منو

سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue 04 16 2024

A+ A A-

عشق چیست بخش چهارم

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

دیر زمانی است که به روابط انسانی و حتی روابط بین انسان ها و دیگر مخلوقات پروردگار در عرصه هستی نیک می نگرم و تلاش می نمایم تمامی جوانب این روابط را دقیق بنگرم تا زاویه ی هر چقدر کوچک هم از چشم من دور نماند. نتیجه ای که به آن رسیده ام بسیار جالب بود زیرا در تمامی این روابط قوانینی لازم الاجرا است تا رابطه های نیکو و درست و منطقی برقرار گردد.بگذارید مثالی بزنم به رابطه مادر و فرزندی نگاه می کنیم این رابطه را در سه دوره تولد تا کودکی از نوجوانی تا جوانی از جوانی تا زمانی که هر دو نفر زنده هستند.می توان تقسیم نمود.اگر توجه کنید در دوره تولد تا کودکی در کلام قرآن و احادیث معتبر از ائمه اطهار ، حقوقی مطرح گشته است.که یک مادر قبل از ورود به عالم مادر بودن می بایستی آنها را بداند می دانید؟واقعاً آنهایی که انتخاب کرده اند که مادر شوند می دانند که چه حقوقی بر گردن آنها است؟و چه کاری باید انجام دهند؟می بایستی که آنها را بدانند تا در عالم مادری اجرا نمایند تا مسئولیتی بر گردنش  نماند.به طور حتم در دوره بعدی نیز شکل های دیگری خودنمایی می کند که یک مادر خوب و یک فرزند نیکو ، ملزم به اجرای آنها هستند و در تمامی این سالها یک چارچوب یا یک شمای کلی می بایستی در کلیه روابط بین مادر و فرزند خود نمایی کند.این حالت در تمامی روابط در دنیا وجود دارد.بسیار گشتم که رابطه ای را بجویم که تابع هیچ قانون و مقرراتی نباشد، آسیب هم ایجاد ننماید هیچ پیدا نکردم تا شب گذشته . شب گذشته به دلیلی برای بچه ها نگران شدم هر بار که دست به تلفن بردم دست خویش را ادب نموده و پس کشیدم چرا؟ اندیشیدم دلواپسی من نباید امنیت فکری بچه ها را از بین ببرد. این همان چارچوب و یا قوانینی است که بر روابط انسان ها می بایستی حکم فرما باشد.سپس با خود اندیشیدم در این میان چرا هیچ جریان جاری وجود ندارد.در حالی که هستی در حال حرکت است  که اگر سکون یابد یعنی به تکامل رسیده است.و می بایستی دگرگون شود و یک بار دیگر آغاز گردد.پس آنچه که همیشه جاری است چیست ؟دیدم تنها محبت و عشق است که هر دم می توانند تراوش نموده و جاری شود. هیچ کس مجبور نیست جلوی جریانش را بگیرد.عشق همان جریانی است که در بخش سوم عشق چیست گفتیم که از نقطه ای مرتفع که کس نمی داند بلندی آن چند است آبشاری سرنگون است.مدام و بدون انقطاع آبی که در هیچ جای دیگر یافت نمی شود در جریان است.این جریان بدون انقطاع را عشق نامیدیم.این همان چیزی است که می تواند در وجود هر مخلوقی هر آدمی جاری باشد.تابعیت هیچ قرار وقانونی را ننماید.برای اینکه هر سویی بخواهد سرک بکشد محتاج استخاره و اجازه ای نیست.اگر در کسی جاری باشد امنیت دیگر کسان را نیز در هم نمی ریزد.از عشق غافل نباشید.برایش قیمت نگذارید که قیمت ندارد.وقتی بچه بودم از بزرگتر ها در محاوره آنها می شنیدم مهریه خانم حضرت زهرا(س) آب و نمک است در همه سالهای عمر خود فکر کردم یعنی چه ؟چون حتی میزان آب و نمک را هم نمی گفتند که باز برای من قابل توجیح باشد. یک سطل آب ؟ یک کیلو نمک ؟هیچی . آب و نمک.امروز می بینم غیر از آب و نمکی که در طبیعت قابل رویت است در تار و پود هستی همه مخلوقات حتی انسان هم آب و نمک به مقدار قابل توجهی وجود دارد.که قابل گرفتن از بقیه و جمع کردن آنها نیست.شما نمک یک آدم را چه طور می خواهید بگیرید؟آب بدن آن را چطور می خواهید بگیرید؟خوب اینکه مهریه نشد.چون مهریه طبق قانون قرآن باید قابل پرداخت باشد.امروز می فهمم که همه هستی از برای وجود خانم حضرت زهرا (س) است از ذره ذره هستی آنهایی که به نور رسیدندو اندک معرفتی یافته اند فریاد یا زهرا به گوش می رسد.عشق نیز چنین است.از آن خدا است . خداوند دارایی خود را به همه جهان هستی بخشیده، در آن جاری است.اگر شما و شماهای دیگر از آن بی بهره هستید تقصیر خود شما می باشد که در پشت تخته سنگی سفت خود را پنهان کرده اید و ابراز بی بهره گی می نمایید.خلاصه بدانید تنها جریانی که یک شکل ، یک نواخت ، یک رنگ و در تمامی لحظات زمان، روز یا شب وجود دارد کم و زیاد نمی شود، تابع قوانین  و شرط و شروط دنیایی نمی گردد عشق است.تا دیر نشده است به خود آیید.تن به این جریان زیبا و پر از نور بسپارید.

این هم چهارمین مقاله از عشق . حالا برای شما چقدر زیبا بود ، نمی دانم . عشق تنها جریانی است که می تواند دائمی و بدون انقطاع و بدون کم و زیاد شدن در شما جاری باشد . اما اگر به دنبال این عشق ، توقع آورد دیگر اسمش را عشق نگذارید . آن آقائی که در آن اتاق بیمارستان هردم حاضر به خدمت بود ، در ازای خدمتش حتی سلام شما را نمی خواست . در او عشق فوران بود . جاری بود . او می خواست هردم آن را به بیرون بریزد . فقط برای اینکه کمک کند . در هر کسی به یک شکل جاری است . اما اگر عشق شما برای بقیه دردسر شد ، اگر عشق شما به دنبال خودش توقع آورد ، دیگر عشق نیست . اشتباه نکنید . من برحسب محبت و عشقم ، دلم شور می زند . بچه هایم به خانه رسیدند . به خانه آمدند . کی رسیدند ؟ اصلاً و ابداً دست نمی برم . فقط گاهی اوقات آرزو می کنم که بچه ها خودشان تماس بگیرند که من ببینم خانه هستند . اما من زنگ نمی زنم . چرا نمی زنم ؟ یک دهم درصد فکر کنند که می خواهم سر در بیاورم که کجا رفتند ؟ کی رفتند و کی آمدند ؟ امنیت آنها را برهم می زنم . این دیگر عشق نیست . پس نمی زنم . اما التهابش ، گرمایش و رفت و آمدش را تحمل می کنم . و بعد همیشه می گویم خدایا ، خیلی دوستت دارم . او بچه من است و من خالقش نیستم ، من حاملش بودم . خالقش نبودم . حال و احوالم این است  . تو خدای من هستی . خالق من هستی . آن وقت که دستم را به گناه بردم ، آن موقع که عزمم را جزم کردم حرف بزنم ، غیبت کنم ، دروغ بگویم . آن وقتی که عزمم را جزم کردم حرف تو را زیر پایم بگذارم ، تو چی کشیدی ؟ و ساکت ماندی چون گفتی به تو در دنیا اختیار دادم . باید با اختیارش تصمیم بگیرد . این طور نیست ؟ تاروپود آدم را آتش می زند . فکر به این مسئله همه ی هستی آدم را آتش می زند .  تو چطور تحمل کردی و به من هیچ چیز نگفتی ؟ بعد وقتی که صدمه خوردم ، رو به تو برگشتم . التماس کردم و غر زدم . این حق من نبود. چرا اینجور شدم . چرا من آنجور شدم . تازه به تو غر هم زدم . و تو باز هیچ چیز به من نگفتی . خب خودت  خواستی . مگر به تو نگفته بودم که نکن . حتی این را به رویم نزدی . بالعکس به من گفتی که اگر حالا برگشتی ، بیا . بیا قبولت می کنم . بیا دوستت دارم . اگر توبه کردی ، توبه ات را می پذیرم . بیا دوباره در حریم خودم زندگی کن . تا امنیت پیدا کنی .

مردها ، زن هایتان را دوست داشته باشید . بی توقع . خانم ها ، شوهرهایتان را دوست داشته باشید . بدون انتظار و چشم داشت . چون شما از خدا تغذیه می کنید . کسی که از خدا تغذیه می کند ، عشقش را معاوضه نمی کند . عشق نمی دهد که در ازایش چیز دیگر بگیرد . یادمان باشد . به همدیگر توجه کنید . اگر خدمت گردید از سرمایه ی عشق خدمت کنید . می گوید پس وظیفه چه می شود ؟ وظیفه بود که تو را به عشق رساند . وظیفه عین عقل می ماند . به همسرانتان خدمت کنید . محبت کنید . فقط با عشقتان . انتظار نداشته باشید . یک روزی وظیفه برای شما پلاکارد زیبایی بود . می خواهی هنوز هم در وظیفه بمانی ؟ بسم الله . خب بگو می خواهم ته چاه بایستم . پس چرا ما را اینجا نگه داشتی ؟ نردبان ما که آویزان است . می توانیم برویم بالای چاه . چرا ما را اینجا نگه داشتی ؟ خب تو بمان . ما می رویم . وظیفه کم رنگ شد . آنقدر پلاکاردش آفتاب خورده که رنگ و رویش پریده است . عن قریب محو می شود. چون دیگر وظیفه بر ما معنی ندارد . ما چی هستیم ؟ عاشق . عاشق چکاره است ؟ عاشق همیشه جاری است . تو را به خدا فهمیدید که من چی گفتم ؟ آن جور که من تعریف کردم برای شما قابل درک بود ؟

خیلی ساده است . می دانید چقدر ساده ؟ به سادگی سپاهیان طالوت که از نهر رد شدند و آب نخوردند . فکر می کنید آن نهر چقدر بود ؟ یک دریاچه ،لنچ یا کشتی می خواست ؟ پایشان را گذاشتند درون آب و رد شدند . خنکای آب را حس کردند . وجودشان می گفت : آب ، آب ، آب ، آب .  جلویش را گرفتند . یک نهر کوچک بود . رد شدند و سپاه طالوت شدند . سپاه اندک ولی پیروز . به همین سادگی . یکبار رد شو و ببین که چه مزه ای می دهد . خیلی سخت نیست . یک دفعه . یک دفعه رد شو و مزه اش را بچش ، خیلی سخت نیست . اگر خدمت شما به حریم همسفر شما آسیب می رساند دیگر خدمت نیست ، عشق هم نیست . عشق وقتی جاری می شود همه را با هم خنک می کند مثل یک آب خنک . نه اینکه یک کسی را آتش بزند و بسوزاند ویکی دیگر را خنک کند . اگر در جریان عشق شما دیگری آسیب می بیند ، خوبتر است که عشقت را در درونت نگه داری . مثال می زنم:

من دلشوره گرفتم . ناراحت شدم . بسیار در ذهنم و در روحم آشوب بود . ولی در بیرونم هیچ خبری نبود . اطرافیانم که بغل دستم بودند هیچ کدام نفهمیدند . هیچ کدام . چرا ؟ عشقی که به آن سمت در جریان است می خواهد این ور را آتش بزند . اگر قرار باشد که این ها را آتش بزند دیگر عشق نیست که به آن ور در جریان است . در مسیر عشق ورزی و خدمت گزاری شما ، اگر بعد دیگری آسیب ببیند ارزش ندارد . انتخابتان را درست کنید . به انتخابتان با یک توجه و بینش بهتری نگاه کنید که اشتباه نکنید . اگر در مسیر عشق شما ، معترض وجود دارد شما حقی را ضایع کرده اید . اصلاً در مسیر عشق معترض نمی تواند وجود داشته باشد . چون به کسی آسیب نمی زند . اگر معترض وجود دارد ، انتخاب شما غلط است . انتخابتان را دوباره بازبینی کنید تاجواب بگیرید .

این هم سخن امروز ما . امیدوارم که راه گشای روزهای آینده ی شما بوده باشد .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید