Logo

سلسله مقالات شبهای محرم 98 شب هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

در شب های عزاداری وقتی آنجا می نشینم حس های مختلفی از جمع دوستان مان به من وارد می شود این از سویی خوشبختی است و از سویی متاسفانه بدبختی ولی این احساس را می کنم کسانی هستند که آنچنان خودشان را درقعر تاریکی اعمال و رفتار گذشته خود می بینند که گاهی حتی نمی توانند گریه کنند انگار مسخ می شوند خودشان را باختند، از رحمت پروردگار و نگاه مولایشان محروم می بینند گاهی در دوشب گدشته عزاداری وقتی شروع کردم به دویدن دیدم عین سنگ سرجایش است دست او را گرفتم و گفتم بیا دیگر بیا برویم باور نمی کند که می تواند بیاید حس این افراد قلب من را به درد می آورد .شما به یک درخت نگاه کنید قبل از اینکه شاخ و برگ ها نور وزیبایی را لمس کند نور را ببیند و زیبایی نور را لمس کند و بهره ببرد ریشه های آن در تاریکی است پس نگران تاریکی های زندگی خود نباشید. قرار است مثل شاخه و برگ های درختت از تاریکی ها عبور کنی از عمق بی ارزشی حس بزرگی و با ارزشی را برای خودت زنده کنی از دل بدترین وقایع و حس تحقیر شدن در کل سال های عمرت و امثالهم خودت را به نور رسانده زنده کنی فقط حرکت کن همین!! از تو هیچی نمی خواهند هیچ ساز وبرگی نمی خواهند حرکت کن و بیا بیرون. مولانا می گوید :
هرچه ریشه ی درخت می خورد پنهان است ( پنهانی می خورد )
شما تا حالا دیدید درخت چی می خورد؟ریشه ی آن چی می خورد ؟آن زیرو می خورد یواشکی هم می خورد پنهانی هم می خورد اما اثرش در شاخ و برگ درخت ظاهرمی شود خداوند در سوره ی فتح آیه 29 فرموده نشان سجود وبندگی در چهره هایشان آشکار است چه کسانی ؟انهایی که نیت هایشان در دلشان در دل تاریکی خوراک خوب خورده خلاصه هر چه در دل خود پنهان داری از خوب وبد پروردگارت می بیند و می داند و شک نکن و همه را در چهره ات آشکار می کند تمام آن را در چهره ات نشان می دهد اگر حرف بد در درون خود پنهان کنی حرف بد را قایم کردی نگفتی به زبون نیاوردی ولی آثار سیاه وتلخش در روی شما مشخص است با ان آثار می خواهی چه کار کنی ؟که کاملاً قابل دیدن است اینجا هستی که آنچه را از بد در درون ذخیره کردی به شفاعت حسین بن علی اولادشان در این شب ها از خودتان دور کنید پس سر سلامت از تاریکی های زندگی بیرون ببری به نور وزیبایی آن برسی اینجا آمدی یا هر جای دیگری مشابه اینجا که به این نقطه دست پیدا کنی
گفتم شراب وصل به اوباش می دهند؟ ( اوباش بی قید و بند ها ان کسانی که درست حرکت نمی کنند )
گفتم شراب وصل به اوباش می دهند؟ با خنده گفت : بنده ی او باش می دهند( تو بنده باش می دهد)
بخش دوم:
می دانید قتیل عبرات یعنی چی ؟ کشته ی اشک ها این کجا آمده ؟در زیارت اربعین هم آمده برای چه کسی می گویند ؟برای امام حسین(ع) من خیلی وقت است به این جمله فکر می کنم خیلی جاها سر زدم اینترنت هم زیرو رو کردم که ببینم برای این جمله این چیزی که برای امام حسین نام بردند چه معانی وجود دارد.چه چیزهایی راجع به آن گفتند اما تقریباً به یک جواب یکسان رسیدم تقریباً همه همین را گفتند : ای کشته ی اشک ها و بعضی ها گفتند که یعنی ای کسی که هر کسی احوالاتی که بر تو رفته بشنود گریه می کند این طور معنی می کند خیلی مفصل بگویند چون هر کسی آنچه که بر امام حسین رفت بشنود گریه می کند برای همین امام را گفتند قتیل العبرات . من را قانع نکرد گفتم این همه کتاب جستجو کردم این همه منبع فایده نکرد بروم منبع خودم را نگاه کنم رفتم در عالم دل در عالم قلب ببینم آنجا چه می گوید دنبالش بگردم به این نقطه رسیدم اینجا ایستادم دیدم که به ظاهر امام را شمشیر شقاوت و بی دینی، دنیا طلبی و سیاه دلی و بدذاتی و منفعت طلبی حکام و کارگزاران بی دینشان کشت، یزید دستور داد به عبیدالله . عبید الله دستور داد به عمر بن سعد دید او دارد مدارا می کند شمر را دستور داد فرستاد یکی از یکی بدتر سیه روتر سیه دل تر چقدر قشنگ است شمر یازده بار پای پیاده رفت حج ،اما دلش را از سیاهی پاک نکرده ،علی الظاهر شمشیر این موجودات امام را کشت شهید کرد اما این طوری نیست حالا خوب گوش کنید رفتم از آن زیر تماشا کردم دیدم کسانی که در وقت یاری امام بر زمین نشستند باید بر می خاستند امام خود را یاری می کردند من پا ندارم عیب ندارد بدو یک قدم آن طرف تر زمین بخور هیچ ایرادی ندارد . یکی از چیزهایی که خداوند به من لطف کرده است ، اکثر مواقع اینطور هستم، سال های سال است هر وقت می خواهم از خانه بیرون بروم وضو میگیرم از در بیرون می روم ، به من می گویند تو که الان وضو میگیری کو تا نماز یومیه برسد ، یک دوره ای که جراحی کرده بودم شاید 25 -26 سال پیش به گونه ای درگیر شده بودم که توی خانه درست دم در دستشویی میرفتم وضو میگرفتم جوراب هایم را پایم میکردم بدو سوار ماشین میشدم فکر کنید فاصله از اینجا تا لاله زار که میرسیدم به محض اینکه از ماشین پیاده میشدم باید دنبال دستشویی میگشتم یعنی یک چنین وضع بدی داشتم جراحی روی من تأثیر سنگینی گذاشته بود، می گفتند تو الان اینجوری وضو میگیری آنجا برسی دیگر وضویی نمانده است برای چی میگیری؟ می گفتم گرفتن وضو وظیفه ی من است حالا اگر نمی ماند تقصیر او هست تقصیر من نیست من وظیفه ی خودم را انجام می دهم .
امام صدا کرده است تو پایت درد می کند دو قدم بعد زمین می خوری همانجا می نشینی ولی تو برو. امام که سهل است حسینیه هم که داریم صدایتان می کنیم بعضی ها می گویند ؛ خسته بودم ، شب دیر به خانه می رسم ، این مشکل را داشتم ، مهمان بودم ، مهمان آمد اینها همه بهانه است کسانی که در وقت یاری امام بر زمین نشستند در قلب، ایشان را دوست داشتند در کلام هم ایشان را دوست داشتند ولی نه آنقدر که برای او سر بدهند ؛ یادتان است که به شما یک چیزی گفتم همان روزهای اول و دوم ؟ گفت چرا نان ندادی به این رفیقت بخورد گفت دوستش داشتم ولی نه آنقدر که نان بدهم اشک هم مجانی است رایگان است و جاری . من برای او هیچ کاری نمی کنم پس بگذار برای او گریه کنم می دانید که ما خیلی از مواقع اینجوری هستیم؟ آنهایی که می توانستند یاری اش کنند با دلایل مختلف نشستند گفتند دوستش داریم ولی نه انقدر که سر بدهیم اما بعد از شهادت شان به قدر کفایت به سر و سینه کوفتند گریه و زاری کردند بسیار گریستند شمشیر اصلی و برنده برای شهید کردن امام دست اینهاست ؛ خب حالا چه چیزی می خواهم بگویم ؟ می خواهم بگویم آنها به جای شمشیرهایشان اشک های شان را روانه کردند حالا خوب نگاه کنید مبادا در خیل این جماعت ما احدی از ما باشد که پیش روی مان ظهور فرزند بزرگوار امام مان امام زمان قرار دارد ، چنین جایی برای خودش پیدا کند ، اشک ها یش را روانه کند به جای اینکه سرش را بدهد . اگر در طول تاریخ ائمه اگر خوب نگاه کنیم همیشه افرادی بودند که بر کشته ی امام شان گریستند، فقط ، فقط. یادتان هست عرض کردم دوست داشتن بدون اما و اگر ، شاید و باید، بخاطر این بخاطر آن ،دشمن عشق راستین است ؟ این شبها محض پیدا کردن این اما و اگرهای داخل مان هست اینجا که نشستید یک دانه یک دانه پیدا کنید. اینها هر کدام شان یک دکمه ی ریز هستند اگر نکنی به اندازه ی یک زگیل گنده و گنده تر می مانند تا همه ی وجودمان را بگیرد اینها را پیدا کنید و بکنید ودور کنید تا در پهنه ی ولایت دوستی سربلند و شادمان باشیم آبروی مان حفظ بشود . آن روزی که در قرآن راجع به آن گفته آن روز که رسید نگوییم که اینجور بودم و آنجور بودم بعد ملائک که نیات و اعمال ما را می نویسند برای ما عیان کنند که اشک های تو مجانی بود پول نمی دادی نه پول آب می دادی نه پول برق ، قشنگ آن را خرج کردی اما سرت خوب بود آن را ندادی . یک دوست عزیزی در یک احوالات خاصی چیزهایی را می نویسد برای من چند روز پیش یک چیزی را فرستاده به او قول دادم برای شما بخوانم ؛ این کلام از من نیست و از این دوست نازنینم هست ؛
نور عشق آمد به جانم زد این دل پر گرفت / در میان عِطر خون سرخ مولا، جان من ماتم گرفت
این چه حالیست که از خود در میان جمع ها من غایبم / رو به سوی نور او کردم از دگر سخن ها فارقم
آتشی آمد همه آه و خس و خار، وجودم گُر گرفت / در میان دود آتش این دلم بار دگر میلی بر رفتن گرفت
من همی خواهم بمانم در هوای عشق و شور عاشقی / تا چه خواهد شد نمی دانم ، ولی میلی ست در جانم که آن از سر گرفت
یا حسین گفت این لبم جانم ابوالفضلی شده / عطر و بوی کربلا آمد گویی بر دلم باران گرفت
ای خدا جانم بشوی تو در میان این باران امید / من تو را سوگند دادم چون که دست سرورم گویا دست من گرفت
بوی باران عاشقم کرد داد روحم را عروج / کاش می فهمیدم آیا آه من دامان آن مولا گرفت ؟
دوش در میخانه سر کردم شبم را وه که چه زیبا شبی / های و هوی عاشقان دیشب ، آیا حاجت دلها گرفت؟

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.