منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره کهف بخش شانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

شب گذشته رسیدیم به آیاتی در سوره کهف که مربوط می شد به حضرت موسی (ع) و جوان همراهش که موسی(ع) بعد از گذران راهی بالاخره به جوان گفت ماهی را بیاور تا کمی خستگی بدر کنیم جوان یکباره به یاد آورد که در یک جایی که دو دریا به هم پیوست می خورد ماهی یکباره راهی به دریا گرفت و رفت و گفت : شیطان مرا فراموشی داد که در آنجا به شما بگویم . چون این به اصطلاح نقطه خاصی بود که با موسی(ع) بسته شده بود برای شناسایی بنده خاص خدا .

در آیه 64 می خوانیم :
قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا ﴿٦٤﴾
گفت : این همان است که به دنبالش بودیم .
ما می دانیم و در احادیث هم گفته شده که آن بنده خاص حضرت خضر است . گفت : این همان جایگاه خضر است که به دنبالش بودیم .
فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾
آن گاه پی جویانه ردّ پای خود را گرفتند و برگشتند . از همان جایی که اضافه رفته بودند وقتی فهمید این همان محل ملاقات است به جوان گفت : برمی گردیم ؛ منتهی دقیقاً در راستای مسیری که آمده بودیم نه یک کمی پس ، نه یک کمی پیش .
تا این که بنده ای از بندگان ما را یافتند (همان حضرت خضر) ؛ که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودیم .
این بنده در درگاه حق خاص بود به دلیل آن که خداوند به او رحمت عطا کرده بود و دانشی خاص که در نزد دیگر مردمان و دیگر بندگان نبود .
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿٦٦﴾
موسى به او گفت : آيا از پى تو بيايم تا از حكمتى كه تعليم شده‌اى به من بياموزى .
از این جا به بعد جوان دیگر نیست ، هیچ گفتگویی راجع به او نیست و این خیلی زیباست که جوانان ما حواس بدهند که به صرف این که شیطان مرا گول زد ، شیطان از یادم برد ، شیطان به من راه دیگری نشان داد توجیه قشنگی نیست هر کجا که اشتباه کنی هر کجا که توجه و دقتّت را برداری و به کارهای دیگر بپردازی بطور حتم شیطان به سراغتان می آید . هرکس که توّجهش را به امر خدا ، به حُکم خدا ، به مسیری که خدا تعیین کرده ، پیغمبرش تعیین کرده بردارد و قدر بخواهد پس و پیش کند بطور حتم همسفر بعدیش ابلیس است و ابلیس او را به ناکجا آباد خواهد بُرد و از آنجا به بعد فقط موسی است و بنده خاص خدا خضر .
موسی به او گفت : آیا از پی تو بیایم ؟ تا از آن حکمتی که تعلیم شده ای به من بیاموزی ؟
با وجود این که از درگاه خدا درخواست کرده بود دیدار این بنده را ، باز هم برای این که همراهی او را داشته باشد از او اجازه می گیرد . این راه و رسم بزرگان است . کسانی که بزرگ هستند و بزرگی آموختند ، حرمت می شناسند ، همه اصول را رعایت می کنند . از او می پرسد من می توانم به دنبال تو بیایم ؟ تا از آن حکمتی که تعلیم شدی از خداوند آموختی به من هم بیاموزی .
‎ قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿٦٧﴾
گفت : تو هرگز نمی توانی همراه من شکیبایی کنی .
آن چه که از جانب خدا به بنده ای عطا می شود همه بندگان دیگر هم می خواهند ، این قانونش است . من درون این حسینیه طی این سالها زیاد چه طعنه ها که نشنیدم از مردم . از من ذکرهایی را می خواستند که خودم انجام می دهم ، ذکرهایی را می خواستند که من به آن ها بدهم و آن ها به درجات عالیه برسند و وقتی به آن ها می گفتم که من چنین ذکری ندارم باور نمی کردند و به طعنه می گفتند ، در گوش هم پچ پچ می کردند که نمی دهد چون می ترسد که ما از او بالاتر برویم . همه این ها را شنیدم ، بارش را کشیدم ولی هرگز به کسی بی احترامی نکردم ، هرگز به کسی نه خیلی محکم نگفتم . اما یک خبر بد از این به بعد خواهم گفت ، از این به بعد مسیر کاملاً تغییر می کند برای کسانی که فقط صرفاً بازیگوشی می کنند و صرفاً به دنبال جاه و مقام هستند و اسم و رسم ، از این نه های محکم خواهم گفت ، ان شاالله چون دیگر راهی وجود ندارد . واقعاً انسان ها باید از هم جدا بشوند تا مسیرهای درست شان را بروند آن کسی که ابلیس رو است برود به مسیر ابلیس ، بسلامت خوش آمدی ، هیچکس برای نجاتش اقدامی نخواهد کرد اگر خدا بخواهد او را نجات خواهد داد و آن کسی که مسیر الهی را پیش می رود ، می رود که رنگ الهی بگیرد ، بوی الهی بگیرد او باید مسیرش از مسیر ابلیس روها کاملاً مجزا باشد . گفت : تو هرگز نمی توانی همراه من شوی .
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾
و چگونه مى‌توانى امرى را كه به اسرارش احاطه ندارى تحمّل كنی .
این از آن نکته های بسیار جالب است آد مها می خواهند فقط می خواهند
اصلاً متوجه این نیستند که آیا ظرفیتش را دارند ؟ آیا ظرفیت شنیدن ، تحمل کردن ، بروز ندادن و آبروی دیگران را نبردن را دارند ؟ اکثر مردم ندارند ، نمونه حاضرش جنگ و دعواهایی است که در اطرافشان وجود دارد . به خانمی گفتم شما سه چهار تا خواهرید ، پدر مادر که مُردند ، دو سه تا برادرید ، چه مشکلی دارید این با او قهر است ، آن پشت سر این یکی صحبت می کند ، یک جواب خیلی جالبی داد ، گفت حاج خانم اگر دختر خواهر من منحرف شده ، راه بد را می رود ، من به او تذکر بدهم به خواهر خبر بدهم کار بدی کردم ؟ گفتم نه کار خوبی کردی ، ولی چطوری خبر را دادی ! این را بگو چطور خبر را دادی ! یک طوری یک دفعه گفتی قلبش بترکد ! یا خواهر برادر های دیگر هم نشسته باشند آن ها هم بشنوند ؟ گفت خب خواهر ، برادریم چه اشکالی دارد ؟ گفتم بسیار کار بدی کردی گفتی ، کجای این رحمت و برکت است در حق خواهرت .
این است که می گویم آدم ها تحملش را ندارند ، اسرار را بدانند نمی توانند تحمل کنند و در قصّه موسی و خضر نبی به زیبایی این کاملاً نشان داده می شود . موسی بنده خاص خدا را خواسته است که از تعالیمش بهره مند شود پس دو نکته خیلی مهم : یک خودت خواستی ؛ دو : تو می دانی این بنده خاص خداست اگر کاری را می کند نمی تواند بر اساس هوی و هوس ، نادانی ، خشم ، حسادت ، ریا ، وووو باشد ، پس حق اعتراض نداری ، حق گفتگو و ایراد گرفتن نداری ، اما ببینید که در این قصّه موسی این کار را می کند . چگونه می توانی امری را که به اسرارش احاطه نداری تحمل کنی ؟ بیشتر از تحمل تان چیزی از خدا نخواهید که آخرش خسران است و زیان ، هم در دنیا ، هم در آخرت .
قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا ﴿٦٩﴾
گفت به خواست خدا من را شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نا فرمانی نخواهم کرد .
به بنده خاص خدا دو تا قول داده ؛ به خواست چون مطمئن است وقتی از خدا خواسته او را فرستاده پیش خضر ، خواست خداست . گفت : به خواست خدا من را شکیبا می بینی ، از من چیزی نمی شنوی و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد . دو تا قول محکم ، قول می دید حواستان جمع است ؟
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿٧٠﴾
گفت : پس اگر از پی من آمدی از چیزی سؤال نکن ، تا خود از آن با تو سخن آغاز کنم .
از من چیزی را نپرس . هر اتفاقی افتاد تو از من نپرس ، نگو چرا ، چرا این طوری شد ، نگو چرا این چنین ، حق سؤال نداری مگر زمانی که اراده کنم به تو پاسخ بدهم چون می دانم که تو در این مورد حتماً سؤال خواهی داشت ، آن موقع جواب می دهم ، آن موقع گفتگو می کنم . شنیدن اسرار حق ، داشتن اذکار بسیار مؤثر و مجرب توان می خواهد ، ظرفیت می خواهد ، یک گنجایش وسیع می خواهد ، اگر قلبتان این قدر وسیع هست که خداوند در آن جا می گیرد بیایید و بخواهید اما از خودش نه از بندگانش ، از خود خدا بخواهید ، هر چه را که بخواهید به شما خواهد داد ، هر چه را نیاز داشته باشید به شما خواهد داد ، بیش ازآن اصرار نکنید . در دنیا یکسری مطالب هست که ما به آن می گوییم دانش ، دانش تان را هر روز افزون کنید ، هر چیز تازه ای که دیدید بیابید ، یاد بگیرید و به کار ببرید ، اما در مورد عالم معنویت شما صاحب اختیار نیستید ، شما فقط می توانید بنده خوبی باشید ، بنده ای مطیع ، آرام ، با خصایل خدایی هر آنچه که در خداوند وجود دارد در شما وجود دارد فقط کافی است که آن ها را پرورش دهید .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید