منو

پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu 04 18 2024

A+ A A-

عشق به خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

حدود بیست و اندی سال پیش از دوست بزرگواری شنیدم که می گفت هنگام ازدواج به همسرم گفتم شما باید بدانید که من هرگز عاشق شما نخواهم شد تنها می توانم شما را دوست بدارم او هم پذیرفت. من از او پرسیدم پس شما عاشق چه کسی خواهی بود؟ او گفت: خدا. کلام او را پسندیدم اما برای من قابل فهم نبود، مفهوم نشد که چرا نمی توان عاشق مخلوق خدا هم بود؟ سالها گذشت امروز بر این واقعیت واقف گشتم که عاشقی یعنی سرسپردگی، سرسپردگی کامل بر آن موجودیتی که هر آنچه را من و دیگران نداریم او دارد و در هر پهنه ای از وجودش چیزی کم یا محو نیست.
همین سبب می گردد که وجود پراز نقص و کمبود آدمی بدان سو کشیده شود و بر آن تعلق خاطر بسته و دیگر جدا نشود. خدایی که بنای عاشقی را بر عشق به او می بندی هیچ کم ندارد در او نقص، سستی، کاستی وجود ندارد به همین دلیل میل عاشق بودن آدمی بر سطح سطحی صیقلی همیشه در جریان است و به مانعی بر نمی خورد تا متوقف گردد اما در مقوله دوست داشتن می توانم بگویم که دوست داشتن می تواند دامنه کوچکی داشته باشد بر یک یا چند عامل مورد توجه آدمی در آدمی دیگر قرار گیرد صرف نظر از کمبودها و کاستی ها و یا نقایصی در نقاط دیگر و اگر این نقاط قوّت در زمانی کم رنگ و یا محو گردد این دامنه دوست داشتن نیز می تواند کوچک و کوچک تر شود چرا که دوست داشتن بر نقاط قوّت تعلق خاطر می گذارد و با کم رنگ شدن آنها نیز کم رنگ می گردد یا بکلی از بین می رود. چطور که بسیاری ازدوست داشتن های پررنگ و پرحرارت در زمانهای دیگر رنگ و بوی خود را از دست داده و تبدیل به جدایی گشتند. شاید بگویی تندی، بی وفایی و بد عهدی تأثیرش بر دوست داشتن طبیعی است من هم قبول دارم اما در عاشقی با خالق یکتا اگر واقعاً به این درجه رسیده باشی حتی زمانهایی که در تقدیرت سختی و بیماری، ناکامی، شکست و بسیاری چیزهای دیگر قرار گیرد نه تنها دلگیر نمی شوی بلکه بیشتر به خودش پناه می بری و به پاس این عشق عظیم مدد می جویی چرا؟ چون او فقط صاحب کمال است و بس.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید