منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

آخرین گفتگوی سال ۹۹

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ﴿۱﴾

وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ ﴿۲﴾

الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ ﴿۳﴾

وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ﴿۴﴾

به نام خداوند هستی بخش مهربان، به نام خداوند رحیم و رحمان، به نام خداوندی که جز او پناهی در جهان هستی برای هیچ موجود دیگری لحاظ نگشته است.
آیا ما سینه تو را فراخ نکردیم و بار گرانت را از تو فرو ننهادیم که پشتت را شکسته بود و آوازه ات را بلند کردیم.
این آیات بسیار زیباست به شرح امروز ما بسیار نزدیک است چون همه ما تا صباحی گذشته یکسال پیش دو سال پیش سینه هایی یا به اصطلاح شرح صدری در درونمان کوچک و ناچیز داشتیم و به همین مناسبت همیشه در سختی و عذاب هم به سر می بردیم. خداوند عالم به ما توفیق داده و روز به روز سینه هایمان فراخ تر و گشاده تر میشود به روی حقایق و بار گرانی که بر پشت ما بود به دلیل نافهمی و عدم هوشیاری و آگاهیمان به همین دلیل بسیار سختی تحمل می کردیم و این سختی پشت ما را شکسته بود چون برخی فکر می کردند سختی هایی که دارند تحمل می کنند به دلیل وجود آدمهای روبرویشان است برخی فکر میکردند به دلیل بی عرضگی یا بی لیاقی یا بی ارزشی خودشون است و هزاران دلیل دیگر برخی فکر می کردند مورد ظلم واقع شدند آنها را نادیده و کوچک فکر کردند ولی خداوند با هوشیاری که به بنده اش عطا میکند و قلب او را گشاده می کند به روی حقایق باعث میشود این بارهای گران را به طور وضوح ببیند و آنها را از گران بودن خارج می کند و خودش را از این شکستگی نجات می دهد.
و آوازه ات را بلند کردیم وقتی انسان به مرز هوشیاری و حقیقت یابی می رسد عملا در میان مردمان دیگر خودش را شکسته ،ناچیز و بی ارزش احساس نمی کند و نمی بیند و به همان نسبت دیگران را در مقابل خودش کوچک و بی ارزش نمی بیند.
پس بی تردید با دشواری آسانی است.
این آیه و آیه بعد از آن به طور مسلم برای امروز ماست. برای این روزهایی که تا به امروز گذراندیم و پس از این در پیش خواهیم داشت.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۵﴾

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ﴿۶﴾

پس بی تردید با هر دشواری آسانی است، نه پس از دشواری آسانی است با دشواری آسانی است وقتی سختی می آید و فهمش می آید نگهداشتن آن سختی و گذرانش آسان میشود مسلما با دشواری آسانی است به صورت تاکیدی خدا فرموده که مسلما با هر دشواری آسانی است. یعنی تاکیدی مجدد در دو آیه پشت سر هم برای من و شما برای آنهایی که گوش شنوایی برای شنیدن حقایق از جانب حق دارند .
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿۷﴾

وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ ﴿۸﴾
پس چون فراغت یافتی بکوش.
به چی بکوشیم؟ ما که دائم در حال کوشیدن هستیم برای مال دنیا، اسباب دنیا، کارهای دنیا و الی آخر نه این چنین نیست هر وقت فراغت یافتی یعنی فرصت کردی که به چیزی غیر از مال اندوزی به چیزی غیر از آنچه که در جهان هستی می توان فراهم کرد و هر بیشتر داشت و حرص زد هیچ وقت به اون نقطه نهاییش نرسید، از اینها فراغت یافتی و پشتت آرام شد بکوش به ذکر خدا، بکوش به کار خیر، بکوش که دلی را به دست بیاوری ،بکوش که لبخندی بسیار مهربانانه به چهره هایی که بسیار درهم و گرفته است بزنی، بکوش که عباداتت را به موقع به جا بیاوری، بکوش که تلاوت قرآن کنی و آیات الهی را با گوش جان بشنوی و در تو موثر بیفتد و از سختی نجاتت بدهد.
و با اشتیاق به سوی پروردگارت روی آور
وقتی انسان به این امور کوشش نمود آن موقع است که جلب میشود به آن خدایی که او را آفریده و نعمت فهم این ماجرا به او عطا فرموده. پس این روزها تکلیف مشخص شد:
1- دانستیم که اشکال را ما داشتیم و سینه ما فراخ نبود
2- دانستیم که پشت ما شکسته بود از تحمل سختی ها برای اینکه فکر میکردیم یا از بی عرضگی ماست یا از ظلم بی نهایت افراد رو برو که فهمیدیم چنین نیست هر چه هست مخصوص ماست و بایستی این مسیر را طی کنیم و عبور کنیم و بدانیم که با تحمل این سختی ها خداوند آوازه و نامی بلند به هر کدام از ما عطا میکند.
3- و سپس تاکید فرمودند با دشواری آسانی است اگر آسانی را نمی بینید اشکال در دید شماست بگردید در کنار هر سختی آسانیش را مشاهده کنید پس هر گاه از فهم این مطالب فارغ شدی بکوش ، بکوش به تمام کارهای حسنه و پس اینکه کارهای حسنه را انجام دادی با اشتیاق و شوق فراوان به سوی پرودگار روی بیاور که تنها مامن حقیقی و تنها جایگاه امن و آرام پر از صلح و عشق خواهد بود ان شا الله
صدق الله علی العظیم
ورود به ماه شعبان و اعیاد شعبانیه بر تمامی مومنین جهان مبارک باد. هر کجا در خانه هایتان هستید یک دست ارادت بزنید ان شاالله ملائک دستهای ما را هزاران برابر میلیون ها برابر در عرش انعکاس داده باشند، چرا که ما قلبا شادیم و قلبا به دنبال اعیاد شعبانیه همیشه بودیم و خصوصا امسال با فهمی دگرگونه بیشتر به این ماه وارد شدیم باشد که در نیمه شعبان به پاس این ارادت قلبی و این حضور بسیار گرم و صمیمانه شما و همه مومنین جهان شاهد ظهور مولا حجه ابن الحسن العسکری (عج) در نیمه شعبان قرار گیریم ان شالله.
من روز پیش یک فرصتی و یک خلوتی پیش آمد سری به سایت مهدی موعود زدم زمان زیادی بود که موفق نشده بودم که این سرکشی را بکنم به دلیل سختی و سنگینی کار و جوانب عجیب الغریبی که به هر حال در این مدت روی آورده و من را مشغول کرده از میان سیل موضوعات مختلف سری زدم به بخش مقالات گوناگون. خیلی جالب بودم برایم 25 صفحه بود این بخش و در هر صفحه ای حداقل 10 مقاله، یعنی بیش از 250 مقاله فقط در یک بخش به جاهای دیگر سر نزدم چون وقت نداشتم. به همه عنوان ها نگاه کردم حتی بعضی از عنوان ها را برگشتم و به مطالبش نگاهی انداختم. رسیدم به اینکه گنجینه ای بس گران بها در آنجا نهفته اندیشیدم که این همان نعمت الهی است که قبلا گفتگو می کردیم، خداوند در قالب این جلسات و این گردهمایی ها این نعمت را به ما عنایت فرموده این بخش از جانب خداوند عطا شده اما در بخش رزق این نعمت که ما طالب آن رزق هستیم نقش اساسی خواست قلبی تک تک ما و همت و حرکتمان برای شناخت این نعمت الهی است. نعمت را داشته باشم ولی مثل کتابهایم در کتابخانه درش بسته باشد ارزشی ندارد حالا دیگر کتابخانه ها را هم درش را اصلا باز نمی کنند میگویند در فضای مجازی نگاه می کنیم اما عملا سایت را هم کم سرکشی می کنیم، کم به مطالب رجوع می کنیم، عنوان ها بسیار زیبا بودند و کارساز دیدم خیلی زیباست با عشق آغاز کرده بودم، بعد پیش آمده بودم از نفرتها از کینه ها، آفتها، فتنه ها گفته بودیم و گفته بودیم و تلاش کرده بودیم هر چه بیشتر به عمق درون آدمها فرو رفته و آنچه از دید بیرونی آدمها از خودشان پنهان بود را آشکار کنیم و یا بهتر بگویم ، اصلا هدف چنین بود پس از دیدن آنها در صدد بهبود بخشیدن این فضاهای درونی برآمدیم، آمدیم شجاعت ها را شناختیم اما بعد گفتیم لایه زیرین هر شجاعت یک بستر ترس است و اگر بعد از دیدن شجاعت بستر این شجاعت یعنی ترس زیرین آن را نبینیم و کشف نکنیم در عرض مدت بسیار کمی شجاعت اعتبارش را از دست می دهد و دوباره به بستر قدیمی اش یعنی همان ترس بر می گردد . از رویاهای انسانها گفتیم جامعه ای را از کوچکترین تا بزرگترین آنها وقتی موفق دانستیم که در بستر آن جامعه رویای انسانها بتواند تحقق یابد و اگر چنین شود آن موقع آن جامعه در هر درجه اعتقادی ،اقتصادی و فرهنگی و یا هر شکل دیگری باشد تماما شاد و راضی زندگی خواهد کرد علی رغم همه سختی ها، علی رغم همه کمبود ها و نداریها. از افرادی سخن گفتیم که در جامعه از جهات زیاد بالا هستند اما برتر نیستند و پایان کارشان سرنگونی است.
مثال زدیم فرعون را در زمان حضرت موسی، فرعون مقام کمی نداشت از هر حیث بالا بود در عصر خود بالاترین مقام را داشت اما متاسفانه عاقبت فرعون را دیدیم که چه شد چرا که هر چه انسانها از درجات بالاتری از فهم ،آگاهی، ثروت ،امکانات ،نبوغ و و و برخودار باشند درجه مسئولیتشان بالاتر و سنگین تر خواهد بود اگر دچار توهمات نفس بشوند و نتوانند مراتب درجات اعلا شدن را طی کنند آن وقت بدون شک سرنگونی و سختی و محرومیت از درجات الهی نصیبشان خواهد شد و امروزه متاسفانه ما در جامعه کم نمی بینیم از این قشر انسانهایی که بسیار می دانند بسیار در حرکتشان پیشرفته بودند و انتظار از آنها بسیار بالا بود و در یک دوره چنان سرنگون برگشتند که حیرت همگان را بر انگیخت.
گفتیم به عالی بودن اکتفا نکنید اگر کسی به درجه عالی رسید وظیفه اش حرکت به سوی اعلی است بر اساس قرآن است من نمی گویم.
بیش از 25 سال است در خدمت دوستان و عزیزان هستم اگر به مطالب گفته شده در مقالات متعدد از دسته های مختلف نگاه بکنید تازه آنهایی که در سایت هستند مطالبی هستند که از زمانی که شروع کردند به تایپ کردن و ثبت کردن قبل از آن زحمات و گفتگوها بسیار بود ولی نیست و ثبت نشده، میبیند همه مطالب گفته شده با چندین روش گفته شده اند اما در همه دوستان تاثیر آنچنانی که باید می کرد نکرد و من همیشه می گفتم چرا؟ اما صبورانه می آمدم و منتظر روزی بودم که شاهد این تاثیرات باشم اما در طول سال 99که گذراندیم این قدر تحول در همگان مشاهده شد که برای من گاها حیرت انگیز بود درجات تحول در آدمها متفاوت بود بعضیها خیلی زیاد بعضی متوسط و برخی در حد کم ولی متحول شدن چیزی نبود که هیچ کس نصیبش نشده باشد این قدر در بعضیها موثر بود که تا عمق استخوانشان نفوذ کرده بود تخریبشان کرد، داغونشان کرد و تغییراتی به وجود آورد که کم کم انوار روشن آگاهی از وجودشان ساتع شد و این تایید میکند ما به عصر بیداری جمعی و خرد جمعی وارد شدیم . خب البته آسان و ساده نبوده زیر بار فشار این حرکت و گذرگاه عبور از آن له شدیم هر کدام در سطح آگاهی خودمان اما ارزشش را داشته بدانید ارزشش را داشته اگر بیماری تحمل کردید، اگر نداری تحمل کردید، سختی مواجهه با دیگران تحمل کردید و هزاران اگر دیگر بدانید ارزشش را داشته تا به حال سر بالایی آمدید سر بالایی آدم نفس کم می آید نمی آید؟ خوش نفس ترینها بالاخره نفس کم می آورند سربالایی هایی که آمدید نفسها بریده شد اما عن قریب در یک سطح افقی و صاف قرار خواهیم گرفت هر آنچه که در این سربالایی کسب کردیم و توانستیم با خودمان بیاوریم ، در این سطح افقی جدید تجربه می کنیم ، چطور ؟ چون دیگر در این سطح افقی بالا ، کمک حجت خدا بر روی زمین را در خودمان یا همراهمان داریم و تمام این تجربیات در ما نهادینه می شود . به چه درد میخورد ؟ تا پس از آن در سال پیش رو و پس از آن سالهای پیش رو بتوانیم با چراغ روشن ، آگاهی را طی طریق کنیم . این همه یاد گرفتیم این همه دانستیم این همه له و تخریب شدیم و دوباره از جا بلند شدیم ، هنوز خیلی سطوح آگاهی را طی نکردیم . آثار آگاهی های فردی در انسانها چنان چشم گیر است که نگفتنی است . من گاهی حیرت می کنم . با عزیزانی گفتگو می کردم جدیدا که در بین این عزیزان من نوجوانی وجود داشت . نوجوانی که خیلی هم سنش بالا نیست . من قبلا هم با این نوجوان گفتگو کرده بودم . خیلی زیبا بود که این نوجوان یک استقلال رای برای خودش طلب می کند . دیدید بعضی اوقات بعضی ها در مملکت بلند می شوند و حکومت اعلام می کنند ؟ خیلی جسارت می خواهد که آن کار را انجام می دهند . استقلال رای را طلب می کند و اعلام می کند . برای خودش یک خط مشی جدید اعلام می کند . من با اینها گفتگو کردم . اول به ظاهر آدم اذیت میشود . میگوید : وای ! یعنی چه ؟ ولی نه ! من خیلی خوشحال می شوم . این نمونه و نمونه های بسیار زیادی شبیه این نشان دهنده بیداری نسل حاضر است . نسل حاضر نمی خواهد آنچه را که گذشتگان داشتند با آن حرکت کند . تا اینجا عالیست، اصلا شکی در آن نیست ، من هم می پسندم . اما از اینجا به بعدش یک خرده خوف دارم . واقعیت اینکه یک خرده نگران هستم . چون برای این افرادی که بیدار شدند چه در سنین کم ، چه در سنین جوانی و چه در سنین بالاتر وقتی اعلام بیداری می کنند ، درجات مسئولیتیشان سنگین و سنگین تر می شود . می گوید : می فهمم ، می فهمم و انتخاب می کنم . خب این مسئولیت را بالا می برد ، یعنی چه ؟ عرض می کنم . چون درک و شعور افرادی که راهش را پیدا کردند ، اینجا یک وسیله امید بخش است . با شما هستم ، با همه شما هستم . یک وسیله امید بخش برای جوانان و نوجوانان ما است . آنهایی که فی الواقع از این مرز عبور کردند و به یک درجه ای از آگاهی رسیدند پس از این استقلال رای اعلام کردنها ، باید کمک کنند برای جوانانی که سر به استقلال رای برای خودشان برداشتند ، باید یاورشان باشند و حمایتگر دانای آنها باشند ، نه در جناح مقابل آنها قرار بگیرند . چطور ؟ به این صورت ، مثلا به عزیزی که در بخش حجاب با پوشیدن روسری که موهای او را بپوشاند دچار مشکل بود ، من اینطوری گفتم : خیلی خوب است ، شما انقدر بزرگ شدید که اعلام می کنید من می فهمم و با همه فهمم ولی می خواهم و اشکالی هم ندارد ، می خواهم پوشش سر را هم بردارم ، بردار . در دین هیچ اجباری نیست . بردار هیچ اشکالی ندارد . اما یادت باشد زیر پا گذاشتن احکام پروردگار، احکامی که در قرآن آمده ، نه میل شخصی من نه سلیقه شخصی او ، نه نگاه و تفکر او ، احکامی که مستقیما در قرآن آمده ، زیر پا گذاشتن این احکام از خواهش های نفس است . نفس گربه پشمالوی قشنگی است . یک نگاهت می کند یک مرنو می کشد چشمهایش را خمار میکند . یواشکی میلولد بغلت . اگر یک خرده خودت را جابجا کنی از آن زمین کناره می پرد بغلت . اگر نفس در یک وعده پیروز بشود مُزورانه وعده های بعدی را پیش می گیرد . همانجا نمی ایستد . از حجاب سر کم کم به بخشهای دیگر برای جلوه گری سر میزند . درست مثل غذا خوردن و مثل تنقلات خوردن است . وقتی عنان نفس را در دستمان نگیریم ، از این ظرف یک ناخنک ، از آن یکی یک ناخنک و همینطور پیش می رویم . هزار و یک دلیل برای انتخاب این حرکت خود ، نفس ارائه میکند . در همه چیز، هر کجا که نفس حرکت بکند و به او پا بدهید ، با دلایل قانع کننده که همه هم به ظاهر منطقی است جلو می آید . ولی صد افسوس که در نفس آدمی منطقی است . در قانون الهی کاملا غیر منطقی و حتی عصیانگرانه است. تقریبا 36 سال پیش من دچار آلرژی شدم و این آلرژی سبب شد هم در اندامهایم دچار خارش پوستی باشم و هم بخصوص در این قسمتهای صورت که در زیر روسری یا زیر مقنعه قرار می گیرد و خیلی این خارش آزار و اذیتم میداد و صورتم را قرمز میکرد . بعد مجبور میشدم از پمادهای مختلف استفاده کنم . یک دفعه دکتر به قیافه من نگاه کرد ، من خیلی شکایت کردم . گفت : تو باید در سرزمین لختیها بدنیا می آمدی . من که با تعجب نگاهش کردم خندید ، گفت : آخه آنجا حجاب مقرر نیست . جمله دکتر را می شنوید ؟ می توانید تصور کنید که روی یک جوان چه تاثیری می گذارد ؟ بعد از آن خارش ها که اذیتم می کرد بارها در درون خودم گفتم : خب دکتر میگوید : برای پوست صورتت بد است ، میتوانی حجابت را برداری . لا اقل یک ذره اینها را بده عقب تر پوستت داغون شد . دو روز دیگر زخم میشود . اینها دلایل منطقی نفس بود . درست هم بود ، کاملا هم درست بود . اما من نهیب زدم به او همان موقع . گفتم : گول نمی خورم ، فایده ندارد . بیخودی خودت را به من نچسبان ، بیخودی هم من را هل نده . زخم میشود بگذار بشود و بعدا هیچوقت نفهمیدم کی این خارش های شدید از بین رفت ؟ گرچه هنوز هم دارم لااقل شما که من را می بینید پشت دوربین دائم صورتم را میخارانم ، مهم نیست . چه اشکالی دارد ؟ بالاخره هر انتخابی یک تاوانی هم دارد . یک قیمتی و یک بهایی دارد ، باید پرداخت . هرگز انتخابها بدون دادن بهایش امکانپذیر نیست . همه هوشیار باشید . عزیزانم همه هوشیار باشید . وقتی بچه ها ی نوجوان ابراز عقیده میکنند حتی زمانهایی که احساس هم میکنم شاید اشتباه هم میکنند ، ولی من لذت میبرم و همیشه کنارتان هستم . اگر خدا تو فیقم بدهد من همیشه کنار شما هستم . بیایید با هم حرف میزنیم و تلاش میکنم نفس بر شما پیروز نشود . چند روز پیش یک رویای صادقه داشتم که خیلی مفصل بود و چقدر جالب بود که آن رویای من محافلی را نشان میداد از آدمها که این محافل با مثلا درختچه های کوچک ، صندلیها یا چیزهایی مشابه این از هم جدا میشد ، هیچ دیواری وجود نداشت و هیچ مرز و ابتدا و انتهایی هم وجود نداشت . بماند ، من فقط به قسمت انتهای رویایم اشاره میکنم در قسمت انتهایی که ایستاده بودم در جمع یکی از دوستان ، ندایی بلند و رسا به گوشم رسید ، چندین بار هم این ندا تکرار شد . با این عنوان : مسلمانانِ حجتهای خدا روی زمین ، به هوش باشید ! مسلمانِ حجتهای خدا روی زمین ، به هوش باشید ! من حیرت زده گفتم : برای کِی ؟ یعنی برای کِی باید به هوش باشیم ؟ ندا گفت : 1400 . من در حالیکه میلرزیدم از خواب بیدار شدم و وقتی بیدار شدم و نشستم هنوز آن ندا در بیداری هم به گوشم می رسید و آرام آرام صدا کمرنگ و حذف شد . الان می فهمم چرا . ما مسلمان هستیم ، یعنی تسلیم شده حضرت حق . مسلمان معنیش این است . هر کس تسلیم حضرت حق باشد مسلمان میشود . ما مسلمان هستیم و اگر مسلمانی را درست پیش ببریم و اگر در مسلمانیمان صادق و راستگو باشیم ، اگر نخواهیم میانبر بزنیم ، بعضی جاها از نفس اطاعت بکنیم و خوراک بیش از اندازه بهش بدهیم ، میشویم حجت خدا روی زمین . هر مسلمانی که تسلیم کلام پروردگار است به آن پایبند است و به هیچ قیمتی آن را زیر پا نمی گذارد میشود حجت خدا بر روی زمین ، یعنی یک نمونه آشکار. تو را به خدا خوب دقت کنید در این زمان همه ابعاد دین خدا ، دستوراتش ، کتابش و از این سو همه حیله های نفس ، ابلیس و عصیانهایش به وضوح دیده میشود و قابل فهم است . هیچکس نمی تواند بگوید نمی دانستم . هیچ کس نمی تواند بگوید کسی نبود به من بگوید . هیچ کس نمی تواند بگوید : من تقصیری ندارم . همه میدانند . از این سو یادمان باشد که آیه شریفه قرآن است که خداوند فرموده : هیچ قومی را قبل از اینکه راهنمایی داشته باشند و بر همه امور وقوف یابند هلاک کنیم . اما قومی که پس از ایمان کفر ورزید را هلاک خواهیم کرد . ما قومی هستیم که راهنما داشتیم ، به خوبی هدایت شدیم . صراط مستقیمتان را با پوشش خط مشی های افراد مختلف ضایع نکنید که این متاسفانه امریست که بسیار اتفاق افتاده این روزها و هر کس که از خط الهی پایش را بیرون میگذارد و خط مشی آدمها را ، خط دین میداند و بر اساس آن قضاوت میکند ، قهقهه شیطان بغل گوشش کشیده میشود ولی افسوس که نمی شنود و به همان اندازه که قهقهه شیطان کشیده میشود قلب امام زمان به درد می آید . یک دوست نازنین بعد از پخش آذوقه به من زنگ زده بود و می گفت : من به واسطه سبدهای کالایی که پخش کردیم از دیروز در نمازهایم و ذکرهایم خیلی تو را دعا می کنم ، خیلی خیلی ابراز محبت کرد من هم تشکر کردم ولی از او خواهش کردم از این به بعد اگر کسی به هر دلیلی خواست من را دعا کند ، من می دانم که مورد محبت خیلی ها هستم ، این هم عنایت خدا است . خدا گفته : هر کس را بخواهم عزت می بخشم اگر او نمی بخشید اینجوری نمیشد . اما به ایشان گفتم و از شما هم خواهش میکنم : هر کس خواست من را دعا کند اول از همه دعا کند برای سلامت آقا امام زمان و برای اینکه قلبش از جانب من و ما مسلمانها آزرده نشود و برای اینکه تعجیلی در ظهورشان قرار گرفته باشد . آن دوست نازنین گریه زیادی پای تلفن و تکان سختی خورد . امیدوارم که این کلام همان تکان را در قلبهای شما هم به وجود آورده باشد . بیاییم قبل از اینکه برای همدیگر دعا کنیم ، ابتدا برای امام زمانمان دعا کنیم . برای اینکه هر چه سریعتر ظهورش اتفاق بیفتد ، برای اینکه از ما خوشحال و راضی باشد لااقل ما غمگینش نکنیم . به هر حال این صراحت را باید فهمید ، بعد از اینکه درست و غلط را درک کردیم ، بعد از اینکه حکم خدا را در جای خودش شناختیم تبلیغ ابلیس را هم در جای خودش شناختیم اگر بیاییم و جهت نادرست را انتخاب کنیم دیگر هیچ انتظاری جز هلاک شدن نمی توانیم داشته باشیم ، آیه قرآن است . خداوند فرموده بعد از اینکه هدایتشان کردم آنها فهمیدند ایمان آوردند گفتند ما مسلمانیم،ما به یگانگی خدا اعتراف می کنیم به نبوت پیغمبرش به امامت امامش اعتراف می کنیم ولی بعداً مسیر بی ایمانی را طی کردند انتظاری جز هلاک نباید داشته باشند، القصه در این ساعات پایانی و در گذر از سال 99 قرار داریم بیاییم توجه خالص بگذاریم به خدا خانه ها شسته میشود به والله میوه ها تهیه میشود، آجیلها تهیه میشود، امروز یک صحنه ای را در صفحه خبرهای می دیدم بد است برای آجیل صفهای طولانی کشیده بودند، مگر ما در طول سال آجیل نمی خوریم الان ما دو دسته هستیم یک دسته میتوانیم بخیریم بخوریم ویک دسته نمی توانیم بخریم، آنکه نمی تواند بخرد، حالا هم نمیتواند اما آنکه میتواند بخرد در طول سال هم می خورد، دیگر چه ازدحامی ست؟، بیاییم بگذریم از اینکه بخواهیم تلاش کنیم فکرکنیم که روزهای پیش روما صرفاً همه چیز در منزل داشته باشیم و خونه مان برق بزند خانه مان برق میزند و خودمان کدر وسیاهیم، به اندازه ای که برای پاک سازی ظاهری خودمان خانه مان زحمت میکشیم برای پاکسازی خودمان و قلبمان زحمت می کشیم؟ واقعاً اگر نکنیم فایده ندارد، سال بعد خیلی بدتر خواهد بود،سال بعد خیلی بالاتر خواهد بود به شرط آنکه من و شما عوض شده باشیم ویک آدم دیگری شده باشیم، چون همه این له کردن ها فقط برای اینست که یک آدم دیگر شده باشیم، اگر برویم در سال بعد و هنوز نشده باشیم باز همین قصه به مراتب بدتر است، طرف را می گیرند دزد بوده شش ماه زندان می رود، بعد از شش ماه می آید بیرون مدتی نگذشته دوباره می گیرندش، میگویند تو که شش ماه زندان بودی به خاطر دزدی آن دفعه و این دفعه دزدی ات یکسان است، ولی آن دفعه شش ماه به تو حبس دادیم این دفعه دو سال می دهیم می گوید چرا؟ می گویند برای اینکه آن دفعه آدم نشدی، می گویند اگر تو با همان شش ماه میفهمیدی که چه خطایی کردی دیگر این دو ساله را به تو نمی دادیم، نفهمیدی، تقصیر خودت است، می گویند آدمها موقع مرگشان که می رسد، آن موقعی که روح از بدن می خواهد جدا شود، در زمان بسیار بسیار کوتاه تمام زندگیش را از بدو تولد هرچه که اتفاق افتاده مثل یک فیلم متحرک جلوی چشمشان می آید و مشاهده می کنند همه اعمال انجام داده شان،هرچه که کرده بودند، جالب است ما در دنیا خیلی عملها را انجام می دهیم بعد خودمان را گول می زنیم می گوییم من برای خیر و صلاح این کار را انجام دادم، من خیرش را میخواستم اما آن لحظه آخر هرآنچه که انجام دادیم با تمام نیت های زیرین انجام عملمان مشاهده می کنیم همان یک لحظه برای توبیخ و مجازات خیلی بالا و سنگین است و اگر بالعکس حرکتها درست باشد آن لحظه انتقال بهشتی خواهد بود بیایید قبل از رسیدن آن لحظه آخر بیاییم در این لحظات پایانی سال مرور کنیم به آنچه گذشت، مرور نکنید که آنجا به من ظلم کردند به من بد گذشته و گریه کنید، آنجا گرسنگی کشیدم، گریه، مرور کنید ببینید شما چکار کردید کدام اعمال را انجام دادید که نیتتان و عملتان یک جور بود، دو جور نبود، کجا بخشیدید و به دیگران دائم اعلام نکردید، خیلی خوب شد اینقدر از خودم راضیم چرا؟ فلانی این لباس را نداشت و یا این خوراک را نداشت من به او دادم اینقدر خوشحال شد، تو به او نبخشیدی تو به او نمایش دادی مانور دادی خدا حفظ کند یک آقایی آمد منزل من، یکبار آمد منزل من، از شاگردان آقای حسن زاده آملی بود، میز سبزه های سمنو در اتاق بود و زیر میز لباسهای مردانه ای که خریده بودیم، به عنوان آخر صفر که به مردها میبخشیدیم بنا به رسم از سیاه درآوردن آقا امام زمان، من آمدم به ایشان توضیح دادم که ما هر سال اینکار را می کنیم چون معمولاً کارهای خیر اینجوری را به دیگرانی که فکر میکردم شاید این لیاقت را داشته باشند که از سفره مرتضی علی لقمه ای بردارند توضیح می دادم، سرش را برگرداند گفت می شود پز ندهی؟ پز چی را من نگفتم برای من است گفتم این حسینیه این را تهیه میکند، این را تازه می گفت پز، بیاییم این لحظات پایانی سال مروری کنیم بر آنچه گذشت بعد یک خط قرمز درست کنیم یک خط قرمزی بین صلاح و خطا، درست و غلط چرا؟ برای اینکه دیگر تکرار نکنیم، اگر اینها درهم و مخدوش بنظر برسد که ما حالیمان نیست درهم می خریم درهم می فروشیم، بازهم که می شویم عالی، باز هم میشویم فرعون، پس کی میخواهیم بشویم موسی، یعنی بشیم اعلی؟ خدا به او گفت نترس تو اعلی هستی، خیلی دلم می خواست در جلسه امروز بیاییم و بنشینیم و همه حرف بزنیم همه آنهایی که در طی این زمانهایی که پشت سر گذاشتیم تجربیاتی اندوخته اند از کلاسها بهره ها یی برده اند تغییراتی برای خودشان بوجود آورده اند و نقش تغییرات در زندگیشان چه بوده، من می دانیم در خیلی ها خیلی بوده در بعضی ها کمتر بوده، امیدوارم که در زندگی هیچکدام از شما نباشد که هیچ چیزی نبوده، امشب دلم می خواست باهم حرف بزنیم، شما برای من تعریف کنید من برای شما تعریف کنم آنجا این کار را کردم و بعد فهمیدم اشتباه است وبعد با این روندی که پیش رفتیم این تغییر را بوجود آوردم و چقدر راضیم و امروز چقدر احساس شادی وخوشحالی می کنم،شما هم برای من تعریف کنید، شما بگویید من خیلی سختی کشیدم تا این روند غلط را از زندگیم پاک کردم، همه مان باهم بشنویم ولی افسوس زمان کافی نیست، مطمئن باشید رهایتان نمیکنم، اگر عمرم باقی بود به سال 1400 وارد شدیم و در این سال جلسه ای را شروع کردیم و باهم به گفتگو نشستیم همه تان را می خواهم، بنویسید، آنوقت از روی نوشته تان بخوانید تا ما هم بشنویم، یکجا باید بلند شوید بگویید من میتوانم، چرا ؟ چون مسلمانیم، چون حجت خدا روی زمینم، پس خیلی باید قابل باشم.
توصیه های قبل از تحویل سال:
• غسل پاکی، صبر و توبه
• با وضو بنشینید سر سفره هفت سینتان، قبل از تحویل سال، امسال توصیه میکنم سوره یس که قلب قرآن است را تلاوت کنید، به خودتان زمان بدهید، رو خوانی نکنید، سوره یس را تا آیه 58 تلاوت کنید، سلام قولا من رب الرحیم، است در این آیه از جانب پروردگار بر بنده ای که در حضور حضرت حق باشد سلامی عنایت میشود، به این آیه که رسیدید مکثی کنید امیدوارم پیام الهی را در قلبتان دریافت کنید، و بعد دوباره ادامه بدهید، تا برسید به آیه 82 که قلب سوره یس است، بر معنی آن درنگ کنید صبر کنید یک آیه مانده از سوره ولی توقف کنید و بر معنیش توجه بگذارید، تا در قلب و روحتان درک شود، تمام دردهایی که می کشید استرس ها اضطرابها نگرانیها و و و فقط از یکجا ناشی میشود، از قلبمان است که باور نکردیم خدا بر همه چیزتواناست، باور نکردیم هر دم اراده کند و فرمان کُن بدهد همه چیز موجود خواهد شد، همه شوره زارها به گلستان تبدیل خواهد شد علی الخصوص شوره زار قلبهای ما آنموقع قلبت را بگذار وسط، بگو خدایا این شوره زار است من آورده ام به حرمت این آیه که وعده توست این شوره زار را تبدیل به گلستان کن بگذار من در امنیت وآسایش هرچقدر از عمرم باقیمانده میان مردم زندگی کنم و مردم هم از دست من در امان باشند، با امید به اینکه از فرمان کُن الهی برای رسیدن به معرفت و آگاهی الهی بهره مند بشوید سوره را به پایان ببرید، و سپس 5 بار دعای تحویل سال، 14بار امن یجیب، دعای عظم البلا ودعای فرج را بخوانید تا با حمایت قرآن و کلام الهی از سال پایان یافته به سال نو و پر از امید و شادی وصلح قدم بگذارید، ان شاءالله
صحبت از جمع: سلام دستاوردهای ما توی این یک سال اخیر انقدر زیاد بوده و ریز و درشت که یک مقدار لازم است که به آن توجه کنیم شاید پیش خودمان فکر کنیم دستاوردی نبوده این که چیزی نبوده ولی فکر می‌کنم که خود من در یک حوزه هایی یک مقدار توجهم نسبت به آنها بیشتر شده، یکی از آن چیزهایی که واقعاً برای من افتاد اتفاق افتاده این است که درحوزه عصبانیت دارم می بینم که واقعاً یک مقدار تقلیل پیدا کرده، یعنی آن درجه عصبانیتی که با یک جرقه ی کوچک روشن می شد و من را به یک اوجی که می رساند تا طرف مقابل را توجیه نکنم تا نخواهم خودم را اثبات بکنم که اینجور نبوده این باعث عصبانیت شدید من میشد و اصلاً هم هیچوقت نمی توانستم هیچ توجیهی برایش داشته باشم، دائما خودم را اذیت می‌کردم و به هیچ نتیجه‌ای هم نمی رسیدم، این باعث شد که من یک مقدار به آن نگاه کنم و ببینم چرا اصلا باید خودم را با عصبانیت اثبات کنم؟ اگر قرار باشد که کسی من را شناخته باشد با همان شرایطی که هستم و همان ویژگی ‌هایی که دارم من را شناخته پس دیگر لازم نیست که با عصبانیت بخواهم خودم را توی یک حوزه‌هایی ثابت بکنم، این یک مقدار برایم واضح بود خیلی درس های زیادی ما از شما یاد گرفتیم خود من توی حوزه های مختلف سوال داشتم یا به هر حال تذکراتی بوده یا تو هر حوزه‌ای که مشکل داشتم واقعا دارم نگاه می کنم می بینم که تاثیرگذار بوده است، کتاب خواندن بوده، صحبت با دوستان بوده، در کلاس های مختلف شرکت کردن بوده از هر کدام اینها اندازه ی یک نیم خط هم اگر توی ذهنمان مانده باشد که قطعاً مانده و تاثیرش در زندگیمان مشخص بوده به هرحال اطرافیان بیشتر می توانند نظر بدهند ولی من خودم وقتی دارم شخصی خودم را نگاه می کنم می بینم که یک مقدار آرام تر هستم. آن جلز و ولز را ندارم آن نگرانی و اضطراب و عصبانیت که قبل از این بوده واقعا شدتش برای من خیلی کمتر شده است درحوزه های دیگر هم قطعاً همین بوده است.
استاد: بسیار عالی می دانی یکی از دلایلی که میزان عصبانیت و خشم کنترل شده تر و سطح پایین تری قرار گرفته است از کجا ناشی می شود؟ من در حین گفتگو داشتم به شما فکر میکردم دیدم که از میزان قضاوت کردنتان راجع به ماجراها و یا آدمهای روبرویت خیلی کم شده است و چقدر برای خود من قشنگ بود که هر چه کمتر راجع به هر مسئله ای یا هر موضوعی که پیش می آید قضاوت می کنیم یا هر آدمی که مقابل ما است و ما را ناراحت کرده است، هرچی قضاوتمان کمتر می شود خشم مان هم کمتر می شود ببینید قضاوت کردن در مورد دیگران تا کجاها می تواند ما را به قهقرا ببرد، حتی اگر یک قضاوت در درون دلمان باشد، در درون ذهن مان دلمان نه چون دلمان قضاوت نمی پذیرد، ذهن است که توی این جور مواقع خائن است و هم کلام با مسیر های غلط می شود، بسیار عالی است یعنی در عمل خشمتان کم نشده است این قضاوت هایتان کم شده است خیلی عالی است برایتان آرزو می کنم که موفق باشید.
ادامه ی صحبت: خیلی ممنون دقیقا همین موضوعی که شما اشاره کردید انقدر در ذهن من پر رنگ است که وقتی یک چیزی را می خواهم راجع به یک کسی فکر کنم می‌گویم پایت را در کفش او بکن بعد ببین تو چه عکس‌ العملی نشان میدادی نگاه کن ببین که تو چیکار میکردی غیر از اینکه او رفتار می کرد تو رفتار می کردی؟ پس دیگر سکوت کن.
استاد: عالی است ما خیلی کارها می کنیم که می توانیم به هم کمک کنیم این گفتگو‌های ما با همدیگر باعث می شود که زوایای مختلفی که حتی از چشم خودمان پنهان است بر دیگری عیان می‌شود و بعد بازگو می‌شود و در این بازگو شدن مثل دوستمان که فکر می‌کند درجه ی خشمش پایین آمده الان میداند که قضاوت هایش هم پایین آمده در حالیکه واقعا آمده بود اما انگار زیاد به آن نگاه نکرده بودید اما می دانید چه عالی دو چیز کم شده است سبک شده است نه یک چیز. بنویسید یک مقدار بیشتر به اینها نگاه کنید ولی تا جایی که می‌توانید از طبیعت استفاده کنید چون طبیعت سرشار از زندگی و حیات است و به شما منتقل می کند.
صحبت از جمع: سلام تو این حوزه دو تا گفتگو دارم یکی خیلی دور از گفتگوی دوستمان نیست برای خود من واقعا اتفاق فوق العاده بوده اینکه با هر اتفاقی که در زندگی من می‌افتد ممکن است که چند دقیقه ای آن اتفاق مرا با خودش ببرد ولی به محض این که هوشیار می‌شوم و حواسم جمع می شود پیش از هر اقدام دیگری اولین سوالی که برایم به وجود می آید این است که من کجای زندگیم اینجوری هستم؟ این دوتا برای برکت فوق العاده دارد این اتفاقی که افتاده که واقعا لطف خداست چون نمی توانم بگویم من خودم این را فعالش کردم چون نمی دانم از کی و چه جوری فعال شد ولی از وقتی که فعال شده است دوتا برکت فوق‌العاده آورده است یکی این که واقعاً این احساس اینکه من تافته ی جدا بافته از بقیه هستم از من یک جورایی رفته است یعنی باعث شده یک جورایی با دیگران در یک موقعیت برابرتری ارتباط برقرار کنم شاید اگر قبلا همسایه هایم در خانه را می کوبیدند چارچوب ساختمان میلرزید و من اولین چیزی که به ذهن می آمد که چقدر یک آدم می ‌تواند بیشعور باشد خوب این در لعنتی را یک ذره یواش تر ببند قبلا اینجوری بود امروز این مدلی ام که ببینم نکند من هم یک موقع‌هایی در را محکم میبندم یا در خانه خودم یا در خانه ی فرد دیگری را، بعد در نهایت شگفتی اینکه من فکر می کردم که این کار را نمی کنم وقتی بهش فکر می کنم میبینم یک جای این کار را کردم و اصلاً حواسم نبوده که این کار را کردم بعد دو تا برکت آورده یکی اینکه دیگر آن علیه السلامی را از من گرفته یعنی اینکه فکر می‌کنم که من خیلی آدم با شعوری هستم که هیچ وقت در را محکم نمی بندم را از من گرفته جایگزینش این شده که انگار که من هم یک وقتهایی در را محکم می بندم پس لزوما هر کسی در را محکم می بندد آدم بی شعوری نیست بنابراین با آن آدمها خیلی راحت تر می شود ارتباط برقرار کرد یعنی تو در جایگاهی نیستی که با یک آدم زبان نفهم داری حرف میزنی بلکه داری با یک آدمی ارتباط برقرار می‌کنی که در خیلی زمینه‌ها کاملاً شبیه تو است همانطور که تو ممکن است غفلت کنی در را محکم ببندی او هم ممکن است غفلت کند در را محکم ببندد و این خیلی ساده است و این برکت فوق العاده است بنابراین این برکت اول که باعث شده که ارتباطم با دیگران راحت تر و روان تر بشود به جای اینکه آن فاصله را حس کنم خودم را با دیگران نزدیک تر می بینم و برکت دوم هم این است که خیلی موشکافانه دارم خودم را کشف می کنم یعنی الان معایب دیگران برایم یک دریچه برای کشف خودم شده آنچه که در یک نفر دیگر می بینم به جای آنکه باعث جدا شدن من از آن آدم ها بشود به واسطه قضاوت هایم باعث شده که بالعکس به قول یک بنده خدایی ما جشن می گیریم من وقتی یک عیبی را توی یک نفر پیدا می کنم جشن میگیرم می گویم آخ جون یکی از عیب های خودم را پیدا کردم این اتفاق خیلی فوق العاده ای هست و یکی هم اینکه پیرو گفتگوی هفته ی گذشته من یک تجربه ی خیلی فوق‌ العاده‌ای داشتم با یک بنده خدایی مدت سه چهار ماه در حوزه مسائل شخصی خودش گفتگو می‌کردم بعد خیلی عجیب بود که به نتیجه نمی‌رسید یعنی علیرغم اینکه آن آدم حرف های من را گوش می‌کرد خیلی وقتها هم تایید هم می‌کرد در مورد مسائل خودش هم بود هیچ ارتباطی با من نداشت ولی نهایتاً تغییر در زندگیش ایجاد نمی‌کرد و نهایتاً گفتگوها در حد همان گفتگو می ماند آخر سر هیچ بازخورد بیرونی حاصل نمی شد یک اتفاق خیلی عجیب افتاد و برای من گشایش داشت و آن هم اینکه یک شبی نشسته بودم با خودم فکر میکردم که چرا من نمی توانم آن اثر لازم را روی آن آدم بگذارم چرا من نمی توانم راه حل مشکل این آدم را پیدا کنم چون آن آدم خیلی برایم مهم بود و دوست داشتم خوشحال باشد و من نمی توانستم کاری برایش بکنم هی با خودم کلنجار میرفتم بعد یک دفعه متوجه یک چیزی در خودم شدم و آن اینکه دیدم یک جایی ته دلم می خواهد که من مشکل او را حل کنم یعنی یک جایی دوست داشتم آن اتفاق خوب به دست من با کلام من یا محبت من یا هر چیزی یک من ته آن باشد یعنی دوست داشتم خود من به شخصه در آن ماجرا یک نقشی را ایفا کرده باشم بعد وقتی این را متوجه شدم دیدم که چقدر آن فرصتی که من فکر می کردم که فرصت خدمتگزاری است چقدر فرصت بود برای ابراز خودم در حالی که اصلاً ظاهر قضیه این بود که نه من این را نمی خواهم من می خواهم او خوشحال باشد بعد وقتی من این را همان شب متوجه شدم و کنار گذاشتم اتفاق فوق ‌العاده اینجا افتاد فردایش در یک تماس تلفنی به واسطه یک نفر دیگر این را متوجه شدم که آن آدم یک لیست از تمرین هایی که من به او داده بودم شروع کرده است دارد انجام می دهد گفتم یک دفعه چه اتفاقی افتاد نه گفت گوی جدیدی نه هیچی چی شد یک دفعه؟ اگر یک نفر این قصه را برای خودم میگفت می گفتم بابا حرف الکی میزند ولی واقعاً شگفت بود دیدم که من فقط در خانه ی خودم در خلوت خودم این من می خواهم حال او را خوب کنم را رها کردم چقدر معجزه شد یعنی تمام آن دو سه ماه آب در هاون کوبیدن به ثمر نشست و این برای من خیلی اتفاق فوق العاده ای بود توجه کردم به اینکه چقدر حتی در کارهای خیر چقدر می خواهیم که یک اتفاق خوب به دست ما انجام بشود فارغ از اینکه نیت نهایی این است که آن کار خوب انجام بشود به محض اینکه این را رها کنید اگر چه به نظر می رسد که ربطی ندارد ولی انگار در عالم یک اتفاقی می‌افتد به محض اینکه تو موضع ات را رها می کنی انگار که تو حرکت کردی خدا برکتش را می‌دهد و آن اتفاق می‌افتد و این خیلی برای من فوق‌العاده بود.
استاد: پایان بخش گفتگوی دوستمان اضافه می کنم که خیلی جالب است که همین نکته به شما این عرصه را باز می کند که جهان یکپارچه است جهان هستی یکپارچه است اصلا فاصله ای نیست یاد بیاورید آن موقعی که در حسینیه نشسته بودم می خندیدم به آقایانی که ردیف جلو که جلوی من نشسته بودند می‌گفتم بین من و این ها هیچی خالی نیست پر پر است شاید به نگاه و گوش بعضی‌ها این کلام یک کلام ناشی از یک وهم یک توهم بود اما همین نکته که دوستمان بیان کرد نشان می‌دهد که واقعا جهان یکپارچه است من در خانه ام نشستم و در آن طرف کره خاکی آنچه را که نیت می کنم اتفاق می افتد یا کمک می‌کند به اتفاق افتادنش پس بیاییم سعی بکنیم این یکپارچگی را درک کنیم و در این یکپارچگی دنبال جایگاه نگردیم که هرکس دنبال جایگاه بگردد می‌شود یک نقطه و از جمع جدا می شود یعنی از یکپارچگی جدا می شود بیایید اینطور انتخاب کنیم خیلی راحت خیلی ساده فقط کافی است که از اینکه یک چیزی باشیم دستمان را برداریم.من سالهای قبل که شما در حسینیه بودید واقعا می دویدم دعا میکردم خدایا برای امور خیریه پول برسد امسال خیلی بهتر و عالیتر و خیلی ساده تر پلهایش را پرداخت کرد از صندوق و انجام شد نمی فهمم چطور می آید چطور می رود این قد همه چیز سبک و ساده انجام میشود حرف بزنید اول با خودتان بنویسید که جا بیفتد برایتان و بعد حرفهایتان را با دیگران درمیان بگذارید بگذارید به آنها منتقل بشود و فضای آنها را گشاده کند.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید