منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

نگاهی به سوره مومنون بخش نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در ادامه آیاتی که از سوره مؤمنون در جلسات پیش تلاوت شد، قصّه حضرت موسی و برادرش هارون بود که خداوند عالم آن ها را با آیات الهی، حجّت و معجزات آشکاری بسوی فرعون و سران قومش فرستاد که اهل تکبّر، گردنکشی و برتری طلبی بودند. بسوی آن ها فرستاد و دعوت به یکتا پرستی کرد.
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَ قَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ ﴿۴۷﴾
پس گفتند آیا به دو انسانی که مثل ما هستند ایمان بیاوریم در حالی که قومشان بردگان ما هستند.
دوتا مطلب را برای کار خودشان ملاک قرار دادند.
1 – این که این ها مثل ما هستند. اگر مثل شما نبودند از یک جنسیّت دیگری بودند و برای شما احکام می آوردند، شما قبول می کردید؟ می گفتید: این ها از یک جنس دیگر هستند. این ها می توانند این حکم ها را اجرا کنند، ما نمی توانیم چون ما آدم هستیم و این ها یک جنسیّتی غیر از آدمیزاد. ولی همین که موسی و هارون برادرش از جنس آدم ها بودند برایشان مِلاکی بود برای این که رد کنند.
2 – قوم موسی بردگان فرعون و سران قوم فرعون بودند. چون فرعون قوم بنی اسرائیل را گرفته بود و این ها جزو بردگانشان بودند. مردهایشان را می کشتند، زن هایشان را در کنیزی نگه می داشتند. حالا از میان این قوم دو مرد بلند شدند و ادعا می کنند پیامبر خدا هستند و کلام خدا را آورده اند. یعنی اگر کسی در مقام دنیایی در جایگاه پایین قرار داشته باشد، کلامش به درد نمی خورد و هیچ گونه سَنَدیتی ندارد که هر دوی این ها در قاموس الهی مردود است.
یک: پیام آورنده باید کسی باشد از جنس کسانی که برایشان پیام آورده چون باید آن طوری زندگی کند که از جنس کسانی باشد که برایشان پیام آورده چون باید آن طوری زندگی کند که آن ها هم اطاعت کنند و آن طوری زندگی کنند و اگر از یک جنس نباشند هیچ وقت تفاهم برقرار نخواهد شد.
دوم: مقام های دنیایی هیچ ملاک ارزشی در قانون خدا نیست. پس ما باید حواسمان را جمع بکنیم که هیچ ملاک ارزشی بین ما و افراد دیگر در جامعه اگر از لحاظ مالی در سطوح پایین تر قرار دارند حتی اگر از لحاظ فرهنگی و تحصیلاتی از ما پایین تر هستند ما حق نداریم این ها را کوچکتر از خودمان بدانیم، چرا؟ چون آن ها مقام انسانیّت دارند.
فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ ﴿۴۸﴾
پس آن دو را تکذیب کردند و از هلاک شدگان گشتند.
هر کس پیامبری از پیامبران خدا را انکار کند جزو هلاک شدگان خواهد بود. حالا این هلاک شدن به شکلهای مختلف است. اولین شکل آن این است که در دنیا یک اصول پا برجای محکمی که به قول خودمان مو لای درز آن نرود پیدا نمی شود، به هیچ عنوان. دوم این که چنین کسانی وقتی می آیند و پیامبر خدا را تکذیب می کنند دیگر چیزی ندارند که با آن در جامعه حرکت کنند در دنیا عملاً سرگردان می مانند. بالاخره چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ این چه درست است و چه غلط همیشه انسان ها را بر سر دو راهی های خیلی زشت و بد قرار می دهد. حالا علاوه بر این که اگر استمرار در حرفشان بورزند به طور حتم در دنیا جزو هلاک شدگان خواهند بود، این کار دنیایی، چرا؟ چون عذاب الهی وارد می شود. آدم های زیادی را می شناختم که خیلی مؤمن بودند، به قولی خیلی پایبند دین و کلام قرآن بودند و حالا در سنین بالا متأسفانه از کلام خدا و از پیامبران و ائمه اطهار دور شدند. می گوید: فقط خدا! خب فقط خدا! تو اتصّالت با خدا از کجا برقرار است؟ چون پیامبر خدا و ائمه اطهار بودند که اتصّال ما را برقرار می کردند وقتی نباشد تو از کجا می توانی بفهمی چیزی را که دریافت کردی درست است یا غلط؟ در نتیجه در سنین بالا سردرگم ماندند. دیگر نه در جامعه مؤمنین جا دارند، نه در جامعه غیر مؤمن ها جا دارند. چون غیر مؤمن ها کفر ورزیدند و کلام ایشان که می گوید فقط خدا، مسخره می کنند. در جامعه مؤمنین هم وقتی که پیامبر خدا را مردود اعلام می کند یا از ائمه اطهار دوری می کند، مؤمنین از او دوری می کنند. در دنیا تا زمانی که زمان هلاک واقعی او فرا نرسیده باشد هلاک است. حالا دیگر زمانی که عذاب الهی می رسد، واویلا. خیلی ها را دیده ام که متأسفانه بخاطر نوع اعتقادی که تغییر دادند آن هم با دلایل واهی تغییر دادند، وقتی تغییر دادند در زندگیشان شکاف ها و سختی های بسیار بوجود آمده و عملاً نمی داند از کجا می خورد؟! کاری هم نمی شود کرد. حالا در جهان باقی خدا برایشان چه چیزی رقم می زند آن را هم نمی دانم، من نرفتم ببینم ولی وعده خدا هست که دوزخ در انتظارشان هست دیگر، من نمی دانم.
وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿۴۹﴾
براستی به موسی کتاب آسمانی دادیم باشد که هدایت یابند.
موسی از جانب حضرت حق کتابی آورد که احکام الهی در آن نوشته شده بود. لوح های الهی بود که در آن ها تمام روش زندگی کردن و اعتقاد انسان ها در آن آورده شده بود بلکه انسان ها هدایت پیدا کنند.
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَ آوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِينٍ ﴿۵۰﴾
پسر مریم و مادرش را آیتی ساختیم.
مریم مادر حضرت عیسی که وقتی در شکم مادر بود، مادر او را نذر معبد کرد. در معابد فقط مردها می توانستند حضور داشته باشند ولی او نذر کرده بود که زکریا پشتش را گرفت و مجبور شدند در یک اتاقی بیرون از معبد در آن محوطه برای او ایجاد کردند. ایشان در آن جا زندگی کرد در نهایت پاکی. هیچ ایرادی به او نمی توانستند بگیرند چون با کسی در تماس نبود اما همین دختر از جانب حضرت حق صاحب اولاد شد، باردار شد. پس از بارداری به بیرون از معبد رفت و در بیرون معبد در شرایط خاصی وضع حمل کرد و دیدیم که به دستور خداوند نوزاد را در بغل گرفت. گفت: به میان قومت برو. گفت: می ترسم. گفت: نترس، برو وقتی آمدند تو فقط سکوت کن، بگو: من روزه سکوت دارم نباید حرف بزنم. سکوت کرد و بچه شیر خواره تازه به دنیا آمده در آغوش مادر شروع کرده به سلام گفتن و سخن گفتن کرد. می فرماید: ما بعد از این که به موسی کتاب آسمانی دادیم، او را فرستادیم که مردم هدایت پیدا کنند بعد از آن مریم و پسرش را به عنوان آیتی از آیات الهی فرستادیم.
آن دو را در سرزمین مرتفعی که جای زیستن و دارای آب جاری بود جای دادیم.
زن بارداری که هیچ کسی کنارش نبود. خداوند جایگاهی برایش تعیین کرد و او آن جا هم آب داشت و هم درخت خرمای خشکیده را تکان داد، خرماهای تازه ریخت و شروع به استفاده کرد تا زمان موعود.
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۵۱﴾
ای پیامبران از پاکیزه ها بخورید کار شایسته کنید که من به آن چه انجام می دهید آگاهم.
خداوند دستوری را که به پیامبرش می دهد این دستور ما را هم که امت پیامبران هستیم در بر می گیرد، حق نداریم روی برگردانیم.
از پاکیزه ها بخورید. پاکیزه ها مفهومش این نیست که خیلی خوشمزه باشد یا مفید برای بدن باشد. حالا این دوره یک مقداری دستورات الهی را ماشاالله طبق به اصطلاح طِب هایی که داریم جابجا می کنند. این را بخورید برای این خوب است. حرفی در آن نیست، در این که خواصی دارد شکی نیست ولی ما بطور کلّی آن چه را که خداوند دستور داده انجام می دهیم. از پاکیزه ها بخورید: مالی را که می خورید غصبی نباشد، مال یتیم نباشد، از ربا و رشوه و این قصّه ها بدست نیامده باشد، بطور حتم می بایستی که از کار حلال بدست آورده باشید تا بتوانید بخورید این ها می شود پاکیزه ها. مضاف بر این که آن چه که قرآن گفته نخورید نباید بخورید. با یک خانمی گفتگو می کردم. بحث این بود که مرد و زن نامحرم درون یک خانه نمانند، ما این اجازه را نداریم. گفتم: خدا در قرآن فرموده این کار را نکنید. نامحرم ها در یک خانه دربسته نمانند اما نگفته آن پسر یا آن آقا خیلی پاکیزه بود و آن خانم خیلی نجیب بود اشکال ندارد، گفت؟ نگفت، گفت نمانید، تمام شد رفت. حالا آن پسر می خواهد پسر من باشد یا معذرت می خواهم پسر یک اراذل اوباش باشد. فرقی نمی کند نباید باشد یا خانم می خواهد یک خانم نجیبِ پاکیزه دامن باشد یا خدایی نکرده یک خانم نامرتب باشد، فرقی ندارد نباید باشد. خداوند فرموده: شراب ننوشید، خودتان را آلوده نکنید. تعیین نکرده درصدش چقدر باشد، فرموده؟ تعیین نکرده شما شراب این را می توانی بخوری، آن را نمی توانی بخوری. به مشروبات الکلی نزدیک نشوید، تمام شد دستور خیلی صریح، خیلی واضح است. اگر ما یاد می گرفتیم دستورات را عیناً می شنیدیم و عیناً اجرا می کردیم، برای آن پیشوند و پسوند ارائه نمی کردیم امروز زندگی مان این نبود. امروز شرایطمان در جامعه مسلمانان این نبود که الان در آن گیر هستیم، هیچ کسی نمی تواند آن را درست کند، هیچ کسی. چون همه ما دارای پیشوند و پسوند هستیم اگر این طوری باشد اشکال ندارد، اگر آن طوری باشد اشکال دارد. آقا، خانم، یک چیزی را قرآن گفت نه، نه؛ گفت بله، بله، تمام شد. شما چرا برای آن این طرف و آن طرف تکه می چسبانید، نگه می دارید.
وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ﴿۵۲﴾
و این آیین همه شماست آیین یگانه و من پروردگار شما هستم تقوا پیشه کنید.
اول به پیغمبران اعلام کرد خداوند و درادامه به همه ما، این آیین همه شما است، دستور همه شما است.
آیین یگانه یعنی چه؟ یعنی یک هدف دارد، یک مسیر دارد و یک تعیین کننده.
و من پروردگار شما هستم. و خدایی جز خدای یکتا نبوده نخواهد بود بعد از این هم و الان هم نیست.
پس از من پروا دارید، تقوا پیشه کنید. هر آن چه که خدا از ما خواسته انجام بدهیم هر چه که گفته نکنیم، نکنیم. می گوییم: غیبت نکنید. می گوید: یعنی این حرفی که من این طوری می گویم این هم غیبت است؟ غیبت نکن، تمام شد اصلاً دیگر گفتگو ندارد. غیبت یعنی گفتن از شخصی زمانی که خودش حضور ندارد. من گاهی اوقات آن قدر وسواس می کنم که سعی می کنم خوب کسی را هم نگویم. مثلاً می گویم: دوستمان خانم خوبی هستند، این طور هستند، چندین و چند سال است ما همدیگر رامی شناسیم. ایشان را به خوبی می شناسم بعد دوباره خودم را می خورم. می گویم: نگو! نگو این هم غیبت می شود چون ایشان نیست که من دارم می گویم. یعنی تا این حد باید پروا کنیم، دوری کنیم. اگر عادت کنیم به این کار آن وقت دیگر اصلاً نمی گوییم. دور از جان این دوست مان قدش کوتاه است، قدش بلند است. اگر این قدر مثلاً این طوری نبود آن طوری نبود، به ما چه آخه؟ چه تأثیری دارد؟ اگر یاد بگیریم این را کنترل کنیم آن وقت می توانیم پاکیزه بخوریم و پاکیزه هم زندگی کنیم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید