منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره حج بخش پانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۶۵﴾
آیا ندیدی که خدا آن چه در زمین است مسخّر شما کرده.
فکر کنیم خداوند که همه چیز را مسخّر ما کرده روی زمین چه چیزهایی است؟ چون ما فقط می خوانیم و می رویم اما هیچ وقت فکر نمی کنیم آن چیزی را که خداوند مسخّر ما کرده چه چیزهایی است؟ مسخّر یعنی در حیطه ما و در تسخیر ما است، ما می توانیم در آن دخل و تصرف کنیم. همه در اختیار ما است و ما می توانیم همه کاری با آن انجام بدهیم. دانه های گیاهی، درختان، گلها. این گیاه را به آن یکی پیوند می زنیم بعد یک چیز دیگری در می آید. روی زمین همه چیز در اختیار ما است. مسیر رودخانه ها را می توانیم عوض کنیم. برای دریاها و مسائل آبی می توانیم سد بزنیم و آب ها را یک جایی ذخیره کنیم. اگرخداوند این بینش را در اختیار ما نگذاشته بود شما فکر می کنید ما داشتیم؟ ما هم از لحاظ حیات همانند بقیه حیوانات می شدیم. چیزی که ما را از آن ها ممیّز کرده عقل، تدبیر و دانش است. خداوند بواسطه آن چه که به ما عطا کرده همه چیز را روی زمین مسخّر ما کرده. همه تان هواپیما سوار شده اید، در هواپیما که می نشینی آدم حیرت می کند. هر چه می نشینی آدم وارد می شود بعد می خواهد آدم خارج بشود. خدایا این همه آدم روی وسایل نقلیه ای مثل اتوبوس نمی توانیم سوار کنیم! بعد یک چیزی از آهن و قطعات این طوری سوار می کند همه گونه امکانات هم می دهد، دستشویی هم در اختیارشان می گذارد بعد هم می رود روی هوا، چطوری هم چنین چیزی در آن اتفاق افتاده؟ خود به خود که هواپیما نشده! پس می بینیم همه چیز در زمین مسخّر ما انسان هاست، در تسخیر ما است . ما می توانیم روی آن تأثیر بگذاریم، می توانیم آن را عوض کنیم، می توانیم آن را یک شکل دیگر کنیم. نظیر این ها زیاد است اگر بخواهیم بشماریم.
و کشتی ها در دریا به امر او می روند . کشتی ها خیلی جالبند، اگر بروید و ساخت کشتی ها را سرچ کنید ببینید، آدم حیرت می کند که چطور روی آب می ایستد!؟ ولی می ایستد. دانشش را چه کسی داده؟ خداوند داده، فقط خداوند . پس کشتی ها روی دریاها راه می روند به اذن پروردگار. می گوید: نه! ما ساختیم، ما کشتی ها را هدایت می کنیم. تو را چه کسی ساخته، این را بگو؟ همانی که آن ها را آماده کرده به دست تو، خود تو را او ساخته پس بنابراین هوشیار بشویم به چیزهایی که در اطرافمان می گذرد و تا امروز اصلاً نگاهشان هم نکرده ایم. بلیط هواپیما گرفتیم رفتیم سوارش هم شدیم بعد هم گفتیم: چقدر معطلی دارد! چقدر آدم را اذیت می کنند! ما فقط این ها را می بینیم، همین . خانمی می آید مثلاً بازرسی می کند می گوییم: این چه طور بازرسی است! من هم قبول دارم خیلی کارها غلط است، خیلی کارها بد است ولی یک ذره هم در کنار این مسائل این را هم ببین. هواپیمایی که امروز در تسخیر شما است و می رود روی هوا شما را از این جا به آن جا می رساند مسافت 14 ساعته را شما یک ساعته می روی خداست که در تسخیر شما گذاشته.
آسمان را نگاه می دارد که جز به اذن او بر زمین نیفتد. آسمان را نگاه می دارد به این شکّی ندارم. مگر آسمان به زمین افتاده که خداوند می فرماید: آسمان را نگاه می دارد که به زمین نیفتد؟ اگر آسمان بر زمین بیفتد چه می شود؟ هیچ وقت به آن فکر کردید؟ آسمان که بیفتد روی ما که روی این زمین خاکی هستیم یک لایه می شویم. من چه می دانم زمینی که الان دارم روی آن زندگی میکنم هزارتا ادا اصول هم می ریزم از خودم این لایه لایه است، زمین لایه لایه نیست؟ شما ندیدید؟ کسی چه می داند؟ شاید اولین لایه بوده، شاید اولین بار موجوداتی روی آن بوده خداوند آسمان بالای سرشان را فرستاده روی آن ها پِرِس کرده نگه داشته، شد یک لایه زمین، بعد چه اتفاقی افتاد؟ روی آن خالی شد. شما باورتان می شود چیزی را که دارم برای شما می گویم همین الان می بینم؟ اگر جایی خوانده باشم، اگر جایی تحقیق کرده باشم. به خدا می گویم می خواهم بدانم، بگو دیگر! می گوید دیگر خودش. لایه بعدی، سالیان درازی بوده بعد از آن خدا یکی دیگر از آن آسمان ها را فرستاده پایین. یکی دیگر ازآن لایه ها آمده خوابیده روی زمین، باز چه شد؟ پرس شد. همه آن هایی که آن بین بودند پرس شدند. هیچ کس می داند که آیا چه روزی آسمان را خدا اذن می دهد بیاید روی ما بخوابد؟ هیچ کس نمی داند. هر کاری هم که می خواهیم روی زمین می کنیم چون فکر می کنیم قدرتمندش ما هستیم.
بی تردید خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است. من هم شکّی ندارم چون اگر رئوف نبود با این همه گناهی که روی زمین اتفاق می افتد بطور حتم تا الان یکی دوتا از این آسمان ها باید آمده بود پایین که همه را با همدیگر پرس کند می بینید که هنوز این کار را نکرده، چرا؟ چون خداوند هم رئوف است و هم مهربان.
وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ ﴿۶۶﴾
و اوست آن که شما را زنده کرد سپس شما را می میراند آن گاه دوباره زنده تان می کند.
من مگر مُرده بودم خدا من را زنده کرد؟ این چه معنی دارد؟ ما روزی در عدم وجود داشتیم. می دانید عدم چه طور جایی است؟ من برای خودم برای این که این ها را بتوانم بفهمم این طوری معنی می کنم. شما هم دوست دارید این طوری معنی کنید، نداشتید هم مِیل خودتان است. من می گویم عدم انبار است، انبار خدا. کشاورزها در انبارشان چه دارند؟ دانه های جو، دانه های گندم، دانه های روییدنی. هر بار که بهار می رسد اراده می کنند این دانه ها را می کارند، می پاشند. همه ما یک روزی در عدم بودیم یعنی نبودیم، یعنی هیچی. روحمان نه، در مورد این جسم هایمان که الان داریم می گویم. یک روزی خدا اراده کرد گفت: باش، شدیم. گفت: فلانی، تو باش، بعداً هم می خواهم تو را بفرستم زمین اسمت را هم می گذارم فلانی، که باشی. وقتی ما را از آن عدم خارج کرد و آورد به عالمی که دیده بشویم در اصل زنده شدیم، چرا؟ چون جسم مان که آمد از روح خودش دمید، وقتی از روح خودش در ما دمید ما زنده شدیم.
سپس شما را می میراند. با مرگ هم که الحمدلله در این ایام خیلی آشنا هستیم. چون بسیار در معرض نگاهمان مرگ و میر قرار دارد.
آن گاه دوباره زنده تان می کند. ما معتقدیم که می میریم اما فی الواقع چیزی که می میرد لباس تنمان است، اصل ماهیّت وجودی ما نمی میرد. دوباره این ماهیّت در یک قالب دیگر زنده می شود. این قالب چیست؟ نمی دانم برایم هم مهم نیست که چیست، هر چه می خواهد باشد. حباب است، شیشه است، خاک نمی تواند باشد. خاک پست ترین درجه است. هرچه هست قطعاً بهتر از این می شود. بعد از این که مُردیم دوباره زنده مان می کند. یک شکل دیگر هم هست: ما به دنیا می آییم بعد نفسانیّاتی که داریم و این که اختیار داریم، با این اختیار و این نفس از ماهیّت آدمی می میریم. اما یک جایی خدا یک دفعه یکی را می فرستد ما را راهنما می شود، دوباره زنده می شویم، این مال این دنیا است. اما آن چیزی که گفتم مال قبل از دنیا، خود دنیا و بعد از دنیا است. هر دوتای آن ها از نظر من صحت دارد.
براستی که انسان سخت نا سپاس است. خیلی زیاد، انسان بد جوری ناسپاس است. به خدا ناسپاس است، به پیامبر و بزرگان خدا نا سپاس است، به علمای هر زمانی ناسپاس است، نسبت به خانواده ها ناسپاس است.
پدر و مادر خود را دوست می دارید خدا رو شکر پس شما فیض می برید، برایشان کار کردید یک روزی هم آن ها برای شما کار کردند. خدا رحمت کند همسرم را تازه ازدواج کرده بودیم مادرشان گفت من سختی کشیدم تو را به دنیا آوردم، بزرگ کردم گفت منت نگذار، من هم فرزند دارم سختی اش را هم می کشم بزرگ می کنم. به بچه ها تعهد داریم، توقع نداریم اما بچه ها تعهد به ما دارند توقع هم از ما دارند، ما بزرگیم توقعشان را برآورده می کنیم، خیلی باید هوشیار باشیم.
لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ ﴿٦٧﴾
ما برای هر امتی عبادتی قرار دادیم که بدان عمل می کنند. که باید عمل کنند که نمی کنند از جمله خود ما. خانم، آقا چرا نماز نمی خوانی؟ می گوید من با خدا دائم در حال گفتگو هستم. آقای عزیز اگر یک اداره ای بروی و بخواهی رئیس یا معاونش را ببینی می گوید وقت قبلی بگیر، تو دائم با خدا حرف می زنی وقت قبلی هم می گیری؟ مگر بیکار است برای تو؟ خدا وقت قبلی داده به انسان ها می گوید می خواهی با من حرف بزنی من هم تماماً تو را گوش کنم، وقت قبلی به شما دادم رأس اذان زود بلند شو و بیا. چرا نمی خوانی چرا پشت گوش می اندازی؟ ما برای هر امتی عبادتی قرار دادیم که بدان عمل می کنند، ان شاالله.
پس نباید در این امر با تو مجادله کنند. یعنی حق ندارند بگویند تو چرا این مدلی عبادت می کنی. یهودی به آن چه در کتابش آمده، مسیحی به آن چه در کتابش آمده به دستورات پیامبرانشان باید عمل کنند تا زمانی که تشخیص دهند دین برتری وجود دارد و به دین برتر بگروند تازه آن جا عبادت آن جا را هم انجام دهند.
به سوی پروردگارت بخوان که تو بی گمان بر هدایتی راستین هستی. این ها با تو مجادله می کنند با آن ها مجادله نکن، آن ها را به سمت من بخوان که پروردگارت هستم و بی گمان تو بر یک هدایت بزرگ، راست، درست، استوار هستی.
وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿٦٨﴾
اگر با تو مجادله کنند بگو خدا به آن چه می کنید داناتر است.
آن ها شروع می کنند با تو مجادله کردن بگویید مگر شما خدا را نمی شناسید من هم خدا را می شناسم آن چه که من می کنم، خدای من دستور داده خدا به آن داناتر است. آقا چرا می خواهی بروی مکه پول هایت را ببری و بدهی به این عرب های موش خور بخورند؟ هر انسانی در طول عمر زمینی اش یک حقی برای خود دارد، یک چیزی مخصوص خودش است. یکی از چیزهایی که مخصوص ماست اعمال حج مان است، زیارت های بسیار بزرگ و اساسی مثل کربلا مثل مدینه، چرا؟ چون هر کدام این ها را که می روم آدم می شوم، دوبار می روم بار دوم آدم می شوم، ده بار می روم بار دهم آدم می شوم چون آدم شدن واقعی مرحله به مرحله می خواهد. تو با این ها مجادله نکن بگو خدا به آن چه که می کنیم داناتر است، او بهتر می داند. به شما جواب می دهد وقتی به شما می گویند چرا این پول ها را جمع می کنی می روی کربلا می دهی به این عراقی ها که یک روزی جوان های ما را کشتند شما بگو به آن چه که من می کنم خدا داناتر است، جوابش را این طور بده.
اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿٦٩﴾
خدا روز قیامت میان شما در مورد آن چه اختلاف می کردید حکم خواهد کرد.
یک سری اختلافاتمان هست که با ادیان دیگر است ولی یک سری اختلافاتمان هست که در دین خودمان است و اساسی ترین اختلافی که داریم در مورد امامت است که یک عده ای می گویند امامت وجود ندارد و هم چنین چیزی نیست و ما شیعه ها می گوییم که امامت وجود دارد. یکی می گوید تا پنج تا وجود دارد، یکی می گوید تا هفت تا وجود دارد. ما به دوازده امام معتقد هستیم و بر سر همین اختلاف داریم. می گوید بگو عیبی ندارد خدا روز قیامت به همه ما بر اساس آن چه اختلاف داریم حکم خواهد داد.
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِكَ فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿٧٠﴾
آیا ندانسته اید خدا آن چه در آسمان ها و زمین است می داند.
ما اعتقاد داریم که هر چه در آسمان و زمین و هر چه بین آن ها موجود است خدا همه را می داند تو نمی خواهد به خدا بگویی، برعکس تو از خدا سؤال کن. با برادرم صحبت می کردم و می گفت اصلاً در شمال باران نیامده و بحث آبرسانی خیلی مشکل شده و خیلی نگران بود. گفتم آقا مگر این درخت ها مال شماست؟ گفت پس مال کیست؟ گفتم مال خداست. گفتم تو تنها خادم این درخت ها هستی. به آن که صاحب این درختان است بگو درختانت تشنه هستند می خواهی آب بده، می خواهی نده به من چه! تا وقتی که من و تو صاحب خیلی چیزها هستیم باید پاشنه کفشمان را بالا بکشیم و بدویم، کفش کهنه کنیم خودمان را داغون کنیم ما فکر می کنیم که کاره ای هستیم، صاحب چیزی هستیم و باید برای این چیزی که مال من است یک کاری بکنم. به خودش بگو که صاحبش است اگر مُردیم که این درختان را نمی بریم، اگر مُردیم که این زمین را نمی بریم، اگر مُردیم که این محصولات را نمی بریم. آخر برای چیزی که که نمی توانیم با خود در سفر ببریم چرا این قدر جیغ می زنی. خیلی مهم است، اگر این طور فکر کنی این قدر آرام می شوی، بی قید و بند نمی شوی، وظایفتان را انجام دهید اما در آرامش نه در استرس.
این ها همه در کتابی قرار دارد کتابی است که علم الهی در آن است. به صورت کتاب است؟ نمی دانم، به نظر من می آید که کلّ دنیا یک کتاب است و هر روز یک ورقش زده می شود.
قطعاً این امر بر خدا آسان است.
وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَ مَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ ﴿٧١﴾
به جای خدا چیزی را می پرستند که بر آن حجتی نازل نکرده بدان آگاهی ندارند ستمکاران را هیچ یاوری نیست.
خیلی از مواقع می گوییم ما خدا پرستیم اما فی الواقع خداپرست نیستیم. خداپرستی یک گوشه از زندگی ماست و یک گوشه از عمر ما قرار دارد گوشه های دیگر پرستیدن چیزهای دیگر است. اولاد می پرستیم، خانواده خودم می پرستیم، خانواده همسرم دشمن است قبول داریم، مِلک من است می پرستیم. وقتی شما با خانه چند طبقه شیک در بهترین جای شهر هویت می گیری هیچ ارزشی نداری چون وقتی می میری خانه را نمی بری. وقتی تو را زیر خاک می گذارند این هایی که این بالا ایستادند به تو می خندند می گویند نگاه کن تا دیشب اتاق خوابش اگر پرده اش این رنگی بود خودش را می کشت حالا ببین کجا رفته خوابیده روی سنگ و خاک. حالا اگر اولادی مثل پسر من داشته باشد و بپرد در قبر و زیر جنازه را صاف کند تا سنگلاخ نداشته باشد باز هم شانس آورده است وگرنه روی همین سنگلاخ ها می گذارند آن هم در یک تکه پارچه کم ارزش که به عنوان دستمالی که روی شیشه ماشینش می کشد آن را قبول نداشت.
ستمکاران را هیچ یاوری نیست. طوری زندگی کنیم که هر وقت احتیاج به کمک، یار و یاوری داشتیم خداوند دست ما را بگیرد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید