منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

بهره مندی از آیات 5 و6 سوره انشراح

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: مطالب گوناگون
  • بازدید: 412

بسم الله الرحمن الرحیم

و اما مطلب امروز ، آیه 5 و 6 سوره شرح را همه خواندیم و بلد هستیم . فاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری (5) اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری (6) پس بی تردید با دشواری آسانی است. (5) همانا با هر دشواری آسانی است . (6) روی این آیات ایست کردم و فکرکردم . گفتم : هر چه زمان می گذرد یا بهتر بگویم از زمان نزول قرآن هر چه فاصله مان بیشتر می شود انتظار می رود که فهم و اُنس مان با کلام پروردگار طبیعتاً کمرنگ بشود چون فاصله مان زیاد شده است . این یک انتظار طبیعی است که هر چه فاصله می گیریم این اتفاق بیفتد . در حالی که بخصوص در دوره فعلی ، کاملاً برعکس است . در زمان آقا امیرالمؤمنین بعد از رحلت پیامبر(ص) مردم چه زود از فضای زمان ظهور آقا رسول الله و نزول وحی فاصله گرفتند ، خیلی سریع . به چه فجایعی دست زدند که طول تاریخ بطور دائم از آن یاد می کند . در حالی که حداقل تا زمان آقا امام حسن عسگری(ع) ، همیشه یک حجّت خدا در کنار و میان مردم زندگی می کرد و عدّه زیادی از وجودشان بهره بردند . اما عدّه کثیری از خط راست منحرف شدند . حالا امروز که حجّت خدا در میام مردم است ولی از نظرها و پیش چشمها غایب است . انتظار می رود که فهم کلام پروردگار در این هرج و مرج روزگار خیلی کمرنگ تر بشود اما این طوری نیست . اینجا یک پرانتز باز کنم و این را بگویم : گوش به اراجیف یک عده ای ندهید . دین از بین رفت ، کلام خدا دیگر پاک شد ، زیر پا رفت . اینها چرت و پرت است . اصل آن هوایی است که تو فرو می دهی . آن هوایی که فرو می دهی پاک است ، تمیز است . این که بیرون می آید داغ است ، پُر از سموم است . گفتگوی آدمها این هست که بیرون می آید . هر چه اینها بیرون می آید این فرو دادن هوای پاک و تمیز راحت تر و ساده تر و گواراتر می شود . این حرفها را گوش ندهید . دین خدا محفوظ است . خودش قول داده نگه می دارد پس نگه می دارد . تو هم لازم نیست کاری بکنی ، فقط تو درست باش ، یک مسلمان درست باش . اصلاً هم کار نداشته باش بغل دستی تو چه کاره است ، به من و شما چه ؟ مگر به ما حُکم فرستادند و گفتند : آی ! فلانی ، تو مواظب این و آن باش . هیچکس همچنین حُکمی به من نداده . به من گفتند : برو اینها را بگو ، بقیه اش چی ؟ به تو ربطی ندارد . چشم . به شما که اصلاً این را هم نگفتند ، گفتند ؟ حُکم دادند گفتند برو بنشین ، بگو ؟ که هر جا می نشینی در راه رضای خدا سفره پهن می کنی ، می روی بالای منبر می نشینی صحبت می کنی ؟فقط گفتند باش ، چه باش ؟ مسلمان . چه باش ؟ مومن . چه باش ؟ خداپرست . چه باش ؟ آدم . آدم باش ، همین . برای ما فقط همین است . عده زیادی فهم کلام الهی در نزدشان خیلی پُررنگ تر از قرون گذشته به چشم می خورد . مثلاً : به همین دو تا آیه ای که عرض کردم ، من از وقتی خودم را شناختم همیشه بزرگترها به کوچکترها می گفتند : بعد از هر سختی آسانی است ، سخت نگیر . ما هم همیشه می گفتیم : اگر حالا بدهکار هستیم بالاخره یک روزی می آید که بدهکاری هایمان را می دهیم . دیگر بدهکار نیستیم ، می شود آسانی . اگر امروز مادر بزرگ مریض است و جان همه را گرفته در خانه ، بالاخره یک روزی می آید یا مادر بزرگ خوب می شود یا از دنیا می رود . بالاخره همه چیز خوب می شود ولی عملاً معنی آن این نیست . یک مطلب را در این دو آیه می گوید و خیلی هم روی آن تأکید می کند . می گوید : پس بی تردید با دشواری آسانی است . بلافاصله باز تکرار می کند . همانا با هر دشواری آسانی است ، خیلی زیباست . حالا مصداق این دو آیه را ما مکرر مشاهده می کنیم ولی نمی فهمیم . حالا ببینیم یعنی چه ؟ تولد ، مرگ همراهش دارد . مرگ ، تولد به دنبالش است . تلویزیون یک فیلمی را پخش کرد نشان میداد : لااله الاّ الله ، لااله الاّ الله ، فرد را در تابوت ، روی دست می بردند و در همان خانه ، عروسشان بود یک بچه بدنیا آورد . مرگ ، تولد با خودش دارد . خوشبختی ها ، هم منزل بدبختی ها هستند . چیزهای خوب از پی چیزهای بد می آید . اصلاً با هم می آیند . از پی هم نمی آیند . خیلی از مواقع با هم می آیند . اما مردم همیشه از سختی ها و تیره روزی ها هراسانند و می ترسند . چون می ترسند دائم تکاپو می کنند که نیکبختی بدست بیاورند و چه سخت غافلند که آدمی باید این حقیقت را درک کند : با هرسختی ، آسانی همراه است . شما به مغازه می روید و پولی را که تازه از بانک گرفتید ، گوشت می خرید . چقدر سخت است آن موقع که قصاب می گوید : 300 هزار تومان پول گوشتت می شود . دستت به جیبت می رود می گویی : تازه الان از بانک پول گرفتم این چه وضعی است ؟ ولی باید بدهی . خیلی سخت است تا این دست به جیب می رود . تا دسته اسکناسها را بالا می آورد تا بالاخره اینها را می شمارد ، پول قصاب را می دهد . وای که جان آدم بالا می آید . نمی آید ؟ دروغ می گویم ؟ چهار تا فحش هم می دهیم . وای چقدر گران است . خدا ذلیلشان کند ، روز به روز به مردم سخت تر می گیرند اما هیچ وقت متوجه نیستیم وقتی کیسه گوشت را دستمان می گیریم چه کِیفی می کنیم . از همانجا تا خانه که می رویم به خورشتهایی که می خواهیم بخوریم ، به کبابهایی که می خواهیم درست کنیم ، فلان غذا که دوست می داریم ، فکر می کنیم . بعد می بریم گوشت را پهن می کنیم در یک سینی و خرد می کنیم . اگر خیلی آدم خوب و منصفی باشیم تمام که شد می گوییم الهی شکر ما هم می توانیم گوشت بخریم . سختی پول دادن ها با کِیفی که با این گوشتها می کنیم در می شود . گفتم باش اما گر تو نباشی و نخواهی باشی ، سختی را می فهمی . یا همان لذّتش را نمی فهمی ، اصلاً نمیفهمی . تا وقتی که این گوشتها را بخوری زهر مار می خوری . هر دفعه که غذا درست می کنند این طور می گویی : خانم ! چقدر گوشت ریختی ! یا خانم سر سفره می گوید : آقا می دانی چقدر گران است ! همین یک غذا که تو می بینی میدانی چقدر پول گوشتش شده ؟ زهرمار می شود . روزی که گوشت را می خریدی ، پولش را دادی ، سختی آن را دادی . دیگه بقیه را ول کن . تا گوشت را بخوری حظ آن را ببر ، چه سخت غافلند آدم ها که باید این حقیقت را درک کنند با هر سختی ، آسانی همراه است . لازم نیست که در پی آسانی بدوند و سخت تلاش کنند . فقط کافیست چشم دل باز کنند ، خوب نگاه کنند . یک مثال دیگر بزنم . آن مثال مالی و مادی بود . یک بیماری سخت ولاعلاج به یک انسانی رو می کند . آدم را درهم می پیچد ، نگرانی و دلهره می آورد . آدم زیر بار این همه نگرانی لِه می شود . اما نباید غافل بود این بیماری یک زمینه ای را بوجود آورده تا این آدم از خیلی از کارهای ناپسندی که انجام می داد ، از کارها و روشهای بیهوده ای که در زندگیش انجام می داد و خوب هم نبود او را دور کرد . سختی بیماری همراهش پاکیزگی از اعمالی که مجازاتهای سخت در پی دارد ، سختی بیماری برای آن آدم می توانست نباشد هنوز آن کارها را بکند روی هم انباشته شود و بیچارگی هایش افزون شود و همه را مجازات پس بدهد . پس همانا با هر سختی آسانی است ، به همین سادگی آیه فهم می شود برای کسی که به دنبال فهمیدن است . هر کسی به دنبال فهمیدن باشد قرآن حرف می زند چون قرآن زنده است ، شما مثل زنده با او رفتار کنید . سر قبر نخوانید ، مُرده هایی که مُرده اند قرآن لازم ندارند . اگر قرآن هم می خوانید برای زنده هاست . مرده می گوید : ای غافل من که رفتم ، تو داری می خوانی برای خودت شاید آن کارهای بدی که من می کردم تو یاد بگیری انجام ندهی . هر کسی به دنبال فهمیدن است قرآن شفاف می کند نشان می دهد .
از میان شما ، دو نفر برای من مثال بیاورند از حرفهایی که زدم چیزی که فهمیدند ، چیزی که گفتم : با هر سختی آسانی است . 
صحبت از جمع : در دو روز گذشته فردی را فیزیکی از دست دادم ، زنده است ، بسیار برای من سخت بود . الان که این موضوع را می گفتید ، احساس کردم در کنار او بار گناه زیادی را به دوش کشیدم ، هنوز برایم سخت است ولی درک کردم .
استاد : شیرینی ای که به وجودت می ریزد درک آن سختی را آسان می کند . از بین نمی برد ، نباید از بین برود ، اگر از بین برود می شود خیال ، تصورات ، موهومات ، ولی این شیرینی سبب می شود آن سختی را راحت تر بگذرانید ، خیلی خوبست .
صحبت از جمع : چند وقتی بود که به گیاهان علاقمند شده بودم ، گفتم یک گلدانی بگیرم داشته باشم . به محض این که منزل آوردم همه برگهایش زرد شد و ریخت . خیلی ناراحت شدم گفتم مثل این که نباید گیاهی نگه دارم ، احتمالا من خوب نیستم که این مشکل پیدا کرده است ؟ با هر کسی هم که صحبت می کردم می گفتند جایش را عوض کردی، دچار شوک شده ، حدود دو هفته ای گذشت گفتم خشک شده ، کم کم شروع کرد جوانه زدن ، برگ دادن و سبز شدن ، هر روز که نگاهش می کردم حالم خوب می شد . با خودم فکر می کردم که من چقدر وقت خودم را محروم کرده بودم از یک چنین موجودی که همیشه فکر می کردم ارتباطی نمی شود برقرار کرد ولی از وقتی وارد شد شروع کرد به درس دادن به من ، درست است که مدتی در سکوت و سکون بود ولی دوباره کارش را شروع کرد ، برگ داد ، سبز شد .
استاد : یک راه دیگری هم داشتی وقتی شروع کرد زرد شدن ، برگ ریختن ، از خانه می انداختی بیرون ، می گفتی این همه خرج کرده ام ، آخرش هم به درد نمی خوری ، اما دیگر هیچ وقت این شیرینی را تجربه نمی کردی ، تحمل آن سختی و تحمل آن نگاه ، من اشکال دارم ، این اشکال دارد، به من نمی آید ، من نباید اینکار را بکنم ، تحمل این نگاه و روش سبب شد کنار این سختی این آسانی را بچشی .
ادامه صحبت از جمع : به من یاد داد که در هر شرایطی وظیفه ات است که سبز بمانی .
استاد : تمام شد ، وظیفه ات است که باشی ، برگ ریزان داری بریز ، سبز شدن داری ، سبز شو ، اصلاً مهم نیست که تو را نگاه کردند یا نکردند ، اصلاً مهم نیست که قدر تو را دانستند یا نه ، مهم نیست که به تو ضربه زدند ، اذیتت کردند یا نوازشت کردند آن چیزی که باید باشی باش .
صحبت از جمع : یاد آدمهای مریضی افتادم که در نهایت فوت می کنند ، می گویند این مدت مریض بود که پاک شود . به این فکر کردم که واقعاً پاک می شود به خاطر این که از آن دنیایی که همیشه با آن درگیر بود در آن مریضی دیگر درگیر نیست .
استاد : یک جور دیگری هم می شود نگاهش کرد ، وقتی از دنیا می روند این قدر سختی را تحّمل کرد تا زیبایی تولد را به او نشان دادند . چون اگر از این جسم نمی مُرد تولد در حریر بعدیش را آغاز نمی کرد، همچنان ادامه پیدا می کرد .
استاد : به هر حال افسوس که آدمی چنان بد با سختی ها روبرو می شود که اصلاً آنچه را که در زیر حجاب سختی است نمی بیند . بیاییم در زندگی مان به کناره سختی ها توجه بیشتری بکنیم لایه آسانی همجوار هر سختی را بیابیم ، یادداشت کنیم ، نوشتن را شروع کنید ، شما نخواهید بنویسید من هر جلسه یک درس جدید می گویم اگر با من آمدید و نوشتید پایان این کلاسها یک کتاب راهنما دارید ، الفبای زندگی دارید ، هم برای خودتان ، هم برای آنهایی که دور و بر شما هستند . بیایید سختی هایتان را نگاه کنید بعد آرام لایه سختی را بلند کنید ، آن لایه ای که با آن شیون می کردید و اَه می گفتید ، جیغ می کشیدید ، به در و دیوار خودتان را می کوبیدید ، لایه را آرام بلند کنید بگویید فلانی گفته زیرش یک چیز دیگری هم هست ، ببینیم واقعاً هست ؟ اگر بود یادداشت کنید سختی تان را بنویسید و آسانی اش را با آن بنویسید . می گویند یک آدم چاق یا یک آدم پُر خور و یک آدمی که درخوردن قناعت می کرد با هم دوست بودند، آن کسی که کم می خورد به آن دیگری می گفت کم بخور ، او می گفت حالا که هست چرا نخورم ؟ حالا که هست می خورم بر حسب تصادف اینها را گرفتند انداختند زندان ، آنهایی که اینها را گرفتند گذاشتند رفتند ، اینها تا مدتهای زیاد پشت درهای بسته ماندند تا گروه بعدی آمدند و در را باز کردند ، آن کسی که خیلی می خورد مُرده بود و آن کسی که همیشه دمادم سیری و گرسنگی را با هم تجربه می کرد ،زنده ماند. ندیدید پیغمبر می گفتند قبل از اینکه کامل سیر شوید از غذا خوردن دست بکشید، یکی از دلایلش همین است هنوز شوق به خوردن دارید نخوردن را تجربه می کنید ، آن کسی که قناعت می کرد چون بطور دائم سیری و گرسنگی را با هم تجربه می کرد ، دوام آورد ، ولی آن کسی که اصلاً گرسنگی را تجربه نکرده بود چه بسا که از نخوردن نمُرد از هولش مُرده بود که حالا هیچ چیزی نیست بخورد . یک مشق دیگر دادم ، حواستان جمع بود ؟ چه کسانی تعّهد کردند چیزی را که خواسته بودم تجربه کنند ؟ به خودتان کمک کنید هنوز نچشیدید ، من که این قدر ادعای چشیدن داشتم امروز آبرویم رفت ، چون عصبانی شدم ، یک عالمه از آن بالا سر مار رسیدم نیشم زد افتادم پایین ، حالا ببینید شما کجایید ؟ ولی اگر بچشید دیگر ولش نمی کنید ، چشیده بودم که باور کردم خشمگین شدم من مقصرم نه بقیه ، وگرنه بقیه مقصر بودند ، همه را باید از دم تیغ می گذراندم . چون آن را چشیدم فهمیدم که نه خودم خبط کردم ، به من هم نشان دادند ، گفتند بیخود خشمگین شدی تو چکاره ای ؟ ما هر کسی را که بخواهیم می فرستیم همه کارها را می کند، تو لازم نیست نفس اضافه بکشی ، همان هم شد ، انگشتم هم مثل پری افسونگر تکان ندادم چیزی تکان بخورد ، اما شد ، پس خشم بی جهت بود .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید