منو

جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri 03 29 2024

A+ A A-

عاشورا از دیدگاه های متفاوت بخش چهارم

 بسم الله الرحمن الرحيم

چند روز متوالی است که در باب دیدگاه های مختلف درباب عاشورا و قیام کربلا صحبت کردیم . دیدگاه های مختلف را بیان کردیم . خیلی از آنها را با سند رد کردیم و روز گذشته لطف پروردگار شامل حال ما بود و قیام کربلا را از لابه لای کلام آقا امام حسین (ع) جستجو کردیم . اهداف و نوع حرکت ایشان را از خودشان دریافت کردیم . اگر توفیق باشد ، امروز این دفتر را می بندیم . آخرین مسئله و پرسش بزرگی که در راستای قیام کربلا باقی مانده است و این سوال همیشه مطرح بوده ، همیشه ذهن خیلی از آدم ها را به خودش مشغول کرده است و بعضی ها بی جواب مانده اند ، بعضی ها کم و بیش و بعضی ها هم به یک طریقی خودشان را قانع کرده اند و از آن عبور کرده اند . پرسش این است که آیا امام حسین (ع) به زمان و مکان و شهادت خودشان و اسیری خاندانشان آگاهی کامل داشتند ؟ یا نه ؟ آیا ایشان به طور کامل به این جریان واقف بودند و حرکت را آغاز کردند ؟ یا نه ؟ و این سوالی نیست که فقط عوام بپرسند . اندیشمندان بزرگ اسلامی هم روی آن کار کرده اند . نظرات مختلفی وجود دارد . بعنوان مثال شیخ مفید ، سیدمرتضی و شیخ طوسی بر این عقیده هستند و گفته اند که امام می بایست به همه ی احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشند. ولی دلیلی بر آگاهی امامان از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد . بنابراین ائمه به اجمال و سربسته از امور آینده و منجمله سرنوشت خودشان آگاه بودند . نظریه ی بدی نیست و می تواند درست باشد . و اگر کسی بر این نظریه تفکر کند می توان گفت که تقریباً مشکل او حل می شود . براینکه ایشان آگاه بودند ولی نه آنقدر که این سفر ، سرنوشت ساز ایشان خواهد بود . می دانستند ولی نه اینقدر دقیق . بنابراین مشکل تمام می شود . تقریباً حل می شود .  دیگر پرسشی برای فرد باقی نمی ماند . براین اساس ، آنهایی که این نظریه را دارند با خودشان اینطور فکر می کنند که امام مثل هر رهبر سیاسی با محاسبات و برآوردهای انجام شده می توانند احتمال پیروزی بر دشمن را سنجش کنند و براساس سنجش خود عمل کنند. حالا اگر در میان راه با حوادث پیش بینی نشده روبه رو شد و به شکست نهضت انجامید ، اشکالی ندارد . در این نظریه معتقد  هستند که امام هم می دانستند که شهید می شوند اما کی ؟ کجا ؟ و در چه شرایطی ؟ برایشان چندان واضح نبود . پس اگر امام با پا و عزم خودشان در این جریان قدم گذاشتند خیلی عجیب نیست . بلکه با آن چیزی که در جریان بود و در ظاهر اتفاق می افتاد ، عمل امام عقلایی بود . تصمیم گرفتند و عمل کردند .

دیدگاه دوم که افرادی مثل شیخ کلینی ، که مشهور علمای شیعه است . اصول کافی شیخ کلینی برای شیعه سند است . تائید شده است . براساس دیدگاه فردی مثل مرحوم شیخ کلینی ،این استدلال ها یک مقدار اشکال دارد . استدلال ایشان براساس یک سلسله روایاتی است که از ائمه وجود دارد . توجه ایشان روی روایاتی است که از ائمه و حتی پیامبر وجود دارد و می گویند ائمه جدا از بحث علم به احکام شریعت و دین ، به تمامی حوادث گذشته و حال و آینده علم داشتند . مگر اموری که اختصاصاً علم الهی بود . مثل چی؟ مثل روز قیامت . الان هم ما معتقد هستیم جز پروردگار هیچ کس از روز قیامت خبر ندارد . حتی امام زمان (عج) از روز ظهورشان خبر ندارند . یا علم به هفتادو سومین حرف از اسم اعظم . می گویند هفتادو سه حرف وجود دارد که هفتادو دوتای آن نزد پیامبران و ائمه موجود است ،ولی یکی از آن ها نیست . یا اموری که در دایره ی بداء قرار می گیرد . الان و قبل از اینکه وارد بحث بشوم مثال زدم . بداء را تعریف می کنم . می گویند مثلاً برای ظهور آقا امام زمان (عج) پیشگویی های ائمه ی اطهار و نه افراد معمولی ، کلام ائمه ی اطهار یک پیش گویی هایی را در اختیار ما گذاشته است ، که اگر این علائم را دیدید بدانید ظهور نزدیک است یا ظهور واقع شده است . اما در جای دیگر هم کلام معصوم است که برحسب ضرورت و زمان شاید هم بعضی از پیش گویی ها اتفاق نیافتد. ضرورت باشد ظهور انجام شود . این جور مسائل فقط اختصاصاً علم الهی است و در نزد امام موجود نیست . اما در موارد غیراز آن شیخ کلینی معتقد است که حتماً امام به آن واقف است . پس امامان از تمامی حوادث گذشته ، حال و آینده و منجمله اینکه چگونه ، چه موقع و به دست چه کسی شهید خواهند شد آگاه بودند . در کتاب روایات پر است برای تمام ائمه که هرکدام ایشان به نوعی اشاره فرموده اند به اینکه چطور ، به دست چه کسی ، با چه وسیله ای و ... شهید می شوند . این ها علم غیب است . این علم غیب از ابزارهای امامت است . بوده و الان هم هست . اما برای امام ایجاد تکلیف نمی کند . در این دیدگاه اشکال و شبهه خیلی سریع رنگ می گیرد . که باید برای این اشکالات یک پاسخی پیدا کرد . جوابی پیدا کرد . و این همان مسئولیتی است که گردن ما شیعیان است . که دائم پایین می اندازیم و می گوئیم بگذار آن یکی بردارد . به من چه . پس حالا می پذیریم که امام آگاهی کامل به سرنوشت خودشان یعنی شهادتشان داشتند . حالا تازه سوال مهم مطرح می شود . وقتی امام کاملاً از کم و کیف سرنوشتشان آگاه هستند و می دانند که چه اتفاقی در پیش دارند چطور با حرکتشان برای تشکیل یک حکومت اسلامی و راه اندازی یک نهضت اسلامی حرکت می کنند ؟ آن آگاهی و این راه اندازی به نظر عموم و عامه ی مردم باهم همخوانی ندارند .

خیلی از دانشمندان و اندیشمندان شیعه بر این باورند که امام دارای دو گونه علم و آگاهی است . یک علم ظاهری و یک علم باطنی . براساس علم ظاهری مکلف به رعایت ظاهر هستند . وظایف اجتماعی شان را براساس همین علم ظاهری انجام می دهند . حالا دقت کنید . امام دعوت کوفیان را رد می کردند . حرکت را رد می کردند . بعد ها مردم می نوشتند . اگر امام حرکت کرده بودند با کوفیان حکومت اسلامی را تغییر می داد .امام یک علم ظاهری دارند و براساس علمی که دارند  حرکت می کنند . و یک علم باطنی که براساس علمی که خداوند برای انجام امامت در اختیارش گذاشته اند ، جریان و پایان حوادث روزگار و منجمله سرنوشت خودشان را باخبر هستند . اما این باخبر بودن ها برای خودش جایگاه های خاص دارد . درهمه جا و در همه ی امورات از این باخبری بهره بر نمی دارد . این تقسیم علم به ظاهری و باطنی را خیلی از علمای شیعه پذیرفتند و قبول دارند . و در باب آن صحبت کرده اند . مثل مرحوم علامه ی مجلسی ، علامه ی طباطبائی ، شهید مطهری ، شیخ جعفر شوشتری و افراد بسیار دیگری در این زمینه . شیخ جعفر شوشتری در الخصائص الحسینیه می گوید که : امام دو تکلیف داشتند ، تکلیف واقعی که موافق با تکلیف خاص حضرت بود و تکلیف ظاهری که هماهنگ با تکلیف سایر مردم بود . وظیفه ی واقعی امام را وادار می کرد که به شهادت تن بدهند . چون دقیقاً از آنچه که برایشان مقدر بود باخبر بودند و آگاهانه اهل بیتشان را در معرض اسارت و کودکانشان را در معرض کشتن قرار می دادند . چون دقیقاً در مقدرات برای هر کدام آنها نوشته شده بود . اما علم ظاهری امام حکم می کرد که به هر وسیله جان خودشان ، فرزندان و دوستانشان را حفظ کنند و با توجه به آن آگاهی که در امام وجود دارد جمع کردن همه اینها در یکجا کار خیلی مشکلی است. پس حرکت امام به سوی مکه و بعد از آن بسوی کوفه بر اساس تکلیف ظاهریشان است در حالیکه تکلیف باطنی حضرت شهادت در راه خداست.

با این تفاسیر بیان شده نتیجه می گیریم که امام بر اساس علم باطنی اش که از درگاه حق دریافت کرده بود به تمامی آنچه که در پیش رو داشت اشراف کامل داشت. در پرتو روح ولایت به مسائل پشت پرده و ماوراء طبیعی آگاهی کامل داشت اما به دلایل مختلف من جمله دلیل تربیتی، الگو دهندگی ، مجاز به استفاده از این علوم نبود. امام باید تربیت کند و پیش رود. با علم ظاهریش باید الگو بسازد و پیش رود وگرنه از علم باطنیش استفاده میکرد و خیلی از کارها را می توانست انجام دهد. در مسیر اجتماعیش و اوامر  شخصیش از علم باطنیش استفاده می کرد و خیلی بهره ها را می برد . بگذارید یک مثال خوب برایتان بزنم. می گویند وقتی امیرالمومنان علی (ع) مجبور شدند ابوموسی اشعری را بفرستند به دومه الجندل برای حکمیت به او گفتند که ای ابوموسی با کتاب خدا داوری کن. از دستورات کتاب خدا پا فراتر نگذار. حرفشان را زدند ولی او نفهمید. وقتی ابوموسی راه افتاد و رفت امام فرمودند می بینم که او فریب خواهد خورد.عبیداله ابن ابی رافع که منشی حضرت بود و آنجا ناظر بود پرسید آقا پس چرا می فرستید برود در حالیکه می دانید او فریب می خورد؟ حضرت فرمودند فرزندم اگر بنا باشد خدا درباره بندگان خود به علم خویش عمل کند نباید با فرستادن پیامبران بر آنها حجت تمام کند. چرا که خدا می داند که گروهی هستند که چه برایشان پیامبر بفرستد و چه نفرستد هیچ فرقی نمی کند. آنها به خداوند ایمان نخواهند آورد ولی با این حال پیامبرهایش را می فرستد. (ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج دو). در روایات بسیار و مکرر آمده که معیار و داوری های  پیامبر و ائمه اطهار همان اصول قضایی اسلام بوده است یعنی همان اصولی که در کتاب خدا مطرح شده است؛ عینی و قابل رئویت بوده است مثل سوگند دادن با کلام خدا، شاهد آوردن و شاهدین سوگند خوردن و شواهد کاملا واضح و مستدل آوردن و غیره . هرگز بر اساس غیب و آگاهی های خارج از مجراهای طبیعی دنیا حرکت نمی کردند مثلا شیخ کلینی در اصول کافی ج هفت و شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد شش آورده است که گفته است امام صادق (ع) از رسول خدا نقل میکند که حضرت فرمودند من میان شما با شاهد و قسم داوری می کنم در حالیکه اگر پیغمبر خدا می فرمودند من با علم و باطنی و آگاهی های باطنی داوری میکنم خیلی عجیب نبود و برای مردم قابل پذیرش بود. پیامبر خدا بود و فرشته وحی بر ایشان نازل میشد. اما ایشان فرمودند من بین شما با شاهد و قسم داوری می کنم. برخی از شما در ادعایتان زیرک تر هستید ( بعبارت بهتر جنس خرابتر هستید.) هر مردی که از مال برادرش به سود او گرفتم و به او دادم آن مال همانند پاره ای از آتش است. می دانید یعنی چی؟ دو نفر نزد پیغمبر می روند. پیغمبر یک وسیله ظاهری دنیایی برای قضاوت دارد و یک وسیله باطنی. وسیله باطنیش به او می گوید که این کلک میزند اما بر اساس آن وسیله و ابزار باطنی حکم نمی کند. می گوید خب قسم بخور . کسیکه خیلی کلک است قسم دروغ هم می خورد، شاهد کلک آورده است و شاهدش هم قسم دروغ می خورد و الی آخر . بر اساس شواهد ظاهری حضرت حکم می کنند پس این مال،  مال این است اما فی الواقع ابراز می کنند علم باطنی شان را. حواستان باشد اگر تو زیرکی به خرج دادی، مکر کردی من مالی را از فلانی گرفتن و به تو دادم که حق تو نبود بر شکم تو آتش وارد می شود. پس بر می گردیم به اصل مطلب یعنی امام حسین(ع).

امام حسین (ع) آگاهی کامل به سرنوشت خودشان،اهل بیت شان و دوستان شان داشتند اما این آگاهی سبب نمی شد که مسیر را تغییر دهند. مسیر را تغییر نمی دهند چون تکلیفی برای مردم آن روزگار  و آدم های بسیار بعد از خودشان را بر عهده داشتند. روند دینی و اعتقادی هر فرد مسلمان و معتقد در برابر حکام فاسد و ستمگر که مبانی دین خدا را زیر پا می گذاشتند باید به عرصه ظهور می رسید. امروز من و شما دارای آن آگاهی باطنی  نیستیم. پس الگویمان چیست ؟امام که بر اساس آگاهی باطنیش حرکت کرد من که ندارم پس تکلیف من چیست؟ خوب بشین زمین و هیچ کاری نکن . نه ! اینطور نبود. ایشان آمدند از ابتدا تا انتهای این حرکت را با تمامی سختی هایش به نمایش گذاشتند و در ضمن تصمیم خودشان را در مسیر این تقدیرات الهی نیز نشان دادند. پس داشتن علم باطنی سبب نمی شود که انسان با اختیار خودش در سرنوشت خودش یا دیگران دخل و تصرف کند. من در حد خیلی بالایش را گفتم . شما اگر بگیرید و پایین بیایید تا به خودتان برسید می بینید چه وضع بدی است. شما گاها در اموراتی دخالت می کنید بخاطر سر سوزن معرفت و شناختی که خداوند نصیبتان کرده است دخالت می کنید و کتکش را هم می خورید. من کردم و کتکش را هم خوردم ولی به شما می گویم نکنید. این فقط مختص امام حسین(ع) نبوده است. اگر زندگی و شرح حال هر کدام از ائمه اطهار را شما مطالعه بفرمائید در لابه لای زندگی آنها همین مطلب به نوعی دیگر و به شکل دیگر به چشم می خورد، چون امام شاخصی است که همه باید خودرا با ایشان میزان کنند . آگاهی باطنی و غیبی امام نباید بر این شاخص ظاهری تاثیری  بگذارد . چون من و شمای عامه آن علوم باطنی را نداریم . و اگر قرار باشد از این الگو استفاده کنیم  این الگو در ظاهر روند حرکتیش باید بر اساس دستورات دین و بحث اجتماعی روز باشد . که من بتوانم و شما هم بتوانید و او بتواند خودش را تطبیق دهد و راه را برای خودش پیدا کند .مردم به علوم باطنی  امام آگاهی ندارند وحکمت رفتارهای امام را در ظاهر وقتی بر اساس علوم باطنی  شان حکم می کنند نمی فهمند . آنوقت نمی توانند از امامشان الگو بگیرند . و رفتار کنند . چون همیشه بر این جمله تکیه می کنند که امام همه چیز را می داند . ولی ما نمی دانیم . پس از ما خارج است بر حسب تکلیف دینمان حرکت کنیم . بنابراین باید گفت  که در انقلاب عاشورا و قیام کربلا امام حسین در مراحل گوناگون قیام مامور به سیر و حرکت  طبیعی بود . تا برای مسلمانان اتمام حجت شده باشد . چرا که هرچند که فرجام حرکت امام  شهادت بود اما تقدیر چنین بود . که این حرکت مثل آزمونهای بزرگ الهی به گونه ای انجام شود که تجلی یکی از بزرگترین آزمایشات الهی باشد . بعد از عرضه حقیقت به همه مردم صف خداجویان مخلَص از دنیا پرستان و مدعیان دروغین جدا شود . و این ممکن نبود مگر این که امام حرکتش را در مجرای  طبیعی و عادی اجتماع روز به نمایش می گذاشت . چون سطح درک و بینش افراد یکسان نبود . همه توان درک اسرار و باطن حقایق را نداشتند . پس حقایق نهضت را در سطح ظاهری میبایستی بیان بفرمایند . تا هضم و درک آن برای همه آسان شود . امام به هرچه در پیش رو داشت آگاه بود . و چقدر این آگاهی سخت است . وقتی که شما می دانید چه خبر است . ولی روند حرکتت را به گونه ای انجام می دهی که جامعه بفهمد . مردم جذب شوند و حقیقت را  بشنوند و بعد از شنیدن حقیقت انتخاب کنند  .خیلی کار مشکلی است . از روی مسئله به سادگی عبور نکنید . و به آن بسیار فکر کنید . چون اگر این حیطه به طور کامل برای شما باز و روشن شود مطمئن باشید در حیطه های دیگر زندگیتان موثر واقع می شود . من یک بار امتحان آن را پس دادم . مادر من و خواهرم مریض بودند . عید آن سال ششمین روز فروردین در دفترم نوشتم که به من گفته شد هر آن چه که می خواهم به من خواهند داد . این هم نوعی امتحان است . در هر دوره ای هرکسی را به یک نوعی امتحان می کنند . ولی یادت باشد که آنچه را که میخواهی مطمئن باش که خداوند هم ان را می خواهد .سپس آن را بخواه . چون اگر نفهمیدی و خواستی آن را به تو می دهند ولی می توانی قیمت ان را بپردازی؟ من ان موقع کمی ترسیدم و نگران شدم . به فاصله ده روز مادرم در شرایط بسیار بدی در بیمارستان خوابیدند . کمی بعد که مادرم بهتر شدند خواهرم را بیمارستان بردند . من در هردوی این افراد مرگ را دیدم . بسیار سخت و تلخ  گذشت . تلختر از هر تلخی بر من گذشت . شیطان هر دم می گوید خواهرت است  مادر است . بعدا خداوند تو را مواخذه می کند و می گوید برای مادر و خواهرت که می توانستی تقاضا کنی .حتی من اجازه دعا کردن ندارم . یا مثل همه شما تسبیحات حضرت زهرا بیندازم و بگویم  یا حضرت زهرا به دادم برس. حتی این را هم نداشته باشم . میدانید این یعنی چه؟

امام ما همه چیز را می دانست .اسارت حضرت زینب را می دانست . وقتی حضرت زینب از غروب عاشورا می خواستند سوار اسب شوند دیگر برادرو محرمی نبود که زانو بزند وخانم پایشان را روی پای او بگذارد. دست او را بگیرد . روی شانه اش دست بگیرد و بالا برود .برادرها اگر بدانید برای خواهرتان این خبر است چه می کنید ؟آدم حاضر است بمیرد و خود را به آب و آتش بزند . امام این ها را می دانست . او از سرگذشت دختر سه ساله اش هم خبر داشت . از گلوی پاره شده ی کودک شش ماهه اش هم خبر داشت . آیا عظمت امام را می توانی بفهمی . قبل از گریه کردن عظمت امام را درک کنید سپس برایش گریه کنید و نام مبارکش را ببرید .اینها همه اش به گردن من و شما مسئولیت شرعی است . روز محشر می پرسند چند سال عمر کردی ؟ چند تا مُحّرم دیدی ؟ در یک دانه از اینها نتوانستی یک درجه مقام امامت را بفهمی ؟ یک درجه به امام نزدیک بشوی وحسش کنی ؟ واقعاً چه می خواهیم آن موقع بگوییم ؟ نوحه بخوانیم ، ناله بکنیم ، گریه بکنیم ، توی سر بزنیم ، خاک بر آن سر خودمان بریزیم ، ولی بیاییم تبدیلش کنیم این شورها را به  شعور ، چطوری تبدیل به شعور می شود ؟ با شناختن امام . چرا امامی که می داند شهید می شود ، چرا امامی که می داند سرش را از گردنش آن طوری می بُرند و جدا می کنند ، سر نیزه می کنند می رود به صحرای کربلا ؟ مگر در مکه نمی دانست سرزمین کربلا در انتظارش است چرا مسیر دیگری را انتخاب نکرد ؟ ما مثل مسیحی ها فکر نمی کنیم که عیسی(ع) خودش را به صلیب کشید برای این که کفاره گناهان امتش باشد . ما این را رد می کنیم ، ما این را قبول نداریم . اما این را باور می کنیم که امام مسیری را طی کرد که تمام زوایای ریا ، شرک ، کفر کثیفی ، پلیدی از آن ته بیاید بیرون کشیده بشود . امام مسیری را رفت که خیلی ها مثل سلیمان بن صرد خزاعی با همه عشقش ، با همه شیعه بودنش مردم را در خانه اش ، در کوفه جمع کرد .یا ایهّا الناس معاویه مُرد . امام ما تا معاویه زنده بود به احترام برادرش و صلح برادرش حرکتی نمی کرد . شنیدم از مدینه حرکت کرد به سمت مکه ، اگر شیعه حسین(ع) هستید و پدرش الان وقتش است . اما اگر قول می دهید پشتش را خالی نکنید ، کلک به او نزنید ، در نروید دعوتش کنید همه گفتند : نه ما این کار را انجام نمی دهیم اولین نفر خودش نرفت جنگ . درست است که بعداً سعی کرد که جبرانش کند ولی لحظه کربلا پرید ؛ صحرای کربلا روز عاشورا پرید . امروز پنجمین روز محّرم است یعنی از اوج سینه زنی ها ، دسته جات ، بیرون آمدن ها و غرقه در قیام کربلا بودن ، 5 – 6 روز مانده بعد دیگر تمام می شود . بعد از آن دیگر گاهی اوقات یک مراسمی در جایی برقرار شود تا اربعین . در 5 – 6 روز بقیه بارتان را ببندید .

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید