منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره نبا بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه قبل صحبت کردیم درباره خبر بزرگ . گفتیم خبر بزرگ را به خیلی چیزها تفسیر کردند . من اعتقاد دارم که هر لحظه در زمین یا لااقل در عالم ما یک خبر بزرگ در شُرف وقوع است به شرط آن که به آن توجه کنیم .
أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (6)
آیا زمین را آسایشگاه نکردیم . زمین آسایشگاه است ، آسایشگاه دارای طبقات مختلف است ؛ هر طبقه ای تعلق به یک گروه افرادی را دارد که نیازمند آن طبقه هستند ؛ طبقه ای اختصاص به جوان دارد و ...... آسایشگاه دارای طبقات مختلف است و هر طبقه تجهیزات و امکانات خودش را دارد مخصوص به یک عده آدم هایی که نیازمند آن تجهیزات هستند که در آن طبقه زیست می کنند و هر زمان شما از این بخش تجهیزاتی خارج شدید یعنی از این بخش نیازمندی خارج شدید شما را از این طبقه به یک طبقه دیگر می بَرند . حالا تصور کنید که آسانسور نباشد و افرادی را بیاورند که پا ندارند راه بروند ، از کمر درد نمی توانند تکان بخورند ، طبیعتاً در همان طبقه همکف جایشان می دهند به مرور که این ها مداوا می شوند و شرایط عوض می کنند و می توانند آنها را به طبقه اول می برند ، بعد طبقه دوم و بعد هم طبقه سوم . پس هر طبقه ای شرایط ویژه و امکانات خودش را دارد .
آیا زمین را آسایشگاه نکردیم ؛ مفهومش این است : جایی برای آسایش و طی کردن ایّام در هر رِنج جسمی و در هر رِنج روحی و در هر شرایطی که آدم ها توی آن درگیر هستند .
آیا زمین را آسایشگاه نکردیم ؛ این توجه ما را جلب می کند به این که در زمین چه امکانات خاصی برای هر کدام ما قرار داده است . چه وضعیت بخصوصی برای هر کدام ما قرار داده است . گاهی اوقات فکر می کنم ما که این همه درد جسمی و مشکل داریم اگر در روستا بودیم چه می شد ؟ خیلی چیزها که اینجا هست و آنجا نیست ، آن موقع چه می شد در حالی که اگر همان روستا را شما بروید و زندگی کنید می بینید که بسیاری از آدم ها به سنین بسیار بالا می رسند و نیازمند این که از ویلچری استفاده کنند یا از شرایط این چنینی بهره ببرند نیازمند نمی شوند . هر کجای این زمین برای آدم های خودش شرایط ویژه دارد . سرزمین بعضی ها زمستان های بسیار سرد دارد ، زود هم سرد می شود آدم فکر می کند اگر من آنجا باشم از سرما می میرم اما می بینیم هیچ کدام از آدم هایی که آنجا زندگی می کنند نمی میرند ، بالعکس اگر آنها تابستان به سرزمین ما بیایند دیوانه می شوند چون این همه گرما برایشان قابل تحمل نیست .
وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا (7) و کوهها را میخ ها – وقتی می گوید میخ آدم یاد یک چیزی می افتد . ما معمولاً میخ را روی دو جسم می گذاریم ، می کوبیم و دو جسم را به هم وصل می کند .
کوه ها را میخ های زمین ؛ یک سر این میخ فرو رفته در آن بخشی که زمین نامیده شده و ما روی آن داریم زندگی می کنیم ، قابل درک است . از کجا کوبیده ؟ از یک جایی این میخ را کوبیدند ، فرو رفته ، آمده و به زمین رسیده ، زمینی که ما در آن زندگی می کنیم . در حالی که ما از این کوه ها فقط یک بخش معینی را مشاهده می کنیم . یک بخشی که انتهای روی زمین آن ، چسبیده به زمین آن بسیار پهن است و به صورت کلّه قندی رفته بالا تا یک ارتفاع معینی و ما این ها را می بینیم . اما نوک این کوه به کجا وصل است ؟ما این را نمی بینیم . خداوند در قرآن به من و شما یادآوری می کند که زمین شما توسط این میخ ها نگهداری می شود . می گویند این کوه ها تعادل را برای سطح زمین در حین گردش حفظ می کند ، چطوری ؟ وقتی کره زمین می گردد این ها نمی ریزد ، چرا نمی ریزد ؟ بعضی از کوه ها تخته سنگی هستند ، بعضی هم خاک رسی هستند ، شن رونده هستند پس یک عاملی این ها را از آن بالا به سطح زمین متصل نگه داشته است ، این عامل کجاست ؟ از چه جنسی است ؟ هیچ کسی نمی داند و هیچ کسی نمی بیند . یکی از دلایلی که ما نمی توانیم ببینیم این است که هیچ وقت به آن فکر نمی کنیم . ما به کوه به این شکلی که برویم بالای کوه ، سوار بر کوه شویم ، به نوک این برسیم فتحش کنیم ، اندیشه می کنیم ؛ ما صخره نوردی می کنیم ، روی دیواره صاف خودش را می کِشد و بالا می رود ، هیچ وقت فکر نمی کند این لبه به کجا وصل است ،. اگر به یک جایی وصل نباشد شما این را بگیرید و خودتان را بالا بکشید ، می آیید پایین . اما این صخره ها را می گیرد و بالا می رود ، به نوک کوه هم می رسد اما هیچ وقت به این فکر نمی کند که وقتی من بالا می رفتم ، به این صخره ها آویزان می شدم ، چه خبر بود ؟ چه کسی آن را نگه داشته بود ، خدا ؟ خدا را چگونه می بینید ؟ بیرون از خودتان ؟ جدا از خودتان ؟ درد بشر ، امروز ، جدا بودن محیط بشر از خداست ؛ خدا سر طاقچه است برای ستایش و من در میدان کار در حال دو ؟ آن که سر طاقچه است نمی تواند به من کمک دهد . وقتی در میدان کار می دوم یکی را باید پیدا کنم که به من کمک کند ، آن یکی چه می شود ؟ می شود شرک . من همیشه با خودم فکر می کنم در کهکشان، زمین ما یک توپ است ولی واقعیت آن این است که این توی این فضا چطوری می گردد ؟ با چه می گردد ؟ جاذبه ، جاذبه کجاست ؟ یک انرژی است ، انرژی از چه هست ؟ یک انرژی دیگر ، آن انرژی کجاست ؟ و ....... پس یک چیزی وجود دارد که با آثاری که در اختیار من و شما گذاشته ما را دعوت می کند تا به آن چیز برسیم . وگرنه زمین را که قرار دادند ما هم می آییم روی آن زندگی می کنیم ، خرابکاری هم می کنیم بعد هم می میمریم و می رویم ، بعد از آن هم چه اتفاقی افتاده است کسی نیامده به ما بگوید ، ما بی خبر هستیم . خداوند شما را با وجود آیاتی که اشاره به زمین و چیزهایی که در زمین وجود دارد شما را متوجه می کند به این که بگردید . خیلی سال پیش بزرگی به من توصیه کرد که تفکر کن و هر هفته تفکر به یک چیزی داشتم یکی از آنها جهان خودم بود ، کره زمین . گفت هر چیزی را که فهمیدی و توانستی ببینی یادداشت کن . من کره زمین را رها کردم خارج از کره زمین را طلب کردم ، به یک سیاره دیگری رفتم که در آنجا حیات وجود داشت خب که چی ؟ به شما گفتیم زمین را ببین ، رفتی خارج از زمین را دیدی ، اینجا را هنوز نتوانستی ببینی .
وَ خَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (8)
شما را زوج ها آفریدیم . شما به این فکر کردید آیا من و همسرم جفت هم هستیم ؟ هیچ کسی به این فکر کرد ؟ اگر ما جفت هم نباشیم چه اتفاقی می افتد ؟ آیا الان می توان کاری کرد که جفت هم بشویم ؟ همه به این فکر کردند که من با همسرم اختلاف دارم این جفت من نیست ؟ چکار کنم ؟ جفتم را از کجا پیدا کنم ؟ بحث ما این نبود که شما ببینید آیا این جفت تو هست یا نیست ؛ بحث ما این بود که انسان ها باید به جفتشان برسند چون فقط با او می توانند بعداً ادامه مسیر بدهند . خب آخرش ؟ آخرش این که شمایی که الان در حال زندگی هستی اگر جفت خودت را پیدا کرده بودی فکر نکن که کاملاً در امنیت بودی ، دیگر هیچ اتفاقی نمی افتاد ، نه دعوایی ، نه اختلافی همه چیز فضای گل و بلبل بود اصلاً این طوری نیست . این فضاها خیلی با همدیگر فرق می کند . در بعضی ها این طوری است ، در بعضی ها بالعکس دوتا کوه بلند سنگی مقابل به هم ، ولی بالاخره همدیگر را له می کنند ، چنان له می کنندکه وقتی به هم خوردند جایی برای جدا شدن نداشته باشند . خدا شما را زوج آفریده است ، تلاش کنید زوج شوید . من شوهر نمی کنم هر کسی دور و بر من شوهر کرده بدبخت است ، من زن نمی گیرم هر کسی دور و بر من زن گرفته بیچاره است ، همه آمار طلاقشان بالا است . اینها حرف های مزخرفی است که شما را از مسیر تعادل تان خارج می کند . دور از جان شما مُردید و ماندید با آن کسی که متولد شده با شما آمده باید با همان برگردید . خب حالا اگر این جفت است و شما دارید با آن زندگی می کنید رسیدی به آن نقطه که فکر کردی آن جفت روحی تو نیست چکار می خواهی بکنی ؟ می خواهی جدا شوی و دنبال یک نفر دیگر ؟ چکار باید بکنیم ؟ شما همیشه فکر می کنید که اگر این جفت من نبود من باید این را جفت خودم بکنم . جفت هم بشويد نه این که او را جفت خویش کنید . او جفت شما شود عین شما می شود به درد نمی خورد . شما جفت هم بشوید ، تو جفت او و او جفت تو . جا خالی های او را پیدا کن و تو پُر کن ، جای خالی های خودت را پیدا کن با پُری های او پُر کن .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید