منو

سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue 04 16 2024

A+ A A-

جولانی در عرفات و مشعر و منا با نگاهی نو

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز در عربستان غوغایی برپاست . در هتل ها از صبح جنب و جوشی برپا بوده ، چون همه حاضر می شوند تا مُحرم گشته به صحرای عرفات بروند . چه حال عجیبی دارد ، در تمامی لحظات حرکت به سوی عرفات دلهره ای شیرین تمام وجود آدمی را در بر می گیرد . هر کسی در خیال خویش تصوراتی از آن سرزمین آماده نموده و با آن در حال بالا و پایین شدن است . فی الواقع هیچ کسی نمی داند در آنجا انتظار چه چیزی را باید داشته باشد ! حتی برای آن کسانی که کتابهای بسیار از خاطرات بزرگان در صحرای عرفات خوانده اند یا کسانی که چندمین بار است به حج تمتع و به صحرای عرفات می روند نیز عالم جدیدی خواهد بود . اگر کسی با قلب و روحش به حج رفته باشد حتی اگر چندمین بارش باشد باز هم عرفات را متفاوت از سالهای قبل می یابد . شاید فکر کنید هر سال چادرهای بهتر ، مجهزتر ، سرویس های بهداشتی مرتب تر به وجود می آورند ؛ درست است در ظاهر تفاوت ها خواهد بود اما آنچه که سبب تفاوت در سالهای قبل می شود غیر از این است .
می دانید در روی این کره خاکی هر خطّه ای برای خودش ویژگی هایی دارد که آن خطه را از دیگر سرزمین ها مستثنی می نماید . اگر با چشم باطن بنگری آن مناطق را با همان استثنائاتش هر بار که می روی از دفعه قبل باز هم متفاوت می یابی . کمتر کسی متوجه این حقیقت می شود مگر کسانی که به جای چشم سر با چشم دل می نگرند . عرفات از لحاظ ظاهر حتی صاحب ویژگی به خصوصی که بتواند در طی گذران فصل ها تغییر یابد نیست . بعضی ها مناطق پاییز می رسد زرد می شوند ، بهار می آید سبز می شوند ، هر فصلی برای خودش یک ویژگی دارد ، عرفات این را هم ندارد ، اما برای چشمان حقیقت بین هر بار به شکلی تازه است . من بسیار به این مطلب فکر کردم الان متوجه شدم که این سرزمین وظیفه اش آینه شدن است . علیرغم این که همه اش خاک است ، آن هم چه خاکی ، جبل الرحمه هم در مقابل چشمان آدمیان فقط خاک را به رخ می کشد . اما عرفات هر ساله در این زمان کوتاه آینه می شود ، هر کسی به آن می نگرد با چهره آن خود درون خویش، روبرو می گردد و چه هنگامه ای است . یکی به سختی می گرید ، از او بپرسی چرا ؟ نمی داند . چه بگوید ؟ نمی تواند . بگوید واقعاً چه می خواهد ! چرا این گونه اشک می ریزد ، دیگری با شتاب فراوان کتاب ادعیه ، سوره های قرآنی را می خواند تند تند ورق می زند ، اگر بگویی به دنبال چه هستی ؟ نمی تواند پاسخی بگوید . یکی نشسته در سکوت به افقی دور دست خیره شده ، بپرس چه می بینی ؟ جوابی ندارد . یکی با سرعت این طرف و آن طرف می رود ، آرام ندارد بپرس تو را چه می شود ؟ خودش هم نمی داند . خلاصه هنگامه ای برپاست ، کسی نمی تواند بفهمد که در این خاک تیره و بدون مناظر دل انگیز مناطق دریایی چه چیزی وجود دارد که همه را چنین کرده است ؟ اما من امروز فهمیدم ، این خاک و این خطّه مسئولیتی بس خطیر دارد . برای هر فردی که در این زمان خاص به آن پا بگذارد تبدیل به یک آینه می شود آن هم آینه ای که فقط درون پنهان آدم ها را عیان می سازد و آدم ها با تماشای این تصویر که خیلی هم دلچسب نیست و پُر از نقاط تیره و زشت و تصاویر زشت تر می باشد ، چنین بی قرار می شوند . خوشا به حال کسی که این را می فهمد چون پروردگار عالم این فرصت را در اختیار آدمی گذاشته تا بتواند تمامی نقاط زشت و تصاویر زشت تر را از داخل آینه کَنده ، بیرون آورده و از درون خویش جدا نماید تا فردا در خطه مشعر سنگ های ریزی را جسته و هر کدام از این لکه های ننگین درون را به یک سنگ بسته و در سرزمین منا هنگام رمی جمرات آنها را به دیوار شیطان رجیم بکوبد و بگوید مرا رها کن . من تو را دیدم و شناختم ، از همسفری با تو بیزارم . من فرشته درونم را یافتم ، همسفری بقیه راهم با او را آرزومندم . واقعاً خوش به حال آن که این را دریافته ، من به عظمت و بزرگی سرزمین عرفات رشک می برم ، چنین بزرگ و متین با تواضع کامل مسئولیت خطیر خویش را انجام می دهد آدم ها را به خودشان می نمایاند اما لب به سرزنش و نکوهش آنها باز نمی نماید . پس از رفتن آدم ها ، وقتی تنها و خالی و بدون سکنه شد هر آنچه را که در آدم ها دیده از خود جدا نموده و به جایی که پروردگارش امر فرموده می فرستد ، کجا ؟ نمی دانم ، راستش نمی خواهم که بدانم مرا با چنین انباری کاری نیست . دوست من ! شاید من و شما الان در عرفات نباشیم اما قلب و روح ما جدا از جسممان می تواند سفر نماید ، بیا تا با هم برویم . شاید این آخرین فرصت جدا شدن از نقطه های تاریک و ننگینمان باشد که پروردگارمان عنایت فرموده ، آن را مفت از دست ندهید . هیچ توجه فرموده اید که پس از اولین رمی جمره به دستور حضرت حق قربانی می کنیم ، چرا ؟ فقط برای اموراتی که بسیار عظیم است ما قربانی می کنیم . جدا شدن از آن خود درونی که عمری تابعیت از ابلیس نموده کار آسانی نیست و عمل کوچکی هم نیست ، پس باید قربانی کرد . این عرفات ، اما دنبالش ..........................
غروب آفتاب رسید ، چه روزی ؟ روز عرفه. دعای عرفه تمام شد . زمزمه های دعا و استغاثه و ضجه هایی که از درون و بیرون زده می شد آهسته آهسته خاموش شد . هر کسی کوله بارش را بر دوش گرفته و آماده راه شده و یک پا به پیش و یک پا به پس بر جای خویش تکان می خورد نمی داند آیا کارش با این صحرای عجیب ، با این کوه و با این فضا به پایان رسیده یا خیر ؟ نمی داند آیا به قدر کافی خود را در آینه عرفات نگریسته ؟ آیا تمامی زوایایی را که باید می دید ملاحظه نموده یا خیر ؟ نمی داند اما کاروان به راه افتاده و بانگ سفر به گوش می رسد ، مجبور است برود . در آن هنگامه عظیم ، گوشی صداهای کر کننده آدمیان دیگر را می شنود ؛ گوشی نجوای درون را که می پرسد آیا فهمیدی ؟ آیا دانستی که چه اتفاقی افتاد ؟ آیا عهد بستی که آنچه را دیده ای از خویشتن جدا کنی یا خیر ؟ حال عجیبی است ، وصف آن نمی توان گفت . پس از طی مسیری به وادی مشعر قدم می گذاری در این وادی می بایستی سنگهای رمی جمره را بیابی و اینجاست که اگر پولدار باشی ، اگر تحصیلات عالیه ای که سبب تفاخرت باشد داشته باشی ، اگر موقعیت های اجتماعی و شغلی و یا سیاسی خیلی بالا داشته باشی یا از شاهزادگان قجر باشی ، یا هر کسی دیگر در پوششی کم ارزش و کم بها در وادی مشعر نه صاحب مکانی هستی که سقفی بر آن باشد ، تو در آن بیارامی . نه صاحب خوراکی که حداقل لذت خوردن ببری ؛ نه خدمه ای که بار تو را بردارد ، به خدمتگزاریت آماده باشد . پول داری ، درون کیفی به گردنت آویزان است یا در جیبی که از داخل به لباست دوخته ای پنهان است اما به چه کارت می آید ؟ هیچ ، چون کسی به تو نمی تواند سرویسی دهد که در ازایش پولی طلب کند . زیبایی ات ، طنازی ات ، عشوه گری هایت ، بذله گویی هایت هیچ نمی ارزد ، تنها و بی کس در میان سنگریزه ها و همانند آنها می ارزی . با دست بقچه ای که درون آن تمامی صفات رذیله ات را که در عرفات یافتی پیچیده ای و با خود حمل می نمایی . خسته می شوی ، روی زمین دراز می کشی ، زمین سفت زیر خود ،و آسمان بلند و پهناور را بالای سر خویش می بینی ؛ با خود می اندیشی من اینجا چه کنم ؟ منی که در سفرهایم بهترین هتل ها را رزرو می کردم ، بهترین امکانات با خدمه ای شیک و تمیز در اختیار داشتم ، روی این زمین سفت با همه رنگ آدم از هر قشری و رنگی و زبانی و هر مملکتی که نمی توان تشخیص داد کدامشان در شأن و مقام دنیایی خودم می باشند . من اینجا چه می کنم ؟ آن یکی در اندیشه است که خدایا ! چقدر دوستت دارم ، تو را شکر می کنم که تا نمرده ام وعده ات را به حق دریافتم که سیاه و سفید از هر رنگ و نژاد و تشخصی و هر میزان مالی بالاخره در جایی به هم می رسند که در آنجا همه یک شکل ، یک جور قرار دارند ، کسی را بر کسی برتری نیست مگر به تقوا ، چرا ؟ چون سبکبالان و خوشحالان این جمع کثیر کسانی هستند که دست بقچه هایی صفات رذیله شان بسیار کوچک است یا خالی است ، هیچ است ، آن وقت سبکبار و سبکبال به هر سو می جهند ، شادمان و سعادتمند در انتظار صبح سپیدند که از راه برسد و آنها از دروازه منا عبور کرده با پیروزی و فتحی بزرگ بر شیطانی که آنها از خویش رانده اند سنگ بیاندازند . هر چه در وصف این شبی که خیلی دیر صبح می شود کم است ؛ هر کسی این شب را به گونه ای سپری می کند عده ای هم مثل همه ایام سپری شده عمرشان می خوابند ، اینجا هم خوابند و هیچ درکی از زمان و مکان ندارند و چقدر بد چون شاید تا آخر عمر زمینی شان چنین فرصتی را دیگر به دست نیاورند ، نمی دانم . بالاخره نماز صبح می رسد ، هر کسی در گوشه ای به راز و نیاز با حضرت دوست مشغول است . فقط خدایشان می داند که هر کدام چه می گویند ؟ پشت دروازه های نامرئی منا همه نشسته و ایستاده اند ، کلید این دروازه های نامرئی فقط طلوع صبح است ، صبحی صادق ، روشن با انواری که بر جان هر کسی بتابد او را شستشو می دهند و انرژی او را برای مقابله با شیطان بالا می برند . همه شتابان به سوی محل رمی جمره می روند ، قیافه ها دیدنی است به واقع چهره ها حکایت از شروع جنگی سخت و تن به تن و خونین می نماید که طبل جنگ نواخته ، شیپور زده شده و همگان به سوی میدان این جنگ تن به تن می دَوند و چقدر جالب است حتی آنهایی که شب گذشته را هم بدون هیچ تفکری مثل همه سالهای گذشته عمرشان در خواب به سر بردند الان با شور و هیجان بسیار می دوند تا بجنگند ، حال دشمن خود را چگونه می بینند ، نمی دانم . اصلاً می بینند ؟ نمی دانم . یا فقط برای این که از بقیه عقب نمانده باشند ، ادای وظیفه کرده باشند می دوند ، باز هم نمی دانم ، نمی خواهم که بدانم چون به من ربطی ندارد . القصه : باید ایستاد و هر واحد انسانی که رمی جمره خویش را به اتمام می رساند و از خیل جمعیت بیرون می آید را نگاه کرد ، واقعاً هیچ دو نفری را با احساسی یکسان و چهره هایی با واکنش های یک جور نمی توان پیدا کرد . همان طور که هیچ دو نفری را در عالم نمی توان یافت که خطوط سر انگشتان دستهایشان یکسان باشد . آدم ها به سوی چادرهای خود که مختص هر ملیتی به صورت جداگانه است راه می افتند . خستگی از سویی ، رضایت از این پیروزی بزرگ از سوی دیگر بر چهره ها دیده می شود . به چادرها می رسند و خبر می دهند که رمی اول را انجام داده اند ، مسئولین کاروان به قسمت قربانگاه و مأمورشان خبر می دهند ، آنها قربانی به نام فرد انجام می دهند . سپس در چادرها به فردی که قربانی اش انجام شده با صدای بلند اعلام می کنند و تبریک می گویند و عید قربان او نیز آغاز می گردد . حاجی برای تقصیر آماده می شود ، خانم ها به ترتیب خودشان ، آقایان نیز هم چنین . از اینجا وارد مرحله بزرگ حج تمتع می شویم ، البته بنده ای که تا اینجا از همه مراحل با تفکری عمیق عبور کرده و بهره مند گشته تازه وارد یک وادی بزرگتر می شود که امروز که به عنایت پروردگارش توانسته با خودش روبرو شود ، آنها را در منا با سنگ کوبیده و از خود دور نماید در وجودش جای خالی یافت می شود اگر جایگزینی مناسب نیابد به زودی دوباره توسط ابلیس اشغال می گردد ، پس باید چه کند ؟ خداوند برای بنده اش اندیشیده ، راهی بس بزرگ قرار فرموده ، او را باز به طواف خانه اش می خواند تا در هر گردش به دور خانه خدا وجود خویش را پُر از انوار الهی ببیند در هر گردش بخشی را مشاهده نماید تا در پایان 7 دور دیگر خود را نبیند ، تنها خدا را درک نماید . برای رسیدن به چنین نقطه ای در پشت مقام ابراهیم خلیل الله نماز گزارده ، شکرانه به جا آورد سپس از آنجا به سعی رفته مشغول شود . در هر رفت از صفا به مروه خصلتی پسندیده از دنیا که رضای خدایش در آن است را بیابد . در برگشت از مروه به صفا آن را در خویش نهادینه نماید . چقدر زیباست ، خصایصی که این گونه می یابد ، چرا ؟ که این بنده پس از حج به زندگی دنیایی خویش برمی گردد بایستی در این سفر آنچه را که خداوند او را بر آن اساس آفریده بیابد و زینت خویش قرار دهد تا یکبار دیگر مقامی را که ملائک به امر پروردگار بر آن سجده نمودند به دست آورد . سپس در مروه که همانا نماد دیار زمین و دنیاست تقصیر می کند . مو و ناخن از خویش دور می کند پس از آن به طواف آخر یعنی طواف نساء می رود تا در این طواف دریابد که مرد و زن فی الواقع یک وجودند بهر وظایف متفاوتی که نوع وظایف مِلاک برتری هیچ کدام نیست تنها نحوه انجام وظایف است که می تواند برای هر کدام برتری بیاورد و چقدر این طواف سنگین است و پس از طواف باز هم نماز شکرانه ای در ازای این همه فهم و درک که خدایش به او عطا فرموده در پشت مقام ابراهیم به جا می آورد ؛ سربلند و پیروز از اعمال حج خارج گشته لباس احرام از تن به در می نماید آن وقت است که زن ها و شوهرها می توانند با مِهری دگرگونه نسبت به قبل به یکدیگر بنگرند ، به هم بازگردند با درکی جدید از مفهوم زن بودن و مرد بودن به سرزمین خویش برگردند و از مواهب دنیا و با هم بودن در سایه این فهم عظیم و جدید بهره برند . ان شاءالله
کسانی که حج نرفتید ، هر چه می توانید جمع کنید در اولین فرصتی که به شما داده شد حتماً به حج بروید . حج عمره بسیار عالی است تا می توانید بروید اما یادتان باشد هرگز حج تمتع نمی شود . به همین دلیل هم خداوند برای انسان یک حج تمتع امر کرده است چون بسیار سنگین است ، بسیار پُر مسئولیت است و بسیار پُر مفهوم است ولی حتماً بروید . جوانها از خرج های اضافه تان بزنید ، آنهایی هم قبلاً مثل بنده حج رفتند و برگشتند اگر دوباره فرصت دادند ما هم برویم ، چون رفتیم اما هنوز خیلی چیزها را درک نکردیم . من آنچه را که در طی 11 سالی که بعد از حج تمتع کسب کردم و فهمیدم در طول حج تمتع و با حضور در آنجا نفهمیده بودم ، غافل نشوید . شمایی که حج رفتید لااقل هفته ای یکبار سر جانمازتان یک بار دیگر با خیالتان حج بروید ؛ ساک ببندید ، راه بیافتید ، با مردم خداحافظی کنید ببینید موقع خداحافظی اول چه کردید ؟ آیا از همه خداحافظی کردید ، آیا موقع خداحافظی تفاخری نسبت به دیگران در وجودتان نبود که من دارم می روم و دیدی که تو ماندی . همه جای این دنیا را باید گشت ، هر آنچه که نعمت خداست باید دید اما فراموش نکنید تکامل ما اگر که به نقطه ای برسیم که قادر به حج تمتع باشیم فقط با حج تمتع کامل می شود . پولش را می دهم جهیزیه عروس های بی بضاعت ؛ جهیزیه عروس های بی بضاعت را از آن بخشی که اضافه خرج می کنی بده ، حج تمتعت را خودت برو ، حتماً برو . چون برای شما سهمیه ای گذاشتند که نه تنها در برگشت دنیایتان را پُر می کند بلکه شما را برای آخرتتان هم آماده می کند . ما که فقط این دنیا را طی نمی کنیم ، وقتی بدن هایمان را به خاک سپردند به دیاری دیگر رهسپار می شویم ، جدا از اینجا نیست ولی به گونه ای دیگر زندگی خواهیم کرد . حج تمتع را از دست ندهیم . شاید هم قسمت ماست که این دفعه راه خانه خدا با قدوم مبارک آقا امام زمان(عج) باز بشود ؛ شاید قسمت ماست ، ما امت آخرالزمان هستیم کم سختی نمی کشیم ، کم ذلت نمی کشیم درست است که بسیاری از ذلت ها را خودمان آفرینش می کنیم اما ما این فضا را تحمل می کنیم . ما بسیاری از نامردمی ها و زشتی ها را تحمل می کنیم شاید قسمت ما هم باشد مثل امت آقا رسول الله که در حجه الوداع همه حضور داشتند ما هم در حج تمتع آقا امام زمان(عج) در عصر ظهور حضور پیدا کنیم . به امید چنین روزی. 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید