منو

جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri 03 29 2024

A+ A A-

نقش انسانها در عصر آگاهی و نور

بسم الله الرحمن الرحیم

دیدید بعضیها وقتی در خلوت خودشان می نشینند شروع می کنند به برگشت به خاطرات قدیمشان، مثلاً عروسیم اینطور شد، خاله ام اینطور گفت یا فلانی آنطور کرد و الی آخر، من برگشت به خاطرات دنیایی را اصلا دوست نمی دارم و سراغش بر نمی گردم، مگر یک جاهایی خیلی شیرین بوده گاهی اوقات نگاه می کنم و برای بچه ها تعریف می کنم، وگرنه اینکه در خلوت بنشینم و به خاطرات نگاه کنم نه، اما هر وقت حال خوبی دارم مروری می کنم بر سیرهایی که از سالیان قبل تا به امروز داشتم، یکی دو روز پیش مروری کردم بر آنچه که قبلاً دیدم و گذراندم، در طی این مرور گذرم افتاد به آن تماشاخانه، امیدوارم که تماشاخانه را به خاطر داشته باشید که گفته بودم، آدمهایی را دیدم که تماشاگرانه نشسته بودند و نگاه می کردند، آدمهایی بودند که روی سِن تماشاخانه وارد می شدند و نقش آفرینی می کردند، هر کس که همه نقشهای انتخابی خودش را درست می توانست انجام بدهد از در پشت سِن خارج می شد، اما آنهایی که نمی توانستند به میان تماشاگران برمی گشتند و آنجا دوباره می نشستند تا کِی دوباره نوبتشان بشود؟ کِی وقتشان بشود؟ این مرور مجدد باعث شد که یک چیزی از درون به من گفت فضایی بزرگتر از این فضای تماشاخانه هم وجود دارد به آن نگاه کن، اینبار به صحنه عالم هستی نگاه کردم، وقتی آدم استمرار به کاری می کند آرام آرام افق دیدش را بازتر می کنند تا وسعت بیشتری را تماشا کند، اینبار به صحنه عالم هستی نگاه کردم، خیلی زیبا بود و حیرت انگیز، یک جاهایی هول انگیز بود، تماشاخانه دنیا دو قسمت بود، قسمت پایین تماشاگران نشسته بودند و قسمت بالا عده ای روی سن تماشاخانه نقش ایفا می کردند، اما صحنه عالم هستی دو قسمت نبود که بخشی مختص اینها باشد و بخشی مختص آنها، بلکه قشنگی اش این بود که همه در حال اجرای نقششان بودند، اما اینجا اجرای نقش انتخابی بود، با دقت خیلی فراوان با چشمان گشاد شده داشتم نگاه می کردم، حذف این صحنه ها برایم دشوار و سنگین بود، چون در مشاهده های قبلی ام در تماشاخانه ای که دیده بودم آدمها گاهی در لحظات پشت هم نقشهای متفاوت و حتی متضاد از خودشان نشان می دادند مثلاً در نقش یک خَیر نیکوکار بودند و لحظه بعد در نقش یک رشوه خوار یا نزول دهنده فعال بودند، اما در مشاهده اخیر هرکسی فقط یک نقش داشت و تلاشش را می کرد که هرچه بیشتر این نقش را کامل اجرا کند، مثلاً یک آدمهایی بودند که خوش خُلقی، مهربانی، صفا، صمیمیت، عشق انتخابشان بود، وقتی انتخابشان این بود هیچ چیز و هیچ کس و یا هیچ برخورد ناهنجاری نمی توانست آنها را از این خُلق و خوی خوش و انتخابی شان خارج کند، ممکن بود از برخورد آدمها غمگین بشوند، ممکن بود دلشان بشکند ولی اصلاً رفتار بد نشان نمی دادند، بدخو و بددهن نمی شدند، فحش و ناسزا نمی گفتند، یا رفتارهای تند از خودشان نشان نمی دادند، آدمهای دیگری را دیدم که انتخابشان خوردن حق و حقوق مردم بود، در مسیرشان آدمها و اتفاقاتی قرار می گرفت که برای اینها تذکراتی را بوجود می آوردند که به عینه به آنها نشان می دادند ببینید انتخابتان چقدر زشت است، در انتهای این انتخاب فقط عذابی بزرگ ارمغانتان است، اما آنها مسرانه در اعمال خودشان پا محکم می کردند، حتی به گونه ای تبلیغ این رفتار و انتخاب زشتشان را می کردند و می گفتند ما از هیچ عذابی نمی ترسیم، کدام عذاب؟ هنگامه ای بود، من سرگردان و حیران در میان آدمها می چرخیدم و نگاه می کردم، انسانهای زیادی در جایگاه دنیایی شان اعم از مقامها و پستهای مهم یا ثروت و سرمایه های بی حسابشان مقام فرعون را کسب کرده بودند، در دنیا ما فرعون کم نداریم فرعونهای بسیاری که هر دم فریاد می زنند "اَناَ رَبَکُمُ الاَعلیَ" نمی دانستم چه بگویم و چکار کنم؟ چون من هیچ دخل و تصرفی در هیچ آدمی نمی توانستم داشته باشم در سیرها ما فقط تماشا کننده هستیم، سرگردان فقط فریاد زدم خدایا چه خبر است؟ من درکی ندارم کمکم کن، راهنمای همیشگی من از پشت سر در گوشم زمزمه کرد، آرام باش، چه می خواهی؟ گفتم نمی دانم، مگر اینها همه شان نمی دانند که این نقشی در تماشاخانه دنیاست و می بایستی از اینجا خارج شوند؟ ایشان گفتند آنچه که در تماشاخانه قبل در دنیا دیده بودی آنها نقش بود و آن نقشها قبل از ورود به عصر آگاهی و نور و روشنایی بود، در اصل در تاریکی دنیا هرکسی می توانست به شکلهای مختلف ظهور کند، دیدید وقتهایی که برق قطع می شد در اتاق در یک جمع نشسته بودید بچه ها برای اینکه نترسند برای خودشان شکلهای مختلف یا صداهای مختلف از خودشان در می آوردند، چون فکر می کردند که عملاً اینها دیده نمی شود اما وقتی نور می آمد هر کسی در هر حالتی بود فوری خودش را جمع می کرد و بر می گشت به حالت اصلی اش، ایشان گفتند آنها نقش بود در عالم تاریک دنیا، در آن عالم هرکسی می توانست به شکلهای مختلفی ظهور کند، اما با ورود انسان به وادی نور هرکسی آخرین نقشی را که انتخاب کرده با آن عجین می شود، بچه که بودیم بازی می کردیم می دویدیم می دویدیم کسی که صاحب بازی بود وقتی می گفت اِستُپ هر کسی در هر حالتی که بود در همان حالت باقی می ماند یکی در حال دویدن می ماند، یکی در حال نشسته می ماند، دیگر نمی توانست تکان بخورد، دقیقاً همینجور است، وقتی از عصر تاریک دنیا به عصر نور وارد می شوید باید بدانید با همان آخرین نقشی که وارد می شوی ظاهر می شوی، ظهور می کنی و با آن می مانی، مثل قصه موسی و فرعون، موسی انتخابش خدا پرستی بود و رسالت گرفت و در عالم رسالت هم از دنیا رفت، فرعون با همه آگاهی اش و مکنت و مالش و می دانست که خدایی وجود دارد بازهم می گفت: "اَناَ رَبَکُمُ الاَعلیَ"از کلامش برنگشت تا در آبهای نیل مدفون شد . کسانیکه دنیا را ترک کردند که دیگر نمی توانند کاری کنند . با همان آخرین نقششان رفتند . رفتند تا در سفری که تازه آغاز کردند بلکه تغییری ایجاد کنند . اما کسانیکه هنوز در دنیا نفس می کشند واجب است که به انتخابشان نگاه کنند . امشب به انتخاب هایمان نگاه کنیم . خیلی مهم است که این روزها انتخاب نقش دنیایی ما چی باشد ؟ چند روز پیش با یک عزیز بزرگواری که سالیان دراز با هم خاطراتی زیبا و پر از مهر داشتیم ، موجودی بسیار پاکیزه و معتقد ، ازپدر و مادری مومن برخوردار بود ، همه ی زندگی اش را سالم و شفاف گذرانده بود ، بدلیل شرایط موجود و جوی که در جامعه وجود دارد ، سختی هایی که در جامعه مان وارد می شود از ایشان من جملاتی شنیدم که من را متاسف کرد . وقتیکه شکایت می کرد از وضعی که وجود دارد و از شرایط بدی که بر مردم تحمیل می شود او را دعوت به صبر کردم . از او خواستم که خودش را از هرگونه آلودگی ذهنی و گفتاری در این عصر دور نگه دارد . به او گفتم ما سفر سختی در پیش داریم . بگذار تا در سرای دیگر در امنیت قرار بگیریم . اما او به من گفت تو مطمئن هستی سرای دیگری جز قبر تاریک و سیاه وجود دارد . پشتم لرزید . چون دوستش دارم. پشتم لرزید . دیگر نتوانستم چیزی بگویم . چون انتخابش را کرده بود . انتخابش را کرده بود که تباهی ها و خطاهای انسان های دیگر را که هرکدام در جایگاه خودشان دارند ایفای نقششان را می کنند ، دینش را که مجموعه ای از دستورات و کلام محض پروردگار در کتاب خدا است به زیر سوال ببرد و به آن پشت کند . چرا ؟ چون انسان هایی بد حق و حقوق مردم را خورده اند . و خودش حق و حقوق خودش را پایمال کرد . سخت است . عمری را در شفافیت محض زندگی کنی و در سال های انتهایی عمر انتخاب تاریکی و ظلمت را داشته باشی . فقط برایش دعا می کنم . در این روزهای تلخ به یاد داشته باشید که آنچه که هستیم و مدعی بودن در آن هستیم شاید آخرین انتخابمان باشد . ما نمی توانیم مادری مهربان باشیم ، پر از مهر ، پر از عشق و مادرشوهری بدزبان باشیم . مادرزنی بدقلق و بدجنس باشیم . مادری ، مادری است . چه مقام مادر چه مقام مادرشوهر . چه مقام مادرزن . فقط یک نقش وجود دارد . مراقب انتخاب هایتان باشید .
و آخرین نکته :از این بعد یا در مسیر اولیای خدا از کمترین درجه تا بالاترین درجه در حرکت هستیم . یا در مسیر فرعون ها داریم پیش می رویم. دیگر مسیر وسط وجود ندارد . که قدری این طرفی باشیم و قدری آن طرفی . دیگر نمی توانیم انتخاب کنیم در هیئت عزاداری مولا حسین ابن علی سینه بزنیم ، دیگ های غذا را برپا کنیم ، سیاه بپوشیم و در بقیه ی ایام حقوق دیگران را از خانواده که نزدیک ترین به ما هستند تا تمامی اقشار جامعه حقوق مردم را زیرپا کنیم . به نفع خودمان غصب کنیم. دیگر نمی شود . یک ذره هوشیار باشید آنچه که در نمای جامعه پیش رویتان می بینید این را به شما نشان می دهد . دیگر نمی شود صبر کنید ، صبر کنید تا ببینید . ببینید حرف من آیا بر شما روشن خواهد شد یا نه ؟ دیگر نمی شود . چون هر نقشی یک لباسی دارد و من متاسفم در این عصر به هر کسی فقط یک لباس داده می شود . دوتا لباس داده نمی شود . مثل کی ؟ چه موقع ؟درست مثل موقعی که می میریم. اگر صدها دست لباس گران قیمت و زیبا در کمدمان داشته باشیم فقط یک دست لباس مختص ما است . آن هم از بی ارزش ترین پارچه و ارزان ترین پارچه . و به اندازه ی همه ی آدم های دیگر به ما می دهند . نه قدری بیشتر و نه قدری کمتر . و هیچ چیزی را برای خودمان نخواهیم داشت ولا غیر . پس هوشیار باشید . نقشی که امروز در آن به سر می برید آخرین نقش شما تا پایان دنیا است حتی اگر 50 سال دیگر یا 100 سال دیگر عمر کنید . انتخابتان را درست بردارید .
در روز میلاد امام حسن مجتبی قرار داریم . در ماه مبارک رمضان هستیم . ان شااله که سفره های کوچک سبزتان زینت خانه ها و دل هایتان باشد . بر سر این سفره همه با هم امشب دعا کنیم که در این عصر پرآشوب ، این امام رئوف و مهربان نزد پروردگار شفاعت فرمایند تا خداوند ما را به نقشی در دنیا هدایت فرمایند که در آخرت نزد صاحبان حوض کوثر خجل و شرمنده نباشیم . همه ی ما را با لباس پرافتخار بندگی خداوند و خادمی مولا امام زمان عج مشاهده نموده و بشناسند . ان شااله .
خدایا !چه براني،
چه بخواني…
چه به اوجم برساني
چه به خاكم بكشاني…
نه من آنم كه برنجم
نه تو آني كه براني..
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جايي
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهي چه نخواهي
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی

خدایا
امیدوارم که سفره های دلتان سبز باشد . سفره های عمرتان پس از این سبز باشد . لباسی که شما به آن ملبس می شوید و در دنیا زندگی می کنید سبز باشد . و سختی های روزگار شما را از بندگی خدا و از اقرار به دینتان و وحدانیت حق و پذیرش روز معاد دور نکند .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید