منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره مومنون بخش بیستم

بسم الله الرحمن الرحیم 

در آیات قبل سوره مؤمنون خواندیم که خداوند فرمودند : عذاب می کنیم قوم مشرک و قومی که عناد می کند و عذابشان پابرجا خواهد بود . بعد هم یاد دادند که بگو پروردگارا ! اگر عذابی که به آنها وعده داده می شود به من بنمایانی و وقتی بنمایانی فریاد می کنند بار خدایا ! مرا با قوم ستمکار قرار مده . یعنی حتی اگر من ستم هم نکنم ولی مرا در کنار آدم های ستمکار قرار مده ، چرا ؟ چون عذابی که به آنها می رسد درست است که به من نمی رسد ولی مشاهده که می کنم ، هول و ترسش را که می کنم حتی اگر به من چیزی نرسد . که اگر در کنار آنها تأثیر هم بپذیرم و مثل آنها بشوم بدا به حال من .
وَ إِنَّا عَلي‏ أَنْ نُرِيَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ(95)
در آیه 95 خدا می فرماید : و بی تردید ما قادریم عذابی را که به آنها وعده می دهیم به تو نشان دهیم . آنچه را که خداوند وعده اش را داده است خداوند قادر است در دنیا همان را به ما نشان بدهد ، حالا چه بصورت مشاهده باشد که برای بزرگان خدا اتفاق می افتد و چه در امورات کوچکتر در دنیا که ما دائم داریم مشاهده می کنیم . کلام معصوم است که فرمودند : کسی در دنیا نمی میرد مگر آن که عیبی را که بر دیگری گرفته بود بدان دچار شده باشد . دنبال کدام عذاب ما داریم می گردیم ؟ سالیانه طوفانها ، سیل ها و زلزله های بی شمار و این همه عذاب که به نوع بشر می رسد و بشر را دچار می کند باز درس عبرتی برایش نمی شود ، کوتاه بیایید . می آید از بنده می پرسد آیا برای کار و کسبم از دیگران پول بگیرم که بتوانم از سودی که به دست می آورم به آنها پس بدهم . من می دانم که تو نمی توانی پول به دست بیاوری ، نکن تا به عذابش هم گرفتار نشوی . می گوید بچه فلانی این چنین است و آن چنان است ، او که از دست بچه اش بدبخت است تو دیگه چرا می گویی ؟ بچه تو هم شد نوش جان . همین است که می بینید ؛ خداوند می فرماید : من قادرم عذابی را که وعده دادم به تو نشان بدهم . گاهی فقط نشان می دهد ولی مواقعی هم دچار می کند . نشان دادنش یک بخش قضیه است و دچار شدن بخش عمده تراست .
ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ(96)
سخن بد را به طریقی که نیکوتر است دفع کن . بگذارید ساده ترین حالت آن را بگویم : بچه کار بد انجام می دهد و بچه دیگری را می زند شما می توانید او را بزنید ، بد و بیراه بگویید ، تو شعور نداری ، تو چرا این طوری می کنی ...... اما نه می توانیم این را بگوییم : شما که می خواستی جلوی زمین خوردن او را بگیری ، هولش دادی آن طرف ، دقت کن وقتی هول می دهی ممکن است زمین هم بخورد . ما می دانیم جریان چه هست اما نحوه تفکر بچه را عوض می کنیم و مسیرش را تغییر می دهیم که نفهمد می تواند کار زشت انجام بدهد ، می تواند بچه دیگری را بزند . گاهی در خانواده ها مادری یا پدری بر علیه خانواده همسرش به بچه اش بدبینی می آموزد . بچه می آید و در حضور عمه یا خاله است ، دایی یا عمو است عیناً جمله ای را که شنیده بیان می کند ، چون بچه ها طوطی هستند . اگر این کلام بد را شما با یک بد دیگر پاسخ بدهید به کجا می رسیم . اما شما می توانید به او بگویید که نه عزیزم فلان چیز این طور نیست ، آنجا این طوری شده بود . کلام بد و سخن بد را به طریقی که نیکوتر است دفع کن . یعنی اگر آمد راجع به دین شما حرفهای نامربوط زد ، شما با نامربوطتر جوابش را ندهید با یک کلامی از کلام خدا که زیبا و پسندیده باشد کلامش را تغییر بدهید تا نگاهش عوض بشود . می گوید این ها آن قدر در گناهشان و در کلامشان مُسّر هستند که هیچ چیزی به آنها اثر نمی کند . شما فکر می کنید ، ما از سنگ سفت تر نداریم ولی وقتی به سنگ ضربه ریز بزنید بعد از مدت کوتاهی می ترکد ، آدم ها که از سنگ ها سخت تر نیستند .
ما به آنچه وصف می کنند داناتریم . خداوند می فرماید : من می دانم این ها چه می گویند تو به آنچه که آنها می گویند کار نداشته باش ، تو به نیکوتر کلام بدشان را دفع کن ، دفع آزار کن ، اجازه نده . دقیقاً کلام معصوم است ، آمد و به امام معصوم گفت : یک کلمه بگویی به تو ده تا می گویم امام لبخندی زدند و فرمودند : اگر تو ده تا هم بگویی من یکی هم نمی گویم . من نادان بودم ، آمدم و کلام بدی به شما گفتم و شما کلام مرا با یک بدتر جواب دادی ، کداممان عاقل تر هستیم ؟ باز من که فکر نمی کردم تو جوابم را بدهی ، نه تو که یک حرف بد را با سه تا بد جواب دادی . بنده های خدا از منظر خداوند به خاطر کلامشان ، به خاطر رفتارشان ، به خاطر حرفهایشان خیلی زود می افتند .
سخن بد را به طریقی که نیکوتر است دفع کن ما به آنچه وصف می کنند داناتر هستیم . بنده گاهی اوقات در پی یکسری گِله گذاری ها پاسخ هایی می دهم که آرام کنم . می گویند شما که مهمانی داشتی و فلانی را گفتی ، چرا مرا نگفتی . من خیلی راحت می توانم بگویم که به شما چه ربطی دارد ، خانه خودم است ؛ گنجایش خانه ام را نگاه می کنم اما من نمی گویم ؛ می گویم شرمنده ام خانه کوچک است ، ملاحظه دوستان را کردم که در گرما و تنگی جا قرار نگیرند در حالی که می توانستم لفظ اول را بکار ببرم و این حق را داشتم که بکار ببرم ، خدا دستور می دهد و می گوید سخن بد را به طریقی که نیکوتر است دفع کن . دفع کردن یعنی صاف کردن ، حذف کردن ، آثار سوء اش باقی نماندن . ما به آنچه وصف می کنند داناتریم . گاهی اوقات آدم ها یک کلماتی را بکار می برند که ما می دانیم منظورشان این نیست ، اصلاً منظورشان یک چیز دیگر هست ولی یک طور دیگر بیان می کنند ؛ عیب ندارد به آنها نگویید که من فهمیدم تو منظورت چه هست . حالا یک درصد کوچکی حیا داشت که منظورش را نگفت باز خدا را شکر ، شما کاری نکن که آن درصد کوچک حیا را هم دور بیاندازد و حرف خودش را بزند . خدا به آنچه که مردم می گویند داناتر است ، به آنچه که فکر می کنند داناتر است ، به آنچه که در قلبشان جوش می خورد داناتر است . شما سعی کنید کلام بد را هم نیکو جواب بدهید و نیکو حذفش کنید .
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ(97)
و بگو پروردگارا ! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم . به قدری سپاه شیطان گسترده است که حد و حصر ندارد ؛ در کمترین کار شما ، در کمترین لحظه زندگی شما و در کمترین تفکر و نیت شما دخیل می شود . و هیچ چیزی نمی تواند من و شما را نجات بدهد اِلاّ این که بگوییم خدایا ! از شرّ شیاطین من فقط به تو پناه می برم چون فقط تویی که می توانی شرّ شیاطین را از من دور کنی ، آن ها را به من نشان بدهی .
وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ(98)
و ای پروردگار من ! از حضور آن ها نزد من ، به تو پناه می آورم . گاهی اوقات ما هم نمی خواهیم به دنبال شیطان برویم اما شیاطین ما را انتخاب می کنند ، می آیند در کنار ما می نشینند و تلاش می کنند خودشان را زیبا نشان دهند و در کمال زیبایی ما را در تسخیر خودشان قرار دهند . می گوید بگو ای پروردگار من ! من حتی از اینکه اینها در حضور من باشند به تو پناه می برم .
حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ(99)
تا آنگاه که مرگ هر یک از ایشان فرارسد ، می گوید پروردگارا مرا بازگردانید . مرگ که می رسد پرده حائل میان واقعیت و حقیقت برداشته می شود . وقتی پرده میان واقعیت و حقیقت برداشته شود تازه انسان می فهمد آنچه را که امروز واقعی می پنداشت خیالی بیش نبود . ظن و گمانی بیش نبود ، حقیقت چیز دیگری است . و آن وقت است که می خواهد بازگردد بلکه بتواند در دنیا به حقیقتی که در انتظارش بود دست پیدا کند . افسوس ، افسوس ، افسوس که آدمی هزار می خواند و یک نمی داند . به طور مرتب در این فضاهای مجازی پند ، موعظه و نصیحت ، ضرب المثل از اینجا ، از آنجا وجود دارد . همه هم می خوانند و همه هم برای یکدیگر می فرستند اما هیچ کدامشان توجه کننده به آن مطلب نیستند . فقط برای این که کاری کرده باشند این حرکت را انجام می دهند . مرگ که فرا رسید مرز همه چیز شکسته خواهد شد . آن وقت است که انسان جان از بدن بیرون می دهد و آن جانی که آرام آرام بیرون می آید تازه حقیقت این جسمی که سالیان سال کارهای عجیب الغریب برایش کرده ، خرجهای عجیب الغریب کرده که فقط به نمایش بگذارد مشخص می شود و دیگر راهی برای بازگشت وجود ندارد .
لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ(100)
شاید من در آنچه که پشت سر گذاشته ام کار نیکی انجام دهم . می گوید من را برگردان شاید بتوانم در آنچه که پشت سرم در دنیا گذاشته ام یک کار خوب انجام بدهم ، حاشا ، حاشا این سخنی است که او گوینده آن است . او فقط می گوید و عملی در پشتش نهفته نیست . پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند . می دانید برزخ یعنی چه ؟ یعنی منطقه ای که شما همه چیز را می دانید و نمی توانید عوضش کنید . که ای خدا یک روزهایی می آید که من این برزخ را در این دنیا می چشم . یک چیزهایی را که می دانم و قادر به تغییرش نیستم . شما وقتی جسم را تحویل دادید یعنی مرز و حجاب بین واقعیت ها و حقیقت هایتان پاره شد . همه چیز عیان شد ، آنچه را که واقعیت می شمردید در منطقه حقیقت مشاهده می کنید و آن وقت می بینید که چقدر اشتباه می کردید و امروز هر چه که تلاش می کنید که تغییرش بدهید ، نمی شود ، این یعنی برزخ . من نمی دانم که شما برزخ را چشیده اید یا نه ؟ من زیاد چشیدم . تا روزی که برانگیخته شوند . برانگیخته شدن ، آن روزی را مطرح می کند که آدمی آن جسمی را که واقعیت ها را می فهمید ، یعنی این جسم ، با عنوان حقیقت در بَر داشته باشد . یعنی هم واقعیت را کامل بفهمد و هم حقیقت را بفهمد و بعد آماده حساب و کتاب شود .
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ(101)
پس آنگاه که در صور دمیده شود ، دیگر آن روز میانشان نسبت خویشاوندی وجود ندارد ، از حال یکدیگر نمی پرسند . در انتهای دنیا دو تا نفخه صور داریم . نفخه اول ، زنده ها نشئه مرگ را می چشند و می میرند و در نفخه دوم ، همه با هم ، چه پیشینیان چه متأخران ، همه از اول تا انتها با هم برمی خیزند . . در این برخاستن در انتها ، هیچ خویشاوندی وجود ندارد . یعنی چه ؟ یعنی دیگر بچه من ، بچه برادرم ، این خواهرم ، آن برادرم ، هیچ کدام معنی ندارد ، هرکسی خودش هست و خودش. خب بیائیم امروز که اختیار به دست خودمان است این طور بشویم ، نمی شود ؟ یک خورده این طور شویم . ای امان ، ای امان از دست آنهایی که حقوق افرادی را به حقوق افراد دیگر ترجیح می دهند بعداً باید حساب پس بدهند . من همیشه در زندگی ام تلاش کردم به عدل رفتار کنم ، لااقل به عقلم و به اندازه شعورم . یک جایی هم رفتار نکرده ام خب عقلم نمی رسید چه کار کنم . وقتی بیش از این نمی فهمم باید من را کشت ؟ بیش از این نمی فهمم اما گرفتار شدم . وای به حال آن که می داند به عقل نیست و انجام هم می دهد . وقتی صور دمیده می شود ، خویشاوندی وجود ندارد . پارتی بازی معنایی ندارد . با پولش نمی تواند بخرد . با مقامش نمی تواند تغییر دهد . با هیچ چیزی ، هیچ چیز دیگری را نمی تواند تغییر دهد . از حال یکدیگر نمی پرسند . چرا نمی پرسند ؟ چون هر کسی چنان در حال خودش غرق است فُرجه ای ندارد حال دیگری را ببیند . ما در اینجا دنبال مردم می افتیم که بدانیم ، چون از حال خودمان غافلیم . یک وقتی بود در فامیل ، آن موقع خیلی جوان تر بودم ، هرکسی به رحمت خدا می رفت ، هرکسی بیمار می شد ، هر کسی گرفتار می شد و هرکسی عروسی می کرد و مهمانی داشت ، به هر شکلی بود خودم را می رساندم بخصوص در سختی ها . امروز دیگر نمی روم ، چرا نمی روم ؟ خودم آن قدر در سختی هستم که بیا و تماشا کن . مال خودم را نمی توانم انجام دهم . یک روزی می آید که دیگر از حال یکدیگر نمی پرسیم . امروز شما از حال بقیه دوستان و اقوام و آشنایانتان چه می پرسید ؟ چه کسی را سراغ می گیرید ؟ هیچ کسی را . حالا وای به آن روز که روز سخت و هولناکی است .
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(102)
پس هر که میزان اعمالش سنگین باشد آنان حقاً رستگارانند . من همیشه به این جمله فکر می کردم . می گفتم معمولاً چیزهای بد است که سنگین است . چرا می گویند کارنامه سنگین مال رستگاران است ؟ دیدم قانون جهان آخرت ، قانون جهان زمین نیست . اگر شما طلا داشته باشید یک مقدار کوچک است . اگر مقدار زیاد باشد آن قدر گران است که باید پولش را وزن کنید در نتیجه حمل کردن آن هم خیلی ساده است ، کوچولو است . اما اگر بخواهید سنگ جابجا کنید و بفروشید باید زیاد زیاد جابجا کنید تا بتوانید یک مقدار کمی از آن پول در بیاورید . نتیجه گرفتم که در جهان آخرت اعمال زشت و اعمال بد و اعمالی که حتی بر حسب خِیر و با نیّت غلط و بد انجام شده همانند پشمی است که در آسمان با باد جابجا می شود . چرا جابجا می شود برای اینکه سبک است و وزن ندارد . برای همین هم کارنامه پُر از زشتی است . پُر از اعمال خوب و پسندیده که با نیّت های پلید انجام شده اما آن موقع وزن ندارد ، اینجا وزن دارد ولی آنجا ندارد . اما ، در آخرت کارنامه هایی سنگین هستند که پُر از اعمال نیک و درست هستند . چرا ؟ چون بهره وری اعمال درست در دنیا برای مردم بسیار بالا بوده است . یک نفر ، دو نفر ، صد نفر ، یک میلیون نفر ، دو میلیون نفر . هر چند نفر که بهره برده اند تمام این بهره ها می آید و در این کارنامه می نشیند . در تاکسی کلام قشنگ می گوئید و در آن تاکسی مسافرانش می شنوند ، راننده تاکسی می شنود . مسافران به هرجا که می روند کلام را منتقل می کنند . راننده تاکسی هر مسافری را که سوار می کند اِبراز فضل می کند و کلام شما را می گوید . برای هر کدام این ها یک بهره نیکو برای شما محسوب می شود ، آن را در کارنامه اعمالت می گذارند و می گویند این در حساب تو بماند . این دائم سنگین و سنگین تر می شود . در جهان آخرت هرکسی کارنامه اش سنگین تر است رستگارتر است .
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ(103)
و هرکسی میزان اعمالش سبک باشد ، آنان کسانی هستند که به خویشتن زیان زده اند . چون عمل بد انجام داده است ، به مردم ضرر زده است . خودش که بد زندگی کرده ، باعث بد زندگی کردن آدم های دیگر جامعه هم شده است . و زشتی و پلیدی همچون پشم زده است که وزن ندارد . و همیشه در جهنم می باشند.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيهَا كَالِحُونَ (104)
آتش چهره آنان را می سوزاند و آنها در آن زشت منظر هستند . جهنم همیشه اول صورت را می سوزاند . صورت مخصوص کجاست ؟ مخصوص آبرو . آتش چهره آنها را می سوزاند ، آنها در آن زشت منظر هستند . یعنی در آن زمان با منظر واقعی شان در نزد دیگران ظاهر می شوند.
أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ(105) قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ(106)
در آنجا به آنها گفته می شود : مگر آیات من به شما تلاوت نمی شد ، شما آنها را تکذیب می کردید . می گویند : پروردگارا ، بدبختی مان بر ما چیره شد ما مردمی گمراه بودیم . اما در دنیا که این را نمی گفتید . شما خود را مردمی عاقل می پنداشتید . عاقل تر از همه آدم های دیگر می دانستید . چرا آن موقع می گویند ما مردمی گمراه بودیم ؟ زیرا در آن جا پرده حجاب برداشته شده است ، حقیقت را دیده اند و فهمیدند ای وای این ها چقدر نسبت به مسئله پشت و رو بودند ، پشت قضایا را دیده اند . می گویند : بدبختی مان بر ما چیره شد . یعنی در پشت ماجراها قرار گرفتند و برعکس دیدن را بدبختی می دانند . کدام شما الان در دنیا اقرار می کنید که گمراه هستید ؟ کدام شما اقرار می کنید که گمراهی یک جور بدبختی است ؟ هیچ کس . بنده را هم که بگذارید تلاش می کنم که بگویم خوب می فهمم ، بیشتر از بقیه می فهمم ، خوب تر از بقیه عمل می کنم . یکبار بیائیم و به خودمان بگوئیم که من هم نمی فهمم ، خدایا لااقل به من بفهمان . به بندگان که نمی گویی لااقل به خدا بگو ، او که می داند تو چه کاره هستی . اگر فهمیده هستی که به تو اثبات می کند که خیلی دانا هستی ، تو بنده فهیم من هستی . اگر هم گمراه بودی ، لااقل به تو نشان می دهد و راهی را به تو نشان می دهد که از گمراهی در بیایی . چه کسی تلاش می کند برای اینکه از گمراهی در بیاید ؟ فقط یک نمونه نشان دهید که یک نفر تلاش کند تا از گمراهی در بیاید . هیچ کس ابراز گمراهی نمی کند ، همه دانا هستند . آن هم در همه زمینه ها دانا هستند . خیلی جالب است ، خیاط بشود در خیاطی ابراز دانایی کند خوب است . آشپز باشد در آشپزی ابراز دانایی کند خوب است . دکتر باشد در تخصص خودش ابراز دانایی کند خوب است . نه ، همه در همه تخصص ها دانا هستند ! تو بحث اخلاق از همه داناتر هستند . تو بحث عرفان از همه بیشتر می دانند . اما آن روز همه ما که ابراز می کنیم می دانم ، می دانم ، می دانم ..... می گوییم خدایا ، این از بدبختی ما بود که آنجا گمراه بودیم .
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ(107)
پروردگارا ! ما را از این آتش بیرون آر ، پس اگر برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود . من را از این آتش در بیاورم ، اگر من در زندگی و دور جدیدم دوباره به سمت خلاف برگشتم آن موقع جزء ستمکاران هستم . ولی چنین فرصتی واقعاً وجود دارد ، نه . یکی از امتیازات کلاسهای درسی من در مدرسه در دوره آموزشم این بود که به بچه ها با آیات قرآن می گفتم ، می گفتم امروز بخوانید ، ببینید خداوند در قرآن چه می گوید . این شرح حال شما در این سن و سال است . وقتی امتحانات می رسد می گوید ای وای غلط کردم خانم معلم ، ببخشید خانم معلم من آن موقع نفهم بودم که درس نخواندم ، یک فرصت دیگر . بعد به آنها می گفتم آنهایی که مردودی خرداد هستند بدترند ، بعد می شود مردودی شهریور ، بیا و تماشا کن . با آیات قرآن با بچه هایتان حرف بزنید و با آنها صحبت کنید . بچه هایتان خیلی به کمک نیاز دارند ، وضع خیلی بد است .
قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ(108)
در ازای عجز و لابه ما در آن زمان ، در آن موقعیت خداوند یک پاسخ می دهد . خدا گوید : در آن گم شوید . در چه چیز ؟ در دوزخ . دوزخ جایی است که شما حقیقت همه چیز را می فهمید و با دانستن حقیقت در سختی های آن قرار می گیرید . خدا می فرمایند : در آن گم شوید و با من سخن نگوئید . اما امروز در دنیا دائم می گوید چرا بنده با من حرف نمی زنی . بیا دیگر ، بیا با من حرف بزن . الله اکبر اذان که شروع می شود خدا بنده خود را صدا می کند و می گوید این رمز من بود با تو ، بدو بیا امروز فرصت حرف زدن می دهد . اما آن موقع می گوید گم شو آن هم در چه چیزی ؟ در آتش ، نه در هوای بهاری و چمنزارها ، در آتش و با من سخن نگو .
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ(109)
همانا گروهی از بندگان من بودند که می گفتند پروردگارا ! ایمان آوردیم پس بر ما ببخشای ، به ما رحم کن که تو بهترین مهربانانی . خدا طریق گفت گو با خودش را به ما می آموزاند . می گوید همان موقع که عده ای عناد و سرکشی کردند ، در جهل و گمراهی خود فرو رفتند تکذیب کردند بندگانی هم بودند شنیدند و گفتند ایمان آوردیم پس بر ما ببخشای ، چه چیزی را ؟ آنچه را که در قبل انجام دادیم ؛ ندانستیم و انجام دادیم . به ما رحم کن یعنی فرصتی به ما عطا کن که جبران کنیم که تو بهترین مهربانانی . خیلی ها در دنیا مهربان هستند اما حتی راه مهربانی کردن را بلد نیستند ، فکر می کنند دائم بگذرند یعنی مهربانی محض ؛ نه گاهی لازم است دوتا کشیده هم بزنیم ، می زنیم ؟ خدا می زند اینجا بنده می گوید به من ببخشا هر آنچه که قبلاً انجام دادم به من رحم کن . این رحم شامل یک فرصت مجدد می شود . که تو بهترین مهربانانی ، پس هر که مهربان است دو تا عمل را باید با هم انجام دهد . 1 – آنچه را که در قبل اتفاق افتاده و شخص به آن عامل نبوده ببخشد . 2 – برای او فرصتی مجدد فراهم کند تا در آن حیطه خود را نشان دهد . شما مهربان هستید ؟ ببینید در شما این صدق می کند شما این طوری هستید یا نیستید .
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ(110)
اما شما آنها را به ریشخند گرفتید تا این که ذکر من را از یاد شما بردند . مؤمن مجسمه ای است که در هر کجا قرار بگیرد نماد پروردگارش است . اگر در جایی فردی مؤمن از مجموعه ای بیرون برود از جمعی خارج شود مفهومش این است که دیگر آن جمع عاملی برای به یاد آوردن خداوند ندارند . خیلی ها در مهمانی هایشان افرادی که حجاب خود را حفظ می کنند و پایبند هستند یا دعوت نمی کنند یا اگر هم دعوت کنند از هر ده تا یکی دعوت می کنند که راحت باشند . اینها نماد خدایی را از جمع خود بیرون می کنند . می گوید شما آنها را به ریشخند گرفتید تا این که چه شد ؟ ذکر من را از یاد شما بردند چه طوری من بنده می توانم ذکر خدا را از ذهن یک بنده دیگر ببرم ؟ با نبودنم . من دیگر آنجا نیستم وقتی من نبودم یادشان نمی آید که باید در کنار مردها ، زن ها خودشان را بپوشانند . دیگر یادشان نمی آید هر جوک مستهجنی را به زبان نیاورند . دیگر به خاطر نمی آورند هر کلامی که شأن آدمی را زیر سؤال می برد ، ابراز نکنند . دیگر یادشان می رود غیبت نکنند ، تهمت نزنند . می گوید آن قدر شما آنها را ریشخند کردید تا مجبور شدند شما را رها کنند و بروند . خب چه اتفاقی افتاد ؟ برای آنها بد شد ؟ نه می روند و یک جمعی مثل خود پیدا می کنند اصلاً هیچ کسی را پیدا نمی کنند با خدای خود مشغول گفت و گو خنده و تفریح می شوند اما به شما ظلم شد ، چرا ؟ چون ذکر خدا را ، یاد خدا را و نام خدا را از ذهن شما بردند . مظهری که می توانست به شما هر لحظه یادآوری کند شاید یک لحظه ای بر شما مؤثر واقع شود آنها را بردند و شما همچنان بر آنان می خندید . وقتی آنها را ترک می کنید هنوز هم می خندند می گویند آخی می بینید چه طوری آنها را دَک کردیم ، کِیف کردی چه طوری آنها را از این مجلس بیرون انداختم ، جواب خدا را چه می خواهیم بدهیم ؟
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ(111)
من امروز آنها را برای این که صبر کردند پاداششان دادم که بی تردید ایشانند کامیابان . کامیاب کیست ؟ کامیابی تعاریف مختلفی دارد در هر زمینه ای یک تعریف دارد اما اینجا نفرمودند در یک زمینه ، کامیابند . یعنی از هر چیزی که خداوند مقرّر می کند بهترین آن را نصیبشان می کند . دوست ، همنشین ، جفت یا هر چیز دیگری که مد نظر شما باشد ، بهترینش نصیبشان می شود . می گوید آنها همان ها هستند . آن روز به شما صبر کردند و امروز پاداششان را می گیرند . اینها جزو همان دسته کامیابان هستند ، کامیاب شدند .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید