی معذرت می خواهم ؟ برای اینکه حتماً یک جور موثر نگفتم که روی شما تاثیر بگذارد که خوب گوش کنید . پس یک جایی و یک بخشی از خطا برای من است . من سهم خودم را برداشتم و گفتم معذرت می خواهم . شما می خواهید در قبالش چکار کنید .
ادامه صحبت : من شخصاٌ می خواهم بگویم که شما گفتید و خوب هم گفتید ، خیلی خوب هم گفتید . فقط اینکه ما هرکدام با نگاه خودمان داستان را نگاه می کنیم . و چون با نگاه خودمان می بینیم ...
استاد : من باید نگاه شما را عوض می کردم .
ادامه صحبت : شما نباید عوض کنید استاد . ببخشید من این جسارت را می کنم . شما نمی توانید . استغفرالله خدا هم نمی تواند . پیغمبرهایش هم نتوانستند . اگر قرار بود کسی بتواند نگاه کسی را عوض کند ، الان حداقل کشور ما با این همه داستان ...
استاد : من حداقل سهم خودم را برداشته ام . بعنوان کسیکه اینجا نشسته است و حرف می زند ، من یک سهمی دارم . حتی یک درصد . ببینید حتی یک درصد . در اینکه یک تغییری را به وجود بیاورم . اگر تغییر به وجود نیامده ، پس حتماً یک جایی سهم من کامل نبوده . من بابت سهم خودم معذرت خواهی کردم . شما می خواهید در قبالش چکار کنید ؟
ادامه صحبت : من اعتقاد شخصی ام این است که ربطی به سهم شما ندارد . یعنی سهم من نوعی که خیلی وقت ها هم با خودم گفتگو دارم و آن این است که در خانه ی من کسی نیست . اگر کسی بود ، خب می شنید .
استاد : ولی خب به هرحال شاید این یک درصدی که من عذرخواهی می کنم سبب شود که یک تکانی ایجاد کند . یک حرکتی را به وجود بیاورد . ما نمی گوئیم شما برای هر چیزی ، بعضی ها را دیدید خیلی زار و ذلیل برای هرچیزی معذرت خواهی می کنند . منظور من آن معذرت خواهی نیست . ماجراهایی که اتفاق می افتد شما درک کنید . که در این ماجرا قبل از اینکه سهم مقابلتان را می بینید ، سهم خودتان را ببینید . و اگر قرار شد اقدام کنید بابت سهم خودتان عذرخواهی کنید . اما ، منتظر نباشید که او هم از سهم خودش عذرخواهی کند . چون معمولاً نمی کنند . خیلی از جاها تازه فکر می کنند که دیدی ، به خاک نشاندمش ، آمد و عذرخواهی هم کرد . اتفاقاً چقدر جالب . چون او با این دید این بار زمین می نشیند و اصلاً هم بلند نمی شود . دیگر اصلاً نمی تواند کسی را آزار دهد و اذیت کند . ولی بحث این است که برای یک مورد ، ده مورد ، بیست مورد این مدلی ، ما قانون را نقض نمی کنیم . جلوی یک حرکت را نمی گیریم . من همین الان می خواهم به شما بگویم عزیزان من ، بی برو برگرد در طی جلساتی که در اینجا بودید ، خیلی جاها یا در مورد یک دوستی یک صحبتی کرده اید یا نه اصلاً در ذهنش گفته . ببینید در ذهنش فکر کرده است . الان جای عذرخواهی اش است . به دوستتان ابراز کنید که من در یک جایی حتی در ذهنم فکر کردم و از این بابت معذرت می خواهم . مفهوم این چی است ؟ این است که امروز فهمیدم که یک کس دیگری است چیزی که من فکر می کردم . و این ارزشمند است . بعد نگاه کنید ببینید فضاهایتان صمیمی تر می شود . قشنگ تر می شود . حالا چه در اینجا این کار را کنید . اگر هم حرف امروز برایتان خوب بود و باور کردید از اینجا که خارج شدید . زنگ بزنید و عذرخواهی کنید . چه اشکال دارد .
ادامه صحبت : من فقط می خواستم به یک نکته دیگر اشاره کنم در رابطه با تغییراتی که کلاً در وضعیت کائنات هست شاید خوب باشد آن چیزی را که الان تمرین مهربانی که با همدیگر مهربان باشیم حالا چه اینجا . چه بیرون . فکر می کنم اگر مهربان باشیم خیلی از مسائل حل می شود .
استاد : من در دلنوشته ام . آنهایی که دلنوشته ام را خوانده اند دیدند چطور دعا کرده ام . بی خودی که آنطور ننوشته ام. چون نوع درخواستم را از خدا حتی برای بدها تغییر دادم . تغییر دادم . قبلاً می گفتم دستشان را از ما کوتاه کنند . حالا می گویم چنان هدایتشان کند که این دنیا برایشان بهشتی شود و بفهمند و در خوبی هایش قدم بردارند . نه در زشتی ها .
یکی از علائم گذشت در انسان ها فرو بردن خشم است . هیچ گذشتی آغاز نمی شود مگر اینکه خشم قبل از آن فرو خورده شود . به آب انبار پر ازآب سپرده شود که خاموش شود . وقتی سپرده شود گذشت خود به خود شروع می شود.
صحبت از جمع : اکسیر عذرخواهی کردن به نظر من رمز آن در صداقت است . چون خیلی جاها ما عذرخواهی می کنیم ولی بیشتر طعنه می زنیم . یعنی از فضای عذرخواهی کردن بیشتر طعنه می آید تا عذرخواهی . به نظرم آن چیزی که آن اتفاق خوب را رقم می زند آن صداقت آدم ها است . چون من به یک چیزی اعتقاد دارم و آن را تجربه کردم که آدم ها با هر ظاهری که ما از خودمان بسازیم حقیقت را می فهمند . یعنی آدم ها هیچ وقت گول نمی خورند . من به شعور و فهم آدم ها در هر سطحی که هستند اعتقاد دارم . به خاطر همین اگر بخواهیم عذرخواهی هایمان اثرگذار باشد و واقعاً آن چیزی که می خواهیم اتفاق بیافتد باید پشتش صداقت باشد . و آن وقت می بینیم که اثرگذاری اش می تواند چقدر زیادتر شود . و حالا من یک پیشنهادی که دارم در کنارش می توانیم یک چاشنی قدردانی و تشکر هم اضافه کنیم . یعنی اگرما در کنار این عذرخواهی کردن خوبی های آن آدم را هم ببینیم و بگوییم تو این کارها را کردی و این قدرشناسی اثرگذاری آن را می تواند دو چندان کند . ولی تا زمانیکه این صداقت نباشد زیباترین کلام ها هم بی اثر است .
استاد : یکی از اشکالات بزرگی که در زندگی شهرنشینی اتفاق افتاده است پیچیده بودن روابط آدم ها است . آدم ها در زندگی شهرنشینی به دلیل ملاحظات کاری و موقعیتی و اجتماعی و ... واژه نامه هایی برای خودشان درست کرده اند . در بحث معذرت خواهی اصلاً طعنه زدن یک چیزی است که در واژه نامه ی عذرخواهی وجود ندارد . اصلاً نباید وجود داشته باشد . یعنی دریک زندگی روستایی ساده و بی پیرایه یا در یک زندگی روحانی و پر از شناخت و آگاهی عذرخواهی یعنی عذرخواهی . این انجام شد و من اصلاً نمی خواستم انجام بشود شما آسیب دیدید . معذرت می خواهم . یک جمله است . هرگز معذرت خواهی را برای اینکه یک کلاه باشد و زیرش یک طعنه و شکنجه ای به مردم باشد اصلاً معنی ندارد . ما به آن معذرت خواهی نمی گوییم . ما به آن می گوییم دغلبازی . و در دغلبازی صداقت وجود ندارد . اما در معذرت خواهی در رابطه های صحیح و صاف و روشن و شفاف به طور حتم صداقت وجود دارد . اصلاً نمی تواند چیز دیگری باشد . یک چیز دیگری که در این سال ها خیلی بد به ما تحمیل شده است حالا زندگی شهرنشینی و محصول امپریالیسم است . محصول استثماری است که بر ما وارد کرده اند من نمی دانم . فرهنگ لغاتمان را به جای اینکه دراز یعنی لغات جدید بیاید و واژه های جدید بیاید و برای هر واژه یک معنی داشته باشیم . آن را عریض کرده اند . یک واژه به کار می برند و صدها معنی به دنبال آن است . اصلاً ما همچین چیزی نداریم . این یعنی کلاهبرداری . من آن موقع که دختر مدرسه ای بودم اول دبیرستان بحث گل ها بود . من برای معاون مدرسه که خیلی دوستش داشتم از خانه گل زرد چیدم . تیغ هایش را هم گرفتم و برایش بردم . هم کلاسی هایم گفتند گل زرد دادی. گل زرد نشانه ی تنفر است . من هنوز این خاطره برایم مانده . و چقدر در خانه تنهایی شب گریه کردم . آخر من نمی خواستم نفرتم را بدهم . می گفتند هرکسی می خواهد نفرتش را به هر کسی نشان دهد گل زرد می دهد . و امروز یکی از رنگهای صد در صد محرک و شفابخش و موثر در روابط و زندگی آدم ها رنگ زرد است . آوردن این واژه ها و مخدوش کردن این حیطه ها بزرگ ترین خیانتی بوده است که به آدم ها کرده اند . مراقب واژه نامه تان باشید . برای خودتان یک تعریف داشته باشید و در تعریف خودتان قدم بزنید . مردم چی می گویند هرچه می خواهند بگویند . مردم در حیطه فهم خودشان می گویند . من از عذرخواهی یک مفهوم و یک لحن و یک نگاه و یک جمله بندی بیشتر نمی شناسم . همان را به کار می برم . اگر کسی چیز دیگری گفت می گویم این برای من اصلاً شناخته شده نیست و وجود خارجی ندارد . شما بگردید و ببینید این را از کجا آورده اید . چون من نمی شناسم .
ادامه صحبت : فکر می کنم حرف شما در معیت حرف من بود . بحث من بحث کلام نبود . در راستای حرف شما بحث من این بود که آدم ها فضا را می گیرند . قبل از اینکه برویم سراغ یک کاری آن فضا را صادقانه اش کنیم . تا بتوانیم اثرگذاریمان را بهتر کند .
استاد : دقیقاً آدم ها فضا را می گیرند و شما فضاهایتان را همیشه پاکیزه نگاه دارید . این بهترین راه است . فضای خودتان را پاکیزه نگاه دارید . شما نمی خواهد فضای آن یکی را پاکیزه کنید . به شما ربطی ندارد . شما فقط موظف هستید فضای خودتان را پاکیزه نگاه دارید . حالا اگر طرف مقابلتان فضایش پاکیزه نبود آن به شما ربطی ندارد . شما در دنیا یک حیطه ی وظیفه ای دارید . این حیطه تان را طی کنید و کامل طی کنید .. کسی به شما می گوید که خانم برو و خانه ی همسایه را هم جارو کن . هیچ کسی نمی گوید ولی همه می گویند خانه ات را جارو کن . چرا کثیف است .
صحبت از جمع : یک جنبه ی بسیار بسیار عظیم و بزرگی از این مطلب جا مانده است و به آن اشاره ای نشده است عذرخواهی کردن خودش بعنوان وظیفه آنقدر چیز بزرگی است که ....در قرآن بعنوان توبه آمده است . و استغفار . و اینکه رها کردن کارهای بد گذشته است و یا نیت های بد گذشته است . و همین فقط با عوض کردن یک نیت در درون شخص اتفاق می افتد . این مثل بسیاری از چیزهای دیگر مثل تقریباً 99/99 درصد چیزهای دیگر یک گفتگوی درونی است . با آگاهی . این است که به شخص بیرونی و به جامعه ی بیرونی و به آدم های دیگر این تاثیر دومش است . که آن هم تازه تحت کنترل ما نیست . ممکن است عذرخواهی می کنی و طرف به قدری کج خیال است که خیال می کند که یک نیتی پشت سرش داری یا از او می ترسی یا که برعکس یک کسی هست که با تمام نیت بد عذرخواهی می کند برای اینکه یک مقاصد دیگری دارد . این موارد را نه می شود کنترل کرد نه می شود داخلش شد و نه می شود آدم ها را عوض کرد . هرگز . هرگز . هرگز . صحبت استغفار صحبت درونی است . با خود آدم . و اگر این بیرون می آید این بعنوان یک وظیفه مودبانه ای است در بحث هایی از روانشناسی و در اشخاص بسیار روشن بینی د رگفته ها و در نوشته هایشان و در دکترین هایشان و در تعلیماتشان آمده که شما حتی اگر متوجه خطایی در یک نفر شدید که به او دیگر دسترسی ندارید و یا مرده و یا حتی اینجا نیست دیگر و یا حتی او را نمی بینید شما در درون خودتان زانو بزنید و عذرخواهی کنید . و این تاثیر را خواهد گذاشت . کلاً عذرخواهی کردن یک عمل فروتنانه ای است که یک گفتگوی درونی است .

صحبت از جمع : من برداشتی که داشتم یک مقدار مسئولانه تر آمد یعنی نه تنها بایستی فضای خودم را پاک کنم ، یک مسئولیت هم برمی دارم برای این که در راستای پاکسازی فضای طرف مقابلم یک اقدامی انجام بدهم . آیا می شود با آن نیت خوب و با کلمات متناسب در فضای طرف مقابل دخل و تصرف مثبت یا منفی کرد ، البته مثبت آن مدّ نظر ماست . این طور نیست که ما نتوانیم با فضای طرف مقابل را هیچ کاری بکنیم .
استاد : حتماً می کنیم . ببینید شما یک بستری هستید که دیگران در این بستر تفّرج می کنند . دیگران در بستر شما می خورند و می خوابند و آسایش پیدا می کنند . هر چه این بستر نرم تر ، لطیف تر ، پُر محتواتر ، شیرین تر باشد شخصی که در مقابل شماست و در این بستر می لولد ، لذّت بیشتری می بَرد و خواه نا خواه نمی تواند خراب کند . یک مرتبه خراب می کند ، دو مرتبه خراب می کند ، دهمین مرتبه می بیند دیگه جایی که خودش لذّت می برد چرا خراب کند ؟ آن وقت دیگر جایی برای لذّت بردن ندارد ، خواه ناخواه تأثیر می پذیرد منتهی صبر از ما می خواهد . از ما یکسری چیزهایی را که تا حالا برای آن تلاش نکردیم الان بالاجبار می خواهند . یکی از آن چیزهایی که الان بالاجبار از ما می خواهند صبر است . کلیپ هایی را می دیدم که اشاره می کرد به تفریح گاههای مردم ، کنار رودخانه ها ، جاهای خیلی زیبا ؛ مملو از زباله . من با خودم فکر کردم چطور ممکن است که یک آدمی دست به چنین کاری بزند ؟ با گفتگوی امروزمان به این نتیجه رسیدم : وقتی شما در تاریکی بسر می بری ، در یک غار صد در صد ظلمانی داری بسر می بری هر چه در دست تو هست جایی را نمی توانی پیدا کنی که زباله ات را بریزی ، برای این که از دست آن خلاص شوی مجبوری همان جا رهایش کنی . در حالی که شاید می دانی یک حرکت بکنی روی آن نشستی ولی در عمل این کار را انجام می دهی ، چرا ؟ چون در آن ظلمت داری بسر می بری . این آدم ها همه در این غار بسر می برند وگرنه کدام عاقلی فکر می کند برای این که بگوید یک سیستم حکومتی بد است زباله هایش را روی زمین بریزد . خیلی بد است زباله هایتان را زمین می ریزید که چکار کنید ؟ علت عدم دیدن است، نمی بیند ، هیچی را نمی بیند چون نمی بیند و در تاریکی زندگی می کند زباله اش را رها می کند . امروز ما داریم آماده می شویم به سرزمین نور قدم بگذاریم و این قدم گذاشتن به سرزمین نور به خدا آسان نیست ، خیلی سخت است . خیلی باید صبور و مهربان باشیم ، او زباله می اندازد ، تو بردار . حدود 20 سال پیش شهرکی که ما زندگی می کردیم شبها تاریک بود ، شهرداری که به منطقه 9 رفت دستور داد که تمام خیابان ها و بخصوص میدان اصلی را گلکاری کردند و چراغ گذاشتند . امروز چراغ را نصب کردند فردا صبح لامپ همه چراغ ها شکسته بود . پیش شهردار منطقه رفتند ، آدم باشعوری بود ؛ گفت شما دوباره نصب کنید . دوباره نصب کردند ، دوباره شکاندند ، گفتند ، گفت شما دوباره نصب کنید ، یکی ، دو ماه کارشان همین بود . هر روز نصب می کردند و فردا صبح تمام لامپ ها شکسته بود ، چراغ های تزئینی زیبا شکسته بود ؛ حالا شما به آن شهرک تشریف ببرید شبها چقدر قشنگ است ، نورها چقدر زیباست ، چقدر لامپهایش قشنگ است ، چقدر آباد شده است . اگر آن شهردار برای مردم آن منطقه آن صبر را بکار نمی برد و آن هزینه را نمی داد ، مردم آن منطقه از تاریکی بیرون نمی آمدند ، همیشه در آن ظلمت می ماندند . امروز که به شما می گویم مهربان باشید ، عذرخواهی کنید ، بین مردم مهربانی پخش کنید ، بهای زیادی می گیرد ، خیالتان تخت گران باید بدهید ولی ارزشش را دارد . خیلی ارزش دارد آن وقت خیلی زود می رسید به چراغ قرمزهایی که حتی پلیس نیست ، یک ماشین هم تردد نمی کند ولی همه ماشینهای این طرف می ایستند ، هیچ کسی عزمش را جزم نمی کند که برود مگر دیوانه ها ؛ در هر جامعه ای دیوانه هست چکارش کنیم ؟ اما امروز من و شما این بها را ندهیم فردا آن اتفاق برای بچه هایمان نمی افتد . بچه ای که فردا دنیا می آید چه کسی هست ؟ من هستم ، شمایید ،...... هیچ فرقی نمی کند جوهره آدمی یک چیز است و اصل آن جوهره است نه پیکره ؛ پیکره قابل عوض کردن است ، قابل سوزاندن است ، قابل شکستن است ، قابل نابود کردن است و قابل دوباره ساختن است ؛ اصل آن جوهره است ، جوهره سر جایش است . من تلاش می کنم ، تو تلاش می کنی ، او تلاش می کند برای جوهره های خودمان . سال عظیمی است و سال های عظیم تر ، خیالتان را راحت کنم ، زود تمام نمی شود اگر قرار باشد زود تمام شود باید من و شما زود تمامش کنیم که خیلی ساده نیست ، زود هم تمام نمی شود باید برای آن خیلی خرج کنیم ، باید برای آن خیلی تلاش کنیم ، باید برای آن خیلی کار کنیم . نمی خواهید بکنید ؟ اختیار خودتان است ، ما حرف هایمان را زدیم .

صحبت از جمع : من می خواستم در تائید فرمایش شما دوستان دیگر عرض کنم که درواقع ان رفتاری که ما از خودمان بروز می دهیم به عنوان انسان یا آدم حالا عذرخواهی یا بخشش درواقع تجلی کاری که ما انجام می دهیم در انسان های مخاطب ما خودش را نشان می دهد شاید عذرخواهی کردن در نگاه اول سخت باشد فروبردن خشم همین طور دیگر این اقدامات مشابه ولی واقعاً افراد مخاطبی که با ما در ارتباط هستند دقیقاً کاری که از خودشان بروز می دهند تجلی کاری است که ما داریم انجام می دهیم یعنی اگر ما همه ی اینها را از خودمان شروع کنیم و اصلاح کنیم اولاً خودمان سبک می شویم خودمان پاک می شویم و آن افراد مقابل هم خودآگاه به نظر من برایشان اتفاق می افتد اصلاً هم مهم نیست که چه کار می خواهد انجام دهد من یک چیزی از فرمایش شما نتیجه بگیرم در سنوات قبل این صحبت ها را شما تحت عنوان رمز آینه گی به ما یاد دادید. این صحبت های شما تجلی ان جلساتی است که شما آینه گی را به ما درس می دادید من می خواستم ببینم درست برداشت کردم ؟و من لذت بردم از اینکه ان دفعه شما گفتید و بعد به یک زبان دیگری با یک زاویه دید دیگری امروز بیان کردید
استاد: امروز شمع دست من هست امروز یک چراغ دست من است آن موقع چراغ من نبود خوب تقصیر من نبود شاید هنوز وقت آن نرسیده
ادامه ی صحبت از جمع :شاید ظرفیت ما انقدر نبود
استاد : بله ولی الان همه ی آدم ها نه من همه ی شما ها و همه ی آنهایی که دارند تقلا می کنند که در جهان مردم را به یک سطحی ارتقا بدهند یا جامع بشری را به یک سطح بالاتری ارتقا بدهند همه دارند تلاش می کنند چرا ما از این تلاش عقب بمانیم چرا ما جز این تلاش نباشیم . من از وقتی که یادم می آید همیشه تعلیم دیدم در خانواده ام به گونه ای زندگی کن به گونه ای رفتار کن که مجبور نشوی از کسی معذرت بخواهی چون معذرت خواهی چیز سنگینی بود تخته سنگ بزرگی بود که باید برمی داشتم و من همیشه این طوری زندگی کردم از بسیاری از مواهب دنیا خودم را محروم کردم برای اینکه مبادا اشتباه کنم و مبادا بعد از این اشتباه مجبور به عذرخواهی باشم می رفتیم دریا. دریا را دوست داشتم من پای برهنه روی ماسه ها دویدن را دوست داشتم ولی چون پدرم گفته بود ما که اینجا کنار دریا می نشستیم به قد این فرش دوازده متری از این اندازه ان طرف تر نرو حق هم داشت ما دختر بودیم می ترسید و من هیچ وقت ندویدم آن موقع که می توانستم بدوم ندویدم الان می کسی نمی تواند جلوی من را داشته باشد ولی نمی توانم بدوم نمی توانم آن لذت را ببرم امروز به شما می گویم هیچ اشکالی ندارد چیزهایی که دوست دارید انجام دهید اما حواستان به افراد مقابلتان باشد و عذرخواهی را فراموش نکنید هم عذرخواهی کنید بابت خطایی که کردید یا لطمه ای که زدید و هم واقعاً به قول یکی از دوستان قدردانی کنید از اینکه شما را صبورانه پذیرفتند با این خطای شما.و بدتر آن را به شما وارد نکردند.
صحبت از جمع : ما یک مکانیزم در مغز خود داریم و آن هم این است که سریعا در اولین فرصت می خواهد ما را به نقطه ی امن برگرداند و هر چیزی که در جهان اطراف ما باعث می شود این امنیت را به هم بزند دشمن می پندارد و اولین کاری که می کند ان را نفی می کند در این گفت و گوی فوق العاده تمام قد تعظیم می کنم بحث عجیب بود برای من پر از گشایش و نور بود.
استاد : من هم تشکر می کنم از منباء نور که آنچنان روشن کرد که همه چیز را بتوانیم تا جایی که قدرت دید داریم ببینیم.
ادامه ی صحبت از جمع : خواهش من این است به جای اینکه به حرف ان مکانیزم گوش کنیم و در اولین قدم دنبال نقطه های نفی قضیه: نه اینجا جواب نمی دهد نه اگر این کار را انجام دهم طرف پرروتر می شود دنبال نقطه ی نفی ها نگردیم دوباره دارم دعوت می کنم در هر موقعیتی که قرار می گیرید فقط از خودتان سوال کنید اگر این اتفاق بیفتد ممکن است چه چیزی شود ؟چه دری به روی من باز شود چه نتیجه ای از آن به بار می آید و آن سوال طلایی :"من چه چیزی می خواهم؟" به این سوال خیلی صادقانه جواب بدهید و اجازه ندهیم مغز ما را فراری بدهد بگوید نه بابا ول کن دنبال دردسر می گردی چه کاری است الان این را می گویی این مکانیزم را خواهشاً یکبار هم که شده رد کنید و پا فراتر بگذارید.
استاد : یک نکته بگویم ما وقتی که بهار می رسد و هوا روبه گرمی می رود خیلی طالب هستیم پنجره را باز کنیم اما همیشه تا می گویم که مثلاً پنجره را باز کنید اولین جمله ای که می گویند این است پشه می آید . پشه خیلی سخت است و بد است ؟انقدر که هوای لطیف بهار نمی تواند آن را جبران کند ولی واقعیت آن این است تا می گویی پنجره را باز کن می گوید پشه می آید می گویی در را باز بگذار گربه می آید.توجه کنید در مواهب بزرگ خدا را به خاطر اشکالات ریز جامعه و اطراف مان به روی خود نبندیم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید