منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

برداشتهایی از یک سفر به طبیعت

 بسم الله الرحمن الرحيم

در زمان رفتن برف ريز، تند و مرتبی مي آمد. ولي اصلاً برف پراكندگي نداشت. مثل اينكه آنها را نخ كشي كرده باشند قشنگ و منظم مي آمدند.برف ريز و تند و مرتبي مي آمد.كوه ها را پوشانده بود . منظره زيبايي بود.اما در لا به لاي اين همه سفيدي و درخشندگي برف بعضي از قسمت هاي كوه را مي توانستيد ببينيد.كه اصلاً برف به آنها نرسيده بود. در حالي كه همه قسمت ها به ضخامت قابل توجهي برف گرفته بود.اين منظره من را به ياد آدم ها و معارف دنيا و عوالم آن انداخت. شاعر مي گفت : معشوقه عيان بود نمي دانستم.در عالم هستي شعور آگاه مملو است يا بهتر بگويم.هستي از جنس شعور و آگاهي است آدمي در آن غوطه مي خورد اما وقتي در پشت ابرهاي تيره و تاريك خودخواهي پنهان  مي شود ديگر متوجه غوطه وري درون آگاهي نمي شود.در همان زمان است كه مثل آن كوه كه بي بهره از سپيدي برف مانده است از بهره بردن از شعور و معرفت جا مي ماند و نصيبي ندارد. پس خودخواهي هاي ما ، برتري طلبي هاي ما و نگاه سخت ما به دنيا باعث مي شود با اينكه در شعور دست وپا مي زنيم و به سر مي بريم متوجه شعور نشويم.و مثل آن يال كوه كه همه جاي آن پوشيده از ضخامت قابل توجهي از برف است سپيد و درخشنده است يك تيكه خالي بماند. در برگشت از سفر تصاوير جالب تري را توانستم ببينم چون موقع رفتن برف مي آمد.نگراني لغزند بودن جاده بود ، برف وبارش و ماشين هايي كه دمادم در حال ریختن نمك بودند ، يك مقدار توجه آدم را خراب و مخدوش مي كرد. اما وقتي برمي گشتم برف قطع شده بود. آفتاب هم تابيده بود و دلبري مي كرد. به خصوص روي برف ها چه اشعه زيبايي داشت ، همه سطوح كوه ها خيلي پر ضخامت از برف پوشانده شده بود.به يك كوهي رسيديم كوه با يال و كوپال بسيار پر عظمت همه قسمت هاي آن به چه كلفتي برف گرفته بود اما خيلي جالب بود يك يال كوه از ان نوك تا پايين به پهناي بسيار زياد و وسيع حتي يك ذره برف هم نداشت يك دانه برف هم در آن ديده نمي شد. فقط خاك تازه ديده مي شد.اين توجه من را خيلي جلب كرد.ديدم اين يال همه نور و گرماي خورشيد را با تمام وجود خود بلعيده است. همه يال ها همين شرايط را داشت.اما اين يكي خالي از برف بود. و ما بقي پر از برف ضخيم بود. اين يك دانه يال تمام نور و گرماي خورشيد را انگار بلعيده و در خود نگه داشته است. به خاطر همان هم از زير برف خارج شده بود.و جلوه گری می کرد.  وقتي از زير يك همچين برف سنگيني  خارج مي شود چه اتفاقي مي افتد ؟تمام برف را آب كرده و داخل داده است. قدري هم به پايين داده است.اين يال زودتر جوانه سبز مي دهد.گياه هاي سبز آن زودتر بيرون مي آيد. تا بقي يال ها . به كوه كه ايرادي نيست اين خاصيت آن است، اما درس آن براي من چيست ؟فكر كردم خداوند در كتاب وحي خود بسيار فرموده است به آيات الهي خوب بنگريد و در اين آيات انديشه كنيد. اين نمايه كوه همان آيه خداوند است كه بي كلام به بنده آموزش مي دهد بدون آنكه كلامي را به زبان بياورد من و امثال من را آموزش مي دهد. كه اگر سينه را چاك كرده در معرض شعور محض الهي قرار بدهي خيلي زود از زير بار پوشانندگي دنيا خارج مي شوي.فقط ببين و بفهم. و انتخاب كن. همه اسباب بزرگي در اختيار تو است اي فرزند آدم.خيلي قشنگ بود و اگر به خود من بود و نگران برگشتن نبودم مي گفتم بايستيم و يك ساعت به اين سينه كوه نگاه كنيم با همه وجود خود حرف مي زند.

 اما نكته دوم : دين ما با اصل مالكيت تضاد ندارد ولي براي مالكيت حدود قائل است. واين آن چيزهايي است كه آدم ها نمي دانند  .انسان امروزه بايد به بحث مالكيت يك نگاه جديد بيندازد از يك منظر تازه نگاه كند.از عمق احكام دين حدود مالكيت را باید استخراج كند و عمل كند. مواهب دنيا مثل آب ، خاك و گياهان همه اينها را بايد با يك نگاه ديگر و جديد نگاه كرد. در گفت و گو با خاك به ياد دارم با خاك وقتي حرف مي زدم به من گفت :ميزان ثابتي خلق گشته و در خدمت آدم ها قرار گرفته است نفوس آدمي هم مي بايستي از خاك و زمين بهره برده و دور دنيايي خود را  روی همين خاك به پايان ببرند. به همين ميزان محاسبه كنيد، درياها وجنگل ها و همه مواهب دنيا همين قسمت را با خودشان دارند.آدمي براساس نياز خود در بعضي از قسمت هاي زمين درخت كاشته و تلاش كرده است كه فضاي جنگلي بوجود آورد به آن مي گويند جنگل هاي مصنوعي.اما براي خدا به حرف من گوش كنيد و تجربه كنيد اينها تجربه هاي عملي است اگر مي خواهيد دست شما به جايي بند شود اين را تجربه كنيد در جنگل هاي مصنوعي كه بشر درخت كاشته ، نهال كاشته،بعد آنها آرام بزرگ شده و حالا براي خودش درخت هايي است

بروید و در آرامش نه به قصد تفریح و خوشگذرانی و توپ زدن ، کباب درست کردن ، سوسیس و سیب زمینی و پیاز در آتش انداختن ، به قصد این ها نروید . در سکوت محض ، میان جنگل ها و درخت هایی که کاشته شده و الان خیلی بلند هستند قدم بزنید . حس تان را برآورد کنید و بعد به یک جنگل طبیعی قدم بگذارید . جنگلی که بشر آن را جنگل نکرده است . جنگلی که خدا آن را جنگل آفریده است . بروید و قدم بزنید . باهم متفاوت است . جنگل های مصنوعی حس یک جنگل طبیعی را در آدم زنده نمی کند . با اینکه گیاه زنده است ، چون بشر در آن دخالت کرده است . کرت بندی کرده است . خیابان بندی کرده است . درختان را براساس یک اصولی کاشته است و... . آدم ها در هنگام کاشتن درخت ها حالشان بد بوده است .  آدم ها حالشان خوب بوده و نهال را کاشته اند . یک روزی که آب دادند و آبیاری کردند ، به وقت که هرس کردند ، آدم هایی که این کارها را انجام دادند احوالات خوب داشتند ، احوالات ناخوب داشتند . آن کسی که آمده و این کار را انجام داده متعهد بوده ، غسل پاکی کرده و پاک و باوضو آمده است . آن یکی نامتعهد بوده ، پاکیزه نبوده ، غسل واجب به گردنش بوده و این کار را انجام داده است .و فقط وظیفه اش را انجام داده است . این جنگلها یک حس دیگر دارد و جنگل های طبیعی یک حس دیگر. آثار دست خالق اصلی در جنگل های مصنوعی کمتر احساس می شود . در جنگل های طبیعی ، یک حس مستقیم و بی واسطه وجود دارد، خیلی زود ارتباط با خالق دست می دهد . به همین دلیل هم نباید جنگل ها را از بین برد . دلایل زیادی برای از بین نبردن جنگل ها وجود دارد . امروز من فقط با این یکی کار دارم . با بقیه ی آن کاری ندارم . نمی خواهم شما را به وادی های دیگر بکشانم . فقط می خواهم در این یک حس قدم بزنم . جنگل های اصلی را نباید از بین برد . جنگل های طبیعی خدا را نباید از بین برد . برای حفظ این جنگل ها می بایست هر کاری که می توانیم انجام دهیم . اما خودخواهی های بشر ، مالکیت طلبی صرف بشر، سبب شده که بر جنگل ها سلطه پیدا کند و آن ها را برای ارضای حس دنیاطلبی و علی الخصوص مالکیت در دنیا ، همه را نابود کند . در آن خطه شمالی مملکت ما ، خیلی خوب می شود دید  . چون منطقه ای بود پر از جنگل . خیلی روزهای قبل  آن جا فقط پوشیده از جنگل بود . اما امروز که آنجا سر می زنیم ،درختان مناطق بسیار وسیعی قلع و قمع شده است . درختانش بریده شده و مسطح شده است . به فروش رسیده و به جای آن همه جنگل و درخت فقط ویلاهای کوچک و بزرگ با رنگ ها و سقف های مختلف که همه ی آنها هم در هم فرو رفته اند . و قشنگ تر کجاست ؟ ویلاهایی که به ندرت چراغی روشن می بینید . به ندرت پنجره ای را باز می بینید . پرده ای را کنار رفته می بینید . قفل های به چه بزرگی روی در حیاط هایشان و درهای ورودی شان زده شده است . همه ی درها قفل ، همه ی حصارها بسته . این درها به روی هیچ آدمی باز نبود . مگر جنگل ها در داشتند ؟ جنگل ها همیشه به روی همه ی آدم ها باز بودند . چه دارا و چه ندار . چه تابستان و چه زمستان . چه بهار و چه پائیز . در آن زمان ها در به روی هیچ کسی بسته نبود . حتی در به روی دشمن های جنگل هم بسته نبود . پذیرای دشمنی که با تبر آمده است و با دستگاه آمده که درخت ها را قطع کند هم بودند . امروز درها بسته است .  واقعاً بشر چطور فکر می کند که جنگل طبیعی پروردگار را قلع و قمع می کند . تا دورش حصار بکشد ، با قیمت های کم و زیاد بفروشد و آدم ها را با دادن یک سند منگوله دار خوشحال و راضی کند و خودش را در پول ، آن هم چه پولی ، که یک ریالش را با خودش نمی برد . در مورد یک بنده ی خدایی صحبت می کردند که در آنجا یک رقم خیلی بزرگ زمین دارد . می گفتند این زمین ها را یک روزی  متری 10 تا یک تومانی خریده بود. هنوز هم آن جا زمین است . دیگر جنگل نیست . حالا خودش هم مرده است و رفته است . هنوز هم زمین است . دیگر آن زمین به هیچ کس نمی خندد . دیگر درخت هایش به آدم هایی زندگی نمی بخشد ، و خودش کجاست ؟ خودش امروز کجاست ؟ قطعاً جسدش زیر خاک پوسیده  و روحش سرگردان به دنبال این همه وسعتی است که هیچ کس از آن بهره نمی برد . من در سینه ام یک کتاب دارم ، اینجا در قلبم ، خدای عالم در آن کتاب من نوشته است ، آن را در دسترسم گذاشته است و گفته است  آدم باش و از آن استفاده کن . من نگاه می کنم و می بینم ، همه ی این هایی که من دیدم با قوانین طبیعت آزاد جهان هستی هم خونی ندارد . نمی خواند . حالا شما می گوئید آیا واقعاً بشر نباید در محلی که این جنگل ها وجود دارد سکنی داشته باشد ؟ زمین خداست . نباید سکنی داشته باشد ؟ چرا . می تواند آن جا سکنی کند . در حاشیه ی کم درخت . در یک زمین کوچک تر . می تواند برج های بسیار بلند بسازد . برج های خیلی بلند با هزینه ی کم و هرطبقه و هر واحد این برج ها را در اختیار کسانی بگذارد که مراجعه می کنند . می خواهند بیایند جنگل . می گوید من دوست ندارم جایی که مال کسی دیگراست و هرکسی می آید و در آن می رود ، من آنجا بروم و بمانم . می خواهم جایی باشد که مال خودم باشد . اشکالی ندارد . یک فضای مناسب را به یک نفر با حداقل بهاء ، بهایی که آنجا تمام شده است ، می شود فروخت . اما آن را ارثی نکنید . یک بشر حداقل بهایی را پرداخت کرده ، تا روزی که زنده است خودش و خانواده اش از آنجا بهره ببرند . اشکالی دارد ؟ مال خودش است . کلید بیاندازند . اما جنگل ها را نابود نکنند . تکه تکه نکنند . مگر نمی خواهد یک جایی باشد که اتاق داشته باشد ، درآنجا بخوابد ، استراحت کند و بعد از فضای سبز بهره ببرد . خب این جا و تمام جنگل هم مال او . و برای بهره بردن می تواند از آن اتاق یا از آن فضا خارج شود و از جنگل بهره ببرد . آن وقت دیگر آن را موروثی نمی کنیم. بیایید و ببینید زمین های موروثی چه قیامتی است . چه هنگامه ای برپا است .  زمین های موروثی که سر آنها دعوا است . هیچ کسی هم بهره نمی برد . آنهایی هم که مانده اند و ارثیه به آنها رسیده است ، بالاخره می میرند و هنوززمین را خرد نکرده اند . چون به توافق نمی رسند . چی شد ؟ من امروز زمینی را خریدم ، وسعت بسیار زیادی را از دست مردم جدا کردم و بلااستفاده قرار دادم . اما آنجا را می شود به یک نفر داد تا ، تا آخر عمرش بهره ببرد و بعد از آن با همان حداقل در زمان خودش به یک نفر دیگر فروخت تا آن نفر دیگر بهره ببرد  این ها را تجدید ساختمان کرد .  جنگل ها را هم نابود نکرد .تا آدمها بتوانند بهره کافی از جنگلهای طبیعی ببرند رشته اتصالشان را با خدایشان بر قرار کنند، محکم کنند و طبیعت ساخته پرداخته خالق را نابود نکنند .روز محشر باید پاسخ بدهند ،پاسخ بدهند به ظلمی که به طبیعت روا داشتند. همه دولتمردان کلام مرا بشنوند تا دیر نشده جلوی این ظلم به طبیعت ودر نهایت ظلم به خودشان و بقیه انسانها را بگیرند چون مکانی که بر پایه ظلم بر یک درخت یا چند درخت زنده بنا شود انرژی خوب و شادی بخشی نخواهد داشت این را به خاطر داشته باشید.

 

 

دلنوشته چهل و ششم گفتم در دنیا فقط یک چیز هست که باید برایش افسوس خورد . بقیه چیزها به درد نمی خورد. به خدا هرکس همین یک دلنوشته را سرلوحه زندگی اش قرار بدهد ببینید به کجا می رسد. مال من نیست. به من هم منت گذاشتن دادند.

صحبت از جمع : ربط این دلنوشته را می شود  با کلامی که هفته پیش فرمودید راجع به رویایتان در خصوص نام " علیرضا " بود بفرمائید. در آنجا از شما سوال کرده بودند  و شما بسطش داده بودید و آن این بود که اگر هرکس به مقام رضا دست پیدا کرد می تواند مقام علی را هم ببیند. می شود این دلنوشته را به نوعی به آن رویا ربط داد و در پایان آن دلنوشته که فرمودید به عمق این جمله به راحتی نمی شود دست یافت ، می شود از این مسیر به آن مسئله رسید یا خیر؟ 

پاسخ استاد : حتما . دیدید گاهی اوقات آدمها دور هم که جمع می شوند می گویند می دانید چیکار کردم؟ ( کلی هم فحش و بد و بیراه به خودش می دهد.) فلانی به من گفت بیا اینجا چهار تا قطعه زمین برایت بخرم .- ناگفته نماند که یکبار مرا آنطرف سمت دماوند بردند. زمینی را که به ما  نشان  دادند در زمان خودش  پنج هزار متر مربع متراژ داشت و می شد با پنجاه میلیون خرید.الان همان زمین یک میلیارد است. وقتی به بنده پیشنهاد خریدش را دادند پاسخ دادم که بنده چیزی را می خرم که امروز روی آن بنشینم و بهره ببرم . من چیزی را که قرار است زمانی بهره ببرم که شاید اصلا نباشم و بعد بازمانده  هایم اصلا از اینجا خوششان نیاید و بعد حیف و میلش کنند، نمی خرم. حالا راه می روند و بهم می گویند دیدی فلانی گفت بخر اما تو گوش نکردی .نگذاشتی بقیه هم بخرند. خوب از من سوال نکنند. مگر مجبورید از من سوال کنید؟ من اصلا افسوس نمی خورم که چرا آنجا را نخریدم. می خواست بدهد پنجاه میلیون بخرم امروز یک میلیارد تومان! به چه دردم می خورد؟ اگر این چند سال با این پنجاه میلیون تومان درست زندگی کرده بودم یک دریا خوشی می کردم.. مرا بس! اگر همین امروز افتادم و مردم یک میلیارد می ارزد . چه کسی بهره آن را می برد؟ بچه هایم؟ آنها هم که خیلی از این همه راه دور خوششان نمی آید. نتیجتا تکه تکه اش می کردند . محبور بودند بفروشند بعد هم کلی غر می زدند . خداوند عالم از کمالات دنیا همه چیز بهشان داده است. با کمالاتشان حرکت کنند همه چیز دارند. تو بگو با کمالات گشتن ثروت هم می آورد . بله . می آورد. میگوید ما هرچقدر کمالات به خرج دادیم یک قران مان ، پنج ریال نشد. آخر آن که تو به خرج دادی کمالات نبود آن سوءاستفاده بود. در دنیا هر چی مال تو هست بهره ببر اگر نبردی کتک آن را می خوری. اما چشمت را به مال آن یکی ندوز. آن دارد مال خودش . اصلا قرار نیست ما دو تا یکجور باشیم. اینقدر که افسوس این را می خوری که چرا فلانی فلان چیز را دارد من هنوز ندارم اونی که داری از دستت می پرد بهره اش را هم نمی بری. یکی از همکاران قدیمی ام بچه نداشت هرچه گفتم یک بچه بروید بیاورید. گفت مگر می شود؟ پاسخ دادم چرا نمی شود؟ سالها گذشت. در دفتر مدرسه خون گریه می کرد. سالها گذشت.طی این سالیان هر چه گفتم افاقه نکرد. تمام این سالها می توانست گوش کند و صاحب یک بچه خوشگل باشد. بلاخره یکروز آمد یقه ام را گرفت . گفت کسی هست که چهارتا بچه دارد و پنجمی را حامله است . می خواهد سقط کند . گفتم سقط نکند من اینجا هستم. گفت می آیی برای من بگیریش. گفتم تازه فهمیدی؟ گفت آره. گفتم خدا برایت بچه فرستاده است. بچه را گرفتیم بهش دادیم و من را خیلی زود از آن مدرسه برداشتند چراکه بنده زودتر از موعد بازنشسته شدم این دیگر مرا پیدا نکرد تا یکروز که رفتم مدرسه .اومد.گریه می کرد می گفت چقدر حماقت کردم. چقدر بچه خوبه . هیچ فرقی نمی کند به خدا . می گفت چراغ خونمون روشن شد. یک ذره کوتاه بیایید. همه بچه های توی پرورشگاه مال ما هستند. اگر دوستشان داشته باشید مال ما هستند. تمام بچه های این همسایه ها مال ما هستند. هرگاه به بنده یک بچه می دهند و می گویند ان شاءا.. یکروزی نوه خودت می گویم ان شاءا... ولی من این همه هم نوه دارم . مگر کم دارم؟ مردم را اینطوری نگاه کنید.دنیا را اینجوری نگاه کنید و با دنیا خوشحال باشید. خدا شما را خندان می خواهد. خدا سرشار از مهربانی است. سرشار از عشق است. هرگاه سرشار از عشق بودید بدان که خدا در تو جاری است. حالا که نتوانستم ادب گوش را بگویم بگذار یک نشانه از شیطان را بدهم شاید ان شاءا... ان شاءا... خوب بشناسید. نشانه شیطان ترس است.بنده اعلام می کنم ما برای شب سال نو انفاق داریم.همان موقع با خودش فکر می کند من پس انداز دارم ولی برای  روز مباداست. نکند همه چیز گران شود و من نتوانم برنج بخرم؟ تو که برنج را برای ما گران کردی .چرا فکر نکردی ان شاءا... برنج ارزانتر می شود یکخورده از این پول را بدهم اینها خرج کنند این مابقیش را هم چون برنج ارزانتر شده من دو برابر می خرم. می گویی بیا برویم امامزاده . می گوید  نه. آن دفعه رفتم امامزاده کفش هایم را دزدیدند. می گویی بیا اینجا سرمایه گذاری کن تا یک مقدار درآمد ت بالا رود. می گوید می ترسم پولم را بخورند. همش می ترسد. همه اینهایی که ترس به شما القاء می کند مال شیطان است.

ولی می گوییم بیا سرمایه گذاری کنیم می گوید اجازه بدهید با یک وکیل گفتگو کنم مراحل قانونی اش را درست پیش بروم که خدایی نکرده سرم کلاه نرود . به این می گویند عقل. آنرا می گویند شیطان. شیطان را در اطراف خودتان بشناسید و ازش حذر کنید و عقب برانیدش.

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید