Logo

چرا محتاج تحسین دیگران هستیم ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

این روزها جملاتی که از خودم و دیگران می شنوم به طرز عجیبی با اکوی خیلی بالایی چندین بار تکرار می شود .توجه کردید انعکاس صدا در کوه را که با صدای بالاتر می شنوید . این شاید تا چندمین بار شنیدنش جالب و خوشایند باشد اما بعدش آزاردهنده است من هم که نمی توانم حذفش کنم زیرا حذف کردن این صداها در حیطه اختیارات ما نیست زیرا به دلیلی این صداها را می شنویم پس باید بگردم تا علت شنیدن این صداها و جملات را پیدا کنم . شروع کردم به توجه گذاشتن و پیچ توجه را بازکردم و رفتم روی خط توجه . نگاه کردم دیدم خیلی جالب است آدمها به طور مدام از جملاتی استفاده می کنند تا تحسین دیگران را بخرند . مدام به دنبال شنیدن تحسین از سوی دیگران هستند مثل اینکه می گوید من سعی میکنم خیلی کم بخورم یا من سعی می کنم دروغ نگویم خوب که چی ؟ من چه کنم که شما سعی می کنید دروغ نگویید الا آنکه شما این را می گویید تا بقیه بگویند آفرین و مرحبا که دروغ کمتر می گویید . دروغ نباید گفت زیرا جزو وظایف ماست . جزو دستورات ماست . مردم به طور مدام جملاتی را به کار می برند و به دنبال این می گردند که در قبالش تحسین بشنوند که دیگران آنها را زیبا ببینند و باهوش و مدبر بدانند یا آنکه ببینند چه قدر آنها در زندگی شان تاثیر گذار هستند ببینند .
شنیدن این تعاریف و تحسین ها بد نیست . همه دوست می داریم . و دوست داشتنش هم عیب نیست . اما باید یک توجهی روی مسئله بگذاریم و ببینیم چه اتفاقی دارد می افتد . شنیدن تحسین ها و تمجیدها خیلی خوب است. لذت بخش هم هست . اما به یک شرط . یک شرط خیلی مهم اینجا وجود دارد . آن شرط این است که من و شما در انتظار شنیدن تحسین نباشیم . یا به عبارت بهتر به طرز اسفباری محتاج تعریف و تمجید دیگران نباشیم . چرا ؟ . الان عرض می کنم . ما به طرز مرگباری تحسین دیگران را می طلبیم . بیمارداری می کنیم ، و منتظر که بقیه بگویند آخی تو چقدر خوب هستی . تو چقدر فداکاری . تو چقدر نازنینی . خب . دیگران بگویند خیلی عالی است . آنها وظیفه شان را انجام می دهند که از کار خوب تعریف و تمجید کنند . اما اگر این گفته ها و این صحبت ها از برای این باشد که ما منتظر شنیدن تعریف هستیم ، منتظر شنیدن تحسین و تمجید باشیم . خیلی بد است شنیدن تعریف و تمجید از دیگران اصلاً بد نیست . خیلی هم عالی است . کجا بد می شود ؟ آنجایی بد می شود که من و شما محتاج شنیدن این تعریف و تمجید باشیم . اسیر شنیدن این تحسین باشیم . چرا بد می شود ؟ چون یک همچین چیزی ، یک همچین احتیاج بزرگی و نیاز بزرگی یک اشتغال ذهنی است و ذهن معمولاً آزارش زیاد است . آدمی که افتاد در چنگال ذهنش اسیر می شود . وقتی اسیر شد اگر این خوراک بهش داده نشود ، یعنی به موقع از او تعریف و تمجید نکنند و تحسینش نکنند ، ذهن متوهمش درگیر می شود . آن وقت چی می شود ؟ انسان همیشه نگران می ماند که مبادا فرد مقابل چیزی را بگوید که خلاف خواسته اش باشد . یعنی فرد مقابل در مقابل حرف هایی که می زند او را تعریف نکند ، تحسینش نکند ، تمجیدش نکند . حاصل این نگرانی چی می شود ؟ ببینید اولین قدم یک نگرانی آمد . و یک نگرانی سنگین . آنقدر سنگین که خیلی از مواقع شما را از شنیدن مکالمات و حرف های بقیه آدم های روبه رویتان منفک می کند . عقب می افتید . قدم دوم ، حاصل همچین نگرانی چی خواهد بود ؟ ترس دائمی . آزردگی خاطر . آن هم خیلی شدید . وقتی شما به طور دائم در ترس این هستید که در قبال آنچه که ابراز می کنید شما را ستایش و تحسین نکنند ، قلباً آزرده می شوید ، در پی این ها بحث و جدل ها آغاز می شود . چرا بحث و جدل ؟ چون شما نیازتان برآورده نشده است . برای به دست آوردن آن نیازتان ، آن احتیاجتان شروع می کنید به اینکه دفاع کنید از خودتان . محصول این دفاع کردن و این کشمکش یک چیز خیلی بد است . یواش یواش خودتان هم باور می کنید و یک خود دروغین به وجود می آورید . یک خود دروغین ، خودتان به وجود می آورید. آیا واقعاً کسب یک خود دروغین خارج از خود واقعی ، آن خود واقعی که درون ما هست ، ارزش این همه سختی و جدال را دارد ؟ خدای دروغین خیلی ارزان هستند . قدری پوشال و یک کاغذ خوشگل دورش است . پس می بیند که خیلی ارزان است . با اندک وسائل حقیری یک خود دروغین می شود بنا کرد. یک خود دروغین می شود ساخت . و به همان نسبت که زود ساخته می شود و کم ارزش است ، به همان نسبت راحت نابود می شود . و اگر خودمان نابودش نکنیم ، دیگران زحمتش را می کشند و نابودش می کنند . از بین می برند . برای این معضلی که همیشه همسفر ما است باید یک فکری کنیم . باید کاری کنیم . اولش سخت به نظر می آید قبول دارم . خیلی هم سخت است. اما هیچ سختی غیرشدنی نیست . می شود انجام داد . چطوری ؟ بی قضاوت . بدون اما و اگر . باز که تو شروع کردی اما و اگرت را . اگر بقیه بگذارند . اگر همچین کنند . اگر حرف های من را زیر پایشان نکنند . عزیز من گوش بده .گوش بده . بی قضاوت . بدون اما و اگر . بدون دلایل تراشیده شده از چوب . چی کار کنی . فقط خودش را تماشا کن . چیکار داری به من ؟ اما و اگرهایت را دور بریز . قضاوت هم نکن . دلیل نیاور . فقط خودت را تماشا کن . یک خود اصیل و با ارزش یک جایی در درون هر کسی هست که فقط باید رفت و گشت و آن را پیدا کرد . هیچ کسی هم برای تو آن را پیدا نمی کند ، جز خودت . اما کاری که ما می کنیم چی است ؟ ما هروقت در این مرز قرار می گیریم ، که می آئیم خودمان را تماشا کنیم می دانید چیکار می کنیم ؟ فوری یک خود جدید می سازیم. یک خود دست اول جدید وارد بازارمان می کنیم . غافل از اینکه اصلاً خود اختراع شدنی نیست. تو از کجا این را آوردی ؟ خود که اختراع شدنی نیست که . فوری یکی جدید ساختی . برو و آن اصلی را پیدا کن . آن تو یک لایه ای از وجود آدمی نهفته است . و منتظر کشف شدن است. ببین چه جنایتکار هستیم ما . هی می سازیم هی بیرون اندازیم . بعد همه می زنند با چوب با حرف با هرچیزی که دستشان می آید این خودها را می زنند . و ما برایش گریه و زاری می کنیم . آه و ناله می کنیم . خودمان را می زنیم . خودمان را می کشیم . اما خود واقعی مان در آنجا در انتظار کشف شدن نشسته است . خودمان را تماشا کنیم . بپرسیم من کی هستم . من کی هستم . بدون قضاوت بدون اینکه بگوییم خوبم یا بدم. هرچی که هستم . خوبم . بدم . اینجوریم . اونجوریم. اصلاً مهم نیست . بدون قضاوت خودمان را تماشا کنیم . خوب بودن و بد بودن از معیارها تراوش می کند . معیارها مال بیرون است مال درون نیست . درون هرچی هست همانی است که هست . معیارها مال بیرون از من و شما است . بی قضاوت هرآنچه که هستیم بنگریم ، فراموش نکنیم که نیاز به شنیدن تحسین و تمجید و تائید از جانب دیگران نشان دهنده ی حفره های خالی در شخصیت ما است . پیامد این پیشروی حفره های خالی چه خواهد بود ؟ ما را به انزوا می کشاند . آرام آرام مردم خوراک این ذهن متوهم را نمی دهند . و وقتی پیدا نکردیم ، درونمان را هم که پیدا نکرده بودیم ، پس چکار کنیم ؟ یک گوشه ای پیدا کنیم و در آن بخزیم. قایم شویم . انسان به انزوا می رود و از مسیر تکاملش خارج می شود.
دو روز پیش یک جایی بودم . یک آدمی که صاحب یک دانسته های بسیار عظیم ، کمتر آدمی این همه دانسته بسیار بزرگ دارد و کارهای بزرگ کرده است و می تواند کارهای بزرگ کند ، خیلی گفتگو کرد و صحبت می کرد و من فقط نگاهش می کردم و به خداوندی خدا اگر الان از من بخواهند چهره این آدم را که لااقل آن روز من یک ساعت از فاصله نزدیک نگاه می کردم بکشم نمی توانم . دماغش چقدری بود ؟ دهانش چقدر بود ؟ چشمش چه شکلی بود ؟ چون تمام مدت زمان یک چیزی از آن داخل می درخشید و من آن را نگاه می کردم و دنبال آن بودم که این چی هست و اخر سر به او گفتم می دانی که خیلی صادق هستی؟حتی وقتی به ضرر شما هست. این همه صداقت مثل یک گوی بلورین از درون تو برق می زند نور بیرون می دهد کجایی؟ کسی که صاحب این گوی بلورین است چرا اینقدر دل شکسته است که اینقدر از آدم ها بریده است چرا اینقدر شکایت دارد تمام اینها به خاطر این است که نیاز به شنیدن تحسین و تمجید و قدرشناسی است و ارائه نمی شود چه مالی چه زبانی چه پست و مقامی چقدر حیف.
یک دوستی برای من نوشته بود که کلاس معرفت فقط کلام استاد جاری است ولا غیر بنابراین من از این پس دیگر شرکت نخواهم کرد من هم پاسخی ندادم پاسخی به شخص ندادم الان می گویم برای همه ی شما در کلاس معرفت بی معرفتی نمودن خیلی تلخ و گزنده است می دانید چرا ؟برای من نه من به اندازه ی نوک سوزنی در این مسئله نه برای شخص خودم تلخ بود و نه گزنده. اما صاحب کلاس معرفت کس دیگری است بی معرفتی نمودن در کلاس معرفت خیلی تلخ و گزنده است چون درس معرفت می آموزاند که چگونه همسفر کسانی باش که در جست و جوی آگاهی هستند و این همان جایگاهی است که اکثر آدم ها ندارند و نمی خواهند از خودشان مایه بگذارند به من و شما کلاس معرفت می آموزد یاد داشته باش که در مسیر معرفت تو همیشه آخرین نفری هستی که وجود داری تا مسیر را برای آنهایی که طالب حق هستند باز نگه داری و به طور عملی هم در آینه ی افرادی که می آیند چون فوری می گوید پس من چی ؟به خودم چی می رسد؟حالا می گویم به تو چه می رسد. در آینه ی افرادی که می آیند و تو مسیر نگه داشتی خودت را نگاه کن اشکالات خود را در آینه آدمها پیدا کن و هر دم پالایش کن امروزه کلاس معرفت به شیوه ی چند قرن پیش دیگر کارساز نخواهد بود پیری یا شیخی عده ای انگشت شماری را در پای درسش می نشستند و آنها گوشه عزلت می گرفتند خودسازی می نمودند و الی آخر.توجه بفرمائید کلاس درس مولا آقا امام جعفر صادق (ع) چقدر جست و جوگر معرفت داشت؟آیا هیچ کدام از آنها در محضر مولا سخن نمی گفتند ؟ابهامات خویش را برطرف نمی کردند؟از محضر امام معصوم همچون عبد العظیم حسنی علیه و رحمه بیرون آمده آیا فقط با شنیدن ،شخصیتی چون عبدالعظیم برقرار می شود؟ خودتان بیندیشید من همیشه در کلاس های خود عرض کردم بازهم می گویم اگر هر چقدر دیگر در این جایگاه بنشینم و گفت و گو کنم خواهم گفت من گوینده ای بیش نیستم .اما من در معامله ای شرکت کردم که بی بهره نمی مانم در گویندگی خود بهره می برم برای خودم اما شما هستید که باید بهره ببرید حالا هر گونه که بر خویش می پسندید عمل کنید خود دانید. دوست دیگری برای من نوشته بود از اینکه به موقع در زمان های گذشته دروس را فهمیده و یاد گرفته و امروز که روزگار سختی هست در شادی وشعف و شکرگزاری طی می کند برای من حرف زده بود عزیز جان خوشحالم بسیار خوشحالم که خودت را این طور می بینی اما فقط وظیفه دارم یک پرسشنامه برای شما بگویم 1- اگر هنوز در زندگی دیگران جست و جو می کنی و پیگیر هستی و فکر می کنی صلاح آنها را می خواهی خوب دقت کن 2-اگر فکر می کنی خواسته و کلامت شما آنچنان تاثیر گزار است که مسیر آدم ها را عوض می کند 3- اگر فکر می کنی گذشته و حال وآینده دیگران را می توانی ببینی که این خودش قابل تامل است تا چه رسد که به دیگران هم بگویی خبر دهم از ابلیس بترس و واقعاً باید ترسید کسانی که واصل به راه حضرت دوست هستند از هر ادعایی خالی می شوند دمادم خودشان را پالایش می کنند هیچ کسی دیگری را نمی بینند تا چه رسد که ادعایی هم داشته باشند از خاطر نبریم در مسیر معرفت در دنیا تا هر مقامی که پیش رویم جز بنده بودن چیز دیگری نیستیم هر گفت و گوی دیگری اضافه است مراقب باشید.
از فروغی بسطامی چند سطری را برای شما بخوانم
تا شدم بی خبر از خویش خبرها دارم بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
تا شدم بی اثر از ناله اثرها دیدم بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید بی هنرشو که هنرهاست در این بی هنری
سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست خاطرآسوده نگشتیم از این دربه دری
خیلی زیبا است ده بار دیگر هم این را بخوانم فکر می کنم بازهم کم است ولی وقت به حد کفایت نخواهم داشت کلام حضرت حق یا کلام انسان کاملش بر روی زمین گاهی از زبان کودکی یا فردی در جامعه حتی در پایین ترین پست جامعه قرار دارد که می توان شنید به شرط اینکه ما فقط بنده باشیم و شنونده .
کافگا می گوید بیشتر آدم های دنیا سعی نمی کنند آزاد باشند چون فکر می کنند که آزاد هستند فکر محصول ذهن است و وقتی به تو القا کرد که تو الان آزاد هستی و تو پذیرفتی همیشه در اسارتش خواهی بود. مولانا می گوید
بشنو از من بهترین راوی منم راست خواهی هم نی و هم نی زنم
بشنو از نی نی حصیری بیش نیست بشنو از دل دل حریم دلبری ست
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود دل چو سوزد لایق دلبر شود

 سوال: این نیاز آدمی هست که تحسین دیگران را می خواهد اما چه می شود که آدم اسیر این تحسین طلبی می شود؟ 

استاد: بین دوستان کسی هست پاسخ دوستمان را بدهد؟
جواب: در بحث روانشناسی عنوانی داریم بنام هرم مزلو که یکسری نیازهای ابتدایی هست که بایستی در مورد آدمها برآورده بشود تا بتواند به رأس هرم که بخش خود شکوفایی و کامل شدن هست اتفاق بیفتد، نیاز به تحسین شدن یکی از نیازهای انسان است، این نیاز بایستی به نوعی برآورده شود اما به این مرزی که آدم اسیرش نشود و شنیدن این تشویقها او را از اصل مطلب دور نکند، باید توجه داشته باشیم، در حقیقت نادیده گرفتن بعضی از نیازها چه بسا ایجاد حفره در آدم بکند، ولی اینکه بتوانیم با آن درایت و آگاهی این نیازها را بشناسیم و بتوانیم تحت کنترل خودمان در بیاوریم و مدیریت کنیم و اسیرش نشویم اینجا می شود آن هنری که شما سعی کردید به ما بیاموزید.
استاد: حرف های شما درست و کاملاً منطقی، در اینکه اینها نیازهای بشر است و انسان دوست می دارد که دیگران او را ببینند و تحسین کنند و از او تعریف کنند یکسری نیازهای اولیه بشر است، شکی در آن نیست، همانطور که بارها گفتیم خشم، حسادت و حسهایی شبیه این در ابتدا برای بقای انسان نیاز و لازم است، اما باید مراقب باشیم از یک مرزی عبور نکند، از آن به بعد دشمن خانمان سوز است، بحث اینکه این نیاز به شنیدن تحسین و تمجیدها که انسان را وادار می کند که ارائه نقشهای دروغین بدهد آنهایی که به شدت محتاج این جریان می شوند برای اینکه نیازشان را برطرف کنند به هر شکلی هست مجبور می شوند از خودشان خودهای دروغین ارائه کنند، خودهایی که وجود ندارد و اینجای کار است که اشکال دارد، وقتیکه ما می گوییم خودت را بی قضاوت تماشا کن، جان کلام در همین نقطه است، خودت را بی قضاوت تماشا کن، این خودی که اینجا هست چه کسی ست؟ چه توانایی هایی دارد؟ چه نیازهایی دارد؟ و اصلاً چه کار می کند؟ اگر آن خود را بدون قضاوت بدون اما و اگر بدون دلیل تراشی خوب نگاهش کنیم و همه فراز و نشیب هایش را ببینیم همه حُسنش در این خواهد بود که چه اتفاقی می افتد وقتی در جایی بر می خوریم که نیاز به تشویق یا تحسین داریم این نیاز را بر اساس این خود واقعی طلب می کنیم، نه به صورت یک اعتیاد، در بعضی ها بحث اعتیاد است، یک بیمار وقتی از اتاق عمل بیرون می آید از واجب ترین چیزهایی که به او می زنند مورفین است یعنی مواد مخدر، چرا؟ چون لازم است اما آیا باید واقعا همیشه این مورفین زده شود؟ پزشک باید تشخیص بدهد امروز این قسمت ترمیم شد نیاز به مورفین ندارد، ما نیازمان به تحسین چیزی ست که واقعا وجود دارد اما اگر خود درونی را بدون قضاوت به تماشا نشسته باشیم اولاً می توانیم اگر جایی ضعف دارد ترمیم کنیم و این خیلی بحث خوبی ست، که با آن گفتگو می کنیم چرا نیاز دارید که بطور دائم تو را تشویق کنند؟ مگر شما کارتان را درست انجام نمیدهید، مگر درست انجام دادن یک کاری جزء وظایف شما نیست؟ وقتی این خود را شما با آن مواجه شدید و به تماشایش نشستید فراز و نشیبهایش ر ا دیدید آن موقع این نیازها که می آید شما در جایی که نیاز به تمجید هست آن خود درونی را نشان می دهید شما بسیاری از جاها تمجید و تحسین تان را گرفتید اگر امروز تحسینی شد اشکال ندارد هر روز هم تحسین شوید اشکال ندارد ولی شما باید یادتان بماند که این بعنوان یک خوراک روزانه نشود آن جایی که تبدیل می شود به یک اعتیاد و دریافت روزانه آنجاست که مضر است باید جلوی این مسئله گرفته شود، من جایی تحسین می شوم بسیار عالی، اما اگر قرار باشد این نیاز را تشدید کنم در توهماتم، چرا؟ چون خودم را نمی شناسم خود اصلی ام را کشف نکرده ام، نمی دانم در کجاها نقص و کمبود دارد که کمکش کنم آنها پُر شود نتیجتاً آن کمبودها را با این تحسینها می خواهم پُر کنم، تبدیل می شود به یک فاجعه بزرگ چون امکان پذیر نیست و وقتی امکانپذیر نشد کشمکش می آورد، جدال می آورد و در انتها انزوا آزردگی و دلشکستگی، این ایراد است باید از امروز یک توجه ویژه به خودمان و خود درونی مان بگذاریم.
صحبت از جمع: آیا این برنمی گردد به تربیت دوران کودکی؟ که هر کاری را که از روی وظیفه باید انجام می دادیم با یک جایزه دادن کاری کردند که انجام بدهیم، مثلا مشقهایمان را به موقع نوشتیم، جایزه دادند، یکبار دو بار بد نیست، اما اگر همیشه بصورت عادت در بیاید در بزرگسالی به شکل دیگری، مثلآً نماز که خواندیم جایزه دادند، وقتی به دفعات انجام شده، می خواهم ببینم چیزی که به ذهنم رسید اگر درست است ما با این معضل روبرو هستیم، عزیزانی که بچه کوچکی تربیت می کنند این حفره ها را ایجاد نکنند اگر تأیید میکنید بفرمائید.
استاد:صحبت شما متین، منتها نمی توانیم یک طرفه نگاه کنیم، تشویق کردن بچه ها بخصوص در کودکی و در سنینی که نیاز به یک سلاح پیش برنده و حرکت دهنده احتیاج هست و باید باشد نمی شود از آن گذشت اما این برمی گردد به درایت بزرگتر ها که از این سلاح چگونه استفاده کنند، خوب دقت کنید، من در مدرسه که تدریس می کردم قانونی داشتم، شاگردهای خوبی داشتم که معمولاً از 18 به بالا می گرفتند در درس ریاضی یک سری هم مابین 10 تا 18 می گرفتند، یک سری هم شاگرد داشتم که بین 1 و 2 می گرفتند، در کلاسهای من وقتی شاگردی از نمره 1 یا 2 همیشگی اش می رسید به 8 حتماً تشویقش می کردم، یک تشویق درست و حسابی، بچه ها می پرسیدند که فلانی 18 بوده 19 گرفته شما فقط گفتید خوبست اما برای آن دیگری سرمایه بیشتری بکار بردم، بچه ها که از من سوال میکردند ، میگفتم : برای اینکه این دانش آموز خودش را از 1 به 8 برساند انرژی بالایی را صرف کرده ، تلاش بسیاری را داشته و تو که 18 بودی و به 19رسیدی این اندازه تلاش نکردی . تو دانسته هایت بالا بوده . وقتی به بچه ها در سنین پایین ، کودک و نو جوانمان میگوییم چه اتفاقی می افتد آنها هم میفهمند و این شیوه را بعدها خودشان هم در زندگیشان ادامه میدهند . متاسفانه این روزها خیلی می بینم که خانواده ها برای هر حرکت بچه هایشان یک تشویقی بزرگ دارند اما در کنار تشویقی ها ، تحسین ها و تمجیدها به بچه ها باید تعلیم داد که وظایف شما چیست ؟ این تعلیم وظایف و محدوده وظایف که باید به خوبی انجام بشود وقتی تفهیم شد بعدا تشویقی ها را میگذاریم بالاتر از وظایف . آن موقع اثر خودش را میکند و در عین حال اجازه نمیدهد حفره خالی در شخصیت نوجوانان ما بوجود بیاید . چرا و چه موقع آن حفره خالی بوجود می آید ؟ چون اصلا حیطه وظایفش را نمیشناسد و در پی آن نیست ، نتیجتا آنجا همیشه خالی میماند . یک پوسته دروغین در بیرون برایش تشکیل میشود و دمادم ما آن پوسته را برایش افزایش میدهیم . بله ، تشویقهای بی مورد و بی موقع و تشویقهایی که پس از آن آموزش حیطه وظایف مطرح نشود بطور حتم اثر سوء میگذارد ، من هم موافقم . چه در سنین کودکی و نوجوانی وچه در سنین بالا و حتی بزرگسالی ! خیلی مسائل را درپیش دارد که الان ما در حال حاضربیشترین توانمان این است که بزرگترهایمان را به نقطه ایمنی برسانیم . ما بزرگ هستیم . ما بزرگترها اگر به یک نقطه ایمن برسیم بطور حتم میتوانیم به بچه های جوان و نوجوانی که دارند پیش روی ما می آیند کمک کننده باشیم . چرا ؟ چون ما دیگر حفره خالی نداریم . وقتی حفره خالی نداریم در مواجهه با آنها دچار مشکلات شخصیتی نمیشویم و آنوقت برای آنها کمک کننده های خوبی هستیم .
صحبت از جمع: میخواستم بدانم این موضوعی که این هفته فرمودید با موضوع هفته پیش که راجع به گره های درونی صحبت کردیم ، ارتباطی دارد ؟ چون من فکر میکنم اگر گره ها را حل نکنم نمیتوانم خودم را پیدا بکنم . چون این موضوعی که این هفته فرمودید حتما آنقدر سطحش در من بالا رفته که شده توقع . یعنی حتی از دیده شدن گذشته ، متوقع شدم نسبت به این موضوع که حتما هر کاری میکنم باید تشویقی در کنارش باشد و این توقع گره بزرگی در من است . میخواستم ببینم چه کار بکنیم ؟ یعنی واقعا از آن موقع که شما صحبت کردید دیدم که اگر این گره های توقع ، ترس حسادتم را باز نکنم ، خودم را چطور ببینم ؟
استاد : خیلی قشنگ گفتی دوست عزیز ، شما دارید دانه دانه با این وضوح گره ها را باز میکنی . این نشان دهنده یک تعمق و روشنایی بسیار بزرگ است. میگویی : حسادت ، تو حسادت را میشناسی . برای خودت آنچه که حسد برانگیز است روی یک کاغذ بنویس . بعد برای هر کدام یک فرجه قائل شو دایره لغات ، خواسته هایت و دایره رویارویی با دیگران هی کمرنگ و کمرنگ بشود تا حذفش کنی . تو دشمن را شناختی این خیلی عالیست . شما میگویید : من متوقع شدم . شما توقع را شناختید برای این توقعت خیلی ساده ، با جملات بسیار ساده حتی من میگویم کودکانه ، توقعاتت را بنویس . من پیشنهاد بالاتری هم دارم ولی دلم نمیخواهد توی دست انداز بیفتید . پیشنهاد دومی من این است ، شما وقتی توقعاتت را مینویسی نگاه کن ببین که در ازای توقعی که در درونت میکنی در اِزایش در درونت چه داری ؟ شما توقع دارید که من که شنیدم سرما خوردی و مریض هستی ، حتما از تو خبر بگیرم درست شد ؟ توقع داری . بعد من هم یا ماشاءالله خیلی گیج هستم یا خیلی درگیرهستم و گرفتاریهای خودم را دارم ، هر کاری میکنم یادم نگه دارم هر شب ساعت 12 میشود بعد یادم میرود . باز میگویم فردا صبح در نتیجه تو میمانی در آن توقع و سردرگمی و در گیری ولی با خودت بگو تو که امروز متوقع هستی کجا توقع کسی را برآورده نکردی ؟ خوب دقت کن . یک دفعه می بینی یک جایی جاری شما مریض بوده مثلا و تو اصلا اهمیت قائل نشدی . وقتی هم به تو گفتند : خب بالاخره جاری است از تو توقع دارد دیگر . تو گفتی : چه حرفها ! آن هم این زندگی امروزه . بعد فوری متوجه میشوی و به خودت میگویی : پس تو هم حق توقع نداشتی . برای چه توقع کردی ؟ اینجا لازم نیست شما خودت را بزنی فقط کافی است این جریان را بفهمی و بعد بگویی یر به یر شدیم . باشد ، فهمیدم . پس دیگر از این به بعد حذفش میکنم . به خدا سخت نیست ولی آنقدر دیر شروع کردیم من حداقل 9-8 سال است که دارم روی توقعات ، انتظارات ، ووو.......... کار میکنم . هیچکس با من همراه نشد . اگر همراه شده بودیم امروز حیطه ای را که داریم در آن قدم میزنیم تند تند ورق میزدیم و بیرون میرفتیم . اما هنوز داریم با آن دسته و پنجه نرم میکنیم . ولی نا امید نشویم ، خدایی که شما را تا اینجا آورده و به این نقطه فهم رسانده بطور حتم شما را یاری میکند . اصلا شک نکنید . نشنیدید گفتند : ازتویک حرکت ازخدا هزاران برکت ؟ شما حرکتتان را کردید ، برکت خدا به شما میرسد . توصیه ام را عمل کنید ، پشت گوش نیندازید . دانه دانه گره هایی را که کشف میکنید این گره ها هر کدامش سبب یک انتظار میشود ، یک انتظار بیجا . من تازه انتظارات به جایش را هم حذف میکنم . نه اینکه ساده به اینجا رسیده باشم ، اصلا و ابدا . آنقدر خودم را کندم و خون آلود کردم ، بابتش گریه کردم . چرا به من توجه نمیکنند ؟ چرا من که این کارها را میکنم آنها بابتش این جواب را نمیدهند ؟ و بعد رسیدم به یک جایی ، تو میخواستی ، انجام دادی . میخواستی انجام ندهی . دوست نمیدارد انجام بدهد . چه انتظار بیخودی است که تو داری ؟ امروز دیگر هر کاری ازمن بربیاید انجام میدهم هر جایی هم که نمیتوانم خودم را سرزنش نمیکنم . خیلی زشت است . تو باید این کار را انجام میدادی . اصلا و ابدا همچین قصه هایی را نداریم . ولی خدا وکیلی آن کاری را که میتوانم انجام میدهم . جا نمیگذارم . تو بسیار جای خوبی ایستادی دوست عزیز . یک دفعه می بینی به یک سرازیری افتادی و داری با سرعت میروی . فقط توصیه من را حتما گوش کن و عمل کن ،
صحبت از جمع: نیاز به تحسین از دیگران در ذهن من با نیاز به تحسین از طرف همسر متفاوت است . یعنی شاید از دیگران اصلا انتظار نداشته باشم تحسین و دیده بشوم .اما در مورد همسرم اینطوری نیستم . این مرز را اگر زحمتی نیست برای من تعیین کنید که متوجه بشوم از کجا دچار زیاده خواهی و اسیر این نیاز به تحسین میشوم و اینکه تا کجا این نیاز طبیعی است و باید این انتظار را داشته باشم ؟
استاد : بحث دیده شدن و نیاز به دیده شدن و تحسین یک بحث و انتظار کاملا طبیعی است . اما چه موقع این یک وجه طبیعی وآرام به خودش میگیرد ؟ آن زمانی که شما آن چیزی را که به سبب آن میخواهی توسط همسر تحسین بشوی ابتدائا خودت در خودت دیده باشی و تحسین کرده باشی . بگذار یک مثال ساده بزنم که شاید خوبتر روشنش کنم . شما لباسی را نو خریدید و یا دوختید می آورید و می پوشید . ابتدا جلوی آینه خودت را نگاه میکنی و خودتان را برازنده می بینید . لباس را به اندازه خودتان می بینید ، رنگش به شما می آید و شما احساس میکنید در این لباس زیباتر دیده میشوید و معقول تر هستی . یک حس رضایت و لذتی در شما بوجود می آید ، خب ؟ این مسیر طبیعی است که رسیدی . بعد از همسرت سوال میکنی یا به عبارتی خودت را در معرض نمایش ایشان قرار میدهی که ایشان ببیند . از دوحال خارج نیست ، یا ایشان می بیند و یک تحسین معقول میکند ، بله خیلی عالی است خیلی خوب است . یعنی همان حس رضایت درونی تو را تقویت میکند یا اینکه از تو میترسد و هی تند تند میگوید : وای ! وای ! مثل فرشته ها شدی اما قلبا به این اعتقاد ندارد پس این باز بد است چون ازبس از تو شنیده و ترسیده که مجبور شده خلاف واقع بگوید که اصلا تو نباید بگذاری به آنجا برسد یا اصلا می بیند و متوجه نمیشود که لباس نو است . اصلا نیاز نیست که با خودت بگویی : بیچاره از بس خسته است و کار کرده اصلا متوجه نشده . آنقدر ذهنش مشغول است اصلا ندیده یا آنقدر درگیری مالی دارد که اصلا به اینجور چیزها فکر نمی کند اصلا لازم نیست حتی این دلایل را بیاورید، چی شده است؟ ندیده است و هیچ اشکالی هم ندارد،چرا اشکالی ندارد؟ به دلیل اینکه شما تحسین اولیه را از خودت دریافت کردید،شما خودتان را در آینه نگاه کردید و دیدید انتخابی درست کردید معقول بوده است و همه نیازهای وجودی و آبرویی و شخصیتی شما را برآورده می کند و از این انتخاب صحیح و قشنگت لذت بردی، این است که ماندنی است این است که شما را ارضا می کند،حالا اگر همسر هم با شما عین شما برخورد کند خوب خیلی زیبا است چون او هم در قبال تحسین تو یک حس رضایت قلبی به خود او وارد می شود و اگر این کار را نکند سهمش را نمی برد و اینجا است که باید برای او دل سوزاند چون از یک سهم طبیعی و قانونی و خوب بدون هیچ دلیلی عقب ماند،اما ندیدن او اگر شما را بشکند اگر شما را عصبانی بکند اگر تو را به یک نقطه خشم برساند یک دلیل بیشتر ندارد چون شما خودتان را در آینه دیدید نپسندیدید منتظر بودید نقص هایی که شما دیدید همسرتان آنها را به عنوان یک امتیاز ببیند، و به شما القا کند تا شما فکر کنید که عالی است، و چون او این کار را نکرد شما را دیوانه و کلافه کرد و خشمگین شدید داد زدید و قهر کردید و هزار برخورد بد دیگر،این را تعمیم بدهید در بقیه خواسته هایتان،چه در مورد همسرتان و فرقی نمی کند آقایان هم در مورد خانم ها،آقا از سر کار آمده است خسته و..بعد گفته است بد است با این سر و کله آشفته بروم خانه ، رفت سلمانی،از سلمانی هم که بیرون آمد تا خانه مو خورده ها او را خورد خوب انتظارش چی است؟ در را که باز می کند می آید تو خانم او بگوید به به چه صفایی آوردید چقدر قشنگ شدید چقدر عالی است ولی خانم یا دنبال بچه اش دویده یا دنبال ماهیتابه شامی که داشت می سوخت،نصف آن هم سوخته است و هزاران چیز دیگه تنها چیزی که نمی بیند کله آقا است ،خوب آقا چکار می کند اگه آقا در همان آینه سلمانی خود را نگاه کرد و گفت چه کار خوبی کردم هم خودم را زیبا می بینم و لذت می برم و هم امیدوارم همسرم هم من را خوب ببیند و لذت ببرد برمی گردد و کافی است،حالا همسر او دید چه بهتر ندید در آن خود درونی او یک سوراخ بزرگ به وجود نمی آید.
دوستی در خصوص با رابطه ها که من صحبت کردم مسئله ای را مطرح کرد. ایشان می گویند که من مادرشوهری دارم که بین عروس ها فرق می گذارد و این مسئله به شدت او را آزرده می کند می گوید من چطوری رابطه ام را با این مادرشوهر اصلاح کنم؟خوب بین شما چه کسی جواب این دوست من را می دهد؟
جواب: من یک گفت و گوی دو نفره ای که با یک بنده خدایی انجام دادم به نظرم می آید که اینجا به درد می خورد،اینکه آن بنده خدا برای یکی از اقوام نزدیکش در بیماری و گرفتاری و در هر کاری خودش را درگیر می کرد چون آن بنده خداها کسی دیگری را نداشتند و از آن طرف هم خیلی راحت بعد از اینکه مشکلشان حل می شد با یک صحبتی و با یک حرکتی تمام خستگی را در بدن آن شخص می گذاشتند یعنی همه را زهر او می کردند،یکبار از او پرسیدم که شما چرا این کار را می کنید؟ اینکه آنها را دکتر می برید و فلان خدمات را به آنها می دهید...واو گفت من به خاطر خدا می کنم بعد من به او گفتم که اگه شما بخواهید به خاطر خدا بکنید پس دیگه از اینها نباید توقعی داشته باشید شما برای خدا کردید من فکر می کنم ما بیشترین ضرری که می کنیم این است که اول با یک نیت خوب و خالص و فکر می کنیم به خاطر خدا دست کسی را بگیریم و..انجام می دهیم اما در درون خودمان این توقع را از آن شخص داریم که او هم قدردان ما باشد و این کار را خراب میکند.
جواب: اگر ما مادر همسر خود را مانند مادر خودمان در جایگاه مادر خودمان قرار بدهیم ما با مادرمان که جون و نفسمان است در هیچ موردی اختلاف نظر نداریم مگه همچنین چیزی امکان دارد ولی اگه خیلی سریع از آن اختلاف نظر گذشت می کنیم هم به خاطر جایگاه مادری ایشان و محبت سرشار و بیش از حدی که به ایشان داریم پس می شود که در برخوردها و مشکلاتی که با مادر همسر است همین دید را داشت .
جواب: این دوستمان صحبتی که شما فرمودید نگفته بودند که مشکل خاصی با او دارند گفتند که در رابطه مشکل داریم اگه از نظر ایشان فرقی گذاشته می شود من باید ببینم من چکار میکنم که باعث شده است آن فرق گذاشته شود چون من نمی تواتم آدم مقابلم را قضاوت کنم که چرا او این کار را می کند من در خودم بگردم که من چکار کردم که باعث ایجاد تفاوت شده است .
صحبت از جمع: من یک چیزی را که تجربه کردم این بود که ما الان بحثمان در رابطه با یک خانمی است که با مادرشوهر از یک جهت مشکل دارد ولی ما همین را مشابه با آدم های مختلف مثلا بین دوستانمان بین خواهر برادرها خیلی مشاهده کردیم چیزی که اتفاق می افتد من به نظرم این است اولا هر آنچه که اتفاق می افتد در ذهن ما اتفاق می افتد شاید یک سری چیزهای علنی باشد مثلا بین 3 تا عروس، مثلا مادر شوهر بین سه تا عروس هدیه داده است هدیه ی این یکی از آن یکی کم ارزش تر بوده این ها قابل اندازه گیری است نمی گویم چیز بیرونی وجود ندارد این خانم هم می تواند ببیند اگر به ایشان کمتر لطف می شود محبت می شود ایشان برای آن مادر شوهر چه می تواند باشد ؟ بعد وقتی آدم به خودش نگاه می کندیک جاهایی می بیند خیلی هم قدمی برنداشتم ولی توقع ام زیاد است بعد وقتی به درونش خوب دقت می کند ناخودگاه آن لیست توقع اش نصف می شود بعد کم کم که آن مادر شوهر را در جایگاه مادر شوهری و مادری می بیند باز آن نصف ، یک چهارم میشود یعنی فقط کافی است ما ناظر باشیم به قول گفته های شما کافی است ما شاهد باشیم هیچ قدمی لازم نیست برداشته بشود چون بعضی ها سریع می گویند نه من نمی توانم اصلا با این حرف بزنم، لازم نیست اصلا حرف بزنی کم خرج ترین و کم خطر ترین کار همین نگاه کردن است یکی به خودمان نگاه کنیم که واقعا برای طرف مقابل چی هستیم و چه جایگاهی داریم و اینکه طرف مقابل را در جایگاهش ببینیم ، ببینیم او چی هست .و قتی دو طرف دیده می شود عملا آن کشمکش درونی شاید صفر نشود ولی خیلی کم می شود.
جواب: مشکل را در خودش جستجو کند
جواب: ببخشید رفتار واسطه یعنی پسر هم خیلی ربط دارد
جواب: من یک نکته ی کوتاهی را می خواستم اشاره کنم یک رویکرد دیگر هم این است که اگر به متن سؤال دقت کنید می بینید که مشکل اساسی در مقایسه است یعنی گوینده موضوع اش این نبوده که من با مادر شوهرم این مشکل را دارم که با من این کار را می کند بلکه اصل سؤال این است که من با مادر شوهر این مشکل را دارم که یک کارهایی را با کسانی می کند که آن کارها را با من نمی کند یعنی یک مقایسه ای این وسط است و شاید یکی از راه کارها این باشد که اساسا من نگاه کنم ببینم مستقل از آدم های دیگر آیا من از رابطه ی خودم و مادر شوهرم رضایت دارم یعنی در نظر نگیرم که بین مادر شوهرم و افراد دیگر چه اتفاقی دارد می افتد از خودم سؤال کنم آیا از آنچه بین خودم و مادر شوهرم اتفاق می افتذ رضایت دارم ؟ اگر رضایت دارم که بقیه اش مهم نیست بخاطر اینکه مادر شوهر من یک آدم مستقل است و این تصمیم به او ربط دارد که با دیگران چگونه رفتار کند به خودش و دیگران بستگی دارد حتی می تواند با آنها بدتر از من رفتار کند یا می تواند با آنها بهتر از من رفتار کند به خودش و آنها ربط دارد . اگر راضی هستم که فبها اگر راضی نیستم می توانم این را بین خودم و مادرشوهرم حل و فصل بکنم بدون اینکه اشاره بکنم چرا با فلانی اینجوری یا من اینجوری ؟ مثلا عدم رضایت مندی ام این است که فلان روز به من کادو نداد لازم نیست بروم بگویم چرا به فلانی کادو دادی به من ندادی می توانم خیلی سریع بروم بگویم چرا به من کادو ندادی ؟ من منتظر بودم به من کادو بدهی خیلی ساده . چون به محض اینکه پای شخص دیگری وسط بیاید داستان ها و حاشیه ها شروع می شود اصلا اصل مطلب که رابطه ی خودم و خودشه کاملا زیر سؤال می رود بنابراین فکر می کنم یک حلقه ی مفقوده مقایسه هست این را از وسط برداریم شاید صورت مسأله خیلی ساده تر شود
استاد : دقیقا همینطور است گفتگوهای دوستان مان یک حلقه های روشن و شفافی را این وسط ارائه کردند که واقعا می شود به آن توجه کرد . دوست عزیز مان که از من این سؤال را کردند حتما راه کارها را شنیدند باید خیلی برایشان خوب باشد باید یک شناخت جدید از خود ، گفتگوی امروزمان خیلی به دردتان میخورد خودت بی قضاوت تماشا کن که شما کی هستی ؟ شما نازنین عزیز جان ،شما خودت کی هستی ؟ خودت را بدون قضاوت تماشا کن هم عیب ها و هم حسن ها را ببین و صرف نظر از اینکه اینجا عیب است و آنجا حسن است هیچکدام را تشویق نکن هیچکدام را هم حقیر نکن اگر جایی ضعف وجود دارد خودت را سرکوب نکن که ببین تو اینجوری اینجوری هستی که اینطوری میشود یا اگر یک جایی یک حسن بزرگی وجود دارد که در بقیه کمتر هست خودت را آنجا خیلی بزرگ نکن که اصطلاحا ما می گوییم از آن نقطه ورم کرده و برآمده نشوی که دیگر در هیچ جایی نتوانی جای بگیری خودت را تماشا کن به این نقطه ها واقف شو و بعد نگاه کن ببین به طور انفرادی با مادر شوهرت در چه رابطه ای قرار داری اگر فقط رابطه ی شما و مادر شوهر یک رابطه ی فردی و سالم جدای از عروس های دیگر است ؛ گاهی اوقات من مواجه بودم با آدم هایی که یک عروس یا دو عروس شان مثلا برادرزاده و خواهر زاده اش بوده و یک عروس یا دو عروس دیگر غریبه بوده است طبیعتا فرق می کند نوع برخورد نوع نگاه نوع حرکات آن مادرشوهر در رابطه با آن عروس هایی که از گوشت و خون خودش هم خون خودش هستند مقدار زیادی فرق می کند و این را درک بکنی و خیلی هم اهمیت ندهی و چون اهمیت ندادی بعدا یک فضای باز و روشنی پیدا می کنی که خود به خود بقیه تو این فضای باز و روشن شما رشد می کنند اما اگر مادرشوهرتان صرف نظر از جاری های دیگر یا عروس های دیگر رابطه ی سالم روشن و بازی وجود ندارد باید شروع کنی به نقطه یابی ، مادر شوهر برای شما کی هست ؟ چی هست ؟ و چه توقعاتی داری ؟ چه انتظاراتی از او داری ؟ و در قبال آن چه تعهداتی داری ؟ باز مادر شوهر در قبال شما ، به اصطلاح شما برای او و او برای شما هر دو مورد را یادداشت کنی وقتی اینها را روی کاغذ آوردی و اینها را به هم وصل کردی خود به خود می بینی که پارامترهای زیادی از دایره ی نگاه شما حذف می شوند یک جایی که خیلی سخت می گرفتی می بینی که مادر شوهرت در جای دیگری یک جور دیگر رفتار می کرده که اینها را با همدیگر میشود خط زد بعد آنوقت نقاط باقی مانده را دوباره از نو نگاه کنی ببینی که می توانی برای آن راه کاری پیدا کنی اگر نتوانستی به من مراجعه کن و باز دوباره راجع به آن گفتگو خواهیم کرد ولی فراموش کن با جاری های دیگر چه می کند اصلا مهم نیست شما کم نداری که نیاز داشته باشی با شما مثل آنها برخورد کند با شما مثل خودت رفتار بشود کفایت می کند برای اینکه یک زندگی سالم داشته باشی.

عنوان : چرا محتاج تحسین دیگران هستیم ؟

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.