منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره کهف بخش پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ كَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا ﴿١٩﴾
و این چنین آنان را برانگیختم تا میان یکدیگر از خود پرسش کنند . در جلسات قبل که تلاوت شده بود قصّه ، قصّه اصحاب کهف بود وقتی که اصحاب کهف در غار بیدار می شوند خداوند فرمودند : این چنین آنان را برانگیختم یعنی بیدار کردم . برانگیختگی کلمه‌ بسیار ، بسیار عجیب و بسیار زیبایی است . برانگیختن برای اصحاب کهف در دنیا و به نوعی امروز برانگیختن برای مردم در عصر آگاهی ، هر آن که نسبت به حقیقت هستی آگاه می‌شود ، برانگیخته شده است .
این چنین آنان را برانگیختم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند ، یکی از آنها گفت چه مدت مانده ایم ؟ یعنی چقدر بر ما گذشته است ؟ گفتند : روزی یا مقداری از روز مانده ایم ، گفتند : پروردگارتان بهتر می داند چه مدت مانده اید . بین خودشان پرسش بود که ما توقف مان برای این خواب درون غار چقدر طول کشیده است آن ها بالای ۳۰۰ سال در غار خوابیده بودند اما فکر می کردند حداکثر یک روز یا نیم روزی بیشتر در آن غار نبودند باز برمی گردد به ما در دنیا وقتی که در روز محشر برانگیخته می شویم سؤال می شود چقدر در دنیا بودید ؟ می گوییم نیم روزی ، نمی دانیم شاید یک روزی اما فی الواقع ۶۰ ، 70 گاهی اوقات صد سال در دنیا زندگی کردیم اینک یکی از خودتان را با این پولتان به شهر بفرستید . بین خودشان گفتگو می‌کنند که با پولی که داشتند یکی را بفرستند به شهر . و باید ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است از آن غذایی برایتان بیاورد ؛ آن ها در عصری زندگی می کردند در قبل از بیدار شدن که در آن عصر غذا غذای مشرکین و کفّار بود و غذای حلالی که خداوند دستور داده بود نبود . انسان پس از بیداری تمام این ها به امروز ما دارد حُکم می کند ما بعد از سالیان درازی که فقط سنتّی و نسل به نسل مسلمان بودیم امروز باید مسلمان برانگیخته بشویم و کسی که دوباره برانگیخته می شود ، بیدار می‌شود و هوشیار می شود اولین چیزی که خداوند در اصحاب کهف تذکّر می دهد با قصّه اصحاب کهف این است که مال ، مال خودشان و مال حلال باشد و دوم طعامی که تهیه می‌شود طعام پاکیزه باشد ، عاری از هرگونه کثیفی یا اختلال در خوردنی ها .
و باید دقت کند و کسی را از شما آگاه نسازد . نکته دوم : کسی که قرار بود به شهر برود گفتند این پول را ببر ، غذایی را تهیه کن و مراقب باش پاکیزه باشد برای ما بیاور و در ضمن مراقب باش کسی متوجه ما نشود یا متوجه جای ما نشود . باز نکته ای جدید برای ما امروز از این قصّه که پس از بیداری ما در این عصر و در این آگاهی مفهومش شعار دادن نیست ، مفهومش در میان مردم فریاد کردن نیست چون بیداری اولین حرکتش سکون است ، آرامش است ، سکوت است پس بنابراین باید به نکاتی که تذکّر قرآنی در خلال قصه هاست ، توجه بکنیم .
إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾
چرا که آنها اگر بر شما دست یابند سنگسارتان می کنند . پس از بیداری چه بسا بسیار افرادی که در خانواده های شان مورد آزار و اذیت افراد خانواده قرار می گیرند چون آن ها را می‌خواهند انکار کنند و آنها را می خواهند پس بزنند .
یا شما را به کیش خود باز می گردانند . یا به اجبار دعوت می‌کنند که برگردید به همان روشی که قبلاً زندگی می کردید .
و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد . این دو آیه تذکّرات بسیار جالبی برای امروز ماست ؛ یک : مال مان را پاکیزه نگه داریم . دو : خوراک مان را پاکیزه نگه داریم . سه : اگر بیداری احساس می کنیم ، هوشیاری احساس می کنید در میان مردم شعار ندهیم و خودمان را مراقبت کنیم چرا که افرادی که هنوز بیدار نشدند بسیارند و آنها اگر قدرت شان برسد یا ما را خاموش می کنند یا این که مجبور می کنند که به روش قدیم برگردیم که اگر برگردیم در آن صورت دیگر رستگار نخواهیم بود .
وَ كَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿٢١﴾
خداوند می فرماید : و بدین سان برای آنها واقف کردیم ، چه کسانی را ؟ اهل شهر را ، چون وقتی یکی از آنها به شهر آمد و در شهر گشت آرام آرام مردم متوجه شدند که یک اتفاق عجیب افتاده . و بدین‌ سان بر آنان واقف کردیم تا بدانند که وعده خدا راست است و در قیامت تردیدی نیست . قیامت یعنی آن روزی که انسان هایی که در آغوش خاک خوابیدند ، به همان شکل بلند می‌شوند و برای حسابرسی زنده می‌شوند . نمونه کوچکی از آن روز را خداوند در آن عصر بر آن اقوام آشکار فرمود چون کم کم مردم به روزگاری رسیده بودند که در بینشان در مورد معاد و در روز محشر تردیدها به وجود آمده بود و عدّه ای به انکار می رسیدند و این هنگامی بود که مردم در میان خود درباره امر معاد مناقشه داشتند ، دائماً با هم در بحث بودند ، پس گفتند ، چه کسانی ؟ کسانی که مشرک بودند ، کسانی که منکر بودند دیدند که نمی توانند این واقعه را انکار کنند ؛ گفتند بر آنها بنایی بسازیم . یک بنای یادبودی ، تا کسی از وجود آنها و راز آنها آگاه نشود ؛ چون وقتی بناها بنای تاریخی شد فقط جنبه تاریخی پیدا می‌کند و مردم به آن چه که چگونه این بنا ، بنا شده و چرا بنا شده دیگر توجهی نمی کنند فقط به زیبایی بنا می پردازند . الان بناهای تاریخی کشور خودمان را نگاه کنید مردم وقتی می روند فقط به زیبایی کاشی ها نگاه می کنند ، به زیبایی بنا نگاه می کنند و کمتر انسان ها وقتی از آن بنای تاریخی خارج می شوند از پیشینه آن به طور کامل برخوردارند . مشترکین گفتند بر آنها بنایی بسازیم که بنا مورد توجه مردم قرار بگیرد و به اصل ماوقع ، آشکاری پیدا نکنند . پروردگارشان به حال آنها داناتر است . ولی کسانی که بر کار آن ها آگاهی و غلبه یافتند ، کسانی که به اصل شعور رسیده بودند و به آگاهی ، گفتند : نه چنین نمی شود ، فهیدند که مشرکین بر چه منظوری می‌خواهند بنا بسازند ؛ گفتند حتماً بر آنان عبادتگاهی خواهیم ساخت ، عبادتگاه برای چه ؟ برای این که انسان هایی که در عبادتگاه ها قرار می گیرند آن قدر که بر پیشینه عبادتگاه و این چرایی آن اصرار دارند که بدانند ، بر زیبایی توجه نمی کنند . می خواهند بدانند وقتی عبادت می کنند در کجا هستند ، چه مکانی است ، به چه منظور بنا شده و آیا در این جا می شود عبادت کرد یا نه ؟ بنابراین موّحدین و آن هایی که به مرز شعور و آگاهی الهی رسیده بودند گفتند : نه بنا نمی سازیم که یک بنای تاریخی بشود ، یک عبادتگاه بر آن ها می سازیم تا برای مردم سندی باشد بر زنده بودن روز معاد .
سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَ لَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿٢٢﴾
به زودی خواهند گفت : سه تن بودند ، چهارمی شان سگشان بود . می ‌گویند پنج تن بودند ششمی ایشان سگ شان بود . تیری به ناپیداست چون ابلیس که در جلد مشترکین و منکرین قرار می‌گیرد از هر ترفندی استفاده می کند تا افکار عمومی را به جهت های حاشیه ای ، مبهم و شبهه ناک وارد کند . باز امروز ، روزی است که آیه صریح قرآن به من و شما در حال تذکّر است ، روی این طور چیز ها بحث نکنید ؛ بحث چند سال پیش بود آمدند به من گفتند که قبر خانوم حضرت رقیه(س) را باز کردند زنده است ، آب گرفته و این چنین است ، غوغایی کردند . گفتم شما چرا غوغا می کنید ؟ مگر شما برای تان یک امر عجیب اتفاق افتاده است ؟ مگر شما غیر از این انتظار داشتید ؟ این طور ولوله ها و این طور غوغاها معمولاً از ناحیه افرادی با یک سوء نیّت آغاز می‌شود که مردم را در مجراهای انحرافی ، مبهم و دارای یک سری شبهه های ناجور سوق بدهند و مردمی که ناآگاهاند خیلی زود تو خط این ها می افتند . بر من و شما وظیفه است که مراقب این گفتگوها باشیم ، مراقب این حرف زدن ها باشیم .
و می گویند هفت تن بودن و هشتمی شان سگشان بود ، بگو پروردگارم به عهده آن ها آگاه تر است . چه فرقی می کند چند نفر باشند ، یک نفر باشد ، صد نفر باشد اصل ماجرا چیز دیگری است . اصل ماجرا این است که خداوند انسانی را در طی ۳۰۰ سال از اضمحلال او جلوگیری کرد و او را فقط در خواب نگه داشت ، تابش خورشید را بر او منعکس کرد از این طرف به آن طرف ملائک آنها را جابجا کردند و آن ها همان طوری دست‌ نخورده باقی ماندند . اصل ماجرا این است یک انسان یا صد انسان هر کدامش که باشد حاکی از این حکایت بزرگ‌ می کند حاکی از این حکایت قدرت الهی می‌کند . بگو پروردگارم به عده آن ها آگاه تر است جز شمار اندکی تعداد آنها را نمی دانند پس در مورد ایشان جز به ظاهر جدال مکن . راجع به این مسائل جزئی هیچ وقت با افراد مقابلتان گفتگو نکنید در اصل ماجرا ها ورود کنید و روی آنها گفتگو کنید .
و درباره آن ها از هیچکس چیزی نپرس . ما نیازی نداریم بدانیم چند نفر باز هم عرض می کنم یک نفر ، ده نفر ، صد نفر اصل مهم اتفاقی بود که خداوند رقم زده بود و می بایستی محفوظ باقی می ماند حتی تا امروز که ماجرا به دست من و شما برسد و امروز ما به آن ها استناد کنیم و از آن ها درس بگیریم . ان شاء الله

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید