منو

پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu 04 18 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره یوسف بخش ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه گذشته گفتگو بر این اساس بود که یوسف را زلیخا دعوت کرد و درهای متعدد در پشت سر او بسته شد و زمانی که زلیخا قصد یوسف کرد یوسف اگر آنچه را که نزد پروردگارش است و بر او حکم کامل هست ندیده بود ، از خودش دفاع می کرد ، از خود دفاع کردن یعنی چی؟ یعنی گلاویز شدن با فرد مقابل ، گاهی حتی اوقات دفاع کردن بر خلاف آن مسیری که شما می خواهید بروید شما را می بَرد . اگر می خواست از خودش دفاع کند با دست پس بزند و به یک شکلی با زلیخا مواجه بشود درگیرش می شد بالعکس با نام و یاد خدا پشت به او کرد و شروع به حرکت کرد .
وَ اسْتَبَقَا الْبَابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (۲۵)
آن دو به سوی در از یکدیگر پیشی گرفتند ، یوسف دوید به سوی در ، زلیخا به دنبال او که زودتر برسد . خیلی زیباست مگر زلیخا نمی دانست که در قفل است ؟ با وجودی که می دانست در قفل است به دنبال یوسف به سمت در دوید . هیچ وقت با خودمان فکر کردیم چرا ؟ ندیمه اش در حضور زلیخا و به دستور او درها را قفل کرد و دری که قفل هست و کلید روی آن نیست یوسف چگونه می توانست باز کند ؟ اما زلیخا به دنبال یوسف به سمت در دوید چه چیزی او را به سوی در دوان کرد ؟ به حرکت در آورد ؟ آن چیزی که در درون زلیخا به درستی و عظمت یوسف اقرار داشت اما هوای نفس اجازه نمی داد که این را ببیند اما به دنبال او به سوی در پیشی گرفت . زن پیراهن وی را از پشت بدرید به آخرین در که رسیدند که خواست او را بگیرد از پشت یوسف را گرفت و پیراهن پاره شد .
در کنار آن در آقای زن را یافتند . در که باز شد همسر زلیخا در پشت در قرار داشت ؛ زن گفت جزای کسی که بدی به خانواده تو کرده جز این که زندانی یا کیفر دردناکی شود چه خواهد بود ؟ پیش دستی کرد که یوسف نسبت به خانواده تو ، به همسر تو قصد بدی داشته است ، جزای چنین کسی چه خواهد بود ؟ جز این که یا زندانی اش کنی یا برایش کیفر سخت و دردناکی در نظر بگیری ؟
قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ (۲۶)
یوسف گفت او از من کام خواست . یوسف در مقابل عزیز مصر ، همسر زلیخا خیلی رک گفت او از من کام خواست . یعنی می خواست با من رابطه ای برقرار کند ، ؟ چرا یوسف با این صراحت گفت ؟ می توانست خیلی پوشیده تر کلام به کار ببرد و امروز با خودم فکر کردم که هر کجا در زندگی ام حق را پوشیده نگه داشتم و صلاح دیگران را در نظر گرفتم به طور حتم تأسف و شکست پشتش بود . حق نمی تواند پوشیده باشد حق باید آشکار باشد و یوسف به زیباترین نحو این جلوه را عیان کرد در مقابل عزیز مصر که در اصل غلام به او به حساب می آمد در مقابل همسرش حقیقتی تلخ را رک و صریح گفت که اگر غیر از این کرده بود مثل بنده خطاکاری چون من ملاحظه گری کرده بود حتما کتکش را می خورد . حق هر جا بود صریح بگویید ، حق ملاحظه نیاز ندارد ، حق است . شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد ، آنهایی که قصّه حضرت یوسف را در فیلمش مشاهده کردند یا داستان کاملش را خواندند ، می دانند که فردی از افراد فامیل زلیخا ، خانمی آنجا بود که بچه کوچکی داشت که گریه می کرد و از اتاق کنار بیرون آمد او شهادت داد ، که چه ؟ اگر پیراهن او از جلو چاک خورده زن راست گفته و او از دروغ گویان است یعنی اگر این پیراهن از مقابل چاک خورده پاره شده نشان دهنده گلاویز شدن یوسف به قصد بد او با زلیخاست .
وَ إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ(27)
اگر پیراهنش از پشت دریده شده زن دروغ گفته و او از راست گویان است .
و این کلام از دهان آن بچه شیر خواره در آغوش آن زن خارج شد . در وقت عصبانیت چشمانتان را نبندید ؛ همسر زلیخا شاهد ماجرایی بسیار زشت و بد قرار گرفته در حالی که یوسف غلام اوست و کوچک را زدن خیلی ماجرا را بهتر به پایان می رساند تا بزرگ را زدن . حق را بگویید ، حق را پنهان نکنید اگر شما حق را پنهان نکنید خدایی که بالای سر شماست اسباب برملا شدن راستی شما را خودش فراهم می کند . کودک شیر خوار در آغوش مادر لب به سخن گشود و استدلالی بسیار عاقلانه کرد که هر عقلی می تواند پذیرای آن باشد . اما ما وقتی که در وقت خشم قرار می گیریم هرگونه استدلالی از ما زائل می شود ، دهانمان باز می شود هر کلامی را به کار می بریم صرف نظر از آنچه گفتیم و اصلاً لازم بود این حرفها را بزنیم ؟ یوسف یک جمله گفت ، اصلاً جملات اضافه نگفت . گفت او از من کام خواست ؛ توضیح نداد درها را قفل کرد ، توضیح نداد من را دعوت کرد ، توضیح نداد آنجا به من چه گفت ، فقط یک جمله گفت ، گفت او از من کام خواست ، یعنی عین حقیقت . در حالی که اگر شرح ماوقع می داد در لحظه لحظه آن واقعه ممکن بود جمله ای را پس و پیش می گفت ، آن وقت چه اتفاقی می افتاد ؟ از جاده حق خارج می شد ، در حالی که یوسف حق می گفت . حق را بگویید در کمترین جمله . حق را بگویید بدون این که چیزی را روایت کنید و در روایتتان چیزی از سلیقه شما داخل بشود . از من می پرسند : مرز غیبت چیست ؟ ما غیبت داریم و خبر دادن . در حسینیه خانمی یا آقایی چیزی را برداشت ، من باید بدانم ، مسئول اینجا من هستم . شما که مشاهده کردید خبر را به من بدهید . فلانی این را برداشت ، چرا برداشت ؟ چه نظری داشت ؟ می خواست چه کار بکند ؟ به چه کسی می خواهست آن را بدهد ؟ شاید منظورش این بوده ، اینها همه اش اضافه است ، حق چه بود ؟ که در نبودن من این را برداشت ، بدون یک کلمه اضافه . هر کلمه اضافه ای علاوه بر ذکر این خبر . ذکر یک خبر بدون هیچ قضاوتی ، بدون هیچ لحنی . یعنی حتی لحن شما نباید گویای یک چیزی باشد ، می شود خبر و حتی اگر تغییرات چشم و صورت و گردن و اینها بیاید وسط ، می شود غیبت . چون شرح ماوقع را یک ذرّه دستکاری کرد . یوسف در واقعه ای به این عظمت و بزرگی ، در امتحانی به این سختی ، در مقام دفاع از خودش برنیامد ، دقّت می کنید ؟ برای دفاع از خودش هر چیزی را بیان نکرد . فقط آن چیزی را که واقع شده بود ، او از من کام خواست ، نتیجه ؟ خدا برملاکننده حق است . کودک شیر خواره در آغوش مادر لب به سخن گشود عین یک جمله عاقلانه را بیان کرد . اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده حق با زن است و یوسف دروغگو است . اما اگر پیراهن از پشت پاره شده حق با یوسف است و حتی نمی گوید زن دروغگو است . می گوید : یوسف از راستگویان است . حقیقت گویی و حق جویی آنقدر مرزهای ظریفی دارد و یکی از دلایلی که ما امروز خیلی بیچاره هستیم ، اصلاً خوشحال نیستیم ، از هیچ چیز لذّت نمی بریم و حالمان این قدر بد است برای این است که چشمان حقیقت بینمان را بستیم . چون حقیقت حاشیه و پیرایه ندارد . یک بنده خدایی آمد پیش من گفت شما این را به من می گویی ، من می دانم که مثلاً معاون اداره مان این چیزها و این مبالغ را دزدی می کند . گفتم : تو می دانی ، این دانستنت سند دارد ؟ گفت : یعنی چه ؟ گفتم : یعنی در جایی یک برگه ای هست که حاکی از این عمل غلط و زشت است ؟ گفت : بله من چه کار کنم ؟ اگر بروم و اطلاع بدهم غیبت کردم ؟ گفتم : شما فقط موظفی برگه را نشان بدهی ، بی قضاوت . شاید اصلاً رئیس این برگه را ببیند ، تو می گویی دزدی ، برای او دزدی محسوب نباشد . می دانید روزانه چقدر از این حرفها را به همدیگر پخش می کنیم ؟ خیلی بد است . با شک و تردیدها زندگی می کنید ، با بد بینی ها زندگی می کنید ، هیچ افق روشنی نیست . این افق روشن را هیچکس برای شما روشن نمی کند مگر خودتان .
فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ (۲۸)
پس چون شوهرش دید پیراهن او از پشت چاک خورده ، گفت : بی شک این از مکر شما زنان است که براستی مکر شما بزرگ است . در مورد زنها این بدترین جمله ای است که من در قرآن خواندم . چون خداوند همیشه به زنها عنایت خاصی دارد . کلام خدا که هجو نمی شود . ببینید ما در خودمان چه داریم که به آن چیز گفته می شود مکر بزرگ . من نمی توانم بگویم من ندارم ، شما نمی توانید بگویید من ندارم ، او نمی تواند بگوید من ندارم . قرآن اصلاً استثنا نکرده است . می دانید آن مکر چیست ؟ جلوه دادن مسائل به شکل دیگری است . این هنری است که زنها به خوبی از عهده آن بر می آیند ، زنها در خودشان یک قدرتی دارند که آن قدرت می تواند مرد را به عرش و معراج ببرد . می تواند مرد را به جهنّم سرازیر کند ، چطوری ؟ با وارونه کردن مسائل ، با یک شکل دیگری حقایق را بیان کردن . اگر می خواهید رستگار باشید از این جلوه خودتان را دور کنید . این کار همه چیز را وارونه می کند . درِغیبت و تهمت را به شدّت باز می کند ، مواظب باشید .
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ (۲۹)
ای یوسف از این درگذر . از چه ؟ از این اتفاقی که افتاده در گذر . عزیز مصر فهمید که آنچه که اتفاق افتاده ناشی از جهل و نادانی و نفس پرستی همسرش است .
ای زن تو نیز برای گناه خود استغفار کن که تو از خطاکاران بوده ای .
این پیام امروز ماست . روز دوم محرم ، خداوند دارد دستور می دهد که از آنچه که در جریان است درگذر . از آنچه که اتفاق افتاده در گذر . اگر تو مقصر نبوده ای درگذر و اگر تو تقصیر داشتی استغفار کن . درِ استغفار همیشه باز است . در ِتوبه همیشه باز است . چه زمانی بهتر از امروز که همراه و همسفر کاروان کربلا شدیم . خیلی زیباست در آیه نمی گوید گناهکاران می فرماید خطاکارا ن . گناهکار کسی است که فعل گناهش صددرصد اتفاق افتاده . ولی خداوند می گوید : اگر تا نزدیکش هم رفتی ، یک چیزی تو را از آن گناه جدا کرد برای تو خطاست . استغفار کن که فقط لقب خطاکار را داری ، این برای همه ماست . امید که ان شاءالله امروز متوجه این کلام شده باشیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید