Logo

تعمقی در سوره واقعه‎ بخش یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در جلسه قبل درباره محتضر و یا کسی که در حال انتقال به عالم دیگری است صحبت کردیم که خداوند می فرمایند : ما به آن محتضر خیلی خیلی نزدیکتریم . و طبیعی هم هست اگر درست بیندیشیم این چنین است چرا که در هر واحد انسانی ذره ای از پروردگار عالم ودیعه گذاشته شده است . در آنجا بحث این بود که کسانی که معاد را انکار می کنند اگر مجازاتی در کار نیست ، اگر فکر می کنید قصه ای این چنین وجود ندارد اگر راست می گویید مرده را بر گردانید . شما بر گردانید آیا می توانید ؟
تا اینجا بحث روی آدم های معمولی بود نه مقّرب و نه کسی که مذموم است ، عملش غلط و بد بوده است . تا اینجا راجع به آدم های معمولی صحبت می کند که بطور معمول جان از بدن خارج می شود ، عبور می کند و فرد تبدیل می شود به یک موجود بی جان ، بی حرکت که به آن مرده می گویند . خداوند می فرماید اگر این فرد محتضر از مقرّبان باشد چه می شود ؟ طرف جزو کسانی است که طاعات الهی را به جا آورده است و در نزد خداوند دارای یک جایگاهی است و بزرگان خدا او را وساطت می کنند ، قبول دارند .
فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (88) فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ (89) وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْیَمِینِ (90) اما اگر از مقّربان باشد آسایش و راحتی و بهشت پر نعمت برای اوست . طرف دارد می میرد ، کدام آسایش ؟ آیا صحبت از جهان بعدی است ؟ خیر ! این درست در مرز انتقال است . شما می خواهید از یک کشوری به یک کشور دیگر بروید می ایستید برگه های خروج ، گذرنامه هایتان و .... را نگاه می کنند . برای بعضی ها انگار خداوند مقّرر می کند یک مأمور خوشرو ، مهربان ، با روی باز و خیلی فرز که خیلی سریع آدم ها را راه می اندازد .در حین انتقال آدم هایی که دارای یک پیشینه ای نزد خدا هستند می افتند در این واحد و این فرد هم سریع کارشان را راه می اندازد و بالعکس افرادی هستند که معمولی هستند پایش بیفتد دو تا غیبت هم می کنند ، عصبانی شدند دو تا فحش هم می دهند و .... . اینها را جز به جز می گردند . حالا دسته سوم که جزء افراد ضالّه هستند که خداوند به دادشان برسد چون از جای جای کاغذهایشان ایراد می گیرند . هزار تا جوش و خروش آنجا می خورند . درست است که از آنجا همه رد می شوند چون باید رد شوند بخصوص در حالت انتقال . آنجا دیگر کشور مبدأ و مقصد نیست که برگردانند به کشور مبدأ ، دیگر به دنیا برگشتی ندارید . می گوید آنهایی که از مقّربان هستند در هنگام انتقال ، آسایش و راحتی ، بهشت پر نعمت است . آسایش و راحتی در چه شرایطی است ؟ در شرایطی است که آن ذره حیّ یا آن موج حیّ از بدن می خواهد خارج شود . در کسانی که جزو نیکوکاران و جزو مقّربین هستند این ذره موقع عبور در فشار و سختی قرار نمی گیرد . آرام آرام به سمتی که باید خروج کند حرکت می کند . آسایش هست ، راحتی هست و بهشت پر نعمت . این بهشت پر نعمت موقع انتقال ، کسانی است که به استقبال می آیند . می آیند استقبال می کنند از فرد محتضر و می گویند بیا برویم ، نگران چه هستی ؟ و اینها کسانی هستند که از نور هستند . کسانی هستند که خودشان در نزد خداوند مقرّب هستند . بهشت پر نعمت بر بنده ای است که موقع احتضار و خروج از بدن آقا علی بن موسی الرضا(ع) را در انتظار خودش ببیند ، آقا امیرالمؤمنین(ع) را در انتظار خودش ببیند . و اما اگر از اهل سعادت باشند ، یعنی یک پله بالاتر ، یک درجاتی بالاتر از دسته قبلی باشند .
فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ (91) به او می گویند از جانب اهل سعادت برای تو سلامی است . از جانب آنها برای تو سلام آوردیم ، سلام نام پروردگار است . ما به یکدیگر سلام می کنیم و خیلی هم ساده نگاهش می کنیم . در دین ما هر روز به مشاهده دیدار یکدیگر به هم کادو و هدیه می دهیم . ما سلام هدیه می کنیم و در عوض برگشت آن سلام را ، کادو می گیریم که اهل سعادت کسانی هستند که در این مبحث بسیار پیش قدم هستند . می گویند کمتر کسی می رسید به پیامبر خدا(ص) که بتواند بر ایشان در سلام کردن پیشی بگیرند . اینها اهل سعادت هستند چرا که کادو از جانب حضرت حق می گیرند و تقدیم بنده ها می کنند و از همان بنده ها این کادو چندین برابر بزرگتر و عظیم تر پس می گیرند .
اگر از اهل سعادت باشند آنها را از جانب اهل سعادت سلامی است . خود کلمه اهل سعادت یک پرونده بزرگ و عظیم است . چکار کنیم که از اهل سعادت باشیم ؟ اهل سعادت آنهایی هستند که در دنیا بطور دائم می گردند بهترین را در احکام و دستورات حضرت حق پیدا کنند و اجرا کنند . در دنیا ، ما چکار می کنیم ؟ بالاترین کاری که انجام می دهیم این است که نگاه کنیم ببینم این دستوری که داده شده است یک حداقل دارد و یک حداکثر . خب حداقل را تو بردار چرا حداکثر ؟ همان اندازه که این دستور به سمت بالا می آید ، پاداش بزرگتری دارد به همان اندازه هم سخت می شود . سخت تر با چه چیزی ؟ سخت تر با این نفس آدمی که هر لحظه تحت سفارشات ابلیس می خواهد شیطنت هایی انجام دهد . اهل سعادت در دنیا بطور دائم می گردند برای این که آن چیزهایی را انجام دهند که بالاترین است نه در حداقل . کسی در توانش نیست حداقل را انجام دهد ، هیچ اشکال ندارد چون خدا می داند و او ، که در توان او چقدر است . روزی سلطانی در هنگام شکار گم شد سر از کلبه پیرزنی در آورد که فقط یک بز داشت که از شیرش تغذیه می کرد و روزگار می گذراند . پیرزن نمی دانست مهمانش سلطان است به پاس مهمانی که به او وارد شد و مهمان حبیب خداست بز را کشت و غذا کرد داد به سلطان خورد . سلطان بعداً به وزیرش گفت به این پیرزن چه بدهم ؟ هرکسی پیشنهادی دادی یکی گفت پول بده ، یکی گفت یک گله بده و .... سلطان گفت : نمی توانم چیزی به او بدهم که برابری کند با چیزی که به من داد چون اون همه دارایی اش یک بز بود او را هم کشت به من داد بدون اینکه بداند من چه کسی هستم . اگر چنین است من باید کلّ تخت پادشاهی ام را به او هدیه کنم . ما در زندگی مان همیشه در حال معامله کردن هستیم . دست از معامله کردن بردارید . کادو می خواهیم ببریم معامله می کنیم ، کاری می خواهیم انجام دهیم معامله می کنیم ، خانه فامیل مان می خواهیم مهمانی برویم اگر این فامیل از رده های مالی خیلی پایین باشد لباس های خیلی نو نمی پوشیم می گوییم حالا مگر چه خبر است ؟ یا اگر به خانه مان بیایند لباس آن جوری نمی پوشیم . اما اگر به خانه یک پولدار رویم یا او بخواهد به خانه مان بیاید سعی می کنیم اگر هم نداریم لباس از یکی قرض کنیم بپوشیم . نمی شود ، معامله نکنید چقدر معامله گر هستید . ببینید عاقبت دنیای معامله گر به کجا رسیده است ، همه مان به بن بست رسیده ایم . دنیا به بن بست رسیده است مردم نمی فهمند ، تا کی ؟ بنده دارم برای شما می خرم اما اگر یک سوزن انتظار داشته باشم که شما هم برای من بخری آن وقت فقط معامله است ، فقط تجارت است . تجارت نکنید و همه آدم ها را به یک چشم نگاه کنید . می دانید چند تا خانواده تا به حال با قوم شوهر و یا قوم زن اختلاف خانوادگی پیدا کردند فقط به این دلیل که دو سه تا خواهر ، برادر هستند ، این یکی برای این خانواده خوب می خرد می آورد و آن یکی کوچک ، ناچیز . ندار هم نیست ولی دستش نمی رود بیشتر خرج کند ، تو آن کار را نکن . تو برای این هم که خوب می خرد و برای آن کسی هم که ناچیز می خرد یک جور بخر و ببر ، چه اشکالی دارد ؟ اگر توانستید این را در دلتان جا بیندازید ، باور کنید نمی توانید . دائم دو دو تا می کند می گوید او برای من گران آورده است ، این که برای من این قدر نیاورده است . خب او زیر بار ستم خودش است دلش نمی آید از مالش جدا شود اما تو جدا شو ببین چه کیفی دارد . ما انجام نمی دهیم ، دائم در حال معامله هستیم . حواس مان را جمع کنیم .
گفته شود به او که تو را از جانب اهل سعادت سلامی است . و چقدر آن دم امیدوار کننده است برای اینکه سریع تر موانع درون بدن را طی کنی و بپری .
بنده آنچه که به شما عرض می کنم را دارم نگاه می کنم و می گویم انگار که یک نفر این جا خوابیده و در حال مردن هست و جان در رگ و پی اش شروع به حرکت کرده است . کسی که در حال مردن است شما توجه کرده باشید ، طرف دارد می میرد می گویند پاهایش یخ شد اما دوباره داغ می شود . می خواهد برود بالا او مقاومت می کند . عزرائیل نمی تواند این جان را بکشد و برود ؟ خیر این فرد باید حساب ، کتاب آن دم آخر را هم با این جان پس دهد . تا شکمش یخ کرد، تمام است بعد از یک ساعت می گویند شکمش گرم شد . این رفت و برگشت کُشنده است ، ساده نیست . شما مطالبی را که مطالعه می کنید لااقل قوه خیالتان را بکار بگیرید از قوه خیالتان بهره ببرید ببینید چه اتفاقی می افتد ؛ چون آن دم آخر خیلی سخت و مشکل است . بخواهید از افراد خانوادتون اگر شما به آن شرایط رسیدید برای شما صوت قرآن پخش کنند . چون صوت قرآن و وعده های قرآنی کمک می کند که شما از آن ذرّه دست بکشید که آن بتواند خارج شود ، حتما قرآن پخش کنید.
سوال از جمع : اینجا خداوند می فرمایند ما به او نزدیک تریم . در جای دیگری خداوند می فرمایند ما بهشت را به اهل تقوا نزدیک می کنیم و در جایی دیگر می فرمایند جهنم را پدید می آوریم . نزدیکی آن بهشت و این که خداوند می فرمایند ما از شما به او نزدیک تریم این نزدیکی این دو تا چه معنایی دارد ؟ فکر می کنم این نزدیکی سری در سوره حمد است .
پاسخ استاد : بله . سوره حمد تفسیر بسیار زیبایی دارد . بنده خیلی سال پیش راجع به سوره حمد بسیار صحبت کردم که امروز وقت این که به آن وارد شوم را ندارم چرا که مقوله ای را باز می کند و از مسیری که می خواهیم به پایان برسانیم جدا می شویم ولی واقعیت همین است وقتی که نمی خواهد از روح جدا شود ، (حالا چه هست که نمی خواهد از روح جدا شود؟) خیلی خیلی مطالب بهم چسبیده و ظریف است فقط در صورتی که شما بتوانید از یکسری تعلقّات جدا شوید آرام آرام می توانید ببینید ، از تعلقّات جدا شوید . بنده هر وقت می افتم در دایره دعوای آدم ها گرفتار می شوم . بطور مثال افرادی و اعضای خانواده ام مسائلی دارند که می آیند پیش بنده بازگو می کنند. وقتی می خواهم جداگانه با هر کدام صحبت کنم و در این دعوا می افتم تا مدتی کل ارتباطاتتم پاره می شود . چراکه آقای فلانی را می بینم یک طور دوست دارم ، آن یکی آقا را نگاه می کنم یک طور دوستش دارم ، دیگری را نگاه می کنم یک طور دوستش دارم . بعد می مانم که خدایا این حق می گوید اما اگر بگویم تو حق می گویی با آقایان دیگر چکار کنم ؟ این وسط درگیری دنیا چنان آدم را می چسبد که همه چیز از دستش می رود . نیمه های شب پیش از خواب بیدار شدم . خوابیده بودم در تختخواب و ذکر می کردم که مجدد خوابم ببرد . در همان ذکر کردن یک صحنه ای مانند یک قاب سیاه که پشتش نور انداختند یک عکسی یا تصویری در آن وسط بود که تصویر برای بنده آشنا بود . مربوط به یکی از نزدیکانم می شد ، نگاهش کردم . خیلی قشنگ و جالب بود بعد دوباره تذکری به من دادند راجع به صاحب تصویر که سه سال پیش هم این تذکر را داده بودند . با خودم گفتم خدایا حالا چکار کنم ، خب من که ابلاغ کردم ! خب چرا گوش نمی کنی ؟ انجامش بده ! تا جایی که به این نکته نرسیده بودم که من که ابلاغ کردم ، به عبارتی این عصبانیت و این خشم به من نیامده بود ، به آن تصویر نگاه می کردم و حظ می کردم مثل اینکه تصویر آب زلال است و من هم در آن مثل ماهی می چرخم و کیف می کنم . به محض اینکه خشم آمد وای که همه چیز تیره و تاریک شد . بعد از آن هر کاری کردم با ذکر دوباره برگردم دیگر نشد . در حالیکه اگر دوباره تذکر را دادند که چرا به او نگفتی بنده فقط وظیفه داشتم بگویم گفتم. اگر لازم است چشم یکبار دیگر می گویم ولی آن پیوندها ، آن محبت ها مانع می شود چون همان آن عظمت را فهمیدم و فهمیدم وای چقدر این زمان از دست رفت . این سرمایه هنگفت همه اش ریخت روی زمین و همین مرا عصبانی کرد . به تو چه مربوط که عصبانی شدی ! تقدیر خودش است ، می خواست نگه می داشت . ولی این وابستگی نمی گذارد . خب چه اتفاقی افتاد ؟ خودم که هیچی ! درب و داغون شدم ، دیگر بهره ای نبردم که اگر ساکت می ماندم شاید چیزهای بهتر هم می دیدم . برای صاحب تصویر هم که نتوانستم کاری کنم . بیاییم زرنگ شویم . آخر تو که می دانی چرا اجرا نمی کنی ؟ چرا در تقدیر آدم های دیگر دخالت می کنید ؟ به شما چه ؟ بعد دائم می زند در سرش . دیشب نصفه شب باز دوبار بیدار شدم. هر دو بار پدرم مشکل داشتند ، مادرم خوابشان می آمد ، خسته و ناراحت بود . قیل و قال می کردند . در جایم نشستم ، از خودم پرسیدم بروم پایین ؟ گفتم خب بری پایین چکار می کنی ؟ هیچی ! چون از تو کاری بر نمی آید . خب برای چه پایین می روی ؟ پس بنده این وسط چکار کنم ؟ یکی در گوشم گفت هیچی ! آنجایی که باید کاری انجام دهی برو انجام بده . الان چی ؟ هیچی ! خب اینها را چکار کنم ؟ اینها دورشان است باید طی کنند . گفتم یعنی گریه هم نکنم ؟ گفت نه ! گریه هم نباید بکنی . فقط گفتم بار پروردگارا ! به بنده هایت رحم کن ، تصدق سر همه به این دو تا هم رحم کن . ببینید خیلی سخت است . به زبان ما می گوییم . برای شما بسیار متأسفم . چون حرفم را که می زنم حجت برای شما تمام می شود . شنیدید . دیگر در رو ندارد . باید به گوش بگیرید و از آن استفاده کنید ، ولی همین است . سخت و آسان همین است . گاهی اوقات از شدت نگرانی ها و ناراحتی ها برای آدم های مختلف احساس می کنم از قفسه سینه ام یک چیزی مثل کیسه آمده است بیرون که داخلش یک عالمه سنگ ریختند ، آویزان است . همین است . به همدیگر منت نگذارید ، با یکدیگر معامله نکنید . هر آنچه که داری و می توانی ببخشی ببخش . ممکن است تو میلیارد داشته باشی 5 تا یک تومنی را قادر باشی ببخشی ، باشه همان را هم ببخش . شاید خدا دست ببخشش تو را باز کند . به یکدیگر بدهید بدون اینکه از یکدیگر انتظار داشته باشید .
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِینَ الضَّالِّینَ (92) فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ (93) وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ (94و اما اگر از تکذیب کنند گانِ گمراه باشد ، آن کسی که دارد انتقال پیدا می کند از جمله کسانی باشد که معاد را تکذیب کرده است ، دین را تکذیب کرده است و این نشان دهنده گمراهی صرف است و آن هم نه گمراهی که ندانسته باشد بلکه پس از آگاهی گمراهی را برگزیده است ، پس ضیافتی از آب جوشان است . الان در همین هوا که گرم نیست اگر چیزی شما را عصبانی کند چنان داغ می شوید و چنان عرق داغی از پشت ، سر تا سر بدنت سرازیر می شود که ترجیح می دهی هر طوری هست خودت را به آب برسانی ، آب به بدنت بریزی یا لااقل لباس هایت را عوض کنی . حالا این یک کوچولو است . برای تکذیب کننده ای که پس از آگاهی گمراهی را برگزیده است این آب جوشان آماده است . می ریزند سرش ؟ این را داخلش می کنند ؟ نمی دانم هرچه هست آب جوشان همراهش می شود و به دوزخ وارد شدن . اول آب جوشان بعد به دوزخ ؟ یعنی کمش آب جوشان است ؟ بعد از آن تازه می خواهند به دوزخ وارد کنند . این دوزخ چه جور جایی است ؟ بنده هرگونه توصیفی بخواهم برایش بکنم نمی شود . دوزخ فقط دوزخ است . پس چطور بفهمیم چه است ؟ باید رفت داخل آن تا بفهمید چیست ، تنها راهش این است . بنده که ترجیح می دهم تا ابد هرگز ندانم دوزخ چیست . می خواهم چکار ؟ نمی خواهم بفهمم دوزخ چیست از خیلی چیزها جلوگیری می کنم ، از خیلی چیزها دست می کشم .
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ (95) بی تردید این همان حقیقت یقین است . چه کسی می تواند معنی کن حقیقت یقین را ؟
صحبت از جمع : ما یک زمان در مورد موضوعی بصورت تئوری ، برداشت های قبلی مطلع هستم . می گوییم این آب خنک است . این اطلاعی است از اینکه این آبی که دست شماست و یخ در آن هست قاعدتاً باید یخ در آن باشد و یک تصوری داریم از یخ . این اطلاع یقینی نیست . یقینی وقتی است که ما آن را با تمام وجود لمس کنیم ، بخوریم و سردیش را در جانمان حس کنیم ، سلول های ما از سردی آن سردی را دریافت کنند .
صحبت از جمع : سه تا اصطلاح داریم تحت عنوان علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین . سالک در ابتدای راه می داند خدایی جز خدای یگانه نیست و لاحول والا قوه الا بالله ، نظری می داند . هیچ چیزی جابجا نمی شود ، هیچ چیزی اتفاق نمی افتد مگر به حول و قوه الهی . جلوتر که می رود این را مشاهده می کند می شود عین الیقین . در عالم در مراتب مختلف مشاهده می کند که هیچ جا اتفاقی نمی افتد مگر اینکه خدا بخواهد و در اوجش و مرتبه نهایی آن حق الیقین برایش اتفاق می افتد یعنی این علم و مشاهده اش را در خودش محقق می بیند . یعنی اول در وادی نظر ، ذهن ، تئوری است بعد این چیز غیرملموس مشاهده می شود قدری جلوتر می آید و در اوجش با تمامی وجودش این را حس می کند که در حقیقت قبلاً می دانسته و بعداً دیده است در نهایت در وجودش به تحقّق می رسد و با همه وجودش این را حس می کند .
صحبت از جمع : برای مرحله اول مثل این می ماند که شما دودی را می بینید بعد از این دود به این نتیجه می رسید که در جایی آتش روشن است . در مرحله دوم مثل این می ماند که شما آتش را می بینید و در مرحله سوم شما دستتان را داخل آتش می کنید و آتش را لمس می کنید
پاسخ استاد : همگی درست است . بی تردید این همان حقیقت یقینی است . یعنی آنچه را که شما برای اهل سعادت و سلامت خداوند فرمود و آنچه را که خداوند برای اهل شقاوت و تکذیب کنندگان گمراه خداوند فرمود و آنچه که موقع احتضار ، فردی معمولی که نه خیلی شقی است و نه خیلی نیکوکار ، در تمام اینها یک حقیقتی نهفته است که اگر با دقت به آنها نگاه کنید شما را به مرحله یقین حتماً می رساند . شما فکر نکنید همه اینهایی که گفته شده است فقط به خاطر آخرت است در خود دنیا تجربه می شود . در مراحل مختلف زندگی تجربه می شود .کلیپی می دیدم از مراحل تشکیل نوزاد در شکم مادر . این کلیپ چنان بنده را مشمئز کرد که گفتم خدایا ! دنیای تو هم همان جور است . من الان در دنیا همان طور که آن جنین در شکم مادر در آن حالت می گذراند می گذرانم . چقدر بد ! ولی از نوزاد می پرسیدیم حاضر نبود شکم مادر را ترک کند چون فکر می کرد بهترین حالت است . به زور فرستادنش بیرون با فشار فرستادنش بیرون . اولین کاری هم که کرد نق زد که چرا آمدم بیرون . دنیا هم همان است ، در چیزهایی که ما داریم دست و پا می زنیم همان را ایجاد می کند ولی کجاست آن دیده بینایی که تشخیص دهد ؟ برای همین سهم آن هم می خواهد بکند بگذارد برای خودش چون می گوید حیف است بگذار مال آن هم برای من باشد.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِیمِ (96)پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی . عظیم به تنهایی معنای بزرگ را نمی دهد فراتر از کلمه بزرگ است ، ما نداریم جایگزین کنیم . اما کلمه عظیم در عربی از نظر بنده و در اینجای قرآن و انتهای سوره واقعه فراتر از این صحبت هاست ، پشت آدم می لرزد . پس به نام چنین پروردگاری تسبیح گوی . ما می گوییم ؟ خداوند همه را ببخشد و بیامرزد .
سوال از جمع : در سوره واقعه 2 مرتبه فَسَبِّح بِاسمِ رَبِّکَ العَظیِم آورده شده است .
پاسخ استاد : در سوره واقعه هر دو سه آیه یکبار ، یک مطلبی را خداوند عنوان می کند که دست بشر در آن دخالت نمی تواند داشته باشد و به همین دلیل اعجاب آدمی بالا می آید و دچار حیرت می کند . خداوند تذکر می دهد و یادآوری می کند ، تو می توانی این کار را انجام بدهی ؟ پس اگر نمی توانی به سازنده و بوجود آورنده آن ، تسبیح گوی و اقرار کن که تو ضعیفی و او بزرگ . در جایی اشاره به چوب ، به درخت ، به آتش و در جایی اشاره به مُردن های مختلف و در آمدن جان از بدن هنگام انتقال که در هر کدام یک شکلی است . می گوید کدامش را شما می توانید تنظیم کنید ؟ می توانی بگویی به من که همه ثروتت را بده که موقع مردن کاری کنم از اهل سعادت به تو سلامی آید می توانی انجام دهی ؟ نمی توانی . کسی که آن را مقرّر کرده است خدای تو ، پروردگار عظیم است پس او را ستایش کن و تسبیح بگوی . در سوره واقعه هر کجا به یک چیزی خداوند عنوان کرده است و خواسته است شما خدایتان را بشناسید . در دین در جای های مختلف توصیه داریم کسانی که رزقشان بسته است تلاوت سوره واقعه را به عنوان ذکر چهل روزه ، هر جایی با یک آدابی ، بردارند . بخصوص ماه های قمری که از دوشنبه شروع می شد می گفتند شروع کنید بنده با خودم فکر می کردم آخر مثلاً چهارده بار یکی سوره واقعه را در روز بخواند به چه دردش می خورد . در حالی که سوره واقعه به این دلیل برای رزق شما به درد می خورد و راهگشاست که وقتی شما سوره را می خوانید و به عمق آیات پی می بری می فهمی اصلاً تو هیچ کاره ای . تو وظیفه ات است صبح بلند شوی بروی سر کار تلاشت را بکنی برای به دست آوردن یک رزق حلال ، نه بیشتر از این . آن کسی که به تو رزق می دهد خداست . اگر با خواندن این سوره به این نقطه رسیدی ، بردی . ولی کمتر آدمی به این نقطه می رسد . تو یک بار بخوان ولی روی آن تعمّق کن اگر می توانی فکر کنی باز هم تو برنده ای . اگر بتوانید از آیات قرآن دری برای خودتان باز کنید برنده اید . تلاوت آیات قرآن همین جوری هیچ کاری نمی کند . دارای نور است دارای موکّل است ، دارای تشعشعات عجیب است ولی برای آنهایی که جویایش هستند . سوره واقعه را همین طوری بخوانید برای رزق و بدون تعمّق باز هم باز می کند چرا که خداوند بنده اش را بدون پاداش نمی گذارد اما موقت . بنده نمی خواهم رزقی داشته باشم که هر شش ماه یک دفعه تو یک چاله بیفتم باز دوباره التماس کنم مرا بیرون آورید . بنده رزقی می خواهم که بخورم ، بپوشم ، عزیزانم را بخورانم ، بپوشانم ، آبرویشان را حفظ کنم ، نگرانش نباشم ، حلال باشد و بنده بتوانم به عمق عالم امکان فکر کنم .

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.