منو

چهارشنبه, 05 ارديبهشت 1403 - Wed 04 24 2024

A+ A A-

چرا دعاهای ما اجابت نمی شود!

بسم الله الرحمن الرحیم

ای ولی عصر و زمان ای سبب خلقت کن و مکان
تا ز ما روی نهان کرده ای خون به دل پیر و جوان کرده ای
ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس
می دانید چرا کلام امروز را با نام مبارک امام عصر (عج) آغاز نمودم؟ عرض می کنم؛ امروز آخرین روز ذیحجه است و شب این روز را با گردهمایی و عزاداری برای سرور شهیدان بهشت، آغاز ماه محرم قرار دادیم. فردا روز اول محرم است و باید به خاطر بسپاریم در ایام پیش رو که بعد از امشب تا شب هفتم امام و یاران شهیدشان دور هم جمع می شویم، اولین خواسته و بزرگترین خواسته ما ظهور آقا در این روزهای سخت باشد، خیلی روزهای سختی است، گاهی اوقات فکر می کنم کاش 4 یا 5 سال پیش هیچ نگفته بودم که بابا بجنبید، به خدا می دانستم بد می شود، سخت می شود، ولی فکر نمی کردم این قدر بد و سخت و هولناک بشود. اولین خواسته و بزرگترین خواسته خود را در این شب ها، ظهور آقا امام زمان (عج) قرار بدهیم. ماه عجیبی را در پیش داریم. یادتان هست راجع به رمضان چه گفتم؟ گفتم رمضان امسال با سال های قبل فرق می کند، برای خیلی ها فرق می کرد، برای بعضی ها فرقی نمی کند، 100 ساله هم بشوند، همان است، ما کاری با آن ها نداریم، سرشان سلامت. اما برای یک عده ای خیلی فرق کرد. ماه محرم و صفر امسال هم همان طور است، سال ها و ماه ها و روزهایی که پشت سر گذاشتیم، لحظه ای به خاطر بیاوریم، آن چه که پشت سر شما است، چه قدر در ایّام گذشته دعا کردیم، برای خود و خانواده و عزیزان و حتی مردم کشورمان، مردم دنیا، آن ها که تحت سلطه ستم صهیونیست ها هستند و الی آخر. چقدر گاهی در حالت ضجه زدن خواسته های خود را دنبال کردیم، من بنده حقیر خدا، به واسطه تکلیف سنگین که برعهده دارم، چقدر مشاهده می کنم، گریه ها و ضجه هایی که با صدای بلند یا بدون صدا، آدم ها پشت تلفن برای من می زنند، طی این سال ها شاهد بودم، هنوز هم شاهد هستم، چقدر هم از خداوند خواستم که خدایا پاسخ آن ها را بده، اما فی الواقع این دعاها و استغاثه ها، شکل تلفن های بی جواب است، تا حالا برای شما پیش آمده است، با کسی یا جایی کار داشته باشید، مدام شماره را می گیری، بوق می زند هیچکس جواب نمی دهد، ناراحتی، کاری داری، نگرانی یا می گویی خدایا ! چه به سر آن ها آمده است، چرا جواب من را نمی دهند، با تلفن های بی جواب، همه ما روبرو بودیم، معمولاً بعد از این همه تلفن، می گوییم: آخر یعنی چه؟ چرا باید این طوری باشد؟ چرا جواب نمی دهند؟ بعد در ذهن خود دنبال این می گردیم که، یک عالم جواب پیدا کنیم که، چرا این ها جواب ما را نداند، مریض بودند، عمداً بوده است، دلخور هستند و هزاران مطلب دیگر برای تلفن های بی جواب تان، در ذهن خود می تراشید و آماده می کنید، همه ما این طوری هستیم، اما در عجب هستم از خودمان، که این همه دعا می کنیم، یک پاسخ هم دریافت نمی کنیم و خیلی قشنگ و مجلسی با یک جمله حتماً قسمت نیست، از روی آن رد می شویم، خم به ابرو نمی آوریم، به دنبال این بی جوابی از سوی خداوند، حتی به اندازه بی جوابی تلفن در ذهن خود، دنبال دلایل آن نمی گردیم! واقعاً عجب نیست؟ در ایام خاصی قرارگرفتیم، به خودمان بیاییم، چرا دعاهای ما اجابت نمی شود؟ در قرآن، کلام وحی آمده است، خداوند فرموده است: بخوانید من را تا حاجات شما را برآورده کنم، شما را اجابت کنم، جواب شما را بدهم، مگر می شود کلام خدا غلط باشد؟ نعوذ بالله، این که نمی شود، پس آن طرف کار اشکال دارد. در کتاب اثنی عشری باب دهم آمده است؛ از آقا رسول الله(ص) پرسیدند: یا رسول الله، چرا دعاهای ما اجابت نمی شود؟ حضرت فرمودند؟ به خاطر ده علت که در وجود شما قرار دارد، دعاهای شما به مرحله اجابت نمی رسد، امشب این موضوع را انتخاب کردم که فرصت داشته باشید جبران کنید برای این که آخرین شب می گفتم، آه و افسوس شما بالا می رفت .
1 – خداوند را می شناسید اما آن گونه که عظمت خداوند ایجاب می کند او را پرستش نمی کنید . می دانید یعنی چه؟ یک چیز خیلی جالبی، به خصوص امسال، برای من اتفاق افتاد؛ من به تبع همسرم، تمام سال هایی که با هم زندگی کردیم، بهار که می شد می گفت، درخت ها الان جوانه زدند بیا برویم تماشا کنیم، بعد به این شاخه ها دست می کشید و می رفتیم، من هم همیشه می رفتم و چقدر هم لذّت می بردم از این که درخت های تازه جوانه زده را مشاهده می کردم، اما امسال با این همه بار غصه و با این همه بار سنگین قلبم، درخت ها و شاخه ها را یک طور دیگر دیدم، می دانید چطوری دیدم؟ باد می زد، برگ های سبز تکان می خوردند، همیشه این اتفاق می افتد، یک چیز عجیب امساله نبود، اما امسال خیلی قشنگ تر بودند، مدام به همه می گفتم، می بینید این درخت ها امسال چقدر قشنگ تر هستند؟ در همین اتوبان های تهران، وقتی با ماشین می روید، به جای این که، ماشین های اطراف را بپایید و بگویید : خانم این ریختی است، آقا او این شکلی است، صدای ضبط او این شکلی می آید... به جای این کارها درخت های وسط اتوبان و کنار اتوبان را تماشا کنید، در این برگ های سبز نیرویی وجود دارد که وقتی به آن نیرو نگاه می کنید، خود به خود جذب می شوید، این نیرو چیست؟ من که تمام سال های عمرم به این درخت های سبز دست کشیدم، این چیست که الان آن را می فهمم؟ همان طور که خداوند به ذات، با تک تک سلول های من و شما است، خودش فرموده است: نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي، وقتی تو را ساختم از روحم در تو دمیدم، یعنی به تک تک ذرات وجود ما، اگر نیروی خداوندی نباشد، ما اصلاً می میریم، که الان هم ماشاا.. می بینید دیگر، شب می خوابیم، صبح بلند می شویم ، فلانی نیست، مُرد، این که بابا تا یک ساعت قبل سالم بود؟ چه اتفاقی برای او افتاد؟ الان هم نا سالم نیست! پس چه شد؟ آن نیروی الهی از او پرکشید. در تک تک برگ های درختان، در تک تک بال های پرندگان، در ذره ذره حشرات، این نیروی الهی وجود دارد، اگر می گویید ندارد برای این که آن نیرو را در خودت هم حس نمی کنی. ما یک چیزی را وقتی حس می کنیم که در مقابل، عین آن را خودمان هم داریم. آدم های شکاک را ببینید، خیلی زود به جمع نگاه می کنند و می گویند این شکاک است، او شکاک است، من هر چه فکر می کنم، مگر می شود حرف نزده، شکاکی را فهمید؟ بله، عنصر شک و بدبینی را در خود دارد دیگر، عین آن را تشخیص می دهد و چه قدر جالب است، چون نمی داند که دارد چه می گوید، آبروی خودش را هم می برد! عامل حیات یا روح خداوندی، نیروی الهی، در همه جا هست. ما خدا را می شناسیم، اما آن طوری که عظمت او است، او را ستایش نمی کنیم. من به آن برگ درخت که نگاه می کنم خدا را می بینم، او را دوست می دارم، لازم نیست روی زمین پهن شوم، ولی همین قدر که او را می بینم و چشمانم را روی هم می گذارم، می گویم، خدایا، شکر که تو هستی، که تو را دارم، اگر تو را نداشتم، در این روزهای سختی که پشت سر گذاشتم من چه می کردم؟ آقا فرمودند: خداوند را می شناسند اما آن گونه که عظمت خداوند ایجاب می کند، او را پرستش نمی کنند. باید خداوند را در حد فهم و وسعت وجودی مان بشناسیم، درک کنیم، بعد خداوند را به دلیل آن چه که از او فهمیدیم، پرستش کنیم، وگرنه خدایی که او را نمی فهمی و پرستش می کنی، با بُت سنگی فرقی ندارد. پرستش بت سنگی خوب است! خب بتراشیم و هرکدام در خانه خود بگذاریم دیگر. خدایی را می پرستیم که او را می فهمیم. به امیرالمؤمنین (ع) گفتند: یا علی جان شما خدا را می بینی؟ گفت: بله، من خدایی را که نمی بینم، پرستش نمی کنم، گفتند: آخر چطور می بینی که ما با چشم مان نمی بینیم؟ گفت: در تک تک ذرات، نه آن گونه که تو با چشم دنبال آن بگردی، در برگ سبز، فقط باید آن را حس کنی. دیشب، یک پلنگی را در تلویزیون نشان می داد که آهسته می رفت، اصلاً همان جا میخکوب شدم، گفتم خدایا انگار گرمای آن پلنگی که در صفحه تلویزیون دارد می رود، به من می رسد، چرا این قدر، زیبا است؟ چرا این قدر قشنگ است؟ هر وقت هم می بینم می گویم خدایا، این ها، این قدر قشنگ هستند، تو به این زیبایی هستی، من چه؟ آیا من هم زیبا هستم؟
2– فرمودند : قرآن می خوانند و به آن عمل نمی کنند .
این که ماشاءالله خیلی خوب واضح است. قرآن کتاب قصه نیست یا مطالبی برای رسیدن به ثواب اخروی ندارد، در هر سطر قرآن یک دستور، یک حکم، برای رسیدن به یک زندگی متکامل تر دارد. اما از قرآن آموختیم حجاب کنیم، اما فقط برای زن ها؟ آقایان چه؟ هیچ؟ مگر چنین چیزی داریم؟ مردها هم مثل زن ها در جایگاه مرد بودن، حجاب نیاز دارند. اولین حجاب آن ها، پوشاندن چشمشان از نامحرم است، می پوشانند؟ می گوید: خب نمی توانم که چشم بسته در خیابان راه بروم، این خانم ها هم در خیابان ها، که این شکلی هستند. بله، شما می بینید، چشم خود را پایین می اندازید و رد می شوید. می بینید، می گوید: وا، این چرا این شکلی است؟ می گویند چرا نگاه کردی؟ می گوید نگاه کردم عبرت کنم. ای دروغگو. در بحث حجاب من این را یاد گرفتم؛ فرق ما با آقایان در یک چیز است: به ما گفتند موهای خود را بپوشانیم، موهای آقایان پوشاندن لازم ندارد، در بقیه احکام در حجاب، با خانم ها یکسان هستند. آیا همین یک مطلب را این طوری می بینند؟ عمل می کنند؟ تا برویم سراغ بقیه احکام قرآن. حالا داد و ستدهای ما، روابط اقتصادی، روابط اجتماعی ، روابط خانوادگی و... همه این ها چطور می شود؟ من نمی دانم. می گوییم قرآن نوشته است، اما به آن عمل نمی کنیم .
3 – ادعای دوستی پیغمبر را می کنند در حالی که با فرزندان او دشمنی می کنند .
می پرسید مگر می شود؟ من هم می گویم: بله می شود. اولاً: تاریخ دشمنی ها با اولاد امیرالمؤمنین(ع) و اولاد پیغمبر(ص) و اهل بیت او را نشان می دهد، به شکل های مختلف، اما امروز این دشمنی یک شکل دیگر دارد، با کوله باری از گناهان کوچک و بزرگ، همه ما داریم و کم نداریم، می نشینیم و ائمه معصوم(ع) را نقد می کنیم . مقام امام حسن (ع) پائین تر است، چون صلح کرد، مقام امام حسین (ع) بالاتر است، چون جنگ کرد، شهید شد و هزاران مورد دیگر، که ما این کار را می کنیم یا در ارتباط با آن ها مسائل مسخره و توهین آمیز دنبال می کنیم. اولین بار که یک نفر این طوری با من شوخی کرد، خیلی جوان بودم، یک مطلبی پیش آمد، یک تذکری به یک خانواده ای دادم، مرد آن خانواده، خیلی هم من را دوست داشت، هم سن پدرم بود، نمی دانم چه شد، چه گفتم؟ برگشت گفت: رابطه من با تو، دیگر حسنی نیست، رابطه ام با تو حسینی است. من آن موقع، چه قدر به این جمله فکر کردم که چنین چیزی که به من گفت یعنی چه؟ بعداً دیدم در جملات مسخره بازی هم هست. وقتی از ما می پرسند: دین؟ مذهب؟ سرهای خود را بالا می گیریم و می گوییم، دین: اسلام. مذهب: شیعه اثنی عشری. اما به تنها هیبتی که شبیه نیستیم، مسلمان بودن و شیعه بودن ما است، هردم قلب ائمه(ع) را به درد می آوریم و این بالاترین دشمنی در حق اهل بیت پیغمبر (ص) است .
4 – ادعا داریم که با شیطان مبارزه می کنیم، درحالی که در همه کار، به دنبال شیطان می رویم . شیطان را دمادم لعن می کنیم، اما دستورات شیطان را اطاعت می کنیم، چرا؟ چون به دستورات او یک لفاف خوشگل می پیچیم که لفاف دین داری و حلال بودن باشد و اطاعت می کنیم. پول قرض می دهیم می گوییم وقتی آوردی، بالاخره پول افت میکند، قرض الحسنه دادی، اما وقتی برگرداندی افت می کند، این بسته شکلات هم با این پول ببر، وقتی برگرداندی، این قدر بگذار روی آن بیاور. با شیطان هم مرام هستیم، هم مسلک هستیم. خداوند در قرآن ما را از دوستی شیطان و جنود او حذر داده و فرموده است: به من از زنانی که درگره ها می دمند پناه آورید و الی آخر ، ما چه کار می کنیم؟ ما می گوییم که برای تفریح است؛ جای شما خالی بود، رفتیم، یک رمال بود، برای ما رمل انداخت، چه کرد، من که چشماهایم گرد می شود، می گوید: بابا فقط برای خنده بود. خب برو خنده ات را یک جای دیگر بکن نمی شود؟ جلوی قفس میمون ها بایست، شکلک در می آورند، غش کن از خنده، هم به آن ها خوش می گذرد هم به تو، چرا آن جا؟ به یک عمل شیطان پرستانه لباس خنده می پیچند و انجام می دهند. در بحث تجارت، قول ها، تعهدات، در همه سطوح، به این شکل هستند. امسال می خواهند برنج شان را نفروشند، چون ضرر می کنند، برنج گران می شود، الان اگر بفروشند ارزان است و اگر 6-7 ماه دیگر بفروشند گران خواهد بود، این رزق مردم است! تو مگر رزق خود را از برنج به دست می آوری؟ رزق تو را خدا می دهد، نه برنج! اگر فکر می کنی آن چندر غاز برنج، رزق تو را می دهد، بمان پای همان تا با آن بگندی .
5 – ادعا می کنیم که بهشت را دوست داریم، خیلی دوست داریم بهشت برویم، اما برای بهشت توشه ای بر نمی داریم. توشه بهشت چیست؟ تسلیم و رضا در هر امری، در هر سختی ای، در هر رنجی، تسلیم و رضا ما را به دروازه بهشت می رساند و خیلی چیزهای دیگر. خب حالا بیاییم اول ماه محرم، نگاه کنید ببینید، چه قدر توشه برای بهشت جمع کردید؟
6 – ادعا می کنیم از آتش می ترسیم؛ وای وای آتش خیلی بد و سخت است، من از آتش می ترسم، در حالی که بدن های خود را به طور مرتب، با ارتکاب گناه، به آتش نزدیک می کنیم. یک روز سر پله های مطب چشم پزشکی تنها بودم، یکی از بچه ها رفت ماشین بیاورد، خودم تصمیم گرفتم از پله ها پایین بیایم، اولین پله ایستاده بودم، دیدم ای وای، الان با سر می روم، یک آقای جوانی آمد رد شود، گفتم این هم مثل پسر من است، خدایا تو می دانی راهی ندارم، اگر دست او را نگیرم پایین می افتم، او را صدا کردم، ژاکتی در دستم بود، آستین کوتاه تن او بود، دستان او لخت بود، جلو آمد، دست خود را آورد گفت: حاج خانم ژاکت تان را روی دست من بیندازید، گفتم: پسر جان، خدا الهی تو را خیر بدهد، من هم از بدبختی نجات دادی، ژاکت را روی دست او انداختم و من را پایین آورد. از آتش می ترسیم اما دمادم گناه می کنیم و بدنمان را به آتش نزدیک می کنیم. خیابان های امروزه از جماعت زن و مرد، که اگر یک کبریت جلوی آن ها بگیریم داد می زنند و فرار می کنند، پُر است، اما هر لحظه به آتش جهنم نزدیک می شوند، حتی حرمت جسم و روح خود را هم ندارند .
7 – مشغول به عیب جویی دیگران هستیم، خطاها و عیوب و گناهان خود را ردیابی نمی کنیم . همین بند را باید ساعت ها بنشینیم و فکر کنیم و خطاهای خود را رد یابی کنیم چون جنسشان خیلی جلب است، گناه ها قایم می شوند، تا تو آن ها را پیدا نکنی و توبه کنی .
8 – داعیه دوری از دنیا داریم اما با حرص و ولع فراوان ابزار دنیا را که بعد از ما روی زمین می ماند و ما زیر خاک می رویم، جمع می کنیم، مدام حرص می زنیم بیشتر و بیشتر داشته باشیم .
9 – اقرار می کنیم مرگ وجود دارد، اما اسباب این سفر بدون بازگشت را فرهم نمی کنیم . می گوید: حاج خانم من کفن دارم، از کربلا آوردم، روی آن جوشن نوشته است، آیۀ الکرسی نوشته است، بردم دور حرم هم چرخاندم، خدا تو را حفظ کند، دستت درد نکند، اما این ها اسباب سفر بدون بازگشت تو نیست، چون هیچ کدام از این ها را نداشته باشی، یک تکه پارچه چلوار بی ارزش پیدا می شود، حتی مجانی به تو بپیچند وقتی ببینند هیچی نداری. اسباب سفر آخرت و رفتن به آن دنیا، نگاه های پُرمهر به دیگران، لبخندهایی از صفا به مردم، به عزیزان مان، صداقت داشتن با همه، گذشت، فداکاری، ایثار... این ها هستند. یکی از این بزرگان از قبرستان رد می شدند به دوستان خود گفتند: بایست، صدای این قبر را گوش کنید، گفتند آقا نمی شنویم، این بزرگان تأثیر می گذارند، دیدند از داخل قبر، یکی می گوید: گل به سر خیار دارم، قدیما از این الاغ ها بود، که روی الاغ خیار می آوردند در محله می فروختند. کمی آن طرف تر، گفت: حالا گوش کنید، یکی مدام می گفت: اشهد ان لااله الاالله، گفتند: آقا چه بود؟ گفت: این در دنیا خیار فروش بود، آن در دنیا اهل ذکر بود، در کنار کارهای روزمره خود، ذکر بسیار هم می کرد. اسباب سفر آخرت این گونه حاضر می شود. پسرم چند روز پیش گفت: برای بابا خیرات می دهی، برای خودت هم نیّت کن، همان قدر خیرات بده، با این وضع معلوم نیست بعد ها پول داشته باشیم برای شما خیرات بدهیم، نمی خواهد، غذا نمی دهیم، برای خودم ختم قرآن می خوانم نزد14 معصوم، فاتحه می فرستم نزد 14 معصوم .
10 – مُرده های خود را به خاک می سپاریم اما از سرنوشت تلخ و شوم آن ها عبرت نمی گیریم، که هر چه داشته باشیم، سهم ما، همان یک خرده کفن است، پس بی دلیل نیست که دعاهای ما اجابت نمی شود، این همه فریاد کشیدیم، ظهور مولایمان را خواستیم، پاسخ نیافتیم. شب اول محرم است به خودمان بیایم، بند بند این ده گانه را در خود جستجو کنیم، اصلاح کنیم، چرا که مشهد ، کربلا ، حج ، سوریه و همه این ها، اگر بدون وجود این ده بند باشد، هیچ حسنه ای برای شما ندارد. اول این ها را در خود ایجاد کنید که ان شاءالله خداوند به حکم این ده بند همه این ها را به ما عطا کند .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید