منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

تعمقی در سوره یوسف بخش هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

تا به جایی رسیدیم که مکر زلیخا بر او وارد شد و زلیخا از یوسف کام می خواست و یوسف برخوردی با او کرد که دیروز در موردش صحبت کردیم. دیروز در طی صحبت روی آیات به یک نکته ای اشاره کردم که هر کجا سخن حق داشتید در یک جمله بگویید پیرایه به آن کلام ندهید پیرایه ها و حاشیه ها از من و شما صادر می شود ولی حق کلام، حق است چنان که وقتی عزیز مصر در باز شد و یوسف و زلیخا را مقابل خودش دید و زلیخا ابراز کرد جزای کسی که قصد بدی به خانواده تو کرده باشد این است که یا زندانی شود یا کیفر دردناکی آیا غیر از این است ؟ دست پیش گرفت . اما یوسف در قبال این تهمت و این گفتگو و این مکالمه فقط یک جمله گفت ، گفت او از من کام خواست. یک کلمه اضافه یا کم نکرد فقط حق را گفت . امروز در جایگاهی که ما قرار گرفتیم و از کمترین فرد در هر جامعه بشری نه تنها در ایران تا بالاترین سطح در جامعه بشری همه گرفتار هستند ، هیچکس هم از هیچکس نمی پرسد چرا گرفتاریم ؟ من ریشه این گرفتاری ها را در همین آیه پیدا کردم چون هیچکس حاضر نیست فقط آن چیزی را بگوید که خدا گفته است همه می خواهند حتّی آنهایی که متدیّن هستند آن چیزی که خدا گفته است را بگویند ولی برای آن پیرایه ها و یک چیزهایی را اضافه کنند . من وقتی کوچک بودم عاشق لباس عروس بودم . عروس هایی را که به خصوص توی خانه ها عروسی می گرفتند و چراغانی های داخل خانه برای حیاط ها خیلی زیبا می شد ؛ حیاط های قدیمی بزرگ بود لباس های عروسی قدیمی آن قدر تزیینات نداشت ، سفید بود ، تور بود ، خیلی قشنگ بود من هنوز هم دلم پیش آن لباس عروس هاست ، لخت هم نبود ، با این که زن و مرد جدا بودند لااقل در جامعه ای که من زندگی کردم این طوری بود ، ولی با این حال عروس خانم باز هم در میان زن ها هم لباسش لختی نبود . الان لباسهای عروس خدا می داند چقدر خرج می شود و خدا می داند که چقدر سنگ و مروارید و چیزهای گران قیمت روی آن نصب می شود بعد چقدر هم لختی دارد بعد خود عروس خانم هم چه طورهایی درست می کنند و چه هزینه هایی برایش می کنند که صبح عروسی داماد فکر کند یک زن دیگر پیشش بوده است این او نیست ، ولی عروس ها خوشگل نیستند ، می دانید چرا عروس ها خوشگل نیستند ؟ چون عروس ها واقعی نیستند ، عروس ها همه شان زلم زیمبو دارند و کلّی بزک ، حق عروس است دختر جوان ، زیبا ، شاداب ، تازه ای که لباس نو ، زیبا می پوشد ، آراسته می شود و به خانه همسرش برود و برای همسرش باشد نه برای کسانی دیگر . او زیباست و این حق است چون اصلاً خدا آن را تعیین کرده است مابقی حاشیه است که ببینید همین حاشیه ها امروزه چه بر سر زندگی ها آورده است ، بیرونشان را خوب نگه می دارند ، درونشان خراب و افتضاح کلام حق را بگویید نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم . در ادامه :
وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (۳۰)
زنانی در شهر گفتند : زن عزیز از غلام خود کام می خواهد و سخت دلداده او شده است به راستی ما او را در گمراهی آشکاری می بینیم.
خیلی جمله قشنگ است ، زنان اشراف شهر نمی گویند که زن شوهردار وقتی به فعل حرام دست می زند چقدر زشت است می گویند از غلامش کام خواسته است ، عاشق غلامش شده است ؛ یعنی این که عاشق غلامش شده است خیلی زشت تر است تا این که می خواسته فعل حرام انجام دهد . این برای آن زمان است ؟ نه برای حالا هم هست . به راستی ما او را در گمراهی آشکاری می بینیم ، که عاشق غلام شده است ، غلام کیست ؟ اگر یک آزاده بود ، برده نبود و عاشق او می شد و این اتفاق می افتاد اشکالی نداشت ؟ تفکّرات غلط ، تفکّرات زشت .
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ (۳۱)
"پس همین که همسر عزیز یعنی زلیخا مکرشان را بشنید ،" چون این زنان خودشان دست کمی از زلیخا نداشتند منتهی امکانش را نداشتند . وقتی دید مکر و حیله شان را آغاز کردند که از دو جهت زلیخا را ضایع کنند ، حقیر کنند در پی آنان فرستاد محفلی برایشان آماده ساخت و به هر یک از آنها میوه و کاردی داد ، مثلاً سیب تعارف کرد یک کارد هم کنیزان دستشان دادند و به یوسف گفت بر آنان درآی . همه دور تا دور نشستند سالن بزرگ ، شیک همه یک چاقوی تیز دستشان ، در حال پوست کندن میوه ، یوسف از در درآمد وجاهت و زیبایی یوسف وصف ناپذیراست ." پس چون زنان او را دیدند بزرگش یافتند و از شدّت هیجان دستهای خود را بریدند" اینها همان هایی بودند که می گفتند زن عزیز مصر عاشق غلامش شده است ، دلداده غلام شده و می خواسته فعل حرام انجام بدهد ، وقتی که یک فردی از در ، درآمد که بر آنها حلال نبود ، چشمها را فرو نینداختند . خب یوسف زیباست ، زیبایی آدم را حیرت زده می کند شکی در آن نیست اما با تقوا نگاهش را به فردی که بر او نامحرم است نمی اندازد آن وقت چه می شود ؟ میوه اش را پوست می کَند ، می خورد دستش را هم نمی بُرد ، آبرویش هم نمی رود . همگی دستهایشان را بریدند و گفتند جلّ الخالق ! این بشر نیست این جز فرشته ای بزرگوار نیست آنها هم فهمیدند که یوسف خیلی بزرگ است خیلی عظیم است اما چون همگی بت پرست بودند خیلی درکی از این ماجرا نداشتند که یوسف یک جسم است آنچه که خیلی عظیم است آن نوری هست که در درون است .
قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ (۳۲)
زلیخا گفت این همان است که در مورد او ملامتم می کردید ، آری من از او کام خواستم . او خویشتن نگاه داشت ، باز شرف و آبروی زلیخا که حقیقت را گفت اما در انتها گفت اگر آنچه دستورش می دهم نکند قطعاً زندانی خواهد شد و حتماً از حقیران خواهد گردید . این بخش دوم گفتگو مال تنها یوسف نبی نیست ، مال همه ما در امروز است . اگر در برابر زیبایی ، مال ، مقام و شرایط استثنایی نتوانیم مقاومت کنیم ، اگر جلوی آن نایستیم اسیر دست زلیخا می شویم و مترسکی در دستان افراد سود جو و هوس باز . دختران و پسران جوان گوش کنند . هر پسر و دختر جوانی که به غلط قدمی برمی دارد می تواند در مسیر یوسف زلیخایی باشد . فکر نکنید شما مستثنی هستید . اگر جلوی آن بایستید چه اتفاقی می افتد ؟ برای یوسف زندانی شدن بود و این که از مقامی که در بارگاه عزیز مصر داشت عزل شود و به قول زلیخا از حقیران گردد و موقعیت خود را از دست دهد . وقتی شما مقابل حرام می ایستید شغل را از دست می دهید ، امکانات را از دست می دهید ، پول را از دست می دهید و آنچه که می توانست به حرام مال شما باشد آن را هم از دست می دهید ولی آیا اشکالی دارد ؟ مگر شما پیرو پیامبران نیستید ؟ وقتی پیامبر این را انتخاب کرد پس من و شما هم که پیرو پیامبر هستیم مجبوریم همان مسیر را برویم و همان حرکت را بکنیم . خانمهایی هستند که متأسفانه می پذیرند تا در مقابل ثروت زیاد و موقعیت های خیلی خوب به صیغه گی یک آقا در آیند به طمع این که یک روزی عقدشان شوند افسوس می خورم و هرگز ندیدم در این راستا .
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ (۳۳) یوسف گفت پروردگارا ! زندان برای من از آنچه مرا می خوانند خوشتر است .
یوسف زندان را انتخاب کرد . پایین ترین درجه دنیایی را انتخاب کرد و گفت پروردگارا زندان با پایین ترین درجه برای من خوشتر است و اگر مکرشان را از من دور نکنی به سوی آنها مِیل می کنم و از نادانان می شوم . پس اگر تو فکر کردی که در جایی پرهیزگاری کردی کور خواندی . اگر خدا تو را پشتیبانی نمی کرد تقوایی از تو در کار نبود ولی خواستِ تو را که دید در امر تقوا تو را یاری کرد و دید انتخاب این بنده تقواست ولی در مقابل مکر شیطان مقاومت و توان ندارد و کمک کرد تا تو ایستادی . پس به خودت مبال و به آن خدایی که تو را کمک کرد افتخار کن . چنانچه یوسف نبی گفت خدایا اگر مکر این زنها را از من برنگردانی من به سمت این زنها مِیل می کنم ، چرا مِیل می کند ؟ زیرا بخشی از وجودش نفسش است . نفسی که او را به سمت مسائل جنسی حرکت می دهد بعد به سوی مقام و محبّت و احترامی که از این زنها به خاطر زیباییش می بیند حرکت می دهد . گفت اگر مکر اینها را از من برنگردانی من به سوی این زنها مِیل می کنم و آن وقت از نادانان می شوم . اگر در زندان افتادی به تو نادان نمی گویند ؟ تو غلام عزیز مصر بودی چرا از زندان سر در آوردی ؟ زنجیرت کنند و سختی بکشی آن نادانی است ؟ گفت نه من عزّت آدمیتم را می خواهم تا آدم باشم نه موجودی اسیر نفس باشم . زندان را ترجیح می دهم و نهایت عقل می دانم واگر اسیر دست این زنها باشم جزو نادانان خواهم بود ، به من نادان می گویند . دخترهای جوان خیلی مراقب باشند و خبر بدتر این که پسرها بیشتر از دخترها باید مراقب باشند زیرا ما در جامعه دخترها را مراقبت می کنیم و به پسرها می گوییم پسر است دیگر . ولی این طور نیست زیرا بیشتر در معرض مکر و حیله قرار دارند ، باید مراقب باشند .
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (34)
پس پروردگارش دعایش را اجابت کرد . مکر زنان را از او بگردانید .
چه طور مکر زنان از او برگشت ؟ بدین صورت که توان یوسف بالا رفت و مقابل زلیخا ایستاد زیرا این داستان سر دراز دارد . اگر با زلیخا دست می داد پس از مدتی سر از خانه های این زنان باید در می آورد . و سبب شد که خشم زلیخا بالا رود و زنان دیگر که به او پیغام داده بودند نا امید شوند و بدگویی ها آغاز شود و کار به جایی رسد که عزیز مصر با وجود این که می دانست یوسف بی گناه است او را به زندان اندازد . و زلیخا هم کاری کرد شاید زندان رأی یوسف را بگرداند . پس پروردگارش دعای یوسف را اجابت کرد و مکر زنان را از او بگردانید ،"آری او شنوای داناست ." خداوند هم می شنود و هم بر اساس دانایی حکم می کند و اجرا می کند . خیلی از ما حرف را خوب می شنویم ولی دانای به امور نیستیم و رأیی که صادر می کنیم رأی مناسبی نخواهد شد . کلام را نزد پرودگار ببرید و از خودش کمک بخواهید . این روزها از آن روزهایی است که بسیار باید به خدا پناه ببرید و هر روز سخت تر و گران تر و بدتر خواهد شد و در این راستا کسی کمک نمی کند جز خداوند . راهی نیست شکایت هم نکنید چرا من ؟ چرا دیگری این طور نشد ؟ تو از کجا می دانی چرا تو ؟ اگر خیلی در فشار هستید از خدا بخواهید تا حکمت این چرایی را برایتان روشن کند ولی چرا نگو فایده ای ندارد .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید