منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

درسی بزرگ از ماسه های ساحل دریا

بسم الله الرحمن الرحیم

عزیزان من حاضرشوید تا با هم همسفر شویم، سفری را آغاز کنیم با قدم های آهسته روی ماسه های نمدار ساحل دریا پیش برویم، هر چه بیشتر پیش می رویم ماسه ها مرطوب تر هستند. رطوبت ماسه ها را زیر پاهای بدون جورابتان حس کنید، حالا می خواهیم بنشینیم روی ماسه ها، نرم هستند، مرطوب هستند و پر از حرف های گوناگون هستند، به این ماسه های روی هم انباشته شده گوش بدهید. می خواهند از خودشان بگویند. ماسه ها را دعوت به گفتگو کردم، گرچه بر خلاف ما انسانها از حرف زدن و بخصوص از خودشان گفتن حذر می نمایند. گفتم حرف بزنید با همدیگر حرف بزنیم. می گویند می دانید ما چه هستیم؟ و یا چه بودیم؟ می دانید که آب پاک کننده است. می دانید که آب صیقل دهنده است. بخصوص وقتی که خیلی زیاد باشد مثل یک دریا یا یک اقیانوس عظیم باشد آب هرچه را بپذیرد، می شُویَد، می غلتاند، سر تیزی ها و زشتی ها را می تراشد و بعد برمی گرداند هر کدام از ما که می بینی، ما منّیّتی بزرگ از این دنیای خاکی را با خودمان داشتیم و وارد این آب عظیم شدیم، بعضی ها منّیّتشان آنقدربود که مثل لکه ای وسط آب دیده شدند ولی بعضی ها منّیّتشان آنقدر بزرگ بود که مثل یک سنگ غرق شدند و به قعر تاریکی ها رفتند با همه ترسها و سرگردانی ها. آب دریا سنگ های بزرگ را سالهای سال تراشید، تراشید، تراشید تا ماسه ساحل کند حتی آنقدر می تراشد تا محوکند با اقیانوس هستی یکی کند. در این سیر مداوم سالها و روزها و شب ها هر بار که من را داخل آب می برد، می شُویَد و دوباره به ساحل برمی گرداند من و دوستانم دیگر همان ماسه های قبلی هم نیستیم نه تنها آن سنگ اولیه نیستیم ماسه های دفعه قبلی که ما را برد هم نیستیم. منّیّت مان کم وکمتر می شود اینقدر کم تا جایی که شما انسانها وقتی پایتان را روی ما می نهید نرمی و آرامش بدون منّیّت و گردنکشی مان را حس می کنید، لذت می برید و اندک مردمانی درس می گیرند و تغییر می کنند.
اینجا بود که اشکهای خودم سرازیر شد گفتم اشکها ببارید، اشکها بریزید حالا وقت ریختن شما است، اگر خالق هستی برای سنگ ها با همه خشونت و منّیّت هایشان دریاها و اقیانوس ها را آفریده و مقرر فرموده که سنگها را در خودشان بپذیرند و صیقل بدهند مگر ممکنه برای من آدمی اقیانوسی با امواج عظیم و شستشو دهنده مقرر نفرموده باشد؟ تا من را هم یاری بدهند، مگر می شود؟ امکان ندارد. پس کجاست آن اقیانوس پاکیزه کننده من ؟ من، من، من، ..... و من های زیادی ، من های بسیاری که در این جهان هستی وجود دارند، گوش کنید، گوش کنید، صدای من را می شنوید؟ همان صدایی که جلسه قبل جرأت کرد و به شما گفت: دوستان من به این دلایل امروز درک می کنم که مادر هستی ، بی بی دو عالم ، خانم حضرت زهرا (س) می باشند . صدای من را بشنوید . هنوز اینجا طنین دارد . اذن خدا است . می دانید در این مدت چقدر صدای من همراه شما بوده است . و شما بی تفاوت عبور کردید . چقدر صدای من به شما یادآوری کرده است و شما راحت عبور کردید . خدای من ، بگریم یا بخندم . نمی دانم تکلیف من چی است . بگریم یا بخندم . پس من هم یک اقیانوسی دارم که می توانم با طیب خاطر وارد آن شوم . در آن فرو بروم . مگر نه اینکه از کودکی هر وقت ترسیدم ، هر وقت ذوق کردم و هر وقت هیجان زده شدم به دامان مادرم پناه بردم . چون آنجا را امن ترین نقطه ی جهان می دیدم . امروز در سالروز میلاد زمینی مادر هستی ، پی به نکته ی بزرگی بردم . عالم هستی هروقت که بخواهیم ولی درنیابیم ، نتوانیم بفهمیم ، حداقل هرساله در میلاد خانم ما را یادآوری می کند که اقیانوسی بزرگ در حرکت است . آیا آن را میبینی ؟ به آن وارد شو . تا آنچه در تو است و تو را خوار و ذلیل و ضعیف نموده بشوید . حکم رهایی تو را صادر کند . و دوباره تو را به ساحل زندگی ات برگرداند . تا دیگر در برگشت آن آدم قبلی نباشی . بر ساحل زندگی ات ، فضایی نرم ترو باصفاتر برای دیگر مردمان ایجاد شده باشی . تا روزیکه زمان محو شدن برسد . در این اقیانوس محو بشوی . وای بر کسی که این فرصت را درک نکند . آنقدر سنگین می شود که هستی او را به اعماق تاریکی ها و گمگشتگی ها می فرستد و دیگر رهایی ندارد . از میلادها و عزاها غافل نشویم . برای ما تکراری نیست . ما تکراری رفتار می کنیم . اما ارمغان آن برای ما تکراری نیست . ما آن را درک نمی کنیم . هیچ چیزی تکراری نیست . میلاد امسال با میلاد پارسال فرق می کند . مادر هستی امروز با دیروز فرق می کند . فضایی را که برای من و شما به وجود می آورد فرق می کند . چون دیروز ما یک آدم دیگر بودیم و امروز یک آدم دیگر . دیروز به یک شستشو احتیاج داشتیم و امروز به یک شستشوی دیگر . میلادها و عزاها را غافل نشویم . اگر هر روز هستی را غافل هستیم ، لااقل از این ها غافل نشویم . از چنگ ما می رود . خیلی زود می رود . من دیروز و پریروز و پس پریروز هم در اقیانوس مادر هستی غوطه می خوردم ولی نفهمیدم . هر روز یک تنی به این آب بزنید . این آب مال شما است . این اقیانوس مال شما است . همسفر راه شما است . نگذارید که شهادت حضرت زهرا بشود یا میلاد حضرت زهرا تا اندکی به او فکر کنید . حضرت زهرا در پهلوی شکسته خلاصه نمی شود . در میخی که در سینه اش فرو رفته است خلاصه نمی شود . یا جنینی که از او سقط شده است . و عذابی که کشیده است . بی بی دو عالم ، اقیانوس بزرگ هستی است . هر روز برو و شنا کن . هر روز برو و شنا کن . هر روزت با دیروزت فرق کند . برو و به حضرت زهرا متصل شو . می گوید مگر ما با حضرت زهرا می توانیم ارتباط بگیریم . من کی گفتم ؟ سیم تلفن نیست که . یک دوستی را می شناختم که پدرش سال ها بود که مرده بود . چون عهده دار زندگی بود مخارج و هزینه ها و بدهی ها پدرش را در می آورد . می گفت هر بار به مشکل عظیمی بر می خوردم و با گریه به خواب می رفتم ، پدرم را خواب می دیدم که می آمد و هر بار یک چیزی برای من می گذاشت و می رفت . و وقتی از خواب بیدار می شدم ، به ساعت نمی کشید که مشکلم از یک جایی حل می شد که باورنکردنی بود . پدر و مادرهای زمینی ما هستند . می شود مادر هستی من و تو را نخواهد و به ما توجه نکند . از میلادها و عزاها غافل نشوید . هر کدام یادآوری می کنند که دریایی بس عظیم برای شستشو وجود دارد . تا دیر نشده خودت را به آن بسپار . شما نسل حاضر موظف هستید تا زمانیکه جهان باقی است ، هرکس در دوره ی خودش نگاهی نو و جدید به بزرگانی که خدا برای ما فرستاده اند و همیشه زنده هستند به وجود بیاورند تا نسل بعدی از آن بهره ببرد . از این به بعد هروقت یاد خانم حضرت زهرا افتادید یا نامش آمد ببینید ، شما کنار این دریا هستید . خب برو داخلش . برو . برو و خودت را به آن بسپار . و بعد از برگشت آدم دیگری شو . مباد که وارد شوی و بیرون شوی و هیچ فرقی نکرده باشی . که در آن صورت شاید بارهای بعدی آنقدر سنگین شوی که به قعر دریا بروی . نورانی تر و با محبت تر ، هرچه قابلیت تو است دریافت کن و از اقیانوس بزرگ هستی خارج شو و در زندگی ات به کار ببر . اگر امروز که اینجا هستید از اینجا رفتید یک مورد لااقل در شما تغییر نکرد فکری به حال خودتان کنید . دیگر دیر است . خیلی دیر است . به حال خودتان فکری کنید . معلوم نیست سال بعد ، میلاد حضرت زهرا ، همه ما زنده باشیم . معلوم است ؟. امشب از اینجا می روید ، عوض بشوید و بروید . ضرر نمی کنید . حداقل پنج تا من اولی که خواستید بکار ببرید زبونت را گاز بگیر و این منت را بخور . تا این من وجود دارد تو گرفتار هستی . بیچاره هستی . مگر اینکه این من در انتخاب اجرای اوامر الهی بکار ببرد . من انتخاب می کنم که از امروز ، آدمی باشم که دیگر دروغ نگویم . البته بعداً این هم باید از شما گرفته شود . چون اگر قرار باشد که به اصل خودت برگردی ، من با تو نمی تواند بیاید . تا وقتی من با تو است ، دیگر نمی توانید بروید . یک تیکه اضافه دارید . هروقت منت را زمین گذاشتید می توانید بروید . حالا انتخاب خودتان . از سال جدید ، لطف کنید و روزی یک صفحه قرآن بخوانید . قرآن با تعمق . قرآن لق لق زبان ، نه . قرآن با تعمق . بخوانید . بچه جوان ها بخوانید . شما بیشتر می فهمید تا من . منتهی به شرطی که با عشق بخوانید . و اگر نخوانید خیلی آدم های بیچاره ای در آینده می شویدچون تا بیایید راه رو از چاه بشناسید صد دفعه زمین خوردید وتو چاه افتادید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید