منو

سه شنبه, 28 فروردين 1403 - Tue 04 16 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره کهف بخش پانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات قبلی در مورد ستمکاران بر نفسشان بود . به متن آیه خوب توجه بفرمایید :
وَ تِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا ﴿٥٩﴾
مردم آن شهرها را چون ستم کردند هلاک نمودیم .
یک خورده به خودمان نگاه کنیم این روزها ، ببینیم چه خبر است ؟ همه ما در حال هلاک شدن هستیم . یک سری از ما در خانه ها در اسارت قرنطینه ، یک سری ها روی تخت بیمارستان ها دراسارت قرنطینه ، یک تعدادی بسیار بد حال و به دور از خانواده هایشان روی تخت های بیمارستانی در بخش های مراقبت های ویژه ، یک سری هم دیار فانی را ، زمین را ترک کردند و به دیار باقی شتافتند . آیا عذاب و هلاک بیش از این ؟ امروز این هلاک را ما داریم ، ما امروز این عذاب را داریم آیا می توانیم بفهمیم ؟ شاید اگر هنوز بتوانیم آن را درک کنیم و از پروردگارمان آمرزش بخواهیم ، طلب مغفرت کنیم و اذعان کنیم که ما نفهمیدیم ، ظَلَمتُ نَفسِی ، ما به نفسمان ظلم کردیم که ظلم به نفسمان ظلم به جامعه بشری است . خدایا ! ما همه این کارها را کردیم، امروز دیگر فهمیدیم ، ما را ببخش . خداوند در این آیه یک پیام دیگر هم داده ، فرموده : برای هلاکتشان موعدی نهادیم . این پیغام مال ما است ، مال مایی که داریم قرآن می خوانیم ، مال چهارده قرن پیش نیست ،مال آن موقع هم بود برای آن ها ، مال قبل از ما هم بود برای آن ها ، قرآن مال تمام طول تاریخ هستی است . الآن هم دارد با ما حرف می زند می گوید : هلاک فرستادم نمی بینید ؟ چشم را نمی خواهید باز کنید ؟ به اعمالتان نمی خواهید واقف شوید ؟ اما برای هلاک قطعیتان زمان گذاشتم ، یک موعد گذاشتم ، چرا این را می گوید ؟ برای این که من و شما دست و پایمان را زود جمع کنیم و بفهمیم چکار کردیم ، برگردیم به همه آن هایی که انجام دادیم نگاه کنیم و یکبار دیگر رو به سوی خدا بیاوریم .
وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ﴿٦٠﴾
و هنگامی که موسی (ع) به جوان خود گفت : ( می دانید در قصه موسی(ع) وقتی که راه می افتد تا بنده خاص خدا را ملاقات کند جوانی همراهش بود به عنوان همسفر) هم چنان خواهم رفت تا به محل تلاقی دو دریا برسم ، هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم .
موسی(ع) به جوانی که همراهش بود گفت من می روم ، من می روم به آن جایی که دو دریا به هم می رسند و محل ملاقات من هست باید برسم هر چقدر هم که این سفر طولانی باشد ولی من ادامه خواهم داد و پای آن ایستادم . پایش ایستادید با همدیگرکرونا را شکست بدهیم . واقعاً پایش ایستادید که با هم به خدا اعلام کنیم ما آمدیم ، ما برگشتیم ، ما فهمیدیم تا هر کجا که تو بگویی می آییم. خیلی قشنگ قرآن با ما حرف می زند .
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿٦١﴾
پس چون به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند ، ماهى خود را فراموش كردند ، پس راه خود را در دريا پيش گرفت .
یکی از به اصطلاح توافق ها و یکی از اعلان ها این بود این ها ماهی برای خوراک برداشته بودند که در بین راه هر کجا گرسنه شدند بخورند . خداوند فرموده بود هر کجا که ماهی از چنگ شما خارج شد و ماهیِ مُرده ، چه بسا خشک شده چون وقتی در کیف قرار می گیرد و مسافت طولانی می روی پس خشک بوده ، آن ماهی خودش را به دریا می اندازد و زنده شنا می کند این یعنی یک نشانه بسیار بسیار بزرگ که موسی(ع) و جوان همراه می بایستی به این نکته توجه می کردند ولی وقتی رسیدند به محل تلاقی دو دریا ذوق کردند که به این محل رسیدیم اما نشانه بعدی را نگاه نکردند . می دانید ما از این کارها زیاد می کنیم . نشانه بعدی که خدا فرموده بود در آن جا ماهی راه دریا را خواهد گرفت ، به این توجه نکردند ، ماهی افتاد به آب و رفت .
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا ﴿٦٢﴾
و چون از آنجا گذشتند موسی به جوان همراه خود گفت .
رسیدند محل دو دریا ولی هیچ اتفاقی نیفتاد ، هیچ کس هم آنجا منتظرشان نبود ، موسی تازه گرسنه اش شد و به جوان همراهش گفت : غذایمان را بیاور که به راستی ما از این سفر خستگی بسیار دیدیم .
گفت حالا که ما ندیدیم کسی را ، قرار بود ما آنجا بنده خاص خدا را ببینیم حالا که ما کسی را ندیدیم ، محل تلاقی دو دریا را دیدیم لااقل ماهی را بیاور غذایمان را بخوریم هیچ اتفاق جدیدی که نیفتاد .
قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿٦٣﴾
جوان گفت : آیا به یاد داری وقتی کنار آن صخره جا گرفته بودیم چه اتفاقی افتاد ؟ ماهی خودش را انداخت به آب ، من ماهی را فراموش کردم .
چه چیزی را فراموش کرد ؟ یادش رفت که به موسی بگوید ماهی افتاد به آب رفت . خب این خودش یکی از آن نشانه های بزرگ بود . ما چه قدر از این نشانه ها را تو زندگیمان نادیده گرفتیم رفتیم ، هیچ اهمیتی به آن ندادیم ؟ می گوید فراموش کردم به تو بگویم . بعد اعلام می کند : جز شیطان فراموشم نساخت . می گوید این شیطان بود که آمد از ذهن من پاک کرد که من این نشانه را به تو نشان بدهم .
واقعاً بر انسان مؤمن و معتقد شیطان می تواند این قدر غلبه داشته باشد ؟ نه ، ما بسیاری از نشانه ها را می گوییم ، بله بله درست است ، اما به واقع خیلی هم به آن اعتقاد نداریم . برای همین هم شیطان از آن بخشی که ما کمی سست هستیم چه کار می کند به ما غلبه می کند . آن جایی که گفته بودند ماهی خشک شده ، مُرده خودش را می اندازد به آب و شنا می کند می رود باور نکردند . حالا ببینیم چه قدر ما از این حالا ببینیم ها گفتیم رد شدیم . جز شیطان فراموشم نساخت از این که یاد آور آن شوم و ماهی به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت . یعنی تا این حد را متوجه شده بود که ماهی به طرز خیلی عجیبی در دریا شنا کرد ، راه را گرفت و رفت ولی حتی این نشانه به این عظمت او را هوشیار نساخت که به موسی اعلام کند : می دانی ماهی افتاد به آب رفت ! چون موسی منتظر این جریانی بود . نتیجه : یک : هرگز به همسفرتان مطمئن نباشید که به اندازه شما چشم و گوش باشد و هوشیار باشد ، مگر نباید ما از قرآن استفاده کنیم ، استفاده اش را دارم می گویم .
نتیجه ای که از این داستان تا این آیه می گیریم این است : یک : در اموری به این بزرگی هرگز به همسفرتان این قدر مطمئن نباشید که همه چیز را برای شما چشم و گوش و هوشیاری باشد ، شمایید که باید چشم و گوش و هوشیار باشید .
نتیجه دوم : هر کس در همسفری نتوانست واقعاً شرط همسفری و شرط هوشیاری را به جا بیاورد به طور حتم از دایره این سفر و از دایره این سیر و سلوک حذف خواهد شد . چنان که ما در ادامه این داستان و این قصّه قرآنی خواهیم دید پس از آن که موسی ملاقات می کند بنده خاص را ، پس از آن دیگر نامی از جوان همراه نمی آید ، یعنی از این سفر حذف شد . حواستان را جمع کنید، این یک تلنگر بزرگ است ، اگر می خواهید در کاروان حسینیه مهدی موعود شما همسفر باشید ، دائمی باشید تا زمانی که دستتان به دست مولایتان امام زمانتان(عج) برسد ، باید هوشیاری کامل داشته باشید . حق این که بگویید فراموش کردم و حق این که بگویی شیطان من را گول زد ندارید .می دانید این را ؟ ببینید از این سه چهار آیه ای که خواندیم چه قدر درس برای امروزمان گرفتیم ؟ این ها درس امروزمان است ، درس برای زندگی الان مان است برای این که در بد تله ای افتادیم و اگر هوشیاری لازم را نداشته باشیم به طور حتم از ان تله سر سلامت بیرون نمی بریم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید