منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri 04 19 2024

A+ A A-

از هر چه بگذریم سخن عشق خوش تر است

بسم الله الرحمن الرحیم

می گوید از هر چه بگذریم سخن عشق خوش تر است . امروزه در همه ی فضاهای مجازی از هر چیزی بیشتر درباب عشق صحبت می کنند و توصیه نامه هایی در باب عشق می دهند، راستی تا به حال هیچوقت به عشق به خودتان فکر کردید؟اصلاً خبردارید که این ذهن حیله گرحتی گاهی عشق را در درون شما تبدیل به یک من می کند یک منیت جدید با یک لباس زیبا و فاخر که نتوانی به آن شک کنی . انسانها عشق را این طوری تعریف می کنند که اگر عاشق بودی از هیچ کس رنجشی پیدا نمی کنی از رفتار آدم های دیگر به هر شکلی باشد ناراحت نمی شوی درحالی که عشق دادن به انسانها به این معنی نیست از کسی نرنجیم ،از دست کسی ناراحت نشویم .رنجیدن را باید به عنوان یک بخش وجودی خودمان بپذیریم با این نگاه منیت اینکه من عاشق هستم از هیچ چیز و هیچ کس نمی رنجم ،ناراحت نمی شوم آرام آرام عشق را تبدیل می کنیم به یک لکه ی سیاه منیت. این باید از بین برود چطوری ؟ رنجیدن وجود دارد ،رنجیدن نمی تواند به ساحت عشق خدشه ای وارد کند. توصیه می شود عشق را یا عشق ورزی را اگر می خواهید شروع کنید از خودتان شروع کنید، ما اول از آدم های روبه روی خود شروع می کنیم درحالی که غافل هستیم عشق ورزیدن امکان ندارد مگر اینکه من و شما همه ی ابعاد وجودی خودمان را شناسایی کرده باشیم و تمام این ابعاد را با همه ی نقص ها و کمبودها پذیرفته باشیم. می گوید من آدم ترسویی هستم شجاع نیستم شجاعت ندارم خیلی هم از این بابت از خودش ناراحت است، اشکالی ندارد بپذیر شجاع نیستی ، ولی به این معنی نیست که شما خودت را دوست نداشته باش چون موجود مزخرفی هستی ،شجاع نبودن جزو خصلت های شما است جزو ماهیت وجودی شما است اصلاً هم نمی تواند مانع این باشد که تو خودت را دوست بداری بعد از پذیرش این کمی ها و کاستی ها باز کلیت وجودی خود را دوست داشته باشید و این کلیت وجودی خود را عشق بورزید. شما اول روی خودتان کار کنید اگر به این نقطه رسیدید که حتی نقطه های ضعیف وجودتان را کشف کردید به آن نگاه کردید و گفتید وجود دارد سعی می کنم از بین برود ولی به هر حال وجود دارد با من است، مثل اینکه چشم های من سیاه است و چشم های او آبی است اگر چشم های او آبی است برتری به من ندارد اگر چشم های من سیاه است من کمتری از او ندارم اینها را قبول کنیم ضعف های خودمان را قبول کنیم و خودمان را دوست داشته باشیم اگر به این نقطه رسیدیم آن وقت است در مقابل دیگران حتی وقتی آنها یک کاری می کنند و ما از آنها می رنجیم ولی چون عادت کردیم یاد گرفتیم کلیت وجودی آدم ها با همه ی کمی ها و کاستی هایش که دارند و توانستیم ما مشاهده کنیم ما آنها را دوست می داریم. بعضی از آدم ها هستند که خیلی پر حرف هستند موتورش که روشن می شود دیگر فرصت نداری چیزی را تعریف کنی پر حرف است این دلیل نمی شود که من عاشق او نباشم دوستش نداشته باشم صد دفعه به بعضی ها زنگ می زنی یک دفعه هم زنگ نمی زند حال شما را بپرسد اگر دلخوری نباشد اگر قطع رابطه منظور نباشد هیچ اشکال ندارد صد دفعه را من زنگ می زنم چرا؟ چون دوستش دارم اصلاً ماهیت وجودی آن شخص این شکلی است در تلفن زدن آدم تنبلی است. هر وقت توانستیم خودمان را عشق بورزیم با همه ی کاستی ها و کمی های وجودمان، آن وقت قادر می شویم آدم های روبه روی مان حتماً یک نقص هایی دارند هیچ اشکال ندارد بگذار داشته باشند اما اگر قابل دوست داشتن هستند و عشق ورزیدن است من هم دوستشان دارم .خیلی بحث قشنگی است من این بحث را خیلی دوست دارم . در گذشته های خیلی دور من همه را دوست می داشتم آن موقع فکر میکردم دوست دارم امروز می دانم همان موقع به همه ی آدم ها عشق می ورزیدم اما در این مسیر عشق ورزیدن خیلی رنج کشیدم می دانید چرا؟چون آدم ها را بی نقص دوست داشتم وقتی با نقایص شخصیتی آدم ها روبه رو می شدم دوتا اتفاق بد می افتاد من دوست داشتم آن کسی که عاشقش هستم آن کسی را که خیلی دوست دارم هیچ کس نتواند هیچ عیبی به آن بگیرد اگر کسی می گرفت دعوا می کردم اما وقتی خودم به نقص او برخورد می کردم دو حالت بوجود می آمد حالت اول این بود خودم را گول می زدم می گفتم اصلاً این طوری نیست دیگران غلط کردند این حرف ها را می زدند تو هم اصلاً به آن چیزها فکر نکن پس عشقم را نگه می داشتم، این محبت ورزی را نگه می داشتم؛ اما به چه بهایی ؟ آن پشت ها که یک پرده ای ،حجابی، یک کسی آنجا بود که می دانست این جوری ها نیست درست دارند می گویند اما این فکر ها آن پشت بود من هم دلم می خواست عشق ورزی را داشته باشم پس می انداختم پشت سرم و می گفتم که نه این طوری نیست و با این یک نقطه ی تاریک درون خودم می ساختم چرا؟ چون می خواستم عشق خود را نگه دارم . امایک اتفاق بد دوم هم وجود دارد گاهی اوقات آن نقص های آدم هایی که دوستشان می داشتم انقدر بزرگ بود که نمی توانستم از آنها بگذرم خودم را گول بزنم نه نیست تو اشتباه می کنی و یا قبول کنم که هست عیبی ندارد مشکلی ندارد، به این نقطه که می رسید دیگر راهی نداشتم جز اینکه عشقم را ترک کنم و وقتی عشقم را ترک می کردم در یک زجر بی پایانی باقی می ماندم. هیچ کس در ان سالهای دور پیدا نشد که به من بگوید عزیز جان آن چه که تو به آن عشق می ورزی و به آن می گویی عشق ورزی اصلاً عشق نیست این فقط یک خودخواهی صرف است عاشق عیوب را می بیند کور نیست اما این عیوب را می پذیرد که این نقص ها باشد ولی از کلیت معشوق لذت می برد چرا؟ چون در مورد خودش این کار را کرده، دیده خودش در این جریان قرار داشت خودش نقصی داشت اما سعی کرد خودش را بپذیرد و با همین نقص خودش را دوست داشته باشد نتیجتاً حالا دیگر این کار را در مورد دیگران هم می کند .خلاصه سخت گذشت همیشه می گویم ای کاش زودتر می فهمیدم شما چطور؟شما چی فکر می کنید؟امروز خیلی راحت هستم چون من همه را دوست دارم اما می دانم آن کسی که دوستش دارم خیلی ناقلا است آن کسی که دوستش دارم خیلی کلک انداز است من دوستش دارم شما چطور ؟به آن فکر کنید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید