منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

نگاهی به سوره مومنون بخش دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در پی آیات قبل از سوره مؤمنون که در جلسه پیش گفتگو وصحبت کردیم ، خداوند فرمودند: این آیین یگانه است و من پروردگار شما هستم، پس از من پروا داشته باشید. در ادامه در آیه 53 فرمودند:

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ﴿۵۳﴾
ولی آن ها دین شان را در میان خودشان شعبه ها کردند. و هر فرقه ای به آن چه نزدشان است دلخوش است.
همان اتفاقی که بعد از این که پیغمبر از دنیا رفت، در دین ما متأسفانه افتاد. علی رغم این که ما هم امامانی داشتیم و بین خودمان فرقه ها و گفتگوهای مختلف پیدا شد در حالی که این آن چیزی نبود که خداوند خواسته بود. خداوند فرمودند: این آیین یگانه شما است. یک آیین، یک خدا، یک پیغمبر و یک کتاب و خارج از آن دیگر ما نداریم. چطور ممکن است با وجود یک خدا، یک آیین و یک کتاب، آیین های مختلف بیاید؟ ولی آن ها این کار را کردند.
دینشان را شعبه ها و فرقه ها کردند و هر فرقه ای هم با آن چه که در دستش بود دلخوش بود. یعنی فکر می کرد آن چه را که ما می گوییم بهترین است. یک ذره فکر بکنیم، امروزه حتی بحث دین را هم کنار بگذاریم، در مباحث اجتماعی هم ما فرقه فرقه هستیم. یعنی چه؟ یعنی هر کدام مان به این دلخوش هستیم که من بیشتر می فهمم، بهتر توضیح می دهم، مسائل سیاسی را خیلی خوب می دانم. این می گوید: من بهتر می دانم، آن یکی می گوید: من بهترمی دانم و کارزاری که امروز در دنیا دارد حکومت می کند به جهت همین تفرقه هایی است که بوجود آمده. هرکجا تفرقه بوجود بیاید، شاخه شاخه بشود بطور حتم اتفاقات بد می افتد. هر فرقه ای گفت: آن چیزی که نزد من است آن درست است، به همان دلخوش و پایبند شد و خواست همان را اجرا کند. هیچ کدام حاضر نشدند به گفتگوی آن یکی گوش کنند چون فکر می کردند مال خودشان بهترین است. الان ما هم همین کار را می کنیم، حتی در مباحث خانوادگی. پدر بزرگ و مادربزرگ ها همیشه فکر می کنند خیلی بیشتر می فهمند، قطعاً هم بهتر می فهمند، شکّی در آن نیست ولی باید باور بکنیم که دنیا در حیطه ای که ما فهمیدیم نایستاده، پیش رفته پس باید قبول بکنیم که بچه ها هم می فهمند، جوان ها می فهمند. باید احترام بگذاریم به آن چه که آن ها می فهمند و مفهوم این که آن ها می فهمند این نیست که ما نمی فهمیم. نفهمی یک چیز دیگر است، ما نمی دانیم. از مخابرات زنگ زده بودند راجع به اولین سری که ما اینترنت گرفته بودیم سؤال می پرسیدند. یکی دو جمله که آن خانم گفت، گفتم: عزیزم لطفاً خودت را خسته نکن. گفت: یعنی چه خانم؟ گفتم: یعنی شما هر چه می گویی من هیچ چیز نمی فهمم، بلد نیستم. گفت: یعنی شما با اینترنت کار نمی کنی؟ گفتم: چرا کار می کنم اما چطور کار می کند؟ با چه کار می کند را من نمی دانم. همه این کارها را بچه هایم انجام دادند. اصلاً ننگم نمی آید بگویم: نمی دانم. اگر نمی دانم برای من افت نیست و اگر جوانم این را خیلی می داند برای او غرور نیست، هرکدام در زمان و شرایط خودمان. یک زمانی بنده هم که جوان بودم خیلی چیزها را بهتر از اطرافم می فهمیدم. امروز هم باید بچه هایم از من بیشتر بدانند اگر ندانند یک جای کار من عیب دارد، عرضه نداشتم که جوان هایم را هدایت کنم به سمت و سویی که بهتر از من بفهمند، باز هم آن وقت نقص از من است. خداوند می فرماید: این ها آمدند دینشان را شعبه شعبه کردند. در هر شعبه ای هم هر کسی گفت: من بیشتر می فهمم، بیشتر درک می کنم. هر چیزی هم که دست من است همانی است که خدا گفته.
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ ﴿۵۴﴾
پس آن ها را چندی در ورطه گمراهی شان رها کن.
آخ آخ آخ! هر کس می خواهد در این حیطه بایستد، چه در حیطه دین باشد، چه در حیطه اجتماع یا سیاست باشد، هر چه باشد باید این را درک کند. اگر این را درک نکرد باید رهایشان کنیم تا بیفتند در ورطه سرگردانی.
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَ بَنِينَ ﴿۵۵﴾
آیا می پندارند که آن چه از مال و پسران که بِدیشان می دهیم.
دیدید بعضی ها دائم مالشان روی هم افزایش پیدا می کند؟ می گوییم: این ها از کجا می آورند؟ خدا به آن ها می دهد. چرا می دهد مگر خیلی آدم های خوبی هستند؟ نه دلیل ندارد. دادن مال، اولاد زیاد حتی اولاد خوب، پسر دختر یا هر چه، هیچ کدام این ها دال بر این نیست که فرد دارای یک ویژگی خاص و مقام و منزلت بالا است، چرا؟ چون خداوند می فرماید: آیا می پندارند که از آن چه از مال و پسران که به ایشان می دهیم.
نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۶﴾
در رساندن نیکی ها به ایشان شتاب می کنیم ( نه) بلکه آن ها نمی فهمند.
در رساندن نیکی ها به ایشان شتاب می کنیم. یعنی خداوند این ها را آن قدر بالا می داند که تند تند به آن ها نعمت تقدیم می کند؟ نه! بلکه آن ها نمی فهمند. چه چیزی را نمی فهمند؟ که هر چه بیشتر دارند بیشتر جنبه امتحان دارند. هر چه بیشتر خدا به آن ها می دهد بیشتر باید امتحان پس بدهند. خیلی از مواقع گرفتاریم، مشکل داریم و بدبختانه از خانواده ها کاملاً جا می مانیم. گلایه ای را امروز صبح شنیدم قلبم سوخت. آدمی که نمی تواند تکان بخورد و و مدت زیادی است در رختخواب است، آهی کشید بخاطر خانواده اش، آخه خانواده دیگر به خانواده سر نزند به چه درد می خورد؟ یادمان باشد، پولمان زیاد می شود باید هول کنیم چون باید یک امتحان بزرگ پس بدهیم. اگر سرمایه مان زیاد شد، اگر توانستیم یک جایی را اضافه بخریم، اگر توانستیم یک جایی سرمایه گذاری کنیم هول کنیم چون خداوند شما را با دادن یک نعمت اضافه می خواهد یک امتحان سخت بگیرد. اگر به شما اولاد داد، هم چنین. آن موقع که ازدواج کردم از هم دانشکده های خودمان، من و همسرم هر دو در یک دانشکده بودیم. هم دانشکده های خودمان با هم دوره های خودمان ازدواج کردیم یعنی شاید لااقل 8 یا 10 جفت دانشجو بودیم که به فاصله های دو ماه، سه ماه و شش ماه از همدیگر ازدواج کردیم، بعد هم خدا به ما بچه داد. یکی از این دانشجوها خیلی هم آدم شوخی بود ولی شوخ زهردار بود. خدا به این دو تا پسر پشت سر هم داد، به باجناقش دو تا دختر پشت سر هم داد. این مرد آن خواهر زن و باجناق را دیوانه کرد، چرا؟ فکر می کرد خدا به این دو تا پسر داده او را ارجح دانسته. بنده و همسرم هر کاری کردیم به او بفهمانیم، اولاد صالح و سالم باشد، هر چه باشد، فایده نکرد. آخر، سر از خارج از ایران درآورد و چه آشفتگی ها، چه سختی ها و چه بدبختی هایی که نکشیدند. راه می رفت می گفت، گندم ز گندم، جو ز جو روید. چه کسی گفته جو خوب است، گندم بد است؟ وقتی هم چنین استدلال هایی را می کنند خدا می دهد برای این که امتحان کند، خودش دارد می گوید: فکر کردند ما به این ها از آن چه از مال و پسران می دهیم، در رساندن نیکی ها به این ها شتاب می کنیم؟ یعنی می خواهیم هر چه نیکی است زودتر به این ها برسانیم؟ نه! بلکه آن ها نمی فهمند که این چیزهایی را که خدا به این ها داده فقط به جهت این که آن ها را امتحان کند و عجب امتحان سخت و مشکلی است. خیلی متأسفم که این روزها از آن روزهایی است که بدبختانه آدم ها سخت در حال امتحان هستند. آیا می فهمیم که داریم امتحان می شویم یا نمی فهمیم؟ الان چند سال است در حال دویدن هستم؟ که اول از همه جسارت به شما نباشد به خودم بفهمانم که تو نمی فهمی، حواست را جمع کن. خیلی چیزها و خیلی نکته ها را پیدا کردم و عجیب! هر روز، هر روز، هر روز یک نکته جدید پیدا می کنم. هیچ کسی باور نمی کند شاید دو سال است کمد لباسم را بررسی نکردم ببینم چه دارم! هر دفعه هرجایی خواستم بروم نگاه کردم یک دانه کشیدم بیرون. چند روز پیش دنبال چیزی می گشتم، دیدم چقدر من لباس دارم که نمی دانم این ها از کجا آمده رفته در کمد من! چرا این اتفاق می افتد؟ نگرانی هایم زیاد بوده؟ حتماً. غصه هایم زیاد بوده؟ حتماً. ولی کدام خانمی را دیدید لباس نو داشته باشد و آن را نپوشد؟ فقط کسی این طور می شود که دیگر از ظاهرش آمده بیرون. این همه آمدم بیرون هنوز دارم کشف می کنم. چه چیزی را کشف می کنم؟ چه افتضاحی بود آن پشت سر. من که این همه سال است دارم می دوم و کار می کنم. روزهای بد و سختی است، از یک جهت خیلی خوب است چون به من و شما دارد فرجه ای می دهد که تسویه حساب کنیم، ما را نبرد آن طرف خط تسویه حساب بگیرد، آن جا خیلی بدتر و سخت تر است ولی خب این جا خیلی سخت می گذرد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید