منو

سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue 04 16 2024

A+ A A-

وجه تشابه عرفات و عرصات

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

ساعت 5:15 بعدازظهر هشتم ذی الحجه است که شروع به نوشتن کردم در همین فاصله زمانی تا غروب آفتاب حاجی ها محرم شده از مکه به سوی عرفات حرکت می کنند خود این محرم شدن ، پوشیدن لباس احرام ،هتل و فضاو مکانی که برای آماده شدن حاجی ها است خودش حکایتی است  البته برای ایرانی ها هتل نمی شودگفت آپارتمانی چند طبقه است در عزیزیه، که خود عالمی است هر کس به سویی می دود و خود را آماده می کند حاجی ها محرم شدند از مکه به سوی عرفات حرکت می نمایند چه حال و هوای عحیبی دارد بیم و امید ،خوف و اشتیاق وجود همه را گرفته است یکی گریه می کند، یکی می خندد، یکی در سکوت خود لبهای خود را می گزد همه در اندیشه هستند که چگونه خواهد گذشت ؟چه اتفاقی خواهد افتاد؟تنها به یکدیگر و به دل خودشان دلداری می دهند، نگران نباشید . خودش دعوت کرده پس حتماً خودش هم هدایت می کند تازه چه غمی دارید؟ این زمان تنها زمانی در سال است که در میان خیل حاجی ها به طور حتم امام زمان (عج) وجود دارد.یعنی در صحرای عرفات تنها مکان وتنها زمانی است از زمانی که حاجی ها می رسند تا زمانی که خارج می شوند امام زمان (عج) در آن صحرا سکنی دارد. چون ایشان هم به حج  می روند و حج به جا می آورند.پس امام زمانتان (عج) به شما نزدیک است. دل شما قوی پس شما را می بیند اگر شما نمی توانید ایشان را ببینید. اینجا ساده به آن فکر می کنید و نگاه می کنید.در مکه ، در عرفات در تنهایی فکر آن را بکنید که یک پشتیبان دارید دنیایی است.خلاصه از این دسته افکار حاجی ها را مشغول کرده است.همه سوار اتوبوس می شوند و حرکت می کنند. قلب ها تند می زند ، زبان ها بدون اختیار خودشان ذکر می کنند هرکسی آن ذکری را می کند  که با آن مانوس است.یکی با صلوات مانوس است ،یکی با امن یجیب مانوس است، یکی با حمد مانوس است خلاصه هرکسی بی اختیار آن ذکری را می کند که با آن مانوس است.کم کم اتوبوس ها به عرفات وارد می شوند . چشم آدم ها دوتا می شود یکی از آنها بازِ باز می شود ، مشتاق می شود ، همه جا را نگاه می کند به همه حوالی نگاه می کند.می خواهد همه چیز را ببیند چیزی از چشمش جا نماند .اما یک چشم دیگر فروبسته می شود.از بس که این سرزمین در آن لحظات دارای ابهت است از ابهت این سرزمین خوف می کند که باز شود و نگاه کند.خودش هم نمی داند خوف او از چیست؟برای چه چیزی خوف می کند؟من در طی سالهای عمرم علی الخصوص از حج تمتع تا به حال همیشه کلمه عرفات برای من همجوار کلمه عرصات بوده است همیشه فکر می کردم چون این دوتا دارای یک وزن هستند این اتفاق می افتد، اما امروز به واقع می دانم که عرفات تجلی ازعرصات است.می دانید که عرصات یعنی چی ؟عرصات به مفهوم روز قیامت است.صحنه رستاخیز است در آن سرزمین به هر سویی می نگری خود را تنها می یابی . تنهایی نمی دانید که چه غوغایی می کند من که تنها حج تمتع نرفته بودم غیر از خود من مادرم و چند تا از دوستان  هم با من بودند حالا مردهای ما هم که جای دیگری بودند ولی تنها هستید . تنهای تنها .آنجا همه تنها هستند . هرکس در فکر نجات خودش می باشد.هیچ کس حوصله همکلامی با دیگران را ندارد. در این تنهایی آدمها به دنبال چراهای خودشان می گردند؟ چرا این طوری ؟چرا آن طوری ؟چراهایی که یک عمر با خود حمل کردند و کسی نتوانسته جواب بدهد. یا اینها روی آن را نداشتند که سوال کنند.با یک دریا "چرا "در تنهایی دست و پا می زنند و در فکر فرو رفتند اینها همان چراهایی است که در دنیا همیشه بی جواب است.فقط وقتی که لباس تن را به در می آوریم به اصطلاح می میریم وارد جهان برزخ می شویم اشکالش این است که آنجا هم خیلی از این چراها را دنبال خود می کشیم .چون در دنیا فرصت داده بودند  بهفمیم ، نفهمیدیم آنجا هم با خودمان می کشیم تا روزی که به عرصه قیامت وارد می شویم.وقتی وارد عرصه قیامت می شویم آنجا هست که بدون پرسش بدون اینکه سوال کنید پاسخ همه چراها را به عینه می بینیم با دوچشم خود می بینید نه اینکه فقط دریافتی از مسئله داشته باشید. بلکه همه را همان طوری که بوده و الان هست می بینید.

 در عرفات همه آدم ها به دنبال چراهای خود می گردند.باز هم می گویم زیباترین ، معجزه انگیز ترین مکان های این کره خاکی را اگر دیده باشید برابری با خانه خدا و این سرزمین نمی کند. گول نخورید اگر اینها را نبینید درک واقعی از آنها هم نخواهیم داشت.همه آدم ها در عرفات به دنبال چراهای خود می گردند فقط کسانی که باور قوی و یقینی راسخ دارند در دل این تاریکی بسیار عظیم ، داخل این سرزمین یک چراغی فراسوی راهشان دارند آنها خود را بی پناه نمی دانند بلکه شاید برای اولین بار آغوش گرم و پر مهری را که همیشه در آن جا داشتند وندانستند تازه کشف می کنند. و وقتی آن آغوش را کشف می کنند سخت گریه می کنند که چه روزها و لحظاتی را از دست  دادند و در عین امنیت در نا امنی زندگی کردند یک ذره به خودمان  فکر کنیم  ظاهر کار این است که کسی به ما کاری ندارد.ولی ما الان در این زمانه فعلی از سایه خود هم می ترسیم.در نا امنی روحی به سر می بریم و احساس نا امنی می کنیم در حالی که ما در سرزمین امن الهی یعنی آغوش پروردگار زندگی می کنیم  اما چون باور نداریم درکی هم از آن نداریم، آدم ها تازه کسانی که باورهای قوی دارند وقتی این نکته را پیدا می کنند ابتدا سخت گریه می کنند و بعد می خندندچرا می خندند؟برای اینکه می فهمند  بالاخره به منطقه امن خود واقف شده اند. چه شبی ، چه فرخنده سحری در پی آن، که بر آدمی می گذرد.

شبی رویایی صادقه داشتم شاید این قصه مال 5 سال پیش باشد که در آن رویا جمعی از دوستان خود و مادر و خانواده ام را به یک زیارتگاه می بردم مرتب فریاد می زدم عجله کنید . زود باشید دیر می شود. رسیدیم جایی که باید کفش های خود را در می آوردیم(کفش کنی ) گفتم کفش های خود را زود تحویل بدهید و بیایید.کفش های خود را درآوردم و به آنجا تحویل دادم به آنها یک بار دیگر تاکید کردم که دیر می شود دیدم مثل همیشه با هم گفتگو می کنند و می خندند. خنده خوب است  شادی خوب است . بهره بردن از همدیگر خوب است ولی یادمان باشد که کجا هستیم خوب تر ازآن خوب وجود دارد؟ اگر وجود دارد پس خوب تر را بگیریم نه خوب را . و وقتی که دیدم به هم مشغول هستند آنها را رها کردم، چون دیگر خیال من جمع شد یادم آمد وقتی که حضرت موسی(ع) به دنبال آتش رفت به کوه طور و  وادی مقدس نزدیک شد خداوند امر کرد نعلین از پا درآور ،این نعلین ظاهرا کفش است ولی در باطن عقل است دیگر از آنجا به بعد عقل نمی تواند بهره ببرد و نمی تواند راهنما باشد، عقل راهنما بود که آتش هست پس آنجا آبادی است.کسی هست، پشتیبانی هست  برو. وقتی به آتش رسید دیگر عقل یاری ندارد و وقتی حضرت موسی (ع) نعلین را از پا درآورد به وادی مقدس وارد شد.

در رویا با خود گفتم  به جایی که کفش های خود را تحویل می دهند رسیدند کفش های خود را هم درآوردند پس دیگر داخل می آیند برمن دیگر تکلیفی نیست.دیر یا زود خود وارد می شوند. شروع به دویدن کردم . مادر من چادر من را سفت گرفت. کجا می روی ؟گفتم مادر دیرم است باید بروم ،گفت من را هم با خود ببر وگرنه نمی گذارم که بروی . دست او را زیر بازوی خود گرفتم می دویدم و کشان کشان ایشان را می بردم تا مسافتی داخل آن به اصطلاح مکان متبرک با خود کشان کشان بردم . در یک جایی زمین نشست و گفت من نمی توانم وخسته شده ام.قدری صبر کن برای اولین بار به ایشان گفتم من را ببخشید ولی من باید زود بروم . گفت کجا می روی ؟گفتم می روم به صبح برسم من باید بروم تا به صبح برسم.و شروع کردم به دویدن .

دیروز که این را می نوشتم دوباره خواب خود را به خاطر آوردم فهمیدم انسانی  که در تاریکی عرفات به سر می رود و به صبح عرفات  پیوند می خورد پیوند به روشنایی خورده است روشنایی یعنی درک هر چیزی ، درک هر کسی در همان قالبی که دارد و وقتی که انسان به این پایه درک رسید "چرا " وجود ندارد. الان یکی از دوستانی اینجا نشسته است ممکن است یک لحظه بعد اینجا دراز بکشد شما در ذهن خود می گویید وای چه زشت در ملاءعام  در بین مردم پای این سفره دراز کشیدن چه بود ؟چرا می کنید ؟ چون نمی فهمید چرا.جواب چرای شما در خودش است.و چون خودش را خوب نمی بینید جواب چرا را نمی فهمید.بعد دائم می پرسید. اما آن کسی که به روشنایی صبح عرفات رسیده یعنی به درک هر چیزی و هر کسی در هر قالبی که هست دیگر چرایی برایش نمی ماند چون پاسخ همه چیز را به عینه می بیند دقیقاً مثل عرصات مثل عرصه قیامت . در عرصه قیامت همین حکایت برپا است آدم ها که وارد می شوند جواب همه چراهای آنها موجود است و می بینند و چون می بینند دیگر چرایی باقی نمی ماند اما آن عرصه قیامت است عرفات پهنه دنیا است فهم امروز، امنیت فرداهای باقی مانده ما است امروز که فهمیدم چرا این این جور است ؟ چرا این آن رفتار را می کند ؟من وارد وادی امن خدا می شوم چون دیگر نه ناراحت می شوم ، نه عصبانی می شوم و نه پرخاش می کنم و نه ناراحتی می کشم چون جواب آن را می دانم که چرا .فهم امروز امنیت فرداهای باقی مانده است فهم امروز قوت قلبی است برای فرداهای پر مخاطره ای که در پیش روی داریم برای رویارویی با ابلیس قسم خورده ای که در کمین انسان ها نشسته است ، دمی هم از شما غافل نیست شما از خدا غافل هستید ابلیس از شما غافل نیست کسی که به حقیقت به صبح عرفات می رسد تازه متوجه می شود که همه سالیان گذشته را در خدمت چه کسی بوده است.به خاطر می آورد روزی روزگاری در محضر حضرت حق پیمان بست و متعهد شد که جز پروردگار خود را نپرستد و جز پروردگار خود را اطاعت نکند همه عمر پشت سر خود را خلاف تعهد خود حرکت کرده، وای چه کرده است.وقتی این را فهمید به گریه می افتد  سیلاب اشک سرازیر می شود؛ اشک راه خود را پیش می گیرد و می آید و نمی داند که چه کار باید انجام دهد با پشیمانی خود چه کار کند؟با خجالت و شرمندگی خود چه کار کند؟نزد خالق خود که تعهد کرده بود  و تعهد خود را شکسته بود عمر باخته را که سودی نبرده و از آن فقط ذلت آن باقی مانده با آن چه کار کند ؟سرزمین عرفات فی الواقع  سرزمین سرگشتگی و بی قراری است به هر سو دویدن و افسوس خوردن ، سر به پایین انداختن و حرکت کردن، ببینید چه قدر شبیه عرصه قیامت یعنی عرصات است.همه ی روز را مثل مجنون ها دست به دست می کوبد لب به دندان می گیرد اشک می ریزد و به هر سوی راه می رود تا برای خودش راه نجاتی پیدا کند وقتی انسان به اوج سرگشتگی می رسد ، یعنی بعداز ظهر روز عرفه به اوج سرگشتگی می رسد صدای مبارک امام خود را در دامنه جبل الرحمه می شنود که چگونه خدای خود را صدا می کند و چگونه با خدای خود گفت و گو می کند تا امتش بیاموزند که چه کنند و چه بگویند.ریسمانی که به دست خود پاره کردند چه طوری دوباره متصل کنند؟و چه زیبا است شنیدن این دعا از دهان مبارک امام عصر (عج )و به پهنه قلب و روح ، این دعا را نشاندن. با تلاوت این دعا با همراهی امام خود تازه خدای خود را می شناسند واز ابلیس وجنودش جدا می شوند و رو به مشعرمی گذارند در بین راه به آنچه که پشت سر گذاشته است می اندیشند. به نجواهای جنود شیطان گوش می دهند ولی نمی پذیرند و به دنبال وسیله ای می گردند برای آنکه آنها را از خودشان دور کنند.

 چرا شب در مشعر می خوابیم؟ چون جنود ابلیس که امروز بیرون از شما است شما را ترک نمی کند اگر سگی کنار شما پارس کند برای آنکه آنرا دور کنی می گردی چیزی را پیدا کنی و به سمت آن پرتاپ کنی .در مشعر می گردیم سنگ های خود را پیدا می کنیم تا وقت رویارویی با این جنود از خود دفاع کنیم و از خودمان دور کنیم ،تا صبحی دیگر بیاید یعنی فردا صبح طلوع آفتاب به منا وارد شود، جنود ابلیس را بر دیواره های منا با سنگ ها بکوبند، تاریکی عرفات را به سر برده به روشنی صبح عرفات رسیده وقت سنگ کوبیدن ، ابلیس وجود خود را می تواند ببیند چه زیبا است سه روز پشت هم هر بار هفت  سنگ بر آن دیواره می کوبیم یاد بیاوریم در اعمال حج، هفت چه جایگاهی دارد. طواف 7 دور ، سعی 7 بار، رمی جمره هر بار 7 سنگ . انسان دارای هفت هاله انرژی است. 7 قالب مثالی است در این هم سانی حکمتی وجود دارد هفته هفت روز است یک دسته بعد از پیغمبر ولایت امیرالمومنین و بحث ولایت را نفی کردند عده ای تا امام موسی کاظم (ع)آمدند به ایشان که رسیدند چون در زندان به شهادت رسید برای آنکه پول های کلانی که وجوهات نزد آنها بود بتواند برای خود کسب کنند گفتند امام نمرده است امام به غیبت رفت این همان امام زمان (عج) بود که به غیبت رفت.امامت تمام شد.در هفت امام نگه داشتند.از آنجا تلاش مجدد برای بحث ولایت دوباره آغاز شد.قصه ای در هفت است بگذریم امروز وقت آنکه در عدد هفت بمانیم و صحبت کنیم نیست در زمانی دیگر به آن می پردازیم دعای عرفه تلاوت می شود به معانی ان به خوبی توجه کنید به شما مسیر آینده پر از مخاطره و پر از ابتلاعات پر از سختی و شبهات برای شما روشن می کند.

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید