منو

پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu 04 18 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره کهف بخش هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره آیه سی و یک به آیه سی هست که خداوند در آیه سی فرموده : بی تردید کسانی که ایمان آوردند ، کارهای شایسته کردند ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است ضایع نمی کنیم . در آیه سی و یک ، بحث ،پاداش این دسته افراد است .
أُولَـئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ‌ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ‌ مِن ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرً‌ا مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَ‌قٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَ‌ائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَ حَسُنَتْ مُرْ‌تَفَقًا ﴿٣١﴾
آنانند که بهشت های ابدی مخصوص ایشان است که از زیرشان نهرها جاری است . این بهشت های ابدی برای من یک جمله زیباست چرا که حسم بر این است که وقتی ابدی می شود یعنی دنیای مرا هم شامل می شود ، می توانم در دنیا هم در بهشت خدا زندگی کنم و این تداوم پیدا کند و در عرصه های بعدی نیز این بهشت وجود خواهد داشت .
از زیرشان نهرها جاری است . آب نشان دهنده حیات و زندگی است و هر کجا که آب جاری است در آن جا حیات جاری است و حیات نشانه ای است از وجود حضرت حق پس در آن جا وجود پروردگار جاری است و انسان می تواند در آن به راحتی در بهشت پروردگارش زندگی کند .
در آن جا با دستبندهای زرّین آراسته می شوند ، جامه های سبز از حریر نازک و حریر ضخیم می پوشند . دستبندهای زرّین ، دستبند به عبارتی نشانه تعلّق است یعنی شما در تعبیر رؤیاها گردن بند و دستبند نشانه تعلّق است ، نشانه جفت است ، نشانه پیدا کردن هم سفر است . وقتی آن جا خداوند به دستبندهای زرّین اشاره می کند یعنی به کسانی که ایمان آوردند هم سفری و همراهی با خدایشان عنایت می شود .
جامه های سبز از حریر نازک و حریر ضخیم ، سبز بودن نشانه راهنما بودن است ، معلّم بودن است . نازک و ضخیم : نازک نشانه آن پوشش حریری است که بر جسم انسان پوشیده شده که ما به آن روح می گوییم ، او را در برگرفته ، و ضخیم این جسم مادی است . خداوند اشاره می فرمایند : که بر آنها دستبندهای زرّین و پوشش ها ، جامه هایی که سبز است ، از حریر نازک و ضخیم ، پس باز من این بشارت را برای خودم می گیرم شما خودتان می دانید ، این دنیا هم می تواند بهشت من باشد اگر بتوانم بفهمم .
در حالی که بر تخت ها تکیه زدند . کسانی می توانند بر تخت ها تکیه زدند که آسوده خاطرند و خیالشان از همه جهات راحت است ، از چیزی نمی ترسند در امنیّت هستند ، در صلح هستند ، در آرامشند و اول از همه دیگران .
خوش پاداش و نیکو استراحتگاهی است . در این عالم چه در عالم باقی که خداوند نویدش را عنایت فرموده .
وَاضْرِ‌بْ لَهُم مَّثَلًا رَّ‌جُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْ‌عًا ﴿٣٢﴾
و برای آنها داستان دو مرد را مثل بزن . این داستان را که ما امروز به نیمی از آن اشاره خواهیم کرد و نیمی دیگر آن می ماند و در جلسه بعدی ادامه خواهیم داد خیلی زیباست ؛ چون حکایتی است که برای بسیاری از ما اتفّاق می افتد . داستان دو مردی را مثل بزن که به یکی از آن ها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آنها را با درختان خرما پوشاندیم ، این باغ ها ، باغ هایی هستند که محصولاتشان خیلی کم آفت می خورد و بسیار پُرمحصول هستند و میان آن ها کشتزاری پدید آوردیم . حتی میان دو تا باغ یک کشتزار را هم برای این مرد قرار دادیم که کشت کُند دانه هایی را که برای قوّت و غذا نیاز دارد .
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئًا وَ فَجَّرْ‌نَا خِلَالَهُمَا نَهَرً‌ا ﴿٣٣﴾
هر دو باغ محصول خود را بی هیچ کم و کاستی می داد . بدون یک ذرّه خرابی ، بدون یک ذرّه کم شدن ، به طور کامل بهترین محصول را می داد .
میان آن دو نهری جاری ساختیم . نهر باز نشانه حیات است برای آن که از آب برخوردار باشند و مرد نیازمند آن نباشد که از جایی آب برای باغش بیاورد .
وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ‌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يُحَاوِرُ‌هُ أَنَا أَكْثَرُ‌ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرً‌ا ﴿٣٤﴾
و او را محصولات بود . یعنی غیر از آن چه که نام برده شده ، یک کشتزار بود ، خرما بود ، انگور بود باز هم محصولات گوناگون هم در این باغ وجود داشت . ببینید چه نعمتی را خداوند به یکی از این دو مرد داده است . این دو مرد با هم دوست هستند یکی صاحب این دو باغ با این شرایط بسیار ، بسیار بهینه و بالا .
پس به دوست خود که گفتگو می کرد گفت من به مال از تو بیشتر و به افراد از تو نیرومندترم . مال که مشخص است این دو تا باغ دارد ، کشتزار دارد انواع محصول دارد و آن هم از نوع بهترینش دارد . افراد هم طبیعی است وقتی که چنین حجم محصولی را داشته باشد مجبور است که از کارگران بسیار زیادتری بهره ببرد و کارگر تحت فرمانِ کارفرمایش است . این مرد به دوستش گفت من مالم از تو بیش ، افرادم هم از تو بیشتر و با آنها بوسیله این دو از تو نیرومندترم .
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَـذِهِ أَبَدًا ﴿٣٥﴾
و او در حالی که ستمکار نفس خویش بود . چرا ستمکار نفس خویش ؟ چون آن چه که او در گفتارش هویدا کرد غرور بود ، نخوت بود ، برتربینی خودش بود . و او در حالی که ستمکار نفس خویش بود به باغ خود در آمد . در بیرون باغ لطمه زبانی را به دوست خود زد و قبل از دوست به خودش زد ، نخوتش را باز هم بالاتر برد و این نخوت مانع از رسیدن نعمت الهی خواهد شد .
و او در حالی که ستمکار نفس خویش بود به باغ خود در آمد و گفت : گمان ندارم که این باغ هرگز زوال پذیرد . آن چنان باغ هایش را خرّم و سرپا دید که مغرورانه در مقابل خدای خویش گفت من فکر نمی کنم این ها هیچ وقت از بین بروند . مشابه این گفتار را در گفتار خودتان همین الان جستجو کنید ، ببینید کجاها به کار بردید ؟ خانم ها در بحث خانه داری ، سلیقه ، آشپزی ، خیاطی و... به کسانی که آشپزی شان خیلی خوب و دلچسب نبوده چند بارگفتید برو یاد بگیر ، آشپزییت به درد نمی خورد ، صفر است حتی در لفافه شوخی . اصلاً می دانی آشپزی کردن تو مال حرام کردن است ! چند بار از این جمله ها به کار بردید ؟ طرف تابلو خریده با هزاران امید فکر می کند بهترین قیمت را هم خریده و روی دیوارش زده و شما گفتید واویلا آخر آدم بابت این جور چیزها پول می دهد ؟ نمی شد بهتر بخری ؟ نمی شد می پرسیدی که کجا بهترش را بگیری ؟ پرهیز ، پرهیز از این گونه سخن گفتن . در جلسه بعد درآیات بعد خواهیم خواند کسانی که مغرورانه در مقابل خدای خویش شاید شما بگویی من که به خدا نگفته بودم من به بنده خدا روبروی من بود گفتم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید