Logo

جلسه هشتم مبانی معرفت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف

بسم الله الرحمن الرحیم


سخن روز گذشته را دنبال مي كنيم اگر كه توفيق پروردگار شامل حال ما باشد . يك وجه امتياز عالي و ممتاز امت شيعه در نحوه تفكرش است . و اين خيلي زشت است كه ما اين قدر پيشرفته و بزرگ هستيم كه ما را در دنيا به پيشرفته ترين نوع تفكر مي شناسند ، البته آنهايي كه عاقل هستند با بقيه شان كاري نداريم . ولي خودمان كه به خودمان مي رسيم مي گوييم شيعه ها  را مي بيني آبروريزي هستند ؛ چه آبروريزي ! شما اشكال داري ، همه شيعه ها آبروريزي نيستند . بياييم سعي كنيم كه آبروريزي نباشيم خيلي خوب باشيم ، آبروي امت شيعه باشيم . بهرحال يك وجه امتياز عالي و ممتاز امت شيعه در نحوه تفكرش است . شيعه به اين مسئله معتقد است ، موعودي را كه منتظرش است موجود است ، همين الان هست . موعودي كه منتظرش است همين الان موجود است ، هست . همه اديان را اگر برويد و زير بناي تفكريشان را ببينيد همه شان معتقد هستند به اين كه يك روزي ، يك موعودي خواهد بود كه با دجاّل آخر زمان مي جنگد . هر كدام در زبان خودشان اين را يك جوري معني مي كنند . و وقتي جنگيد جهان را به يك معنويت و عدالت همگاني خواهد رساند . اين عقيده هم مباني ديني دارد ، هم مباني فلسفي . اما اين اديان به موجود بودن اين موعود در زمان حاضر اعتقادي ندارند . مي گويند مي آيد اما الان نيست ، يك روزي مي آيد . يك روزي متولد خواهد شد ، موجود خواهد شد .  در مذاكرات و مكاتباتي كه پرفسور هانري كُربُن با بزرگوار علامه طباطبائي داشتند ، اين مذاكرات را كه كامل بخوانيم يك جايي مي رسد كه هانري كُربُن اعتراف مي كند كه اين عقيده شيعه كه معتقد است " موعود هم اكنون موجود است " باعث زنده بودن مكتب تشيع است . يعني اين طوري شيعه فكر نمي كند كه امام زمان (عج) در آخر تاريخ عالم هستي موجود مي شود بعد ظهور مي كند . اصلاً ما باورمان بر اين مطلب نيست بلكه ما معتقديم كه آخرالزمان ظرف ظهور وجود مقدس امام زمان(عج) است . يعني وجودي كه قبلاً هم بوده ، در آخرالزمان ظاهر مي شود . تنها اتفاق در آخرالزمان ظاهر شدن امام است نه بيشتر از آن . از سوي ديگر مي دانيم اين يك قاعده عقلي است ، حالا چيه اين قاعده عقلي ؟ هميشه چيزي كه  درجه وجوديش بالاتر است و مسّلم در عالم غيب هم واقع است ، چون درجه وجودي بالاست . بگذاريد يك مثال ساده بزنم ؛ خود من به مرور زمان همه آن چيزهايي را كه مي گفتم حالا بهتر مي فهمم . يك وقتي بود مي گفتم كه : مي دانيد كه روح ها به طور حتم مي آيند و به ما نزديك مي شوند بعد هميشه مي گفتم : اين اظهار روح را دور بريزيد ، چكار داريد ؟ مي گفتند :‌ چه اشكالي دارد ؟ مي گفتم : اظهار روح كار اشتباهي است چون درجه ارتعاش انرژي روح خيلي بالا و تند است . درجه ارتعاش وجودي ما يا روح ما كه درون جسم هستيم خيلي پايين است ، اگر آنها بخواهند به ما خودشان را نشان بدهند بايد اين درجه ارتعاشي را خيلي پايين بياورند . سالها گفتم خودم ندانستم چه گفتم ؟ عجب چيز نابي گفتم . روح از درجه وجودي بالايي است و در عالم غيب است . چون كه خيلي بالاست ارتعاشاتش تند است اينجا كه نمي تواند باشد ، پس كجاست ؟ در عالم غيب است . وقتي در عالم غيب است اگر بخواهد كه ظاهر بشود اول بوجود مي آيد بعد در عالم ماده ، آرام آرام ظهور پيدا مي كند . الان مي خواهيم با پدربزرگ بنده تماس بگيريم ، نمي شود ؟ مي شود چرا نمي شود چه مي خواهيم از بابابزرگم ؟‌ خدا رحمتش كند تا زنده بود از او پرسيدم ، ياد  گرفتم . آنقدر ضرب المثل هاي خوشگل مي زد ، چون تجربه داشت . خب من هم آن موقع گرفتم ، امروز هم بارها و بارها براي شما صحبت كردم و گفتم ، ديگر بيشتر از اين چه مي خواهم از بابابزرگم ؟ اما اگر بخواهيم با بابابزرگ من تماس بگيريم ، صدايش كنيم اول بايد اينجا موجود بشود انرژي اش ؛ وقتي موجود شد بايد يواش يواش رنگ بگيرد ، ظاهر بشود . درست شد ، جا افتاد مطلب ؟ من در مورد روح صحبت كردم براي اين كه يك مثالي بزنم چون من بحث صحبتم روي روح نبود ؟ بحث من روي وجود مبارك امام زمان (عج) است . وجود مبارك امام زمان (عج) اگر بخواهد يك روزي ظاهر باشد اول بايد موجود باشد و امروز موجود است . ارسطو مي گويد : كودكي كه در حال جوان شدن است درست است كه اين يك كودك است ، هنوز جواني اش بالفعل نشده . بچه هاي كوچك جمع را نگاه كنيد ، كوچولو هستند مي توانيم  بگوييم كه اين ها جوان نمي شوند ؟ نه . همه مان بالقوه و با يك زبان معتقد هستيم كه اينها كودك هستند و عنقريب جوان خواهند شد با اين كه جواني شان بالفعل  موجود نيست اما مرتبه و شخصيت عالم جواني شان در عالم غيب وجود دارد . وقتي اين كودك از نظر بدني و فعاليت هاي فيزيولوژيكي اش بهش برسد آن موقع جواني به عنوان يك مقصد ، به عنوان يك غايت در فعل موجود مي شود . و اگر ما اين را قبول نكنيم بعداً به كدام سو و مقصد برود ؟ اين بدن مي داند بچه اي كه اين قدر است در عالم غيب بزرگيش را تعبيه كرده اند ، موجود است . رشد مي كند ، بالا مي آيد ، بزرگ مي شود ، براي چه ؟ براي اين كه برسد به آن ، صاحب آن لباس بشود . اگر آن لباس موجود نباشد اين بدن بايد تشخيص بدهد كه به يك سويي برود ، كدام سو ؟ نكند مي خواهد تبديل به بدن يك شتر بشود ؟ نكند مي خواهد تبديل شود به بدن يك چنار ؟ يا يك تخته سنگ گنده ؟ كدام يكي ؟ نه ، اين طور نيست . پس بدن به سوي يك غايتي مي رود كه الان موجود است هر چند كه در بدن كودك هنوز ظاهر نشده است . نه اين كه ما فكر كنيم كودك به مرحله جواني مي رسد تازه جواني ، يعني غايت او موجود مي شود ؟ نه ، نيست . جواني موجود در خارج كه بصورت غيبي وجود دارد در بدنش همراه با جسمش بعداً ظاهر مي شود . فلاسفه يك قاعده اي دارند مي گويند : غايت هر شيء ( غايت ، يعني آن نهايت ، آن آخرين درجه ) بالفعل حتماً وجود دارد كه باعث مي شود اين شيء به سوي آن غايت در حركت بشود . مگر مي شود غايت يك شيئ   وجود نداشته باشد و شيء بتواند به آن سمت برود ؟ چون شيء ديگر تشخيص نمي دهد كدام سو بايد برود و در نهايت چه شكلي بايد بشود ؟ به عبارت ساده تر مي گويند : غايت مفقود شده وجود ندارد . كودكي كه جواني اش تعبيه نشده در عالم غيب به جواني نمي رسد . اينجا يك پرانتز باز كنم : به خانمي كه نوه اش دوماهه بود و مُرد ، گريه مي كرد و دخترش كه براي بچه اش گريه مي كرد گفتم : چرا گريه مي كنيد ؟ گفت : بچه من نماند ، مُرد . گفتم : خب ، براي اين تا دوماهگي تعبيه شده بود ، بيشتر از اين نداشت . براي اين يك سالگي اش تعبيه نشده بود ، در عالم غيب موجود نبود . آن روزي كه آن نهايت ها را داشتند تعيين مي كردند براي اين دو ماه گذاشتند ، بعد از آن نداشت ، چرا ؟ من ،  نمي دانم ، حتماً دليلي دارد . اما فلاني صدوبيست سالش است هنوز هم زنده است ، و خدا مي داند صدوبيست و پنج سالگي هم برايش تعبيه كردند ؛ اگر تعبيه كرده باشند مي ماند ، تو نگران نباش ، اين ، اين جوري راه مي رود بالاخره خودش را به كشتن مي دهد ؟ بله تدبيرهاي عقليتان را بكنيد ولي يادتان باشد اگر داشته باشيد موجود است ، ظاهر مي شود. كلامم بايد يك چيزهايي محكمي را در تفكرتان به هم بزند ، اگر نزند فايده ندارد . مثلاً وقتي از محل كارتان ، ساعت كارتان تمام شده مي گويد خسته شدم ، بلند مي شود ، كتش را هم مي اندازد روي دوشش ، كجا مي روي آقا ؟ مي روم خانه . اگر خانه تعيين نشده باشد برايت ، مفهمومي پيدا مي كند حركتت از محل كار به سوي خانه ؟ پس چكار مي كني ؟ مي آيد بيرون ، آدم بي هدف ، مي گردي در خيابان . پس بايد خانه اي براي شما تعيين شده باشد كه حركت شما ، رفتن شما معنايي داشته باشد . پس اين حرف كه غايت مفقود محال است ، حرف منطقي است . پس يك جريان طبيعي يا روحاني يا انساني به سويي حركت نمي كند كه آن سو و آن هدف موجود نباشد . مثلاً قبل از اين كه ما به پيري برسيم ، پيري به عنوان يك خصوصيت براي روح وجسم ما در عالم وجود دارد . الله اكبر ، بايگاني خدا براي من ، براي تو ، براي او و... مرحله به مرحله چيده ، لباس تعيين كرده ، اندازه تعيين كرده است . بعد چقدر جالب است اصلاً هم اشتباه نمي كند  ؛ يك سالگي به دو سالگي رسيده لباس دو سالگي تن تو است . دو سالگي به ده سالگي مي رسد تو قيافه دو ساله نداري ، غايت ده سالگي برازنده ات شده تن تو مي باشد ؛ قشنگ نيست ؟ ترشي مي اندازيم مي گذاريم پشت پنجره يادمان مي رود ، مي ماند لِه مي شود ، آي يادم رفت . اين همه آدم در طي تمام اين ساليان جهان هستي ، قشنگ نيست . ببين چه دوري را طي مي كند انسان ؟ پس اين غايت موجود يعني پيري فعلاً براي بدن ما ظاهر نشده ولي مفهومش اين نيست كه در عالم هم محقق و موجود نيست .

 

 

 

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.