منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

روز عرفه 1393

 بسم الله الرحمن الرحيم

می دانید چرا همه می گویند امام زمان (عج) را در صحرای عرفات می توان ملاقات کرد ؟ خیلی از افراد به حج می روند به امید آنکه در صحرای عرفات به محضر مبارک آقا مشرف شوند . یکی از دلخوشی های بزرگشان این است . می دانید چرا همه می گویند امام زمان (عج) را در صحرای عرفات می توان ملاقات نمود ؟ شاید بگویید چون آقا هم در همان زمان برای آداب حج تمتع در عرفات هستند . بله درست است . اما این تنها دلیل نیست ، بلکه به دنیا و جامعه ی بشری می آموزانند که در درگاه حق از انسان کامل تا ضعیف ترین انسان ها در بخش آگاهی و معرفت ( انسان کامل بالاترین بخش آگاهی را دارا است تا آن آدمی که از بخش آگاهی و معرفت کمال خیلی بی بهره است ، هیچ فرقی نمی کند ) می بایستی در آن صحرای خشک بیتوته نمایند . از عصر روز هشتم بیتوته کردن شروع می شود و مردم در صحرای عرفات نماز مغرب و عشاء خود را در درون چادرهایشان می خوانند و تا فردا قبل از نماز مغرب و عشاء باید آنجا باشند . این استثنا ندارد . هرساله آدمیان بسیاری می بایست این صحرای خشک و تپنده را حس کرده و با سلول های بدنشان لمس نمایند . درک کنند که دنیا یعنی این . نه اینی که ما درون آن هستیم .بزن و بکوب و برقص . بخور و بریز و بپاش و فقط کیف کن . دنیا این نیست . درک کنند دنیا یعنی این . همانند اسبی که دارای زین و لگام نیست . اگر بخواهید آن را زین کنید تا بر آن سوار شوید جز زمین خوردن و له شدن چیزی نصیبت نمی شود . پس بهتر است هرکدام راه خویش گیرید و از یکدیگر آنقدر که ضروری است بهره ببرید نه بیشتر . در این نکته آموزی همه یکسان شرکت می نمایند . زیرا اسب وحشی دنیا به هیچ کس ترحم نمی نماید . در عرفات مفهوم اصلی دنیا زیر دندان آدمی جویده می شود و تلخی سخت آن با شیرینی آگاهی به کامش می ریزد زیرا داعیه ی دنیا را در چنگ گرفتن و بهره های بسیار بردن از آن را، باید از سر بیرون کرد . اما در کنارش می فهمد دنیا تمام شدنی است ولی او تمام نمی شود . چه کسی ؟ آدم . آدم تمام نمی شود . همین آن تلخی را بدل به شیرینی می نماید . مشعر سرزمینی است که انسان دریافته ، در آنجا توقفی نموده سلاح خود را برای مقابله با دشمن نفس خود یعنی شیطان را جمع آوری می نماید . زمانی برای اندیشه است . از بعد از غروب آفتاب یعنی نماز مغرب و عشاء ، حاجی ها در حال حرکت هستند . پیرها و آنهایی که بیمار هستند و در ایرانی ها حتی خانم ها را با اتوبوس ها به منا می برند . از مشعر عبور می کنند و خواهی نخواهی خودش بیتوته است . چون اتوبوس های به آن بزرگی وجب به وجب راه می روند راه نیست. اما بقیه پای پیاده می آیند . و آن بخش تماشایی و دیدنی است . آنجا باید سنگ ریزه ها را برای رمی جمره جمع کنند . زمانی برای اندیشه است که کدام شیطان نفس قدارتر است تا ابتدا او را طرد نمایند و خود را از چنگالش برهاند . در مشعر بعد از اذان مغرب یعنی ابتدای تاریکی بیتوته و بعد عبور شروع می شود . با رسیدن روشنایی روز از آن خارج می شوند . هیچ توجه نموده اید ؟ با ورود به تاریکی شب ؟ چرا ؟ چون در تاریکی شب بسیاری از پلیدی های نفس که با آن وارد گفتگو می شوید و آشکار می گردند ، ناپدید می شوند . با بارقه های نور صبح دم ،دیگر همه چیز آشکار می شود . آن وقت است که آدمی با سلاحش یعنی سنگ ها به سوی ستون های رمی جمره پیش می رود . خوش به حال کسانی که پرونده اعمال خود را باز ، محاسبه و بسته اند . دشمن را بیرون از آن قرار داده اند تا در آن وادی آن را برای همیشه برانند و صدافسوس که آدم های بی شماری همه ی این اعمال و سختی های آن را تقبل کرده و انجام می دهند ولی غافل از آنچه که اتفاق می افتد می باشند . شاید تا پایان عمر دیگر چنین فرصتی نیابند . می دانید آنچه که انسان را غافل می نماید توجه به زیبایی ها و شگفتی های دنیا می باشد . صحرای عرفات تنها مکانی است که از هیچ کدام از آن شگفتی ها و زیبایی ها خبری نیست . دنیا با ماهیت اصلی اش به نمایش در آمده و اگرآدمی که پایش به آنجا رسیده و با چهره ی اصلی دنیا روبه رو گشته قدری هوشیار باشد ، دیگر غفلت نمی نماید . آن وقت است که در آنجا با امام زمانش رو به رو می گردد و وسعت جهان هستی را در وجودش مشاهده می نماید و دیگر دل به دنیایی که با زر و زیور ابلیس خود را آراسته است نمی دهد . بخوانید پیام امام خویش حسین بن علی (ع) را در آن روزگار . در همین سرزمین عرفات که برای آنان که چشم از دنیا برداشته و به عالم باقی می نگرند پیام شیرینی است . صبر کنید و ببینید که چه می گذرد.

بخش دوم : نیمه شب گذشته بود . دراز کشیده بودم احساس کردم که در صحرای عرفات در همان چادری هستم که سال 84 برای سفر حج به آنجا رفته بودم . آرام آرام از چادرمان در صحرای عرفات بیرون آمدم شروع به حرکت نمودم . هرگز تا این زمان پایم بر این سرزمین نرسیده بود اما پاها را که یکی یکی بلند کرده و به پیش می گذاشتم هر دفعه که پایی بر زمین می آمد حال خوش و آشنایی به من دست می داد نمی دانم چرا ؟ قدم قدم رفتم تا به آنجایی که به آن می گفتند دامنه جبل الرحمه ، رسیدم قدری بالا رفتم ، سپس برگشتم و به پشت سر خویش نگریستم ؛ چقدر زیبا بود و چقدر آشنا ، نمی دانستم چرا این طور است ؟ من که قبلاً هرگز به سرزمین عربستان پا نگذاشته بودم پس چه شده است ؟ آرام خود را جمع نموده بر زمین نشستم . پس از لحظاتی احساسی که عجیب بود از خوشی و ناخوشی بر جانم غلبه کرد ، خدایا چه شده است ؟ دیگر نتوانستم از جای برخیزم آرام چشمانم را بر هم گذاشتم و سبب شد که اشعه خورشید دیگر توان دیدنم را تحلیل نبرده و مانع رویت کردنم نشود . به چشمان بسته در حال رویت کم کم عادت کردم ، چقدر زیبا بود چه صحنه عجیبی بود . جمع کثیری را دیدم که بر این سرزمین وارد شدند همه سرگردان و هراسان سر به این سو و آن سو می چرخاندند و پیش می آمدند تا وقتی که به جایی رسیدند که من نشسته بودم ، اینها که بودند ؟ اینجا چه می کردند ؟ از کجا آمده بودند ؟ نمی دانستم ، صبر کردم . پس از دقت بسیار متوجه شدم که آنها از جنس ما نیستند بلکه افرادی هستند که دستشان از دنیا کوتاه است . سال های زیادی است که لباس بدن را ترک نموده اند و از دنیا رفته بودند . آنها با هیجان و آه و زاری بسیار می آمدند از خود پرسیدم بر آنها چه رفته است ؟ راهنمای باطنی ام پاسخ گفت : که آنها در دنیا به عرفات هم دعوت شدند اما نتوانستند خود را بیابند ، بشناسند . در مشعر بیتوته نمودند اما سنگهایشان ، سنگ نبود که پیدا کردند زیرا شیاطین درون خود را پیدا نکرده بودند . به منا رسیدند و رمی جمره نمودند ولی فی الواقع شیاطین نفس خویش را پیدا نکرده بودند تا آنها را به سنگ معرفت بکوبند و از خود جدا سازند و از هم نشینی دائمی با آنها رهایی یابند . همانگونه از سفر حج خویش بازگشتند و تسلط شیاطین درونشان بر آنها سخت تر و استوارتر گشت و تا پایان عمر دنیایی شان هم نفس و هم آوازشان بود . از دنیا رفتند ، الان سالیان درازی است که منتظرند اجازه ورود به عرفات و پیدا کردن معرفتی که قرار بود در دنیا آنها را رهنمون باشد تا در عالم عقبی نردبانی برای بالا رفتن و صعود به جهان های برتر باشد بگیرند . چه انتظار سختی بود ؛ حالا آمده اند لابه لای آدم های زنده در دنیا می نشینند عجز و لابه می نمایند اما افسوس که آدمیان آنها را نمی بینند که عبرت بگیرند و فرصتی که در دستشان است از دست ندهند . ضجه های آنها سینه هر کسی را که می توانست ببیند و بشنود آتش می زد . عرفات در تو چیست ؟ عرفات در تو چیست ، با دل آدم ها چه می کُنی ، نمی دانم ؟ اما مرا هم قراری نیست ، مرا هم قراری نماند . مثل همیشه با صبر و آرامش و سکوت طی کردم تا الان که آمدم پیش شما ، ولی اگر که شاید خیلی از آدم های دیگر جای من بودند از صبح مثل دیوانگان در خانه داد می زدند ، فریاد می زدند راه می رفتند . اما من صبر کردم برای این که امروز در حسینیه بایستی همه چیز در آرامش طی می شد . چند سال است با خودم فکر می کنم ، چون همیشه این جنگ در خانه ما بود هر وقت عید قربان می رسید از سویی می گفتند امروز در چنین تاریخی در دوره آقا امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را مثله کردند . مسلم بن عقیل در تنهایی ، در بی کَسی ، در کوفه در میان نامردان کوفه گیر افتاد ، خب پس باید گریست . باید اشک ریخت چون خیلی عجیب نیست ما هم در میان نامردان گیر کرده ایم . گاهی اوقات خودمان هم جزء آن نامردها هستیم . پس باید گریه کرد ، فغان کرد خب پس عید چه می شود ؟ امروز این را هم فهمیدم ، خیلی چیزها را می فهمم ولی به درد نمی خورد ؛ فهمیدن با مرتبط شدن و یکی شدن فرق می کند یک روزی فکر می کردم وقتی می فهمم چه کار عجیبی کرده ام ، امروز می بینم همه آنهایی که فهمیدم پله اولی بود تا با آن مرتبط نشوی به درد نمی خورد . امروز فهمیدم ، یعنی مرتبط شدم . عید قربان زمانی عید است و قابلیت جشن گیری و هلهله و شادی دارد که تو ، عرفات را طی کردی ، خودت را پیدا کردی . شب در مشعر با شیاطینی که از تو خارج شدند ، دیگر در درون تو نیستند بیتوته کردی به آنها گفتی فردا رمی تان می کنم ؛ ببینید این سنگها را ؟ شما را می زنم با این سنگها ، این بار دیگر شما نلرزیدید ، آنها لرزیدند چون می دانستند که فردا اختیاری ندارند و با هر سنگ شما آنها کیلومترها از شما دور خواهند شد و فردا سرافراز و پیروز از مشعر پا بیرون گذاشتی به مِنا وارد شدی به ستونهای رمی رسیدی ؛ با شناخت ، با شناخت کامل می زنم کدامشان را ؟ حسادت هایم را 
دروغهایم را . بخلم را . بدبینی و شَکّم را . وسواسم را .اینها همه شیطانهایی بودند که با تو سالها همراه بودند . و وقتی اینها را با سنگ کوبیدی فریاد می کشند جیغ می زنند .شیاطین و روح دور می شوند از شما . آن موقع وقت هلهله است .نه حالا . حالا فهمیدم چرا نمی توانیم امشب ذوق کنیم .چرا نمی توانیم پروبال بزنیم وبگوییم: عیدمونه عیدمونه. مگر عید نیست ؟ عید قربان از اعیاد بسیار بزرگ مسلمانان است . پس چرا ما نمی توانیم هیچ کاری کنیم . فی الواقع خودمان را جمع می کنیم . کف هم می زنیم . نقل هم می دهیم . شیرینی هم می دهیم .اما ته دلمان، دل نیست . برای مسلم ابن عقیل است؟ ما مسلم ابن عقیل ها را قربانی کردیم . مثله کردیم . تا اینجا رسیدیم . با چی ؟ با نفسمان . با آزارمان . با اذیتمان . با بدیهایمان . با زشتی هایمان . با زبانمان . ای زبان کاش بریده می شدی . صدایی از تو خارج نمی شد . برای مسلم عزاداری نمی کنیم . مسلم ابن عقیل رفت جایش را گرفت . خوش به حالش . ما حرمتش را نگه می داریم . ما مقامش را می شناسیم . ما می فهمیم که او در چه جایگاهی قرار داشت و ما امروز در کجاییم . ما می گرییم به خاطر خودمان . اما آگاه نیستیم . امشب در مشعر وجودتان بیتوته کنید . سکنی کنید . ببینید درون شماچه خبر است ؟ دارید چه کار می کنید ؟ چند تا ابلیس درون خودتان دارید ؟ ابلیس هایتان را یکی یکی فردا صبح رمی کنید . می دانید رمی چه موقعی هست ؟ آنهایی که سالمند و پا دارند . به محض آن که نماز صبح خوانده می شود . و هوا دارد روشن می شود میتوانند برای رمی جمرات بروند . شما هم اول رمی کنید . تمامی شیاطین نفستان را . بعد نماز عیدقربان را بخوانید . آن وقت قربانی تان را بکشید . ما پول های شما را می بریم قربانی هایتان را می کشیم . تا ساعت ده کشته می شوندآن موقع اگر شیاطین نفستان را شناخته بودید،رمی شان هم کردید، سنگشان هم زدید و به آنها گفتید من تو را شناختم تو دیگر نمی توانی در من لونه کنی ویا قایم شوی من تو را شناختم ،بیرون برو. نمی گذارم در درون من بمانی. قربانی هایتان آن حدود کشته می شود یک قیچی برداریدقدری موی سر ویک ناخن کوتاه کنیدکه تقصیر کرده باشید.بعد از آن شیرینی ونقل بخوریدو به همه تعارف کنیدو عیدشان را تبریک بگویید.

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید