منو

سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403 - Tue 04 23 2024

A+ A A-

جلسه اول پروازي عاشقانه به سوي دوست(سفر نامه حج عمره)

 بسم الله الرحمن الرحیم

 

روز اول سفر) یکی از نامهای بزرگ و پر اسرار پروردگار سلام است.همین سلامی که وقتی با هم اوقاتمان تلخ ولی در عین حال مثلا می خواهیم ادب را نگه داریم خودمان را چنگ و چول می کنیم دماغمان را یک ور می فرستیم لب هایمان را یک ور چشمانمون را طاق به طاق می کنیم این ور و اون ور می کنیم و یک سلام همچین بفهمی نفهمی از زیرزبان می دهیم بیرون ،بدونید چه کار دارید می کنید .نام خدا را بر طرف مقابل عرضه می کنیم ارزش داره نام خدا را این طور عرضه کنید ؟خجالت نمی کشید پیش خدا اگه یکی نام شما را این طوری صدا کند خودت را که می کشی پس دقت کنید .
یکی از نامهای بزرگ و پر اسرار پروردگار سلام است.و آخرین سلام قرانی در سوره یس آیه 58 سَلامٌ قَولاً مِن رَبِ الرَحیم این سلام از جانب حضرت حق بر جمیع بندگان مومنی که توانستند به بهشت برین راه یابند توسط ملائک پروردگار ابلاغ می گردد .من بنده حقیر از اینکه توسط آقا رسول ا...(ص)و جمیع ائمه معصوم(ع)که مدفون در بقیع می باشند دعوت به زیارت گشتم ،که به طور حتم اذن این دعوت از جانب حضرت حق صادر شده بود، سپاسگزار و شاکرم هر چی گشتم کلمه ای در خور این سپاس بیان کنم بهتر از سلام نیافتم با همه اسرارش سلام کردم بر حضرت دوست که هر چه هست از اوست این اولین سلام من است در مدینه از خروج از منزل می گویم روز 7 تیر جمعه صبح زود وقتی در حیاط را باز کردم یا به عبارتی وارد حیاط شدم دیدم تعدادی از عزیزانمان جلوی در منزل منتظر ایستاده اند اصلا راضی به زحمت هیچ کدام نبودم ولی ناگفته نماند که روحم با دیدنشان شاد شد قلبم پر از صفا شد از داشتن این ها شعف به جانم ریخت مهم تر از همه این که وقتی با خودم فکر کردم که خدا هر بنده ای را که بخواهد عزت می بخشد خوشحال تر شدم خودش گفته در سوره آل عمران هر کسی را بخواهم عزت می بخشم هر کسی را بخواهم خوار و ذلیل می کنم .وقتی امروز به من عزت بخشیده پس به طور حتم من را دوست می دارد پس خوشحال تر شدم رفتیم همراه دوستان به فرودگاه تعداد عزیزانی که به فرودگاه آمده بودند بسیار زیاد بود به هر طرف که نگاه کردم نگاهی آشنا و پر مهر دیدم باز شعفم بیشتر شد زیرا که امید وار شدم در روز موعود، در آن عالم پر هراس، تنها نخواهم بود. می دونید مایی که با هم این جاباهم اختیم اون طرف هم با هم می مانیم.خدا قول داده زن و شوهر هایی که خیلی با هم خیلی خوبید اون طرف هم با هم هستید از هم جدا نمی شوید .همه چیز نشان از آشنایی داشت و امید وارم که در روز موعود هم همه چیز برای من همه چیز نشان از آشنایی داشته باشد. ترس و اندوهی نباشد.موقع رفتن وقتی می خواستم بروم و از اون جا از گیت رد شوم و عبور کنم چندین بار برگشتم و همه را نگاه کردم خیلی عمیق نگاهشان کردم می خواستم همه را در عمق وجودم بنشانم تا همه این ها هم سفر چشمان من باشند هم سفر دیدگان من باشند تا هر چه را که من می بینم اون ها هم ببینند من همه را جزو ذرات وجودم کردم چون از خودم خبر داشتم از این جا که رد شوم دیگر کسی را به خاطر نمی آورم تمام پیوند ها را می برم، ولی شرط انصاف ندیدم که آدمهایی که به من این همه مهر و دل شادی بخشیدند پشت سر بگذارم تک تکشان را نشاندم روی جانم. یک جایی که باشند و من کاری باهاشون نداشته باشم ولی اونها با من هم سفر باشند.خلاصه سفر این طوری شروع شد آغازی نرم پر از مهر و صفا بدون هیچ اجباری ازهیچ طرف ،می دانید هیچ اجباری از هیچ طرف یعنی چی ؟ما خیلی مواقع می رویم بدرقه حاجی چرا ؟ خوب برای بابام اومده بود مجبورم بروم، فلان موقع که می رفتی میگه کاش نمی اومد ،اومد حالا امروز من مجبورم بروم اصلا هم دوست ندارم بروم. بین اون آدمها یی که آمده بودند هیچ کدامشان این جور نیامده بودند، هیچ کس را وادار نکرده بودند بیاد هیچ کدام به خاطر تعهد نیامده بودند به خاطر عشقشان آمده بودند این دل چسب است، اگر با تعهد می روی نرو هر کجا می خواهی بری بالاخره یکی تو اونها پیدا میشه مثل من بفهمه آبرو ریزی می شود، پس نرو دیگه صفای همه را به هم نریز .جایی رابرو که با مهرت می روی مهر نداری نرو .وقتی حرکت هایی صرفا ادای تکلیف است تاثیر گذار و ماندگار هم نخواهد بود .در هواپیما با اجازتون همه اش را خوابیدم چون انقدر خسته بودم مثل مرده بعد از این که در جده نشستیم نماز ظهر و عصر را خواندیم به اتوبوسها سوار شدیم .اتوبوسها در طول مسیر نه یک ذره تند می روند و نه یک ذره کند ،خودت را بکشی تند نمی روند و اگر که بخواهی از این کند تر بروند هم از این کندتر هم نمی روند، چون زبان تو را هم نمی فهمند.خیلی ساده زبان ما را نمی فهمند بگی تند برو کند برو این وری برو ویراژنده از این قصه ها خبری نیست، آرام آرام برای من که این طوری بود اتوبوس در نهایت آرامش. با خودم هی فکر می کردم که خوب حالا به دیدار آقا رسول خدا و ائمه بقیع  بروم این دیدار چطور ی می شود؟دیدید آدم همیشه فکر می کندچه اتفاقی می افتد ؟اون دفعه را به خاطر می آورم این دفعه چه شکلی خواهد بود؟ایا مدینه بازم برای من فقط دلتنگی ها و غصه ها و تنش های دفعه قبل را خواهد داشت؟دفعه قبلش در مدینه خیلی دلتنگ بودم خیلی غصه دارو پر تنش بودم برای همین هم وقتی پسرم از مدینه زنگ زد دیدم که خیلی پکیده از هم و ناراحت، می گوید با این همه دلتنگی نمی دانم چی کار کنم؟ بلافاصله دست به دامن دوستان شدم که حمد بخوانید بگذارید این سبک شود قلبش جواب این همه دلتنگی را نمی دهد، چون من چشیده بودم .خلاصه با این حرفها دست و پنجه نرم می کردم خوابم برددر اتوبوس و در خواب و حتی وقتی بیدار می شدم این صدا را میشنیدم 2 کلمه سندس و استبرق این 2تا هی صدا می کرد هی گفته می شد.باز خوابیدم دوباره بیدار شدم بازم همان قصه بعد از بیداری بالاخره پسرم را جستیم   بلا فاصله گشت در موبایلش و 2 کلمه را برای من پیدا کرد حد اقل در 3 جا جستجو را بدست آورد حکایت از حریر نازک و لباس دیبا و حتی یک جا هم رنگ را اعلام می کند می گوید سبز رنگ که پوشیده اند و صف صف روبروی هم قرار گرفته اند و گفتگو می کنند، من فهمیدم این دفعه همه چیز قشنگ است و بدون عیب .مومن باید زرنگ باشد دارد به تو نشان می دهد خوب بفهم، خوب تو دوباره هی دنبال دلتنگی بدوی باز میری در دایره دلتنگی، به من نشان دادند منم خوشحال شدم فهمیدم این دفعه تنبیه در نظر گرفته نشده تنبیهم نمی کنند اگه خودم خراب نکنم ما معمولا خودمان خراب می کنیم فهمیدم به محضر بزرگهای خدا دعوت شدم فضا هم بسیار مفرح خواهد بود.و فی الواقع هم چنین شد همین طور بود. به هتل که رسیدیم خیلی زود به اتاقها پخش شدیم بعد از غسل زیارت وخوردن شام عازم حرم شدیم پا ها خسته اون هم پاهای من بعد از یک صبح تا شب آویزان انقدر ورم ،پا ها خسته قلب ها هیجان زده، ما را پیش می بردند در اصل این قلب ها بود که پا ها را می دواند وگرنه پاها جون نداشت راه برود فضای خیلی جالبی بود به محض اینکه به استانه حریم حرم پیامبر رسیدم همه چیز آرام و دلپذیر شد.خستگی ها رفت ،اون همه هیجان و شور تبدیل به امنیت شد چرا؟چون دیگه در آغوش یک پدر مهربان بودیم  یک پدر مهربان بغل باز کرده بود بغل می کند بچه هایش را .پدر ها معمولا بچه هایشان را بغل می کنند محبت و امنیتشان را می دهند ولی در عین حال کنار گوششان می گویند که یادت اون روز چی کار کردی، باشه عیب ندارد ولی حواست را جمع کن دیگه نکنی ها. نکن بابا حالا که خوشی رابه او می دهی چرا نا خوشی را هم بهش تزریق می کنی بگذار کیف خوشی را هم بکند وقت بسیاراست برای سر زنش کردن. رفتیم در آغوش پدر ی که نه به پاهای کثیفمان نگاه کرد ونه به لباسهای چرک و چروکمان نگاه کرد، نه به دستان و ناخونهای دراز و کثیفمان نگاه کرد، نه به زبانهای بدمان، به هیچی مان نگاه نمی کرد فقط بغل می کرددر آغوشش یک کنجی را حاضر کرده بود برای این اولادها با این دست و پاهای گلی و کثیف شون، خودم را می گویم با بقیه کار ندارم خودم را می گویم من از همه گلی ترم، اگر شما هر کدام با 4 یا 5 تای اطرافتون در گیرید من با همه عالم و آدم در گیرم، من از همه بدترم. اما یک گوشه ای در اون کنج بغلش برای من گذاشته بود گفت بیا برو داخل، چشم انتظارم بود و چقدر عجیب در سر زمینی که پیامبرش یکی از هدایت های بزرگش در خصوص زنان است ارج و ارزش زنان را به دنیا این پیامبر شناسانده، وظایف مردان را در قبال زنها مشخص کرده، همه در ها به روی زنها بسته است. زن های شیعه ایرانی چتونه؟ برید عربستان ببینید چه خبره در به روی زنها باز می کنند  از 10 تا در خانه مسجد النبی اقلا 8 تای اون به روی ما بسته است ،جایی را هم بخواهند باز کنند ما را مثل یک گله نگه می دارند بعد می گویند بدو یک ساعت بیشتر وقت نداری، این جا با شما این طور رفتار می کنند که شما با دینتان این طور رفتار می کنید؟بی معرفت ها آثار زهد و تقوا در زنهای ایرانی خیلی دیگه کم به چشم می خورد، به خدا چه طوری روتون می شود به اون پیغمبر نگاه کنید، همه درها به روی زنها بسته است، مرد ها تا صبح به درون حرم رفت و آمد می کنند زنها را از یک تایمی دیگه به درون حرم شبها راه نمی دهند باید در حیاطها بنشینند تازه اون جا هم که می نشینی، دم به ساعت یک جارو کش دنبالت از این جا بلندت می کند با بیلچه مکانیکیش می اندازد این طرف، این جا میشینی دوباره از این جا بلندت می کند پرتت می کند اون طرف، نمی گذارد آرامش داشته باشی ،زنها حتی به پشت درهای بسته هم نمی توانند قرار بگیرند، و این نکته خیلی قابل توجهی است که پس جایگاه تعلیمات پیامبر الهی کجاست؟فقط مدینه بازارهایش را نبینید جنس های مدینه با مکه فرق می کند یک چیز دیگه است خیلی خوبتر و مناسب تر و ارزانتر هم هست از همدیگر آدرس می گیرند کدام بازارچه کدام مغازه ها کدام ضلع حرم مغازه هایش خوبتر اند؟بروید اینها را ببینید سالیان سال خریدیدو پوشیدید و کهنه کردید و دور ریختید حرام کردید به هر صورت ما در محوطه آزاد اطراف حرم قرار گرفتیم ساعتی را به درد دل و گفتگو نشستیم با آقای خودمان برای من هیچ فرقی نمی کند کجا قرار بگیرم همه جا برای من حرم امن و آغوش پر مهر پدر امت است، ولی برای دیگران خیلی مهمه که جایگا های معرفی شده را ببینند، همه به دنبال ستون توبه می گردند خوبه، ای مسلمانی که  ستون توبه رو به زائری که دفعه اولش است می رود معرفی می کنی به او بگو چرا به آن می گویند ستون توبه، به او بگو اگر تو ابولبابه نشوی ستون توبه به درد تو نمی خورد، حتی اگر چهار چنگولی از ستونش بالا بروی پایش نماز هم بخوانی فرقی نمی کند، باید اول بشوی ابولبابه کسی که خودش رابه این ستون بست تا آیات توبه آمد. ابولبابه توبه کننده بود که ستون توبه، نام ستون توبه را به خودش گرفت اگر من و شما هم توبه کننده ای باشیم مثل او، همه ستونهای این مسجد النبی برایمان می تواند ستون توبه باشد حتی بیرونی ترین ستون، ولی اگر فکر کنیم نماز خواندن پای این ستون بدون اینکه عزمی برای توبه داشته باشیم فرج خیری خواهد بود خیال باطل، می دانید چقدر در گوش من چه این سری چه اون سری خواندن که پای ستون توبه نماز خواندن یک چیز دیگه است انقدر انقدر از گناهانت بخشیده می شود، راست می گویند اگر تو توبه کننده باشی ،تو که توبه کننده نیستی می روی در اون جا دو رکعت نماز می خوانی بعد فیسش را هم به بقیه می دهی پای ستون توبه هر جوری بود خودم را رساندم دویدم شب نخوابیدم همه را هم تنه زدم ولو کردم تا خودم را رساندم پای ستون توبه دو رکعت نماز خواندم انشاا.... که همه گناهانمان بخشیده شده تو همین جا در حال حاضر با فیسی که می کنی کلی گناه کردی چرا دل مردم را ریش می کنی همه به دنبال روضه رضوان می گردند، می دانید روضه رضوان کجاست باز یکی دیگه از توصیه های مسجد النبی رفته ها روضه رضوان است رفتی یادت نرود بعضی ها خوش انصافی می کنند می گویند دو رکعت نماز هم اون جا برای من بخوان. دیگه نمی گوید این بیچاره دو رکعت هم نمی تواند برای خودشم بخواند چه رسد برای بقیه همه می خواهند بروند روضه رضوان، یک نماز بخوانند اون جا یک فیض بزرگ ببرند در این راستا انقدر سختی تحمل می کنند ساعتها از طول شبانه روزشان را در انتظار و تشویش به سر می برند تا وقتی که به روضه رضوان برسند در حالیکه حضور رسول خدا  (ص)رسیدن، به ایشون و محضر ایشون را درک کردن، تغییر کردن آدم شدن خود به خود، من و شما را در روضه رضوان قرار می دهد. هیچ کس به اینها اندیشه نمی کند جلسات کاروانها تشکیل می شود یک نفر راجع به اینها حرف نمی زند، می گویند بروید روضه رضوان که خیلی از روحانیها این را هم نمی گویند چون باعث دردسرشان می شود طرف می رود با کله می خورد زمین دست و پایش می شکند وبال رئیس کاروان می شود، اما هیچ کس نمی گوید روضه رضوان، همان در ورودی کنج در بشین آدم شو، از همان جا در روضه رضوانی کلام من حقیر ارزش روضه رضوان را پایین نیاورد این طور نیست اصلا و ابدا در شرایطی که می توانیم بدون آزار و اذیت دیگران از بین بردن امنیت ذهنی و جسمی خودمان به این منطقه مورد نظر برسیم باید برویم و بهره ببریم ولی وقتی هیچ چیز مهیای رسیدن آرام ما به این منطقه مورد نظر یعنی روضه رضوان و مشابه اون نیست، آیا باید نا امید و پریشان برگشت ؟حسرت خورده برگشت ؟هرگزبلکه روح بایستی که گسترده شود به فضای مورد نظر برسد بهره ببرد خلاصه چی بگم ای کاش همه می توانستند عوالم معنوی را به خوبی دست پیدا کنند، که اگر این طور می شد به طور حتم خیل انسانهای آرام و خوشحال از شماره می گذشت قصه روز اول من هم به پایان رسید

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید